رمان آنلاین رمان عاشقانه رایگان: دنیایی از احساسات
دانلود رمان آنلاین و رایگان در رمان آنلاین
به رمان آنلاین خوش آمدید! بزرگترین مرجع دانلود رمان با بیش از ۲۰۰۰ رمان جدید، جذاب و پرطرفدار در ژانرهای مختلف، از رمان عاشقانه گرفته تا رمانهای تخیلی، جنایی، و فانتزی. ما در رمان آنلاین مجموعهای کامل از بهترین رمان ایرانی و رمان خارجی را برای هر سلیقهای داستان داریم! چه به دنبال رمان رایگان باشید، چه بخواهید با سکه یا حق عضویت به رمانهای VIP دسترسی سریع پیدا کنید، همهچیز اینجاست.
رمانهای بروزشده
نسیان
۵۵ دقیقه پیش / پارت پنجاه و نهمنوشین به سرعت به سمتم آمد و دستم را محکم گرفت_ خدا مرگم بده سایه فکر کنم من و تعقیب کرده فهمیده تو اینجایی. گیج و درمانده، بدون آنکه حتی بفهمم نوشین چه گفته آرام از جایم بلند شدم و بی آنکه چیزی بگویم به سمت اتاق راه افتادم. قلبم آنقدر تند میزد که احساس میکردم دوباره برای اولین بار است ...
خلاصه رمان
در پسِ پردهی غبارآلود زمان، سایهای بودم؛ سایهای که ردّ پای خود را در آشفتهترین احوالات خویش گم کرده بود. درست در لحظهای که قلبی، تمام بود و نبودم را به طاق نسیان سپرد، من ماندم و هیولای ترسیدهای از وجودم که زندگی برایش چیزی جز دوزخی بیانتها نبود. شبها را با کابوسهای بیداریاش به صبح رساندم؛ رویای آغوشی از دست رفته، در تاریکی ذهن پرسه میزد. و هر صبح، میان هجوم این رؤیاها، زندگی با بغضی که راه نفسم را میبست، دوباره آغاز میشد. در این هزارتوی بیامان، دخترکی معصوم را به آغوش کشیدم؛ هدیهای که مُهر مادرانگی را بر پیشانیام حک کرد. اما پناهگاه او، همان آغوش سردی شد که دیگر هیچ هوایی برای نفس کشیدن نداشت. تا اینکه چشمهایی کنجکاو، به صورت تبدار و غمزدهام خیره شد و با تردید پرسید: نسیان چیست؟ و آنگاه، کاسهی لرزان چشمانم، پاسخی در خود پنهان داشت که فقط سکوت فریاد میزد: نسیان، قصهی آن قلبیست که به فراموشی سپرده میشود…
تکنیک های مخ زنی 4 | لیگ بازندگان
۱ ساعت پیش / پارت صد و هفتاد و ششم- انقدر مسخره بازی درنیار. به جای این چرت و پرتا بدنتو گرم کن. - بدن من با این حرکتای سوسول گرم نمیشه. برام گرمش نمیکنی؟ - بهت نگفتم لاسهایی که میزنی خیلی چندشن؟ - پس چرا لپات قرمز شده؟ - هوا سرده. - اَی شکوهی دروغگو! همه اینجا عرق کردن، تو چطوری سردته. - در جریانی بهترین دوستم ...
خلاصه رمان
بعد از شکستهای بزرگی که نگار تجربه کرد، تصمیم گرفت برای مدتی از شهری که آزارش میده فرار کنه تا اینکه خبر تصادف مرگبار یه موتور سوار پخش میشه و اون مجبور به بازگشت میشه. همون موقع متوجه میشه رئیس دو مؤسسه به خاطر ارتقاء دو مدرسه تصمیم دارن یه مسابقه راه بندازن. اما غافل از اینکه بچهها این مسابقه رو تبدیل به یه لیگ زیرزمینی میکنن!
آفند درد
۲ ساعت پیش / پارت دویست و سی و دومنشسته روی صندلی مقابل میزی که آن سویش، مرد دیگری درست رو به رو با او نشسته بود، کشش کم رنگی به لبهایش داد و نگاه چرخانده به دور تا دور اتاق، گفت: -دفتر خوبی داری، مشخصه کارت حسابی گرفته. مرد لبخندی زد و حینی که نوک انگشتانش را نوازش وار روی لبهی فنجان سفید رنگش حرکت میداد گفت: -خدا ر ...
خلاصه رمان
همتا در نقطهای از زندگی ایستاده بود که همه چیز درست بود و مرتب، بدون هیچ عیب و نقصی. خوشبخت بود، آنقدر خوشبخت که تنها اتفاقی کافی بود تا تعادل این خوشبختی بهم بخورد و آن اتفاق، در شبی بارانی از راه رسید. باران بارید، سیل شد و خوشبختی همتا را با خود برد. حالا همتا مانده بود و ویرانهای از زندگیاش. چه میکرد؟ سر پا میشد یا تسلیم میماند در برابر تقدیر؟
تنیده به درد
۲ ساعت پیش / پارت سیبا بغض و استرس در آینه ماشین نگاهش کردم. هنوز هم دنبالم می آمد و حتی برایش مهم نبود که فهمیدهام. لعنت به من احمق که مسیر خلوت را انتخاب کرده بود. اگر از اتوبان رفته بودم نمیتوانست بلایی سرم بیاورد. بدون اینکه نگاه از روبه رو بگیرم، موبایلم را از کنار دنده برداشتم. ترسیده بودم، آنقدر زیا ...
خلاصه رمان
همگی در تکاپوی جشن عروسی آیه، دختر محبوب خانواده هستند. همه چیز به ظاهر بینقص مهیا شده؛ اما من اینطور فکر نمیکنم، نه تا وقتی که آیه دقیقاً در آستانهٔ مراسم عروسی، تصمیم گرفته همه چیز را به تعویق بیندازد. تمام سؤال من همین است... چرا به ناگاه خواهرم از مردی که عاشقانه دوستش دارد، فرار میکند؟ در لابهلای این روزهای پرشور، رازی پنهان شده که کلیدش در دستان آیه است. و این وظیفه من است، یافتن این کلید شوم! کلیدی که اگر آن را پیدا کنم، زندگی همه ما به هم گره میخورد!
افول دیدگانت
۴ ساعت پیش / پارت سیپرستار یکی یکی افراد را از اتاق بیرون کرد، تا تنها آصف باقی بماند. آصف، که همچنان در حالتی از نگرانی و سردرگمی به سر میبرد، به پرهام خیره شد تا بفهمد چه شده که پرهام به محض خروج از اتاق مختصر از اتفاق افتاده تعریف کرد و گفت: «اگه باز به هوش اومد و دیدی بیتابی میکنه دوباره به پرستار خبر ...
خلاصه رمان
پناه دختری که در یک حادثه علاوه بر از دست دادن دیدگانش، پدرش را نیز از دست میدهد، افولی که باعث میشود او به هر چیز چنگ بزند تا زندگانیاش به قبل برگردد. در میان آن ندیدن و تاری، قاتلی مرموز سر و کلهاش پیدا میشود و زندگی پناه در خلا دهشتناکی فرو میرود. با ورود آصف اسب سرکش روزگار اندکی مانوسش میشود! اما سوال اصلی این است آیا دیدگان افول کرده دوباره بینا میشود؟ انگیزه آن قاتل مرموز چیست؟ آیا میتواند به آصف اعتماد کند و سر بر شانهاش گذاشته و با او هم قدم شود؟ در این رمان، شما شاهد همقدم شدن ترحم در کنار سنگدلی بیرحمانه خواهید بود، انتقامی که تنها با آب بخشش خاموش میشود و عشقی که تنها با رقص اعتماد ریشه میکند.
تیغ بر پرنیان
۴ ساعت پیش / پارت هفتادشهباز خان نگاهی با پریزاد رد و بدل کرد و سپس گفت: -چی شده؟ زن کمی این پا و آن پا کرد و بالاخره گفت: _ آقا مرادقلی گفتن بیام به شما بگم خان بزرگ برگشته! در یک لحظه انگار زمان برای پریزاد و شهباز ایستاد و وحشتی توام با بهت چهره هایشان را پر کرد! چه کسی فکرش را میکرد در این زمان شوم کوران ...
خلاصه رمان
تیغ بر پرنیان حکایتی غمبار از درد و رنج رعیت در دوره قاجار و پس از آن است که از زبان دو شخصیت اصلی یعنی سیاوش، چوپانی خسته و شکست خورده از نبرد با روزگار، و پریزاد، عزیز کرده خان بزرگ آبادی های الموت شرقی، روایت می شود. داستان با دلباختگی پسر چوپان آغاز می شود و با وقوع اتفاقی شوم به اوج می رسد. پریزاد که بر اثر وحشت مرگ، مجبور به همراهی با چوپان است، اندک اندک پی به راز هایی تاریک می برد و اسرار چوپان یکی یکی فاش می شوند....
رمانهای رایگان دیدن همه
رمانهای سکهای دیدن همه
رمانهای حقعضویتی دیدن همه
رمانهای دوحالته (رایگان و VIP) دیدن همه
رمانهای کامل شده دیدن همه
رمان های چاپ شده دیدن همه