حسرت با هم بودن

به قلم مرضیه نعمتی

عاشقانه خانوادگی

عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل‌های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می‌ریخت اما مجید عشق ممنوعه‌ی من بود! مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم‌شان خانواده‌اش نمی‌دونست و برادرم با وسط گذاشتن جونش رضایتش را بدست آورد. اما چه اتفاقی می‌افته اگه شکوه بفهمه پسرش مجید هم در تمام مدت دلباخته‌ی من بوده و درصدد فرصت مناسب برای ابراز علاقه‌اش به من؟...


1397
335,848 تعداد بازدید
1,149 تعداد نظر
134 تعداد پارت

میتونی این رمان رو با دریافت سکه از طریق دیدن تبلیغ، رایگان بخونی!!
دریافت سکه
هنوز عضو رمان نشدی؟

همین الان روی دکمه "ارسال درخواست عضویت" بزن تا درخواستت برای نویسنده ارسال بشه و نویسنده راهنماییت کنه چطور عضو رمان بشی

کد عضویت داری؟

کد و وارد کن

اطلاعیه ها :

مرضیه نعمتی : ۱ ماه پیش

عزیزان سلام🌹
کتاب حسرت با هم بودن با قیمت هفتاد و یک هزار تومان که چاپ قدیم هست در بازار در حال فروش هست. برای خریدش با شماره تماس‌های زیر از نشر پیکان:
۰۲۱-۸۶۰۲۱۰۲۳
۰۲۱-۸۸۷۷۰۶۵۲
یا آیدی تلگرامی من:
marziyeh_nemati@
تماس حاصل فرمایید.

سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.

1
۲۸۸ روز پیش

2
۲۸۸ روز پیش

3
۲۸۸ روز پیش

4
۲۸۸ روز پیش

133
۱۶۶ روز پیش

134
۱۶۵ روز پیش

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زیبا

    ۳۰ ساله 00

    بسیارعالی

    ۷ ساعت پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏❤

    ۲ ساعت پیش
  • هلن

    ۴۱ ساله در پارت 200

    فوق العاده

    ۶ ساعت پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏❤

    ۲ ساعت پیش
  • هلن

    در پارت 100

    عالی

    ۶ ساعت پیش
  • عالیی✨️?

    در پارت 400

    عالیی✨️🤍

    دیروز
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️

    ۲۳ ساعت پیش
  • زی

    در پارت 600

    خوب

    ۲۴ ساعت پیش
  • زی

    در پارت 500

    خوب

    دیروز
  • فاطمه سلامی

    در پارت 211

    خوبه

    دیروز
  • .....

    00

    چرا پارت های رایگان شده پولی

    دیروز
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    مهلت خوندن پارتهای رایگان تموم شد. می‌تونید بقیه رمان رو با سکه بخونید.

    دیروز
  • eli

    در پارت 100

    شروع خوبیه

    ۵ روز پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️

    ۵ روز پیش
  • مونیکا

    در پارت 100

    عالی

    ۷ روز پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ♥️

    ۶ روز پیش
  • ریحانه

    در پارت 13400

    زمین تا آسمون فرق داشت دوست دارم بدونم اولین بار کی ایده اش به ذهنت اومد؟ از نظرت بهترین قسمت داستان کجا بود؟

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    سلام عزیز. ممنونم. سعیم بر این بود پایان رو طوری بنویسم که خواننده دوست داشته باشه. دو پایان دیگه به ذهنم رسید. یکی اینکه نیلوفر بزرگ میشه و در هتل مجید مشغول به کار میشه

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    بدون اینکه متوجه بشه مجید پدرش هست و مجید هم با فریماه ازدواج کرده و ماجراهای بعدش. یک پایان دیگه این بود که الهام و نیلوفر می رن مسافرت و بدون اینکه متوجه بشن

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    مدیر هتل مجید هست مدتی اونجا هستن و به صورت اتفاقی با هم روبه‌رو شن و اتفاقات بعد... در مورد چطوری رسیدن ایده به ذهنم: یه ماجرایی رو از مادرم شنیده بودم.

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    اینکه در همسایگیشون یه آقایی با یه خانمی ازدواج می کنه. خواهر این آقا هم با برادر اون خانم ازدواج می کنه. مدتی بعد زوج اول دچار اختلافاتی میشن و طلاق می گیرن.

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    طلاق اونها تاثیر می ذاره رو زندگی زوج بعدی(چون طلاق خواهر این آقا داده میشه این آقاام طلاق همسر خودش رو میده.) با خودم فکر کردم حالا اگه این آقا مردونگی می کرد و

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    طلاق زنش رو نمیداد چی می شد؟ یدفعه مجید و الهام که شخصیت‌هاشون رو قبلا تو ذهنم داشتم و سوژه‌ براشون پیدا نمی‌کردم وارد ذهنم شدند🙂 بعدش هم شروع به نوشتن کردم.

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    در مورد یه جایی از داستان احساس پشیمونی دارم و اون مرگ مادر الهامه. اگه با تجربه الانم داستان رو می نوشتم نمی ذاشتم مادر الهام فوت کنه.

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    در مورد علاقه‌مندیم به کدوم جای داستان قسمت‌هایی که مجید بر می‌گرده و با هم روبه‌رو میشن رو خیلی دوست دارم. اون جایی که مجید تو ماشین نشسته و الهام بچه بغل داره از خیابون رد میشه خیلی برام دلنشینه.

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    اون جایی هم که مجید الهام رو ترک کرده و الهام زیر بارون پناه می بره به خونه مشترکشون و مجید از طریق مادر الهام متوجه بی گناهیش میشه خیلی دوست دارم.

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    قسمتی که مادر الهام فوت کرده و از حسینیه میاد بیرون و مجید رو می‌بینه و با هم وداع می‌کنن عاشقانه غم‌انگیزیه برام❤

    ۱ هفته پیش
  • ریحانه

    در پارت 13400

    خسته نباشی گلم جا داشت تا بهتر تموم شه با اینکه رمان بود اما خب دوستش داشتم و برای مهشید و حامد خوشحالم راستش وقتی شکوه رو با غرور و تکبر اولش مقایسه میکنم

    ۱ هفته پیش
  • اسرا

    در پارت 13300

    خیلی عالی

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    ❤❤

    ۱ هفته پیش
  • اسرا

    در پارت 13200

    عالی بود

    ۱ هفته پیش
  • طالبیان

    ۴۴ ساله در پارت 13400

    سلام خسته نباشید،رمان زیبایی بود،آخر داستان خوب تموم شد

    ۱ هفته پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    سلام عزیز. ممنونم. خوشحالم مورد پسندتون واقع شده🌸

    ۱ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.