دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی
بلاک کد
خیلی خوشبخت بودم، با مردی ازدواج کردم که دل و دینم رو برده بود. زمان دانشجویی باهاش اشنا شدم، از بین تمام دخترایی که میخواستنش سهم من شد! سفرهای لاکچری، خوشگذرونی های خفن، و ازدواجی مجلل. این تمام چیزی بود که میخواستم، خوشبختی در اقبال من بود! اما همه چیز زمانی بهم ریخت که روح و روانم از هم پاشید. من ارواح رو میبینم!روح دخترهای خونه ی قدیمی و خانوادگی شوهرم. چرا هیچکس حرفم رو باور نمیکنه؟ من دیونه نشدم، ولی چرا فقط من ارواح رو میبینم؟
قلمرو رز
قلمرو رز، قلمرو تاریکی قلمرویی که من درون اون گیر کردم. مرد بی احساس و بی رحمی که توی دنیای تاریک خودش غرقه. و من، لیلی رز! دختر یتیمی که به اشتباه سوار پرواز ویآیپی شدم که اون مافیا رزرو کرده بود. و چی میشه اگه شاهد قتلی باشم، که نباید باشم؟ حالا من اسیر و گریبان یه مافیایی شدم که کل کشور از اون میترسن و میخوان ترورش کنن.
پیرانا
من نه در آغوش مادری مهری دیدم… نه در چشمان پدرم عشقی… من هرگز عروسکی را لمس نکردم من حتی مزه آغوز مادرم را نچشیدم… آنچه از من ساختند، شبیه به انسان نبود چرا که آن ها ام انسان نبودند! من پاشنه بلند هایم را…تنها در میهمانی هایی میپوشیدم…که در امتداد شب…صدای اسلحه از صدای موسیقی بلند تر باشد! آنچه از من ساختند… و آنچه هستم… زیادی دردناک است… پس این قصه… قرار است داستان دردناکی برای من… و داستان متفاوتی برای تــو باشد!
زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر)
داستان مانکن نابودگر پس از پنج سال ادامه یافته و در پس پردهای از حقایق وجود شاهین ارجمند، نابودگری درحال انهدام است. وند و ریشه ویرانی هماکنون محو گشته و سیاهی گلبرگ درخشان نابودگر را نمیتوان دید. خسوف گل نابودگر به اختتام خود رسیده و زیبایی گلبرگهای روشن او با قدرت نمایان شده. باید دید سرانجام، کدامین شکاف از ابلق گل نابودگر غالب خواهد گشت؟ درخشش و ستردگی گلبرگ گل؟ و یا نقاب شبگون و تاریک نابودگر بر او؟
تیتراژ آخر زندگیم
صحرا دختری که زندگی تکراری خودش رو سپری میکنه ناخواسته گیر اتفاقات عجیبی میفته. داستان از یک تاکسی شروع میشه نه یک تاکسی معمولی، یک تاکسی مرگ آور. رانندش اقاست؟ نه میشه گفت همه چیز از اونجایی شروع شد که رانندهی خانم ما مقابل یک مرد عجیب قرار میگیره اما فقط اون نیست تو خونهی صحرا هم اتفاق عجیبی میفته...
خاطرات یک خون آشام جلد دوم (کشمکش)
داستان دختری به نام النا گیلبرت که عاشق پسری به نام استفان شده است . این پسر که در گذشته های خیلی دور عاشق دختری به نام کاترین بوده که هنوز هم خاطره ی این دختر در ذهنش هست . این دختر به خاطر مریضی اش مجبور شده خون آشام بشه تا نمیره و استفان هم به خاطر کاترین خون آشام میشه .استفان یک برادر به اسم دیمن داره و ... الناکه با جاذبه ی بسیاری به سمت استفن کشیده می شود به مرور پی به راز هولناک او می برد که نه تنها زندگی خودش بلکه زندگی اطرافیانش را نیز به شدت تحت شعاع قرار می دهد.داستان پیرامون مشکلاتی است که در اثر نزدیک شدن النا و استفن بهم بوجود می آید و به مرور کلا از کنترل آن ها خارج شده و نیروهای پلید بسیاری را به زندگیشان می کشاند.
خاطرات یک خون آشام جلد اول (بیداری)
داستان دختری به نام النا گیلبرت که عاشق پسری به نام استفان شده است . این پسر که در گذشته های خیلی دور عاشق دختری به نام کاترین بوده که هنوز هم خاطره ی این دختر در ذهنش هست . این دختر به خاطر مریضی اش مجبور شده خون آشام بشه تا نمیره و استفان هم به خاطر کاترین خون آشام میشه .استفان یک برادر به اسم دیمن داره و ... الناکه با جاذبه ی بسیاری به سمت استفن کشیده می شود به مرور پی به راز هولناک او می برد که نه تنها زندگی خودش بلکه زندگی اطرافیانش را نیز به شدت تحت شعاع قرار می دهد.داستان پیرامون مشکلاتی است که در اثر نزدیک شدن النا و استفن بهم بوجود می آید و به مرور کلا از کنترل آن ها خارج شده و نیروهای پلید بسیاری را به زندگیشان می کشاند
منجلاب خون
دزدی، تعرض، قتل، ترور، جاسوسی! کلماتی هستن که من این روزها باهاشون سر و کار دارم، البته شاید باید بگم از زمانی که مدرسه می رفتم مجبور به جاسوسی شدم و در نهایت شاید بتونید اسم من رو مجرم، دزد و حتی قاتل بزارید! زندگی من پر بود از روشنی اما یه روز تبدیل به سیاه چاله ای شد که همه رو تو خودش می بلعید! من حتی مادر خودم رو کشتم! پشیمونی؟ شاید کلمه ای باشه که از من دوره اما هر بار برای هر کدوم به اندازه اشک ریختم! شاید وقتش باشه! وقت انتقام از اون هایی که باعث شدن دختر سیزده ساله تبدیل به یه جانی بشه! من آناهیتا پارسا، الان بیست و نه سال سن دارم، شاید جالب باشه بدونی من با گذشته سیاهم هنوز هم دارم زندگی می کنم، شاید هم تشکیل خانواده دادم... البته شاید اون قدر که میگم وحشتناک نباشم، اما قضاوت به عهده شما...
مسیر عشق
داستان درباره ی دختری به اسم پریناز است که طی اتفاقاتی به اصرار خانواده اش مجبور میشه مدتی رو در اصفهان پیش عمه اش زندگی بکنه وبا رفتنش به اونجا اتفاقاتی براش میافته که…
زوزه در مه (جلد اول)
نیرا راهنماست؛ یعنی پنجمین آلفا از نسل محافظین. یک دختر سادهی روستایی که آرزوهایش یک شبه بر باد میرود و او مجبور میشود گرگینه بودنش را بپذیرد و این اتفاق زمانی میافتد که نیرا خود را کنار جسم نیمه جان بهترین دوستش و جنازهی یکی از درندههای شب میبیند. حال که زمان انتقام فرا میرسد، نیرا میماند و قبیلهی از هم گسیختهاش و غــریـ ـزهای که او از آن متنفر است. او که از ارثیهی مادریاش فرار میکند، به خاطر کشتن یکی از درندهها خود را مقصر میداند و منتظر انتقام آنهاست.
ناجیخیال
ناجی خیال، قصهی دختر سادهایه که همیشه سعی کرده توی زندگیش شاد باشه... اما با ورود مرد مرموز و عجیبی که ادعا میکنه دیوانهوار عاشق آرزوئه، رویه تکراری زندگی آرزو، سرشار از تغییر میشه...!
عشق در حین نفرت
داستان درباره زندگی یه دختره که تو یه باند خلاف کار متولد میشه و اسمش رونیکا… تو زندگی بخاطر اونا دردهای زیادی میکشه و موقع عاشقی بشدت عاشق کسی میشه که بعد ها میفهمه عشقش پسر یکی از دشمنانشه و…… پایان خوش
طلسم اشتباهی
کاترین مورگان ، مثل همه ی هم سن و سالان خود، برای قدرت بیشتر دست و پا می زند. بااین تفاوت که کاترین در خانواده ای جادوگر زاده شده است… دست و پا زدن های بی امانش به هیچ می انجامد و به دلیل جاه طلبی اش به زمان و بُعدی دیگر تبعید می شود. آیا سرانجامش مرگ خواهد بود؟ آیا این برای او که همواره تشنه ی قدرتی بیشتر بوده، عبرتخواهد شد؟ یا این که کاترین راهی می یابد تا بُعد دیگر را مثل زندگی خودش در دنیای خودش آشفته کند؟ باشد که شما جادوگران عبرت بگیرید!
سلنوفیلیا (ندیمه قرتی)
ندیمه قرتی داستان زندگی نارسیس دختر جذاب و آزادیه که سعی داره به طور قاچاقی ترکیه بره، اما وسط راه متوجه میشه که با یه باند قاچاق انسان همراه شده و در اصل قراره فرستاده بشه ارمنستان تا اعضای بدنش رو تیکه تیکه کنن. دست به فرار میزنه و تو این راه از یه دره به پایین پرت میشه و وقتی به هوش میاد، خودش رو با سر و وضع آشفته، توی بازار برده فروشها پیدا میکنه و از این رو فکر میکنه که به گذشته سفر کرده و هیجان زده و مشتاق، خودش رو آویزون یه مرد جذاب و پر ابهت میکنه تا خریده و وارد عمارت خان بشه، اما بیخبر از اینکه این مرد خشن، خان نیست و خان اصلی... عجیبترین مرد روی زمینه! صد در صد متفاوت از هر رمان ارباب و رعیتی!
روشا شرورترین دختر دنیا
همیشه بهش فکر میکردم... تنها ارزوم بود.. که ای کاش منم پدر داشتم تا.... خودمو براش لوس کنم هر وقت دلم پره برم تو اغوششو براش دردو دل کنم ... که... که روز پدر با ذوق برم بغلشو بگم روزت مبارک بابایی...همش حسرت.!! ولی هیچ وقت فکرشم نمیکردم که همچین سرنوشتی پیش روم باشه.... هیچ وقت... هیچ وقت فکرشم نمیکردم یه روز تو جاده عشق قرار بگیرم..
منفی چهار (4-) - VIP
زندگی بازی های زیادی برای آدم های مختلف داره، مامان همیشه میگه سرنوشت دست خداست... به این باور دارم...اما به اینم باور دارم ک من نقش موثری رو سرنوشتم داشتم. این قصه فقط قصه من نیست... ما چهار نفریم...چهار تا منفی. هیچ احساس مثبتی بینمون وجود نداره و تا حدودی از هم متنفریم. اما منفی در منفی؟ بیاید از اولش شروع کنیم...از اول اول... چهار شخصیت.... غرق دنیای خودشون... غرق اهداف خودشون... متنفر از هم... چهار تا شخصیت متفاوت دو خواهر نا تنی از قضا خبر نگار که باید برای برگشت به شغل مورد علاقشون تلاش کنن... باید بهترین خبر شهر و پیدا کنن... اما ایا با وجود نفرت و لج بازی هاشون با وجود منفی ترین و لجوج ترین های سیاره در مقابلشون...این کار راحته؟
دنیای ماورایی
داستان دربارهی یه دخترِ یه دختر که تو عشق شکست میخوره شب که میخوابه اصلا با خودش فکر نمیکنه صبح که از خواب بیدار میشه مکان و زمان و دنیا و سرنوشتش تغییر میکنه دختری که ...
دستان خونین
راجب یه گروه قاچاقچیه که در اثر افتادن پلیس دنبالشون و کارای ناخواسته و عشق. خیلی زجر میبینن و در آخر تعدادی از افراد گروه میمیرن و بقیه هم دستگیر میشن… پایان تلخ
با عشق با بغض
از چند زاویه روایت میشه و گاهی اوقات هم یه راوی بیرون از قصه داستان رو روایت میکنه شخصیت ها: مهران ریاحی:یه پسر ۲۰ ساله پولدار و بی نهایت خوشتیپ . غرق تو هرزگیای مردونه که امروز بعضی پسرا درگیرش نیست.یه پسر صاف و ساده با جذبه و رفتار مردونه و یکمی هم مغرور .دانشجوی مهندسی عمران دانشگاه شریف با رتبه دو رقمی.که تنها پناه ترسا و خستگیاش عمو و خواهرشه.این پسر داستان ما دچار حوادثی توی داستان میشه که………. پانیذ ریاحی:دختری هنرمند مهربون دلسوز و همیشه نگران.۱۶ سالشه وقتی قصه شروع میشه و تا ۱۰ سال بعد زندگیشو روایت می کنه.تنها کسایی که تو زندگیش داره برادرشه عموشه و ویولنش. دوتا شخصیت بعدی رو هم تو خلال داستان بخونین بهتره
چشمان آتش کشیده
یه مرد، مردی از تبار خون مردی با چشمان ماورایی. مردی که قدرت و سرعتی فراتر از انسانهای دیگه به ارث برده بود. مردی متفاوت از تمام انسانهای دیگه. مردی که متمایز بود و ناگریز از تغییری هزارساله، مردی که هزاران سال پیش در تابوت خود چشمانش را باز کرد و به دنیای تاریکی خوشامد گفت. ابرای خاکستری و تیره که سرتاسر آسمونو پوشونده بودن، کم کم قطرهها رو مهمون زمین کردند. صدای رعد و برق بلندی به گوش رسید و شُر شُرِ آروم قطرهها، تندتر از تند شد. خیابون و پیادهرو ها خلوت شدن همهی مردم سریع حرکت کردن تا از دست سیل و طوفانی که به راه بود در امان بمونن. ولی زیر اون قطرههای تند و تیز یک نفر بر خلاف بقیهی مردم آروم قدم میزد؛ پالتوی مشکی رنگش زیر بارون تیرهتر شده بود. موهاش نمناک شده بودن و چند تار، روی پیشونی سفیدش تاب میخورد. نگاهشو به زمین دوخت و به گودالای لباب از آب نگاه کرد. با استشمام بویی لباشو بهم فشرد. دستاشو مشت کرد و نگاهشو بالا گرفت. - ببخشید آقا میشه بهم کمک کنید؟ اون دختر ازش کمک میخواست، از مردی که برخلاف بقیه بود. یه چیزی اون رو متمایز میکرد . نگاهشو به پای زخ
ورود دختران ممنوع
یه دختر شیطون همراه دوست و خواهر بزرگش، یه شب متوجهی برادراش میشن که به طرز مشکوکی بیرون میرن پس دخترا هم تصمیم میگیرن اونا رو دنبال کنن تا اینکه...
ماه دل (ماهِ دل)
مهرو دخترے ۲۵ ساله ڪه استاد دفاع شخصے است و رویاے بالرین شدن را در سر میپروراند. در شرف نامزدے است اما به ناگهان درگیر ماجراے عشق ناممڪن برادرش میشود و به دام دو افسر پلیس میافتد ڪه یڪے از آنها به دنبال انتقام و خون خواهے و دیگرے به دنبال نجات معشوقهاش است. آیهان مردے ڪه تمام زندگیاش را وقف پرونده شهادت مشڪوک پدرش سرهنگ احمد زرنگار ڪرده است و پولاد ڪه پاے عشقش شیرین درست در وسط همین پرونده گیر ڪرده.
زهر تاوان
عصیانگری که آمده تا قصاص کند. تا به جبران آتشی که بر جانش افتاده زندگی دیگران را بسوزاند و بخشکاند. آمده تا با افسونگری جام زهر را در کام دشمنانش بریزد…
صدفی در طوفان
ارتین سعادت مردی که هنوز با سختی بعد از مرگ خانوادش میخندد بعد از برگشتنش به ایران متوجه میشود خانوادش توسط دوست خانوادگیشون به قتل رسیده، تشنه انتقام میشود و ان ذره از مهر و محبت درونش تبدیل به خوشه نفرت و کینه میشود. مهربان دیروز بی رحم امروز میشود و صدف دختر مظلومِ قاتل خانوادش را می دزدد وبا تهدید...
چشمان اتش کشیده
یه مرد، مردی از تبار خون مردی با چشمان ماورایی. مردی که قدرت و سرعتی فراتر از انسانهای دیگه به ارث برده بود. مردی متفاوت از تمام انسانهای دیگه. مردی که متمایز بود و ناگریز از تغییری هزارساله، مردی که هزاران سال پیش در تابوت خود چشمانش را باز کرد و به دنیای تاریکی خوشامد گفت. ابرای خاکستری و تیره که سرتاسر آسمونو پوشونده بودن، کم کم قطرهها رو مهمون زمین کردند. صدای رعد و برق بلندی به گوش رسید و شُر شُرِ آروم قطرهها، تندتر از تند شد. خیابون و پیادهرو ها خلوت شدن همهی مردم سریع حرکت کردن تا از دست سیل و طوفانی که به راه بود در امان بمونن. ولی زیر اون قطرههای تند و تیز یک نفر بر خلاف بقیهی مردم آروم قدم میزد؛ پالتوی مشکی رنگش زیر بارون تیرهتر شده بود. موهاش نمناک شده بودن و چند تار، روی پیشونی سفیدش تاب میخورد. نگاهشو به زمین دوخت و به گودالای لباب از آب نگاه کرد. با استشمام بویی لباشو بهم فشرد. دستاشو مشت کرد و نگاهشو بالا گرفت. - ببخشید آقا میشه بهم کمک کنید؟ اون دختر ازش کمک میخواست، از مردی که برخلاف بقیه بود. یه چیزی اون رو متمایز میکرد . نگاهشو به پای زخ
آخرین تکشاخ ایرانی (جلد دوم)
بعد مدتی برادر روسلا از کانادا برمیگرده درحالی که زخمی شده و بهترین دوستشو از دست داده… اما درباره اتفاق مرموزی که برای خودش و مهدی اونجا افتاده چیزی به خواهرش نمیگه… بعد از چند روز که اوضاع خوب بوده کسی به اسم بزرگمهر اونارو تهدید میکنه که امیرحسین چیزیو داره که متعلق به اونه اونا فرار میکنن اما… پایان خوش
شعله شب
گیسو موحد ، به دلیل اتفاقات مجهول گذشته با خودِ واقعیش تفاوت زیادی پیدا کرده.در این بین چیزهای زیادی از دست رفته؛چیزهایی که بازگشتشون محال به نظر میرسه! اما ماه همیشه پشت ابر پنهون نمیمونه! با روشن شدن جریانات گیسو قدم در راهی نامعلوم میذاره، راهی که همه چیز رو عوض میکنه! همه چیـز! . . . . پایان خوش
قلب مشترک مورد نظر خاموش می باشد (جلد دوم لپ های خیس و صورتی)
یه وقتایی از در و دیوار میباره … زمین و زمان میخواد دنیا باشه و تو نباشی … به قول دودکش همه چی دست به دست هم میده و تو میری تو امپاس شدید…شده دیگه نگو نه ؟؟اگه شده پس میتونی خودتو جای شخصیت اول رمانمون بذاری…کیشکا احسانیا ملقب به هانا خرخون !کسی که مدام یه بدبختی بامزه جلوش قد علم میکنه …ولی هانا اون قدر گیجه که به همه چیزای اطرافش به چشم جوک نگاه میکنه…
دوراهی عشق و غرور
آدما های مغرور دو دسته اند:مغرورِ خوب و مغرورِ بد . مغرورِ خوب هیچ وقت تو هیچ چیز جلو نمیره، اما اگه جلو بری و ازت محبت ببینه چند برابر بهت محبت میکنه… اما مغرورِ بد هر چه بیشتر بهش محبت کنی و علاقتُ بهش ثابت کنی غرورش پررنگ تر میشه ودست تو دستِ غرور میزاره و باهاش میره و ازت دور میشه و جواب محبت هات رو با سردی میده!
سوپر استار
درباره ی دختری به اسم دریاست که به خاطر بازیگربودن ودلایل دیگه باید با کسی که ازش متنفره به سفره کاری بره و...
دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس میکنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس میکنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار میشنوید و فکر میکنید قبلا شنیدید... فکر کنم برای همه مون این اتفاق افتاده! گلشنِ قصهی ما همهی ترسش همین حسه! نه اینکه از خودِ دژاوو بترسه، فقط نگرانه اتفاقات گذشته تکرار بشن و باز هم اون غمی که تجربه کرده به سراغش بیاد. گلشن از شباهت اتفاقات امروزش با گذشتهاش میترسه!
-
قلمرو رز ژانر : #عاشقانه #هیجانی #مافیایی
-
در رویای دژاوو ژانر : #عاشقانه
-
سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) ژانر : #عاشقانه #طنز #هیجانی
-
راز شبانه ژانر : #عاشقانه #معمایی
-
پیرانا ژانر : #عاشقانه #هیجانی #مافیایی
-
به طعم شکلات (نسخه کامل) ژانر : #عاشقانه #طنز #معمایی
-
پرواز پروانه ها ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
تو را در خواب هایم دیدم ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #درام
-
التیام ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
مدیر معاون (عشق سریالی) ژانر : #عاشقانه #طنز
-
بێ بەڵێن ( عهدشکن ) ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #معمایی #جنایی #روانشناختی
-
شروانو (شَروانو) ژانر : #عاشقانه #درام
-
به طعم خون - آنلاین ژانر : #عاشقانه #تخیلی
-
زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #رازآلود #هیجانی #جنایی
معرفی بیش از ۱۰۰۰ رمان محبوب ایرانی خارجی و صوتی ...
ارسال روزانه بین 2 تا 4 رمان جدید به برنامه
رمان های آنلاین با پارت گذاری روزانه
با بیش از 35 ژانر مختلف برای همه سلیقه ها
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است "من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضیتر میشوم" هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدمها "شخصیت ناپایداری دارند" نمیشود روی ظواهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد! نویسنده : جین آستین
اکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسفاکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسف
دکلمه
گمشده
دکلمه
پناه همیشگی قلبم
دکلمه
اُهم
دکلمه
رفتن...
دکلمه
کاش تو ماه بودی
-
در رویای دژاوو ژانر : #عاشقانه
-
ماه و پناه ژانر : #اجتماعی #جنایی #واقعی
-
سیاهی لشگر ژانر : #عاشقانه #طنز #اجتماعی
-
التیام ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
-
سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) ژانر : #عاشقانه #طنز #هیجانی
-
سایه ی من (جلد دوم) ژانر : #عاشقانه #ترسناک
-
مجموعه داستان ما همه مرده ایم ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #تراژدی
-
آخرین گلوله ژانر : #پلیسی #عاشقانه #درام
-
تاربام، گذرگاه سکون ژانر : #عاشقانه #معمایی #جنایی
-
بلاک کد ژانر : #رازآلود #هیجانی #معمایی #روانشناختی
-
فاطمهدر عاشق شدیم رمان بسیار زیبایی بود اجتماعی بود و عاشقانه و طنز۲۵ دقیقه پیش
-
یه خوانندهدر سفید برفی خیلی مزخرف بود انگار همه یه حورایی اختلال شخصیت داشتن یه لحظه خوب بودن یه لحظه هم دیگرو میزدن یا یه لحظه نیگفتن دوست دارم ولی خیلی نگذشته به هم میگفتن ازت متنفرم خیلی مسخره بود به نظر من۲۸ دقیقه پیش
-
ندادر به طعم شکلات (نسخه کامل) بهترین رمانی بود که تا حالا خوندم ولی هومن حیف بود 🥲۲ ساعت پیش
-
......در در رویای دژاوو 4- گلشن یه دختری که واقعا کلی سختی کشیده وحالا وقتشه که خوشحال باشه ولی هنوز به فکر پیمان😪گلشن یه فرد بیرون گراست 🙃داخل فصل دو به نظرم میفهمه🥰چطوریشو نمیدونم😁😎5-چرا به نظرم وقتشه😜۳ ساعت پیش
-
......در در رویای دژاوو 1-آره 2- میتونه این باشه که فرهاد تهدید مادر بزرگشو رو کنه؟؟ 3-پیمان خیلی درون گرا هست ولی فرهاد بیرون گرا و این که فرهاد همه جور داره خودشو به گلش ثابت میکنه ولی پیمان نه🙃۳ ساعت پیش
-
......در در رویای دژاوو از ریحانه بدم میاد😁😁فکر کنم از عدد 3 خوشت میاد یا عدد شانست هست که سوالات و فصل رمان هات با سه هست🥰راستی ببخشید یه چند روز نبودم 😁ولی خیلی خوشم آمد داخل یکی از پارت ها آهنگ گذاشتی بازم بزار لطفا۳ ساعت پیش
-
ریحانهدر التیام منم با پارت اضافه موافقم۳ ساعت پیش
-
......در در رویای دژاوو سلام سلام آزاده جونم عالی بود مثل همیشه مرسی 🙈🥰من نمیدونم عضو کانال تلگرامت بشم تلگرام بهم اخطار میده از 500تا کانالت بیشتر ولی نیست😪راستش یه کوچولو دلم برای پیمان سوخت🙈۳ ساعت پیش
-
...در یادم نمیکنی واقعا چرت😐💔۳ ساعت پیش
-
نازلیدر ناتاشا بار دوم هست که میخونمش اخلاق هاکان یکم رو مخ بود ولی بازم رمان خوبیه❤👍🏼۳ ساعت پیش
-
بهاریدر التیام خیلی عالی بود😍😍😍🧡🧡 من دوستدارم بازم پارت بزارین من منتظر عروسی سینا و مهتابم😄۳ ساعت پیش
-
نسترندر محکوم به مرگ تدریجی نویسنده به حرف ب خیلی علاقه داشته همه ی اسما اولشون ب بود۳ ساعت پیش