دوست داشتی؟
رمان دارک و جنایی روح جنگل اثر فاطمه مهدیان

رمان روح جنگل

  • 28.6K 👁
  • 149 ❤️
  • 250 💬

لی‌لی در کلبه‌ای دورافتاده در دل جنگل ممنوعه زندگی می‌کند، جایی که حتی سربازها تنها از مسیرهای مشخص عبور می‌کنند و هیچ‌کس جرئت نزدیک شدن ندارد. سال‌هاست لی لی با سکوت و تنهایی کنار آمده و هر صدا و سایه‌ای در میان درختان تاریک، قلبش را به تپش می‌اندازد، اما روزی که مردی زخمی وارد جنگل می‌شود و لی‌لی، بی‌آنکه بداند چه خطراتی در کمینش است، دست یاری به سوی او دراز می‌کند. همه چیز تغییر میکند این تصمیم ساده سکوت مرگبار جنگل را می‌شکند؛ جنازه‌هایی از دریاچه سر برمی‌آورند . اماتهدید تنها از غریبه نیست؛ فردی از گذشتهٔ لی‌لی، کسی که او فکر می‌کرد هرگز دوباره او را نخواهد دید، اکنون به دنبال اوست. میان حضور این دو و راز مخفی‌ای که لی‌لی در دل دارد، زندگی‌اش در توازن شکننده‌ای میان ترس و واقعیت گرفتار می شود.هر حرکت و هر تصمیم او می‌تواند جانش را تهدید کند و شاید خودش هم به یکی از جنازه‌های دریاچه بدل شود.

بیشتر...
44
زمان ارسال این پارت

۶ روز ۸ ساعت ۳۵ دقیقه آینده

43
۱۵ ساعت پیش

42
۴ روز پیش

41
۶ روز پیش

2
۵۲ روز پیش

1
۵۲ روز پیش

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطی

    در پارت 430

    در افکار مبهم غوطه ورم.همه چیز بهم ریخته اس.حس میکنم در کابوسی گرفتار شده ام

    ۴ ساعت پیش
  • نعنا

    در پارت 430

    فک کنم مادر اصلی انیا با اسم انیا از مرد ها انتقام می گرفته به خاطر *** به انیا در بچگی

    ۷ ساعت پیش
  • عاطی

    در پارت 430

    الان یک مجهول معلوم شد لی لی همان آنیاست..حالا چطور مانی آنیارو یک شخص دیگر میشناخته؟

    ۱۵ ساعت پیش
  • مرضیه

    در پارت 430

    اینو که همون اول به هومان گفت من آنیام ولی لی لی صدام میکنند اون انیا دومیه معلوم نی کیه

    ۹ ساعت پیش
  • مهنا

    در پارت 420

    اممم یه سوال،یعنی بعد این همه ماجرا مانی هنوز نمیدونه که برادرش مرده؟ ولی خدایی عاشق رمانتم دمت گرم دست به قلمت عالیه و همینجوری با قدرت ادامه بده

    ۲ روز پیش
  • تارا

    در پارت 420

    نه نفهمیده هی میگه دنبالشم

    ۲۳ ساعت پیش
  • فاطی

    در پارت 421

    و من در گذشته ای پراز درد گمشده ام..راه را بلدم ولی دیگر توان ادامه دادن ندارم............. تو این بَل بشو سربازا رو کم داشتیم..احساس وووییی دارم

    ۳ روز پیش
  • عاطی

    در پارت 420

    اصلا نمیتونم با رمانت ارتباط برقرار کنم خیلی گنگه...

    ۴ روز پیش
  • فاطمه مهدیان | نویسنده رمان

    کجا برات گنگه عزیزم

    ۳ روز پیش
  • نعنا

    0

    قلبم در گرفت چه انسان هایی با خوی حیوانی

    ۴ روز پیش
  • مرضیه

    0

    چ گذشته دردناکی داشته لی لی ☹️

    ۵ روز پیش
  • سهیل۲۹

    در پارت 401

    چه گذشته ی سختی🥺🥺🥺 عالی بود ممنون

    ۶ روز پیش
  • فاطی

    در پارت 415

    بعضی وقتها خواندن کلمات هم درد دارد.باید تاب اورد..نفس در *** ها حبس میشود از درک انسانها خارج میشود تبدیل به زجه میشود. بارها و بارها باخود تکرار میکنی چرا

    ۶ روز پیش
  • A-a

    در پارت 401

    عالی بود سپاس فراوان🙏 طفلکی چه عذابی کشید😔

    ۷ روز پیش
  • فاطی

    در پارت 401

    تصور اینکه مادر نباشد هم غریب است دوست ندارم حتی به آن فکر کنم

    ۱ هفته پیش
  • فاطی

    در پارت 385

    دخترانی که درد را کشیده اند میفهمند فروریختن و سرپاشدن زجری است که سالهای سال باخود حمل میکنی و هیچ کسی دردت را نمیفهمد..جسم خوب است روح است که زخمی عمیق دارد و هیچ مرهمی آن را التیامنمیخشد..به مرور خوب میشود ولی جاییش همیشه باقی است

    ۱ هفته پیش
  • فاطی

    در پارت 371

    رسیدن به نقطه ای که زمانی از آن میترسی پراز درد است.ولی روبرو شدن باآن شاید تو را شجاع کند..

    ۲ هفته پیش
  • سهیل۲۹

    در پارت 371

    چه روزای سخت و پر تنشی🥺🥺

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.