رمان پلیسی دانلود رمان
رمان پلیسی ، دنیای پر رمز و راز جنایت، حل معماهای چالش برانگیز و نفس گیر. رمان پلیسی خود را انتخاب کنید و تا انتهای داستان درگیر سرنوشت شخصیتها و رازهای رمان های پلیسی شو. (دانلود رمان عاشقانه پلیسی PDF)
میدانی دوراهی یعنی چه؟ دوراهی یعنی تقدیری که من گرفتارش شدم! منی که از مرگ بیزارم و محکوم به یک انتخاب بیرحمانهام.انتخابی که با تنها گلوله باقیمانده شکل میگیرد و منتهی میشود به نجات جان یک نفر.آری! دوراهی یعنی؛ با آخرین گلوله خشابت انتخاب کنی که جان چه کسی را نجات بدهی.جان کسی که قلب مردهات را با عشق زنده کرد؟ یا جان کسی که پس از سالها آمد و تورا از بند نجات داد؟ بردیا محمدی سرگرد جوانی است که خواهرش توسط یکی از اعضای باند مافیایی ربوده میشود.طی این حادثه،پرده از رازی بزرگ کنار زده میشود.رازی به قدمت سیسال! رازی که زندگیشان را دستخوش اتفاقات تلخ و شیرینی میکند و درنهایت،منجر به رقم زدن سرنوشتی میشود که فراسوی انتظار است!
میخواهم از کسانی بگویم که گناهکار یا بیگناه فرقی نمیکند همگی به درد کشیدن و سرانجام به مرگ محکوم هستند! زخم میزنند و زخمی میشوند قربانی میکنند و خود قربانی میشوند! شاید عشق بتواند درمانی برای جسم نه بلکه روح بیمارشان شود اما نباید عاشق شوند! عشق برای آنان یک اشتباه است، شاید آخرین اشتباه! اینجا برای عشق باید تقاص داد حتی به قیمت جان... . اینجا هر که برای رسیدن به هدفهای خود، باید شلیک روح دیگری شود! کلماتی چون وحشت، مصیبت و جنایت طنین انداز گوشت میشود و برق از سر هر کسی میرباید انسانهایی که برای زنده ماندن دست و پا میزنند میان آتشی که زبانههایش نه تنها جسم بلکه روح و دنیایشان را هم خواهد سوزاند... . با این حال، در حال تقلا برای پیروزی هستند. چیزی که در انتظارشان هست، مقصدی تاریک و راهی پر از ریسک و نابودی...
فریدون تهرانی دانشمندی هستهای است که عضو تیم هستهای سازمان انرژی اتمی تهران میباشد. داستان از جایی آغاز می شود که در یک تصادف ساختگی توسط باند ترور دانشمندان هستهای، فریدون به همراه دخترش گرفتار دشمنان میشوند. تانیا دختر فریدون بی اطلاع از همه چیز، ناخواسته وارد ماجرایی می شود که زندگیاش را دستخوش ماجراها و مشکلات بسیاری می کند و در اینجاست که هدف سخت زاده می شود...
افسون و فرهاد، عموزادههایی که دست تقدیر اونها رو از هم دور انداخته. افسون، فروخته شده به یه باند خلافکار و فرهاد، یه پلیس همه فن حریف... اونها بدون اینکه بدونن، ناخواسته روبهروی هم قرار گرفتن؛ اما یه اتفاق باعث میشه همهچیز تغییر کنه. چه اتفاقی اونها رو سر راه هم قرار میده؟ بالاخره فرهاد میفهمه که افسون دخترعموشه یا نه؟ واکنش افسون به این موضوع چی میتونه باشه؟
شخصیت پسر:شایان شمس(صاحبِ جوانِ اولین فرودگاه خصوصی ایران)بیست و هفت ساله شخصیت دختر:رویا مجد(تو محله بهش میگن رورو جیببُر یه سریا هم بخاطر اخلاق بدی که داره بهش میگن رورو روانی)بیست و پنج ساله یه پسر خلبان که با یه ازدواج از پیش تعیین شده تو شرایط سختی قرار میگیره و با خیانت نامزدش از محل زندگیش دور میشه و دور از ویلای خودش، تو پایینشهر یه زندگی برای خودش میسازه که با یه دختر پایینشهری اشنا میشه و... یه کلیشه پر از عشق...داستانی که قرار بود فقط یه نقشه باشه...ولی مگه دستا چقدر میتونن همو لمس کنن و عادت نکنن؟چشما چقدر میتونن ببینن و عاشق نشن؟شایان دل میبنده به چشمای مظلوم دختری بیریا و رویا قلب میده به گرمای آغوش مردی محکم و حامی...
این رمان درباره دختریه به نام شهرزاد دختری از تبار خوشی و آزادی ..کسی که در خوشی غرق شده ..کسی که مزه غم براش نا آشناست .. و ناگهان موجی از غم و سوال توی زندگیش سرازیر میشه و بین یه دو راهی سخت گیر میکنی بین دو پسر دو پسر از تبار خشم و نفرت ..!
میخواهم از کسانی بگویم که گناهکار یا بیگناه فرقی نمیکند همگی به درد کشیدن و سرانجام به مرگ محکوم هستند! زخم میزنند و زخمی میشوند قربانی میکنند و خود قربانی میشوند! شاید عشق بتواند درمانی برای جسم نه بلکه روح بیمارشان شود اما نباید عاشق شوند! عشق برای آنان یک اشتباه است، شاید آخرین اشتباه! اینجا برای عشق باید تقاص داد حتی به قیمت جان... . اینجا هر که برای رسیدن به هدفهای خود، باید شلیک روح دیگری شود! کلماتی چون وحشت، مصیبت و جنایت طنین انداز گوشت میشود و برق از سر هر کسی میرباید انسانهایی که برای زنده ماندن دست و پا میزنند میان آتشی که زبانههایش نه تنها جسم بلکه روح و دنیایشان را هم خواهد سوزاند... . با این حال، در حال تقلا برای پیروزی هستند. چیزی که در انتظارشان هست، مقصدی تاریک و راهی پر از ریسک و نابودی... .
تهمینه خرم ملقب به لیلی(Lily)، دختری ۲۷ساله است که پنج سال پیش به دلایلی از خانه فرار کرده و با دوست پسرش زندگی میکند. پنج سال را در عشق و شور و خنده ،به دور از گذشتهی دردناک و بی خبر از آیندهی خود طی میکند. و اما همه خوشی ها با به قتل رسیدن دوستپسرِ او، به دست خودش تمام میشود... صفحهی روزگار دوباره میچرخد.دستبند به دستانِ خونین او زده میشود.شبحی همانند اسمش روی زندگی او سایه می انداز... و پلیس...برای دستگیری باندِ موادمخدر، لیلی را دستگیر میکند... سوال اینجاست...شبح کیست؟و چرا لیلی دوست پسرش را کشته است؟اصلا آیا لیلی او را کشته است؟
این داستان پیرامون سرگردی جوان شکل میگیره که برای به سرانجام رسوندن یه پروندهی امنیتی، پاش به خونهی یه دختر زیبا و مرموز باز میشه.
گرشا شجاعی پلیس جوانیست که پروندهای به او محول میشود. برای بررسی پرونده به راهی میزند که از کار تعلیقش میکنند. برای کمک به همکارش که پرونده را به او میسپارند، با دختر جوانی به نام دلوین که منشی شرکت مربوط به پرونده است، وارد رابطه میشود که بتواند از او اطلاعات بگیرد. دلوین رفتهرفته به گرشا علاقهمند میشود و برخلاف تعهدی که میانشان گذاشته شده، خودش را به او نزدیک میکند. گرشا دوست ندارد درگیر روابط عاطفی شود. او خودش را متعهد زندگی شخصی و همسرش الیسا میداند. با الیسا ۱۰ سال پیش ازدواج کرده و همسرش به خاطر علاقه به رشتهی کینگبوکسینگ که در ایران ممنوعه است، از حدود ۵ سال پیش در آمریکا اقامت دارد و به خاطر این مهاجرت بگومگوهایی بینشان وجود دارد. با ورود این پرونده، زندگی گرشا به سمت و سویی غیر کشیده میشود...
همایونفرها زندگیاش را سیاه کردهاند و حالا همه او را قاتل هم محلهای اش میدانند... اگر همایونفرها دشمن شوند، انگار که تمام دنیا دشمن شدهاند چون همه از آنها حساب میبرند! دومینو قصهی سهند است! مردی که ناخواسته قاتل ونداد میشود و دستان به خون آلودهاش همه را از او دور میکند حتی دختر مورد علاقهاش را؛ اما نه به میل خودش به میل کسانی که سهند را توی این مخمصه انداختهاند و حالا میخواهند او را از رازهای گذشتهاش نیز دور کنند... رازهایی که اگر برملا شوند دردسر میسازند! سهند در تلاش است تا با امید به عشقِ دخترِ کسی که باعث نابودی زندگیاش شده است؛ دوباره خودش را بسازد! اما آرامش زندگیاش را چه کسی به او بر میگرداند؟ عشقش به ستایش یا رازهای عجیبی که برملا میشوند؟
راه های دانلود اپلیکیشن