بی تار و پود

به قلم فاطمه حیدری

داستان رمان در مورد دو زوج است که در یک آپارتمان و در همسایگی یکدیگر زندگی می کنند. دو زوج با نوع زندگی کاملا متفاوت و دیدگاه هایی که از زمین تا آسمان با یکدیگر فاصله دارند. “دل من زن روستایی است، با چارقد گلگلی و چای که همیشه پای دار قالی سرد می شود… دل من زن روستایی است… دل من از جنس تار است و پود احساس تو… چه قیمتی است این عشق دستبافت؟!”

اینجا زنی عاشقانه می بارد(جلد اول)

به قلم فاطمه حیدری

نگاه در چشمان بیمارش میدوزم! بغض را قورت میدهم…اما..نه نمیشود..همیشه باریدن یعنی زن..زن یعنی همیشه باریدن! اینجا هوا ابریست…آنجا را نمیدانم! اینجا نفس تنگ است..آنجا را نمیدانم! اینجا دنیایم اندازه آغوشیست که یکبار هم لمسشان نکرده…اینجا…نجیبانه دور میشوم..نانجیبانه قلبم پا میکوبد! اینجا زنی عاشقانه میبارد..اشتباه نکن…همه جا زنان میبارند…گاهی عاشقانه..گاهی عارفانه…گاهی … گاهی زنان تنها میبارند…بی هیچ بهانه!

اینجا زنی عاشقانه می بارد جلد دوم

به قلم فاطمه حیدری

چای حضورت را سر میکشم و دلم از گرمایت ضعف میرود… از شیرینی ات نوچ میشود! میبینی؟ تو نیستی و من از همین فاصله کذایی دوستت دارم… بعد از گذشت دو سال و زخمی که به تنِه زندگی نگار خورده است همه چیز متفاوت شده … تلاش او برای دوست داشتن..برای راضی نگهداشتن… و درست زمانی که فکر میکند موفق شده است اتفاقی میافتد که دوباره و دوباره همه چیز را عوض میکند… و شاید همه چیز را سره جایش برمیگرداند… اتفاقی مثل نزول باران برای زمینی که از تشنگی لب میزند… پایان ناخوش

رمان هبوط

به قلم فاطمه حیدری

رایحه هفت سال پیش از گذشته اش فرار کرده.حالا با آشنایی آدمهای تازه سعی داره آدم جدیدی باشه و رایحه گذشته را فراموش کنه. به خانه ویلایی مادر بزرگ المیرا نقل مکان میکند.خانه امن است ولی اهالی خانه برای او خطر آفرینند!خطر عشق!

غمگینم اما دوستت دارم

به قلم فاطمه حیدری

داستان در مورده دختری ساده ست برعکس این روزگار....طناز از زمانی که خودش رو شناخت عاشق پسر خاله اش بود.... عشق یه طرفش بالاخره بهش فهموند آنقدر ها هم که فکر میکنه غریب و تنها نیست...

دست خط خدا

به قلم فاطمه حیدری

لگد میزنم ، روزگار دهن کج میکند ، دوستانم بی محلی … تو تنها کسی هستی که لگدش زدم و از شوق لمسه تکه ای از وجودم لبخند زدی … لبخندی به وسعت آغوشه پدری که گاهی بود و نبودش تفاوتی نمیکند … اما فقط گاهی … شیرم را با عسلی چشمانت نوشه جان میکنم … و بزرگ میشوم … به جای اینکه عصای دستت باشم برای احساسات پاکت زیرپایی میگیرم و میفهمم روزی زندگیم به خاطره درده احساس تو فلج خواهد شد! من به معجزه نگاهت ایمان آورده ام!! من … من هنوزم مومن لبخند های نادره توام! و تو … و تو ای بلندترین آستانه دردهای زمینی، تنها قِبله من، کعبه قلب توست!! پایان تلخ

تاربام، گذرگاه سکون لحظاتی پیش

عصر روز چهارشنبه، ۲۱ تیر، دانیار کاملاً اتفاقی در اداره‌ی پلیس با عکسی برخورد می‌کند که شک ندارد همان دختری است که ظهر در اتوبوس دانشگاه دیده و با او صحبت کرده؛ او را از چشمان عجیبش می‌شناسد، چشمان سبزعسلی روشنش؛ ولی حالا پلیس می‌گوید به قتل رسیده و همه‌چیز از این‌جا شروع می‌شود... دانیار به این راحتی نمی‌تواند بی‌خیال آن چشم‌های عجیب شود؛ پس برایش پیغام می‌گذارد: - ای‌ کاش جلوت رو گرفته بودم که از اتوبوس پیاده نشی. و روز بعد پیامش دیده‌ می‌شود. دیگر راه برگشتی نیست؛ او خودش انتخاب می‌کند وارد این بازی خطرناک شود؛ و اگرچه این بازی در مورد آن چشمان عجیب نیست؛ دانیار باید به‌خاطر آن‌ها قهرمان شود و شهر کوچکش را از بحرانی‌ که در یک قدمی به وقوع پیوستن در آن است نجات دهد؛ چگونه؟ قصه‌ی تاربام همین است...

محبوبترین های هفته

دنیای رمان

+1000 رمان عاشقانه و طنز

معرفی بیش از ۱۰۰۰ رمان محبوب ایرانی خارجی و صوتی ...

ارسال روزانه بین 2 تا 4 رمان جدید به برنامه

رمان های آنلاین با پارت گذاری روزانه

با بیش از 35 ژانر مختلف برای همه سلیقه ها

یک جرعه از کتاب غرور_و_تعصب

تعداد آدم‌هایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است "من هرچه بیشتر دنیا را می‌شناسم از آن ناراضی‌تر می‌شوم" هر روز که می‌گذرد بیشتر معتقد می‌شوم که آدم‌ها "شخصیت ناپایداری دارند" نمی‌شود روی ظواهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد! نویسنده : جین آستین

فروردین
۲۷
نقد و بررسی رمان سووشون

اکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسفاکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسف

اسفند

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

بهمن

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

دی

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آذر

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آبان

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

در حال پارتگذاری...