رمان دختر نقاب دار
- به قلم آمنه آبدار (الهه)
- ⏱️۵ ساعت و ۴۰ دقیقه
- 111.3K 👁
- 794 ❤️
- 455 💬
رمان دختر نقاب دار، روایتگر زندگی آنالیا محبی خلافکار و رئیس بزرگترین باند قاچاق مواد. زندگی این دختر سراسر رازه! با نفوذ سه پلیس به باند، متوجه چیز های عجیبی در مورد زندگی این دختر میشن و جالبترینش هویتشه چون هیچ کسی به اسم آنالیا محبی در هیچ کشوری نیست و هنوز هم اونا در تلاش برای شناختن این دخترن. خواندن این رمان که سراسر راز و هیجانه خالی از لطف نیست.
_ خانوم مهمون دارید.
با تعجب پرسیدم:
- نگفتن کی هستن!؟
_ نه خانوم، فقط گفتن با شما کار دارن.
محکم و جدی گفتم:
- و شما هم باید هر کسی رو که گفت با من کار داره، به عمارت راه بدین!؟
ثریا که با لحن جدیم، ترسیده بود، با من من گفت:
_خانوم ببخشید، ما نمی دونستیم.
در حالی که به سمت پذیرایی می رفتم، گفتم:
- باشه برو، ولی دیگه تکرار نشه.
اونم از خدا خواسته زود به سمت آشپزخونه رفت.
وارد پذیرایی شدم، با ورودم مهمونا، که شامل دو پسر و یه دختر بودن، بلند شدن و سلام کردن.
سری به معنای سلام تکون دادم و به مبل ها اشاره کردم؛ خودمم روی مبل تک نفره مخصوصم، نشستم.
ثریا رو صدا زدم و به مهمونا اشاره کردم.
ثریا اومد و ازشون پرسید:
_ چی میل دارین براتون بیارم!؟
در این بین، تا ثریا ازشون بپرسه چی می خوان، زود یه آنالیز از چهره اشون کردم.
پسری که رو به روی من نشسته بود، غرور از سر تا پاش می بارید، ولی به جز غرورش خوشکل هم بود، یه چهره مردونه و جذاب داشت.
پسر بعدی که درست بغل پسر جذاب نشسته بود، چهره ای جذاب و جدی داشت که شیطنت هم ازش می بارید، ولی دختره چهره اش اونقدر معصوم بود، که آدم دلش نمی خواست ازش چشم برداره؛ تو طیف سنی من بود، ولی خیلی وقت بود که من دیگه دوست صمیمی نداشتم.
با یاد آوری دوستام، اشک تو چشام جمع شد، ولی نباید اجازه بدم که ببارن.
به هر سختی بود، خودمو کنترل کردم و سر صحبت رو باز کردم:
- خب، گفتن با من کار دارین، می شنوم!
پسر جذاب تک سرفه ای کرد و گفت:
_ حتما در جریانید که آقای عباسی، قرار بود براتون چند نفر پیدا کنن، تا جای چند تا از افرادتون که خیانت کرده بودن رو بگیرن.
- بله، در جریانم!پس از قرار معلوم، شما رو فرستاده، خودتون رو معرفی کنین.
پسر جذاب به خودش اشاره کرد و گفت:
_من ارمیا صادقی هستم .(با اشاره به پسر کنارش) ایشون سامیار مهدوی و(اشاره ای به دختر معصوم کرد)ایشون هم نامزد سامیار جان روژین سماواتی هستن.
سری تکون دادم و گفتم:
- حتما منو هم می شناسید! آنالیا محبی هستم،بزرگترین قاچاقچی ایران، که پلیس هم تا حالا نتونسته ردی از من بگیره.
شرایط کار با من خیلی سخته؛ یعنی اگه زرنگ بازی، خیانت و... ببینم، صد در صد و بدون شک، مجازاتتون مرگ خودتون و خانواده اتون هستش. نمی دونم اینارو آقای عباسی بهتون گفته یا نه، ولی حواستون رو جمع کنید. الانم ثریا رو صدا می زنم تا اتاقاتون رو بهتون نشون بده، شب به طور مفصل، جزئیات کارا و... رو بهتون می گم.
و پشت بند حرفم، ثریا رو صدا زدم.
ثریا هم با عجله، در حالی که نفس نفس می زد اومد؛ رو به ثریا کردم و گفتم: اتاقارو نشون مهمونا بده.
ثریا سری تکون داد و گفت:
_ چشم.
دیگه منتظر نموندم ببینم چی کار میکنن و به سمت اتاقم رفتم.
وارد اتاقم شدم و روی تخت نشستم.
لب تابم رو برداشتم و بعد از اینکه اطلاعات جدید رو ذخیره کردم، لب تاب رو خاموش کردم.
تلفنی که روی پاتختی بود رو برداشتم و به آشپزخونه زنگ زدم، به محض اینکه تلفن رو جواب دادن، بدون هیچ حرف اضافه ای گفتم:
- به ثریا بگید بیاد اتاق من، کارش دارم.
چند دقیقه بعد چند تقه به در خورد، چون می دونستم ثریاست، به گفتن بیاتو بسنده کردم.
جدی نگاهش کردم و گفتم:
- از امروز تو به جای رقیه، خدمتکار شخصی من هستی.
ثریا با متعجب گفت:
_ خانم پس رقیه چی می شه!؟
جدی و محکم گفتم:
- تو کاری به رقیه نداشته باش! رقیه زرنگ بازی در آورد و با دشمن من، هم دست شد، الانم جاییه که باید باشه! تو هم فکر نارو زدن به من رو از سرت بیرون بنداز وگرنه مثل رقیه می شی.
ثریا تند تند سر تکون داد و چیزی نگفت.
از جام بلند شدم و به سمت پنجره رفتم. نگاهی به بیرون انداختم وبه ثریا گفتم:
- می تونی بری!
ثریا هم خواست بیرون بره، ولی آخرین لحظه برگشت و گفت:
_ خانم میدونم نباید تو کارای شما دخالت کنم، ولی رقیه سه بچه قد و نیم قد داره، خانوم بهشون رحم کنید.
چرخیدم سمتش و نزدیکش شدم، برای اینکه مطمئنش کنم و از نگرانی درش بیارم، گفتم:
- اونو مجازات کردم، ولی مجازاتی که براش در نظر گرفتم، مرگ نبود. بچه هاش هم کنارش هستن، فقط نمی تونه با کسی ارتباط داشته باشه.
ثریا که حالا خیالش راحت شده بود، لبخندی زد و با چشمایی که نم اشک توشون دیده می شد، گفت:
_ خانوم میدونم در حدی نیستم که این حرفارو بزنم، ولی می دونستم اون قدرا هم که می گن، بی رحم نیستید!
برای اولین بار در این چند وقت لبخند واقعی، روی لبام نشوندم و گفتم:
- فقط اینو یادت نره که این حرفا،بین خودمون بمونه.
ثریا لبخند مطمئنی زد و گفت:
نیلوانا
1چی بگم خوب بود ولی عالی نبود در حد متوسط
۳ ماه پیش♡
1وای بالاخره بعد چند سال این رمان رو پیدا کردم باورم نمیشه رمانی که به روزی بهترین رمان توی ذهنم بود و اگه کسی می گفت قشنگ ترین رمانی که تو ژانر پلیسی خوندی چی بود میگفتم دختر نقاب دار و حالا بعد چندین سال پیداش کردم نویسنده عزیزم واقعا ممنونم به خاطر رمان محشرت این رمان انگیزه من تو بچگی بود♡
۳ ماه پیشراحله
0سلام نویسنده جان خسته هم نباشد اول بگم که من هم یه نویسندم که خب هنوز رمان منتشر نشده و در دست انتشار خواستم بدونی این نقدر از طرف یه نویسنده هست اول اینکه مرسی که زحمت کشیدی ولی این زمان اشکالات خیلی واضحی داشت که از اول آدم و جذب نمی کرد قلم رمان خیلی ضعیف بود دیالوگ ها توصیفات هیچی به اندازه
۵ ماه پیشراحله
0شخصیت پردازی ضعیف بود شخصیت ها خیلی سطحی بودن دیالوگ ها زنده نبودن واقعی نبودن و کارکتر اصلی از همون اول خیلی سرد و خشن وارد شد خب داستانی خوندم که شخصیت از اولش اینجوری باشه اما خب باید به احساسات درونی شخصیت پرداخته میشد چون قطعا هیچکی همیشه از درون و بیرون انقدر سرد نیست و احساساتی داره
۵ ماه پیشراحله
1و تمام اینها و خیلی چیز های دیگه برخلاف خوب بودن ماجرا باعث ضعیف بودن داستان شده بود و داستان و دیالوگ ها شخصیت ها اصلا اصلا باورپذیر نبودن به نظرم اگه این رمان رو یک بار دیگه بازنویسی و ویرایش کنی میتونی یه اثر قشنگ خلق کنی، البته اگه بخوای کارت بهتر بشه😊😊
۵ ماه پیش
آمنه آبدار (الهه) | نویسنده رمان
سلام عزیزم مرسی از نقدت و بله رمان اشکالات زیادی داشت اما اولین قلم یه نویسنده ۱۵ ساله بود و قطعا با قلم و رمان های الانم یکی نیست🙏🏻❤️
۴ ماه پیشفائزه
1سلام رمان درکل خوب بود ومن دوست داشتم اما یکم رفتار ها به نظر من خیالی بو واصلا به زندگی واقعی یک پلیس شباهت نداشت واینکه بابا یکم داستان رو رومانتیک کنین تمام رمان های این برنامه ارشاد شده هست
۴ ماه پیشسیسی?
0قلمت خوبه ولی شخصیت آنالیا تو همون چند خط اول اصلا دوست نداشتم و جذبم نکرد چون خیلی جدی و مغرور بود و این رو مخم بود با احترام به نویسنده ی عزیز
۴ ماه پیشYalda
1عالییییی بود واقعا خیلی قلم عالی و بدون عیب بود بی نقص ترین رمانی که خواندم و واقعا خوب بود به نظرم بهترین رمانی بود که تا الان خوندم
۴ ماه پیشاشک هشتم
1عالی بود دوست داشتم رمان را چون یهویی ورق برگشت ممنونم
۵ ماه پیشپرنیان
1داستان واقعا ضعیفه نباید اول کاری که هیچکدوم از افراد جدیدو نمیشناخت میگفت من بزرگترین قاچاقچیم بنظر من داستان بشدت ضعیفه
۵ ماه پیشQaazal
2واقعاا عالی بود گلم قلمت عالیه ادامه بده پیشنهاد میکنم که حتمی بخونیدش
۵ ماه پیشفاطمه
1عالی عالی عالی لذت بردم من قسمت های پایانی رو بیشتر دوست داشتم کامیار سوره ارمیا و دختر خانم خوشمزشون آنالیا واقعاً عالی بودن حتما بخونید پشیمون نمیشی
۵ ماه پیشهستی
2فکر کنم جز اولین رمان هاتون چون خیلی ضعیف بود مگه میشه یه پلیس انقدر بی حواس باشه که وقتی ماموریت میره اتاقی که بهش میدنو چک نکنه تا شنود نباشه آخرم انقدر ساده لو بره
۵ ماه پیشیگی
4واقعا قشنگ بود من که خیلی لذت بردم داستان خوبی داشت وتکراری کلیشه ای نبود فقط یه جاهایی ایرادایی داشت اما در کل زیبا بود من که خیلی خوشم اومد
۶ ماه پیشMahta
5جزو بهترین رمان هایی بود که خوندم، انقد قشنگ بود که چند بار خوندمش و خسته نشدم
۶ ماه پیشخاطره
5بهترین رمانی بود ک خوندم و برای بار سوم دوباره خوندمش انقد که جذابهههه اولین رمانی بود ک خوندم و جالب و جذاب بود و غیر پیش بینی الان چند ساله میگذره از خوندش و دوباره هم خوندمش فوق العاده اس موفق باشید
۶ ماه پیش
-
آدرس وبسایت شخصی ثبت نشده است -
صفحه اینستاگرام نویسنده @elahe.novelist -
آیدی تلگرامی نویسنده @ameneh_novel -
ارتباط از طریق واتس اپ ثبت نشده است.
-
نفس های تابوت ژانر : #عاشقانه #تخیلی #هیجانی #معمایی
-
شروانو (شَروانو) ژانر : #عاشقانه #درام
-
سیاهی لشگر ژانر : #عاشقانه #طنز #اجتماعی
-
عشق آمازونی (جلد دوم) - آفلاین ژانر : #عاشقانه #طنز
-
عشق آمازونی (جلد دوم) ژانر : #عاشقانه #طنز
-
رکوئیم زندگی ژانر : #عاشقانه #معمایی
-
ویانا نیوز ژانر : #طنز #اجتماعی
-
زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #معمایی #جنایی #روانشناختی
-
جلد دوم عشق آمازونی ژانر : #عاشقانه #طنز
-
سنسار (سَنسار) ژانر : #عاشقانه #تخیلی #معمایی
-
ویانا نیوز ژانر : #طنز #اجتماعی
-
عشق آمازونی ژانر : #طنز
-
نیاز عاشقی ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #درام #انجمن رمان ترکان
-
دختر نقاب دار ژانر : #پلیسی #عاشقانه #هیجانی #جنایی #انجمن رمان ترکان
-
مجرم عاشق ژانر : #پلیسی #عاشقانه #هیجانی #انجمن رمان ترکان
-
مجرم عاشق ژانر : #پلیسی #عاشقانه #هیجانی #انجمن رمان ترکان
-
دختر نقاب دار ژانر : #پلیسی #عاشقانه #هیجانی #جنایی #انجمن رمان ترکان
-
خلافکار مغرور ( جلد اول ) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #طنز #هیجانی #معمایی #جنایی
-
روشا شرورترین دختر دنیا ژانر : #پلیسی #عاشقانه #تخیلی #هیجانی
-
زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #رازآلود #هیجانی #جنایی
فاطمه
0خیلی قشنگ بود داستانش خیلی جالب بود