خاندختی که برای تحصیل به خارج از کشور میرد و درآنجا با دشمن خونی اش آشنا میشود. ماجرا آنجا شروع میشود که برای دیدن خانواده اش به روستایشان برمیگردد. اما دیگر چیزی سر جایش نیست. سرنوشتی که قبل از ورود او به روستایش برایش نوشته شده است. آیا میتواند این سرنوشت را عوض کند یا فقط سر خم میکند. او از خاکستر هایش دوباره متولد میشود و افسانه ی ققنوس را به واقعیت تبدیل میکند. به زیبایی پاییز به زیبایی ققنوس، رسپینا

او زاده ی درد بود...دختری که تا چشم باز کرد،رعیت بود و کلفت... زندگی انگار هیچ وقت با او مهربان نبود و سر سازش نداشت... زیبا بود و بچه سن،برای کلفتی هنوز خیلی جوان بود... نامش آفتاب بود...در این راه زجر های سختی اون را تحت تاثیر قرار می‌دهد.. همانند نامش زیبا بود و درخشنده... او مسئول شستن رخت چرک های عمارت اربابی بود روزی از روز ها با ارباب جوان و تحصیل کرده ی عمارت دیداری تازه می‌کند و همین دیدار اتفاقات بزرگی در زندگی دخترک رعیت رقم خواهد زد و اورا وارد چالش های سهمگین زندگی میکند

او دختری زیبا از دیار روستا بود...ساده و بی آلایش..صدایش می‌زدند پرنده... نامش چکاوک بود... او بعد از فوت پدر و مادرش در راه مشهد،به دست عموی معتاد خود اسیر می‌شود منوچهر عمویش برای جور کردن پول موادش تن دخترک را به حراج می‌گذارد تا اینکه ارباب جوان روستا،برای انتقامی دیرینه از برادر چکاوک،با دادن مقداری طلا به منوچهر چکاوک را می‌خرد...این راه نجاتی برای دخترک قصه است،یا عذابی سخت... دخترک درد و رنج های زیادی در این راه متحمل میشود،برده ی ارباب هامون بزرگ می‌شود غافل از اینکه روزی چکاوک بدجور دل ارباب هامون را به تاراج قلبش می‌برد و....

خشم ، نفرت و سیاهی یاوران زندگی من هستند چقدر معصوم و پاک بودم وزندگی ساده ای داشتم ولی در پی یک حادثه تلخ همه ی سادگی و مظلومیتم به باد رفت و جای خود را به ظلم ، نفرت و سیاهی داد و قلب معصومم را به رنگ سیاه در اورد دیگر مهربانی برایم معنایی نداشت و دروغی بیش نبودو اگر در درونم جستجو می کردی میدیدی که دیگر نه عشقی وجود داردنه آن خوشحالیه گذشته هاچقدر دردناک است که...

داستان در مورد دختری به نام روژانه که یه دختر شر و شیطون و در عین حال مهربونه… این دختر هیچوقت اجازه نمیده حقش پایمال بشه و اگه ببینه حق کسی رودارن به زور میگیرن از اون طرف هم دفاع میکنه… داستان از اونجا شروع میشه که پدر و مادر روژان فوت کردن و وکیل خونوادگی که دوست صمیمیه پدر روژان بود میاد در مورد رازی صحبت میکنه...

نینای... دختری از خطه‌ی سرسبز گیلان، دختری که سوگولی ارباب روستا می‌شود و عروس عمارتش، اما... به دنبال یک اتفاق باید به سنتی کهنه و قدیمی عمل کند، سنتی که سالیان سال دردی بوده در قلب زنان جوان آن روستا! سنتی که قلب‌های زیادی را شکسته و روح‌های زیادی را کشته!

داستان از عشق و اسارات از بردگی تا اوج آزادی. داستان درباره دختری به اسم عاصیه است که به بردگی گرفته شده , شاهزاده ایرانی که به صورت ناشناس در اون شهر سکونت داره ، عاصیه رو میخره و زندگی جدیدی بهش میده. عاصیه آزادی رو در فرار و رهایی میبینه غافل از اینکه عشق بزرگترین اسارت رو با خودش به همراه داره...

دختر داستان، دختری ۱۹ ساله است؛ که به اجبار خانوادش، باید با مردی ۴۹ ساله، ازدواج کنه. ولی اون زیر بار حرف زور نمیره و شب عقد، فرار می کنه. هنگام فرارش توسط فردی برده فروش، دزدیده می شه و به کشوری غریب برده می شه .....

دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه..

سرنوشت همان جمع و تفریق خاطرات است، همان لحظه‌هایی که دلمان می‌خواهد کمش کنیم و یا شاید هم ضرب که زیاد شود و ماندگار بماند. این هم یک سرنوشت است. درست از جایی که خاطره فکر می‌کند در اوج خوشبختی‌ست و حقیقت زندگی به رویش لبخند زده، تلخی‌ها شروع به رشد می‌کنند و ریشه‌اش همه‌‌ی زندگی‌اش را در هم می‌تند؛ اما صبر، عشق می‌رویاند و لبخند.



شدو لحظاتی پیش

تو برای رهایی خود کبریتی نیم‌سوز در جنگل انداختی؛ فارغ از اینکه حریقی ویرانگر به جان درختزارِ سبز افتاد! تو با خودخواهی قلب عاشقی را شکستی؛ فارغ از اینکه دیوی ددمنش در جامعه رها شد! تو به نیت نجات به سوی آغوش دیگری دویدی؛ فارغ از اینکه سرتاسر راهت چاه مرگ بود و تو محکوم به سقوط! سالها پیش زنی از جنس تو، عشق پاکی را نادیده گرفت و حمید نیازی را محکوم به جنونی ابدی کرد! سالها پیش زنی از جنس تو، برای اسکانس‌های سبز معشوقه‌ی دیگری شد و مرد سودازده‌ای را تبدیل به مجنون کرد! سالها پیش زنی از جنس تو، مردی را کُشت و مرد هم تن به تن، زنان را به نیت بازستاندن حقش به خون کشید! آری زنی از جنس تو؛ زنی از جنس تو مردی را به جانِ همجنس تو انداخت؛ و شاید؛ جانِ بعدی خودِ تو باشی...!

راه های دانلود اپلیکیشن

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.