رمان روح جنگل
- به قلم فاطمه مهدیان
- 43 پارت
- در حال نگارش
- 28.6K 👁
- 149 ❤️
- 250 💬
لیلی در کلبهای دورافتاده در دل جنگل ممنوعه زندگی میکند، جایی که حتی سربازها تنها از مسیرهای مشخص عبور میکنند و هیچکس جرئت نزدیک شدن ندارد. سالهاست لی لی با سکوت و تنهایی کنار آمده و هر صدا و سایهای در میان درختان تاریک، قلبش را به تپش میاندازد، اما روزی که مردی زخمی وارد جنگل میشود و لیلی، بیآنکه بداند چه خطراتی در کمینش است، دست یاری به سوی او دراز میکند. همه چیز تغییر میکند این تصمیم ساده سکوت مرگبار جنگل را میشکند؛ جنازههایی از دریاچه سر برمیآورند . اماتهدید تنها از غریبه نیست؛ فردی از گذشتهٔ لیلی، کسی که او فکر میکرد هرگز دوباره او را نخواهد دید، اکنون به دنبال اوست. میان حضور این دو و راز مخفیای که لیلی در دل دارد، زندگیاش در توازن شکنندهای میان ترس و واقعیت گرفتار می شود.هر حرکت و هر تصمیم او میتواند جانش را تهدید کند و شاید خودش هم به یکی از جنازههای دریاچه بدل شود.
۶ روز ۸ ساعت ۳۵ دقیقه آینده
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نعنا
در پارت 430فک کنم مادر اصلی انیا با اسم انیا از مرد ها انتقام می گرفته به خاطر *** به انیا در بچگی
۷ ساعت پیشعاطی
در پارت 430الان یک مجهول معلوم شد لی لی همان آنیاست..حالا چطور مانی آنیارو یک شخص دیگر میشناخته؟
۱۵ ساعت پیشمرضیه
در پارت 430اینو که همون اول به هومان گفت من آنیام ولی لی لی صدام میکنند اون انیا دومیه معلوم نی کیه
۹ ساعت پیشمهنا
در پارت 420اممم یه سوال،یعنی بعد این همه ماجرا مانی هنوز نمیدونه که برادرش مرده؟ ولی خدایی عاشق رمانتم دمت گرم دست به قلمت عالیه و همینجوری با قدرت ادامه بده
۲ روز پیشتارا
در پارت 420نه نفهمیده هی میگه دنبالشم
۲۳ ساعت پیشفاطی
در پارت 421و من در گذشته ای پراز درد گمشده ام..راه را بلدم ولی دیگر توان ادامه دادن ندارم............. تو این بَل بشو سربازا رو کم داشتیم..احساس وووییی دارم
۳ روز پیشعاطی
در پارت 420اصلا نمیتونم با رمانت ارتباط برقرار کنم خیلی گنگه...
۴ روز پیش
فاطمه مهدیان | نویسنده رمان
کجا برات گنگه عزیزم
۳ روز پیشنعنا
0قلبم در گرفت چه انسان هایی با خوی حیوانی
۴ روز پیشمرضیه
0چ گذشته دردناکی داشته لی لی ☹️
۵ روز پیشسهیل۲۹
در پارت 401چه گذشته ی سختی🥺🥺🥺 عالی بود ممنون
۶ روز پیشفاطی
در پارت 415بعضی وقتها خواندن کلمات هم درد دارد.باید تاب اورد..نفس در *** ها حبس میشود از درک انسانها خارج میشود تبدیل به زجه میشود. بارها و بارها باخود تکرار میکنی چرا
۶ روز پیشA-a
در پارت 401عالی بود سپاس فراوان🙏 طفلکی چه عذابی کشید😔
۷ روز پیشفاطی
در پارت 401تصور اینکه مادر نباشد هم غریب است دوست ندارم حتی به آن فکر کنم
۱ هفته پیشفاطی
در پارت 385دخترانی که درد را کشیده اند میفهمند فروریختن و سرپاشدن زجری است که سالهای سال باخود حمل میکنی و هیچ کسی دردت را نمیفهمد..جسم خوب است روح است که زخمی عمیق دارد و هیچ مرهمی آن را التیامنمیخشد..به مرور خوب میشود ولی جاییش همیشه باقی است
۱ هفته پیشفاطی
در پارت 371رسیدن به نقطه ای که زمانی از آن میترسی پراز درد است.ولی روبرو شدن باآن شاید تو را شجاع کند..
۲ هفته پیشسهیل۲۹
در پارت 371چه روزای سخت و پر تنشی🥺🥺
۲ هفته پیش
-
آدرس وبسایت شخصی ثبت نشده است -
صفحه اینستاگرام نویسنده Deardiaryt11 -
آیدی تلگرامی نویسنده ثبت نشده است -
ارتباط از طریق واتس اپ ثبت نشده است.
فاطی
در پارت 430در افکار مبهم غوطه ورم.همه چیز بهم ریخته اس.حس میکنم در کابوسی گرفتار شده ام