دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی
دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس میکنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس میکنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار میشنوید و فکر میکنید قبلا شنیدید... فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصهی ما همهی ترسش همین حسه! نه اینکه از خودِ دژاوو بترسه، فقط نگرانه اتفاقات گذشته تکرار بشن و باز هم اون غمی که تجربه کرده به سراغش بیاد. گلشن از شباهت اتفاقات امروزش با گذشتهاش میترسه!
-
قلمرو رز ژانر : #عاشقانه #هیجانی #مافیایی
-
در رویای دژاوو ژانر : #عاشقانه
-
سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) ژانر : #عاشقانه #طنز #هیجانی
-
راز شبانه ژانر : #عاشقانه #معمایی
-
پیرانا ژانر : #عاشقانه #هیجانی #مافیایی
-
به طعم شکلات (نسخه کامل) ژانر : #عاشقانه #طنز #معمایی
-
پرواز پروانه ها ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
تو را در خواب هایم دیدم ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #درام
-
التیام ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
مدیر معاون (عشق سریالی) ژانر : #عاشقانه #طنز
-
بێ بەڵێن ( عهدشکن ) ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #معمایی #جنایی #روانشناختی
-
شروانو (شَروانو) ژانر : #عاشقانه #درام
-
به طعم خون - آنلاین ژانر : #عاشقانه #تخیلی
-
زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #رازآلود #هیجانی #جنایی
دانلود
دانلود اپلیکیشن دنیای رمانژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
بێ بەڵێن ( عهدشکن )
داستان زندگی دیلانِ که با یه پسری آشنا میشه و از هم خوششون میاد اما اون پسر یه مشکلی داره که خانوادهاش رضایت به ازدواجشون نمیدن ... یه روز دیلان دفترچهای پیدا میکنه از زندگی مادرش و اون باعث میشه که از اون طریق پدرش رو راضی به ازدواج با یزدان بکنه.
به طعم شکلات (نسخه کامل)
راستین و کیارش دوستای برادر شهرزاد هستن همه چیز دست به دست هم میده که شهرزاد و راستین با همدیگه مواجه بشن و از هم خوششون بیاد اما راستین بعد اینکه متوجه میشه شهرزاد خواهر دوستشه رفتارش با اون تغییر میکنه. چرا؟ جواب ساده است اون نمیخواد یک ضلع مثلث عشقی باشه.
میانبر به تباهی
«آنسوے ترس و وهم، زنے با عشق ایستاده بود!» شهری که متعلق به «دنجترین جای عاشقان» بود، حال در سیاهی محض غوطهور است و بیگناهان را در خود میبلعد. آنیا، یکی از این افراد بیگناه است که به دام این تعویذ چندینساله میافتد و پای خانوادهاش هم به این ماجرای شوم باز میشود. در این شهرک خالی از سکنه، بوی خون خشک شده به مشام میرسد و دلیل اصلی این ماجرا، در دل شخص مجهول داستان خاک میخورد.
یکی برایم بماند
پریناز داستان، دختری دور مانده از ناپاکی این جهان و غرق در تنهایی نفرتبار خودش است. حالا با گذر زمان و از دست داد پدرش، تنهایی بیشتر از هر زمانی دهان کجی میکند و پریناز ناچار به جبر روزگار تصمیم میگیرد به هر قیمتی به رنگ نحس تنهایی پایان ببخشد.
سایه ی من (جلد دوم)
میلاد بعد از کمک گرفتن از معصومی به خیال تموم شدن اتفاقات ترسناک زندگیش، از دختر مورد علاقه اش خواستگاری و سعی میکنه به زندگی عادی برگرده، اما خیلی زود میفهمه چند ماهی که بدون دردسر گذرونده آرامش قبل از طوفانه و قراره اتفاقات بدتر و ناگوارتری توی زندگیش بیوفته...
آخرین گلوله
همهی ما در دوراهی زندگی قرار گرفتهایم گاهی هم بیشتر از یک دوراهی بوده است شاید سهراه یا شاید هم چهارراه اما این بزرگترین دوراهی زندگی من بود زمانی که فقط یک گلوله مانده بود و باید انتخاب میکردم. انتخاب میکردم که جان چه کسی را نجات بدهم جان کسیکه قلب مردهام را زنده کرد؟ یا جان کسیکه پس از سالها آمد تا مرا از بند نجات دهد و به بالهایم شهامت پرواز بدهد؟ شاید هم آن گلوله را باید صرف خود میکردم! سرگرد بردیا محمدی پس از ماه ها تلاش برای دستگیری امیرسام دلاوری با شکستی بزرگ مواجه میشود اما این باخت قرار نیست تنها امتحان وی باشد! امیرسام که عضوی از مافیا بزرگ کشور است برای جبران خسارت های وارد شده تصمیم به ربودن بهار ،خواهر بردیا میگیرد. سرگرد جوان ما برای نجات خواهر اش با این باند مواجه میشود و این رویداد سبب آشکار شدن رازی بزرگ میشود! رازی که زندگی همه را دگرگون میکند.
خانه جوانان سالمند
جوانان سرخورده ای که از زندگی در اجتماع خسته شده اند و هر کدام به طریقی با مردی مرموز مواجه میشوند.
تکه کاغذ ویرانگر
همه چیز از یک نامه شروع شد. نامهای که شاید ناچیز باشه؛ اما ویرانگر بود! ویرانگر زندگی مثل مایی که راحت تو چاه حرص و طمع افتادیم و کارمون شد دست و پا زدن. و دریغ از کسی که نجاتمون بده! ما خودمون دستایی که برای کمک به سمتمون دراز شده بود رو پس زدیم، و باید دید چطور میتونیم تنها از این چاه بیرون بیایم؟ میشه همه چیز رو به شکل اول برگردوند؟
کافه دلتنگی
گاهی دوست داری بنشینی و ساعتها به فنجانِ قهوات خیره شوی؛ بدونِ اینکه حتی جرعهای بنوشی. اما داستان، درست زمانی آغاز میشود که بالاخره تصمیمات را میگیری؛ تمامِ جرئتت را جمع میکنی، لیوان را بالا میآوری و جرعهای مینوشی. تلخ است؛ ولی انگار قرار نیست عبرت شود. چون دقیقاً فردا، دوباره سرِ همین میز نشستی و دوباره همین کار را تکرار کردی! قصهی محیا هم همین است؛ "عادت". آیا بالاخره روزی میرسد که از سد عادت عبور کند؟ کسی چه میداند؛ شاید روزمرگی صدها بار بهتر از این باشد که زندگیات، یک شبه از این رو به آن رو شود.
تاربام، گذرگاه سکون
زمانی که در نواشهر سوگند، دختر بیست و سه سالهی خانواده کاملی به طرز وحشتناکی به قتل میرسد و جسدش ساعتها پس از مرگش در اطراف شهر کشف میشود، دانیار سلیمزاده، فرزند ارشد خانواده سلیمزاده، به دستور پدر آماده رفتن به تهران است برای قدم گذاشتن در مسیر شغلیای که از پیش برایش تعیین شده است، امّا این اتفّاق به یک آن، همه چیز را تغییر میدهد و دانیار را از رفتن منصرف میسازد. او قدم در مسیری میگذارد که در نهایت به کشف وقایعی هولناک منتهی میشود. وقایعی که نه تنها زندگی خودش و اطرافیانش را تحت تاثیر قرار میدهد، بلکه یک شهر را به هم میریزد. و دانیار که اسیر عشقی دیوانهوار میگردد، در این مسیر بی گدار به آب میزند...
مجموعه داستان ما همه مرده ایم
مرگ از زندگی پرسید: چرا همه از من متنفرند ولی به تو عشق میورزند؟ زندگی پاسخ داد: چون من یک دروغِ زیبا هستم و تو یک واقعیتِ تلخ... شامل 3 داستان متفاوت با ژانری متفاوت
ققنوس در بند
خلاف جهت دنیا حرکت کردم و اشتباه از شما بود. مشکل از جایی شروع شد که گفتید زن باید خانهدارِ خوبی باشد! زن باید قرمهسبزی پزِ قهاری باشد! و هیچ کس نگفت، زن باید زیاد بفهمد تا خانُمی کند. زن باید زیاد کتاب بخواند تا توانایی ماندن در جمع شما را داشته باشد. زن باید از سیاست و حقوق، سر در بیاورد تا آگاهی کامل داشته باشد. هر زن یک کشور است و هیچ کشوری بدونِ آگاهی، جامعه سالمی نخواهد داشت. و من... دلم تفاوت میخواست، دلم آزادی و آزادگی میخواست گویا در تکاپو بودم که خاکستر هویتم را کنار زده و آن را در آغوش بگیرم.
سایکوپت
چگونه میتوانم از تمام زجرهایی که در آن مدت کشیدم، بگویم؟ آری! زندگی من، سراسر رنج شد. با یک اشتباه، تمام خواستههایم خاکستر شد و به هوا رفت. زندگی زیبای من، از رنگ سفید، به خاکستری تبدیل شد و آرزوهایم در یک شب، خراب شد. بعد از آن شب، دیگر چیزی برای از دست دادن، نداشتم. شاید اگر کمی بیشتر فکر میکردم، اینطور نمیشد و میتوانستم بقیه زندگیام را کنم؛ اما بعد از آن، دیگر زندگی نکردم...زنده گیر کردم در این دنیا! روح زخمی من، مهلت ترمیم نداشت و هر ثانیه بیشتر از قبل مورد آزار و اذیت قرار میگرفت.
مادمازل
کاترین هانسل دختر پرشور و جوان دو رگه ی روس ایرانی که با تنها فرد باقی مانده از خانواده اش به ایران مهاجرت می کند، پس از مهاجرت به ایران در دانشگاهی ثبت نام می کند و از بدو ورود او به دانشگاه، به خاطر تفاوت هایی که با سایر افراد دارد، دچار اذیت و آزار می شود. کاترین یک شخصیت مشهور در فضای مجازی است و یک دو رگه ی خارجی، همین تفاوت ها باعث دردسر برای اون می شود...در گیرو دار و کشمکش با اطرافیانش، موفق ترین شخصی که روی اعصاب او راه می رود استاد جوان دانشگاه، آقای آریا وثوق است...
یک عمر تاوان (آفلاین)
داستان فرهاد پژوهان مردی که در سن کم و اوایل دوران دانشجویی عاشق شده و ازدواج کرده است. همان سالهای اول ازدواج صاحب فرزند شدهاند و اما خیلی زود زندگی مشترکشان خاتمه یافته است. حالا فرهاد در سن چهل و پنج سالگی استاد دانشگاه هست، مجرد و صاحب دو دختر جوان با خلقیات کاملا متفاوت و مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکند.
سودا
من سودا هستم دختر یکی یه دونه آرسین خان. وکالت قبول شدم و راهی تهران شدم. برای خرج تحصیلم وارد کارخونه ای شدم که صاحبش یه پسر عیاش و خوش گذرون بود. تو یه نگاه دلش رو بردم. غافل از اینکه اون، پسرِ دشمنِ خونی بابامه. بابام وقتی متوجه این رابطه میشه کاری میکنه که با بچه ی تو شکمم از کشور فراری بشم. سالها بعد وقتی عشقم منو بچه بغل توی یه کشور غریب دید کاری کرد که... سرگذشتی پر فراز و نشیب از سرنوشت دو جوانی که نسبت خونی باهم داشتند اما از جبر روزگار دور از هم افتاده بودند
سایه های بی خورشید
زنی به پا فرار میگذارد، از خانه اش، شهرش، وطنش. از گذشته تلخش فرار میکند، همراه با دختر پانزده ساله وخواهر دوقلوئش. اما نمیداند که در استانبول چه چیزهایی انتظارش میکشد. زندگی وحشتناک ترین درس هارا با بی رحم ترین روش ها به او می دهد.. با گرفتن تک تک چیزهای که دوستشان دارد، وآشنا شدن با مردی که رویاهایش را به تاراج میبرد
به چشم هایم نگاه کن، آن گاه دروغ بگو!
همهی ما در زندگی گمشدهای داریم؛ اما همهی ما به دنبال گمشدهمان نمیرویم؛ رفتن اراده میخواهد و شهامتی بزرگ... خاطره گمشدهای دارد، گمشدهای که او را حیران کرده ... ایوب ماهها ناپدید شده و خاطره از استادش کمک میگیرد تا او را پیدا کند با این که استادش همیشه او را از این کار منع میکند...
پیله جدایی
دختر قصه ی ما (ساحل) عاشق و دلداده ی پسرخاله اش (امیرسام) میشه. اما این وسط با ورشکست شدن پدرش زندگیشون از هم می پاشه و مجبور میشن با خواهرش (دریا) تو خونه ی خالشون زندگی کنن! اما آرسام،دریا و ساحل درگیر یک کینه دیرینه و خانوادگی میشن و یه شب ... داستان به اینجا ختم نمیشه و بعد از کلی اتفاقات هیجان انگیز مسیر زندگی این دو دختر تغییر میکنه. تا جایی که جناب سرگرد (کاوه) برای دختری خودشو آبدارچی جا میزنه و ...
از خاکستر تا بهشت
دلآسا دختر روانشناسی که درمان بیمار روانی به نام پندار رو به عهده میگیره و به جای درمان اون، خودش گرفتار عشق میشه. کمکم متوجه میشه پندار شخصیت پیچیدهای داره و باید رازهایی رو حل کنه
بلاک کد
خیلی خوشبخت بودم، با مردی ازدواج کردم که دل و دینم رو برده بود. زمان دانشجویی باهاش اشنا شدم، از بین تمام دخترایی که میخواستنش سهم من شد! سفرهای لاکچری، خوشگذرونی های خفن، و ازدواجی مجلل. این تمام چیزی بود که میخواستم، خوشبختی در اقبال من بود! اما همه چیز زمانی بهم ریخت که روح و روانم از هم پاشید. من ارواح رو میبینم!روح دخترهای خونه ی قدیمی و خانوادگی شوهرم. چرا هیچکس حرفم رو باور نمیکنه؟ من دیونه نشدم، ولی چرا فقط من ارواح رو میبینم؟
دکلمه
گمشده
دکلمه
پناه همیشگی قلبم
دکلمه
اُهم
دکلمه
رفتن...
دکلمه
کاش تو ماه بودی
-
در رویای دژاوو ژانر : #عاشقانه
-
ماه و پناه ژانر : #اجتماعی #جنایی #واقعی
-
سیاهی لشگر ژانر : #عاشقانه #طنز #اجتماعی
-
التیام ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) ژانر : #عاشقانه #طنز #هیجانی
-
سایه ی من (جلد دوم) ژانر : #عاشقانه #ترسناک
-
مجموعه داستان ما همه مرده ایم ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #تراژدی
-
آخرین گلوله ژانر : #پلیسی #عاشقانه #درام
-
تاربام، گذرگاه سکون ژانر : #عاشقانه #معمایی #جنایی
-
بلاک کد ژانر : #رازآلود #هیجانی #معمایی #روانشناختی
-
فاطمهدر عاشق شدیم رمان بسیار زیبایی بود اجتماعی بود و عاشقانه و طنز۲۵ دقیقه پیش
-
یه خوانندهدر سفید برفی خیلی مزخرف بود انگار همه یه حورایی اختلال شخصیت داشتن یه لحظه خوب بودن یه لحظه هم دیگرو میزدن یا یه لحظه نیگفتن دوست دارم ولی خیلی نگذشته به هم میگفتن ازت متنفرم خیلی مسخره بود به نظر من۲۸ دقیقه پیش
-
ندادر به طعم شکلات (نسخه کامل) بهترین رمانی بود که تا حالا خوندم ولی هومن حیف بود 🥲۲ ساعت پیش
-
......در در رویای دژاوو 4- گلشن یه دختری که واقعا کلی سختی کشیده وحالا وقتشه که خوشحال باشه ولی هنوز به فکر پیمان😪گلشن یه فرد بیرون گراست 🙃داخل فصل دو به نظرم میفهمه🥰چطوریشو نمیدونم😁😎5-چرا به نظرم وقتشه😜۳ ساعت پیش
-
......در در رویای دژاوو 1-آره 2- میتونه این باشه که فرهاد تهدید مادر بزرگشو رو کنه؟؟ 3-پیمان خیلی درون گرا هست ولی فرهاد بیرون گرا و این که فرهاد همه جور داره خودشو به گلش ثابت میکنه ولی پیمان نه🙃۳ ساعت پیش
-
......در در رویای دژاوو از ریحانه بدم میاد😁😁فکر کنم از عدد 3 خوشت میاد یا عدد شانست هست که سوالات و فصل رمان هات با سه هست🥰راستی ببخشید یه چند روز نبودم 😁ولی خیلی خوشم آمد داخل یکی از پارت ها آهنگ گذاشتی بازم بزار لطفا۳ ساعت پیش
-
ریحانهدر التیام منم با پارت اضافه موافقم۳ ساعت پیش
-
......در در رویای دژاوو سلام سلام آزاده جونم عالی بود مثل همیشه مرسی 🙈🥰من نمیدونم عضو کانال تلگرامت بشم تلگرام بهم اخطار میده از 500تا کانالت بیشتر ولی نیست😪راستش یه کوچولو دلم برای پیمان سوخت🙈۳ ساعت پیش
-
...در یادم نمیکنی واقعا چرت😐💔۳ ساعت پیش
-
نازلیدر ناتاشا بار دوم هست که میخونمش اخلاق هاکان یکم رو مخ بود ولی بازم رمان خوبیه❤👍🏼۳ ساعت پیش
-
بهاریدر التیام خیلی عالی بود😍😍😍🧡🧡 من دوستدارم بازم پارت بزارین من منتظر عروسی سینا و مهتابم😄۳ ساعت پیش
-
نسترندر محکوم به مرگ تدریجی نویسنده به حرف ب خیلی علاقه داشته همه ی اسما اولشون ب بود۳ ساعت پیش