
رمان دردآشام
- به قلم معصومه مرادی
- ⏱️۵ ساعت و ۵۲ دقیقه
- 32.5K 👁
- 217 ❤️
- 215 💬
دختری از جنس سرما و گردباد، اما حل شده در آرامشی که متعلق به قبل از طوفان است. اگر این انبار باروت پنهان شده با جرقهای آتش بگیرد و حافظه پاک شده دختر بازیابی شود چه بلایی سر شیطان صفتهایی که زندگیاش تبدیل به خاکستر کردهاند میافتد؟ آیا دخترمون حافظهش رو به دست میاره؟ چه زمان؟ ممکنه درست وقتی حافظهش رو به دست بیاره که تصمیم به شروعی دوباره گرفته؟ ممکنه به کسی دل ببنده که نباید؟ این حافظه پاک شده چه عواقبی براش داره؟ مقدمه: به سیاهی کشاندند مرا و در عمق تباهی رهایم کردند. با خود و قلب شکستهام عهد و پیمان بستهام به خاک و خون بکشم آن کسی را که زندگیام را خاکستری کرد. قلبم را تا اطلاع ثانوی زیر نقاب خشم و نفرت مخفی میکنم، حتی وقتی خاطرهای برای به یاد آوردن ندارم این ماموریت را رها نمیکنم. قلبم را از سر چهاراه پیدا نکردهام که بگذارم بشکنندش و زندگیام را بارها به من نمیبخشند که بگذارم آن را به گند بکشی. پس نزدیکم نشو چون وقتی انبار باروت خاطراتم با جرقهای شعله بکشد و آشکار شود اولین نفر تو را خواهم سوزاند و دومینو وار جلو خواهم رفت.
- مطمئن باش کارم مثل همیشه بینظیره!
قهقه ای زد و گفت:
- جز این از تو توقعی نمیره... راستی یادم رفت معرفی کنم، ایشون عشق زیبای من جمیله هستن! که افتخار داده منرو امشب تو این جشن همراهی کنن.
بعد رو کرد طرف جمیله و گفت:
- عزیزم ایشونهم نگارجان هستن؛ یکی از بهترین های گروه من.
جمیله یه نگاه از بالا تا پایین بهم انداخت، بعد بیشتر از بازوی جمالخان آویزون شد و با کلی ناز و ادا دستشرو اورد جلو و باهام دست داد؛ و با صدایی که پر از عشوه بود، گفت:
- خوشبختم گلم.
یه چینی به بینیم دادم و گفتم:
- منم همین طور!
جمالخان- خوب مهمونی دیگه شروع شد؛ بریم!
باهم رفتیم و روی صندلیها نشستیم...
چند دقیقه بعد دخترا اومدن، اونم چه اومدنی! با زور یه لباسهایی تنشون کرده بودن که اگه نمیپوشیدن، سنگینتر بودن! لباسهایی که کوتاهیشون تا بالای زانوهاشون بود، که پاهای لختشونرو به نمایش میداشت... از بالا هم نگم، سنگینترم! تو چشمهای خیلی از دخترا اشک نشسته بود؛ ولی پنج-شیش نفری عین خیالشون هم نبود!
با شروع شدن رقصیدنشون از فکرم اومدم بیرون، و مشغول تماشای رقص گروهیشون شدم. اونها میرقصیدن و من صدای مردهارو میشنیدم که از هیکل و رقص دخترا تعریف میکردن... و به فکر خریدنشون بودن.
همه این صداها آزارم میداد! اما کاری از دستم برنمیاومد؛ این سرنوشتی بود که خودشون برای خودشون رقم زدن، ولی اگه من میتونستم و قدرتش رو داشتم کل این گروه رو نابود میکردم؛ تا زندگی دخترای دیگه هم مثل اینا نشه! با اینکه به ضرر خودم تموم میشد...
جمالخان- خانم زیبا چیه؟ تو فکری!
بدون اینکه نگاهش کنم گفتم:
- تو فکر نیستم! دارم رقص دخترهارو تماشا میکنم.
جمالخان- تا حالا که خیلی خوب پیش رفتن، همه هم دوست دارن که چند شبی رو با دخترا بگذرونن...
بعد تموم شدن حرفش شروع کرد به حرف مسخره خودش خندیدن... منم با ظاهری خونسرد و بی تفاوت، اما باطنی پر از خشم و نفرت نگاش کردم؛ که وقتی نگاهمرو دید خندشرو خورد و گفت:
- دختر چرا اینطوری نگاه میکنی ؟ چهارساله میشناسمت و نگاهترو دیدم، ولی برام عادی نشده؛ هنوزهم از چشات میترسم و جرعت مستقیم زل زدن به چشمهاترو ندارم!
بدون اینکه حرفی بزنم، یه پوزخند زدم و مشغول تماشای رقص شدم.
بعد تموم شدن رقص دخترها نشستن رو صندلی و مهمونها شروع کردن به خوردن زهرماریهایی که دستشون بود.
منم از جام بلند شدم و رفتم یه جای خلوت و تنهایی نشستم؛ بعد هم مشغول دید زدن بقیه شدم.
با دیدن سایهای که افتاده روم، صورتمرو گرفتم بالا و با دیدن یه مرد سیوپنج یا چهل ساله ابروهام خود به خود پرید بالا؛ چون تا حالا تو هیچ کدوم از مهمونیها ندیده بودمش! و وقتی هم که فارسی حرف زد بیش از پیش تعجب کردم.
- اجازه هست اینجا بشینم بانوی زیبا؟
قاطع گفتم:
-نه!
یارو با این حرفم رسما ضایع شد، اما خیلی زود خودشرو جمع و جور کرد و لبخند ضایعی زد تا بیشتر از این ضایع نشه! بعد نشست رو صندلی، منم یه پوزخند زدم؛ چون اجازه خواست واسه نشستن و من هم اجازه ندادم، ولی بازم نشست. مسخرس واقعا!
- من شاهین هستم؛ شما هم نگاربانو هستین؟ همونی که به دخترا رقص یاد میده!
سری تکون دادم و گفتم:
- درسته! اما شما منرو از کجا میشناسین؟
شاهین- این دیگه بماند...
شونه ای بالا انداختم و بی تفاوت گفتم:
- برام مهم نیست، فقط کمی کنجکاو شدم.
شاهین- باید بگم که کارتون فوق العاده هست! خیلیخوب به دخترا رقص یاد میدین.
چیزی نگفتم و سکوت کردم که ادامه داد:
- شما همیشه انقدر کم حرف میزنین؟
رُک گفتم:
- آره.
شاهین پاشد و مقابلم ایستاد؛ بعد دستشرو به طرفم دراز کرد و گفت:
- بانوی زیبا! من رو تو یک دور رقص همراهی میکنین و این افتخار رو بهم میدین؟
بدون توجه به دستهای دراز شدهاش جواب دادم:
- حوصله رقص ندارم جناب! ترجیح میدم تماشاچی باشم تا رقصنده...
با زور یه لبخند زد که معلوم بود ساختگیِ و بخاطر اینکه بیشتر از این دیگه ضایع نشه! دستشرو کشید عقب و گفت:
- هر طور که مایلید، شبخوش بانوی جوان!
پوزخندی زدم و گفتم؛
- شبخوش.
به مسیر رفتنش که نگاه کردم؛ دیدم که داره میره طرف جمالخانی که از وقتی شاهین اومد کنار من، نگاهش فقط به اینجا بود و با دقت نگاه میکرد.
بعد چند دقیقه که اون دوتا باهم حرف زدن، اعلام شد که خرید داره شروع میشه...
تک-تک دخترا داشتن به قیمت بالایی فروخته میشدن؛ البته که به خاطر این موضوع جمالخان هم حسابی خوشحال بود و به قول معروف کبکش خروس میخوند!
آره دیگه واسه چی خوشحال نباشه؟ این همه پول گیرش میاد، کیه که بدش بیاد؟
این صحنههارو زیاد دیده بودم، ولی باز هم واسم تکراری نمیشد!
دیگه نتونستم طاقت بیارم و رفتم حیاط تا قدم بزنم.
توی خیالات خودم غرق بودم که صدای جیغی رو شنیدم! صدا از ته باغ میاومد، کنجکاو شدم بفهمم صدای کیِ؟
همینطور یواش-یواش میرفتم تا کسی منرو نبینه، وقتی رسیدم دیدم دو نفر یه دختر رو دوره کردن... و دختره هم داره جیغ میکشه و باهاشون درگیره؛ ولی اونها دوتا بودن و اون دختر یکی، واسه همین از پسشون برنمیاومد!
صداش آشنا بود! ولی نمیتونستم بفهمم کیه؟ و صورتش هم که دیده نمیشد.
بدون کوچیکترین صدایی رفتم پشت نزدیکترین درخت، وقتی نزدیکتر شدم فهمیدم دختره رهاست! اون دوتا مرد هم از حرف زدنشون معلوم بود ایرانیان؛ از پشت درخت اومدم بیرون که توجه هر دوتاشون به طرف من جلب شد و یکیشون به حرف اومد و سر خوش گفت:
- به-به ببین کی اینجاست؟! ناصر اون چیزی که من میبینم، تو هم میبینی؟ یه حوری بهشتی خودش پیشمون اومده؛ بیا عزیزم بیا که خوش اومدی!
سارا
00بهترین رمانی که خوندم دردآشام بوده برا همینه ک حدود یک ساله منتظر فصل دومم
۳ روز پیشاطلس
00لطفا فصل دوم رو برامون بزارید
۴ روز پیشسارا
10سلام خانم مرادی خوبین راستش یه خواهش دارم لطفا ب ما اعلام کنین ک فصل دوم درد آشام کامله یا نه و اینکه کی داخل دنیای رمان میذارین چون هممون خیلی وخته منتظریم خواهش میکنم جواب مارو بدین ممنون
۱ هفته پیشسارا
00کاش هرچه زودتر فصل دوم درد آشام پارت گذاری شه واقن نزدیک یه ساله منتظرم صبرم سر اومده خانم مراقب فصل دوم درد آشام چیشد پس
۲ هفته پیشمعصومه مرادی
142سلام دخترا فصل دوم رمان اسمش دردآشام و تغییری نکرده و دارم مینویسم و هر وقت تموم شد به صورت کامل تو همین برنامه قرارش میدم
۱۰ ماه پیشفاطمه
00سلام نویسنده رمان لطف میکنید اگه رمان تمام شده بزارید در برنامه یا یه کانال *** بزنید آنلاین بفرستید
۷ ماه پیشپیشی
00خوب پس کو اخهههههه؟بابا دق دادی مارو تروخدا بزار خبببب.
۵ ماه پیشدخترک غمگین
00سلام،کی تموم میشه پس
۵ ماه پیشمرضیه بهترک
00سلام فصل دوم نیومده ؟
۴ هفته پیشعبداله
10ممنونم از رمان فوق العادتون.برای اولین بار محشر بود.ولی امیدوارم هیچ نویسنده ای رمانش دو جلد یا بیشتر نشه ،همه یه جلد باشن چون واقعا با اعصاب آدم بازی میشه ،ذهن بهم ریخته هست پرسوال.مثل سامیار که داشت می پوکید از ندونستن، حالا ماهم همینطوریم.ؤاقعا عذاب میکشیم.
۲ هفته پیشآرام
00سلام هنوزم فصل دوم نیومده؟ من هنوز کامل نکردم ولی اینک همش تکرار داره با چشمای یخیم نگاه کردم زیاد جالبش نکرده خیلی از خودش تعریف کرده میتونست بهتر نوشته بشه و اینک همه از دختره میترسن یعنی اصلا دلیلی نداره اول رمان چون چیزی معلوم نیس و ی مربی رقص سادس ولی درکل رمان خوبی بود خسته نباشی عزیزم
۳ هفته پیشارتمیس
10می شه بگین ساحل با سامیار میره یا لاوین
۳ هفته پیشمیتی
20چرا اقد بی سر و ته و بی مزه تموم شد ینی چی عاقا الان لاوین چیشد ساحل مرد یا زندس چرا خواهرش و ندید واقعا ک این همه وقتمو هدر دادم الکی جون ننه تون نویسنده ها درس رمان بنویسین با احساسات ما بازی نکنین😐😒
۴ هفته پیشخاطره
01نخون مجبورت کردن ؟ اتفاقا خیلیم عالی بود
۱ ماه پیشعطیه
10بی نهایت ابتدایی و بچگانه نوشته شده برام سواله چرا یکسری تعریف کرده بودند قطعا یه دختر ۱۵ ساله نویسنده بوده
۱ ماه پیشخاطره
10سلام به نویسنده عزیز رومانتون با همه رمانهایی که تا حالا خوندم فرق داشت واقعا همونی بود که میخواستم ازتون خیلی خیلی ممنونم فقط میشه بگین کی تموم میشه اصلا کی قراره تو این برنامه بزارین بینهایت منتظرم تا ببینم چی میشه لطفاً لطفاً هر چه زودتر تموم کنین
۲ ماه پیش??????
00خیلی عالی بود و رمان کاملا غیر قابل پیش بینی بود و به نظرم جذاب ترین نکتش این میتونه باشه و اینکه نویسنده خیلی با استعداده و این به عنوان اولین رمانش خیلی فوق العادست، امیدارم زود تر فصل دومش بیاد و بی صبرانه منتظر این اتفاق هستم
۲ ماه پیشسحر
00رمان واقعا عالیه بود ولی بی صبرانه منتظرفصل دومش هستم میشه اصلاع بدین حداقل چند وقت دیگه تموم میشه
۲ ماه پیشسام
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
سارا
10بالاخره خبری نشد ؟ واقعا از انتظار خسته شدم ممنون میشم اگه زودتر فصل دوم درد آشامو بذارین روز خوش
۳ ماه پیشخیلی رمان قشنگی هست
30قسمت دوم نداره؟؟ لطفا قسمت دوم هم اضافه کنید بهش میخوام ببینم ساحل بچه رو میندازه یا میزاره بمونه و عاقبت لاوین و سامیار چی میشه
۳ ماه پیشسحر
10سلام رمان عالی بودمن که خیلی به دلم نشست اگه فصل دومش زودتربیادبهتره
۳ ماه پیش
نادیا
00بچه ها میشه قشنگ ترین رمانی که خوندید رو بگید؟