آقای ایگرگ (Mr.Y)

آذر پیرزاد وکیل موفق و متکبر بیست و شش ساله‌ایست که کودکی خود را به تنهایی و در خفا گذرانده. دختری از تبار سیاهی‌ که در پی از دست دادن والدین خود با گرفتن قیمومیت مردی ناشناس و بیگانه وارد حریم او می‌شود و تولد شش سالگی خود را در کنار پدرخوانده‌اش می‌گذراند. پدرخوانده‌ای که نتوانسته حتی لحظه‌ای کوتاه او را مشاهده کند. تصویر این مرد ناشناس در ذهن او علامت سوالی خاکستریت. آذر با مرگ ناگهانی پیرزاد بزرگ متوجه می‌شود پدرخوانده او پس از سال‌ها قصد بازگشت به کشور خود را دارد و ... .

مردمک سیاه

به قلم بهار کوهی

به تاریکی فکر کن! به ظلمات شب، به خانه های بدون نور... به خیابان های سرد و وحشتناک، به صدا های گوش نواز و دلهره آور... به تاریکی فکر کن، به زوزوی باد... به نوازش نفست گیر نسیمِ، شب و به خرخر گربه های شبگرد... به خش خش درختان نیمه سوز و فرسوده، به تاریکی فکر کن! به... به من که در دل تاریکی، خانه کرده ام، به من فکر کن... به آغوش تاریک من! ‌

صفر درجه

داستان در مورد زنی به نام مهستاست که شوهرش با وجود فرزندی که داشتند بهش خیانت میکنه، مهستا ماجرا رو متوجه میشه و تصمیم بزرگی توی زندگیش میگیره و از شوهر خودش طلاق میگیره که بعد از طلاق دچار بیماری اچ آی وی میشه ....

ققنوس در بند

خلاف جهت دنیا حرکت کردم و اشتباه از شما بود. مشکل از جایی شروع شد که گفتید زن باید خانه‌دارِ خوبی باشد! زن باید قرمه‌سبزی پزِ قهاری باشد! و هیچ کس نگفت، زن باید زیاد بفهمد تا خانُمی کند. زن باید زیاد کتاب بخواند تا توانایی ماندن در جمع شما را داشته باشد. زن باید از سیاست و حقوق، سر در بیاورد تا آگاهی کامل داشته باشد. هر زن یک کشور است و هیچ کشوری بدونِ آگاهی، جامعه سالمی نخواهد داشت. و من... دلم تفاوت میخواست، دلم آزادی و آزادگی میخواست گویا در تکاپو بودم که خاکستر هویتم را کنار زده و آن را در آغوش بگیرم.

سایکوپت

به قلم مینا عباسی

چگونه می‌توانم از تمام زجرهایی که در آن مدت کشیدم، بگویم؟ آری! زندگی من، سراسر رنج شد. با یک اشتباه، تمام خواسته‌هایم خاکستر شد و به هوا رفت. زندگی زیبای من، از رنگ سفید، به خاکستری تبدیل شد و آرزوهایم در یک شب، خراب شد. بعد از آن شب، دیگر چیزی برای از دست دادن، نداشتم. شاید اگر کمی بیشتر فکر می‌کردم، این‌طور نمی‌شد و می‌توانستم بقیه زندگی‌ام را کنم؛ اما بعد از آن، دیگر زندگی نکردم...زنده گیر کردم در این دنیا! روح زخمی من، مهلت ترمیم نداشت و هر ثانیه بیشتر از قبل مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفت.

طالع دریا (نسخه آفلاین)

دنیز روان پزشک موفق و سخت کوشی که... زندگی آروم و زیبایی داره اما با از دست دادن یکی از عزیزانش وارد برهه ای از زندگی میشه که حس می کنه طوفانی ترین لحظات زندگیش رو تجربه می کنه... اما اشتباه می کنه... طوفان واقعی زمانی زندگیش رو در معرض غرق شدن قرار می ده که اون میاد... موجی از سونامی با چشم های آبی... پسری که بیماری ای داره که راه حل درستی از لحاظ روانشناسی براش اراعه نشده... و آیا دنیز بیماری پسر رو راهی برای خوب شدن خودش می دونه و یا وظیفه؟ و آیا این احساس همین طور باقی می مونه یا فراتر میره؟ اصلا سونامی مگه برای نابودی نیومده!؟ پس ژانر این قصه رو چی بزاریم؟ کمیش رو میتونیم لو بدیم...مگه نه؟

شکنجه (جلد دوم)

به قلم فرناز.ر

دلربا که با شهریار زمانی مرد مغرور و با جذبه ی واحد کناری اشنا شده و حسی به او در دل دارد با یک اتفاق به هم می ریزد و خود را از او دور می کند.. اما همه چیز همانطور نمی ماند و این دو باز هم سر راه هم قرار می گیرند و اتفاقات نابی را تجربه می کنند. پایان خوش

شکنجه

به قلم فرناز.ر

دلربا با عشقی کورکورانه،به خواستگاری برهان جواب مثبت می دهد و با او وارد زندگی مشترک می شود.بی آنکه بداند این زندگی چه چیزهای عجیبی را برایش به ارمغان می اورد ... پایان خوش

هم خون

به قلم فرناز.ر

قصه ی دو هم خون،قصه ی یک خواهر و برادر .. قصه ی که در ابتدا کمی تلخ مینماید،اما در پس این تلخی،شیرینی جاودانی همراه است ..خواهری فداکار ..دلسوز..به مقابله با بردارش که بیش از حد سرکش شده است میرود .. در این راه،صدمات زیادی به خودش وارد میکند اما دست نمیکشد،به امید آنکه روزی برادرش را نجات دهد .. در این راه درگیر عشقی سوزان میشود ..و خیلی از اتفاقات دیگر که همراهش است ! اما آیا موفق به نجات برادر میشود یا خود هم در آتش می افتد ؟!

طالع دریا

دنیز روان پزشک موفق و سخت کوشی که... زندگی آروم و زیبایی داره اما با از دست دادن یکی از عزیزانش وارد برهه ای از زندگی میشه که حس می کنه طوفانی ترین لحظات زندگیش رو تجربه می کنه... اما اشتباه می کنه... طوفان واقعی زمانی زندگیش رو در معرض غرق شدن قرار می ده که اون میاد... موجی از سونامی با چشم های آبی... پسری که بیماری ای داره که راه حل درستی از لحاظ روانشناسی براش اراعه نشده... و آیا دنیز بیماری پسر رو راهی برای خوب شدن خودش می دونه و یا وظیفه؟ و آیا این احساس همین طور باقی می مونه یا فراتر میره؟ اصلا سونامی مگه برای نابودی نیومده!؟ پس ژانر این قصه رو چی بزاریم؟ کمیش رو میتونیم لو بدیم...مگه نه؟



زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) لحظاتی پیش

داستان مانکن نابودگر پس از پنج سال ادامه یافته و در پس پرده‌ای از حقایق وجود شاهین ارجمند، نابودگری درحال انهدام است. وند و ریشه ویرانی هم‌اکنون محو گشته و سیاهی گلبرگ درخشان نابودگر را نمی‌توان دید. خسوف گل نابودگر به اختتام خود رسیده و زیبایی گلبرگ‌های روشن او با قدرت نمایان شده. باید دید سرانجام، کدامین شکاف از ابلق گل نابودگر غالب خواهد گشت؟ درخشش و ستردگی گلبرگ گل؟ و یا نقاب شبگون و تاریک نابودگر بر او؟

راه های دانلود اپلیکیشن

ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید