الیسا نامه های مشکوکی پیدا میکنه.
نامه هایی که با رد خون اسمش بارها و بارها روی کاغذ نقش و نگار شده.
دائم احساس میکنه که در حال تعقیبه این که یه نفر همیشه حواسش به اونه و حتی صداش رو می شنوه.
از اینکه نزدیک پنجره بشه میترسه چون هر وقت بیرون رو نگاه میکنه توی اون تاریکی شب شخصی رو میبینه که همیشه نگاهش به خونشه! و حواس اون تا ابد پی الیسا میگرده.
نه اسم داره و نه هویت اما تمام اطلاعات الیسا رو داره. بهش پیامک میده حسابش رو پر و خالی میکنه و حتی میدونه قدم به قدم الیسا به کجا ختم میشه!
اون شکارچی کیه که فقط شب ها پیداش میشه همه رو زیر داره و بازی خطرناکی رو با پنج نفر شروع کرده.
بازی که از جنس خون و انتقامه.
بازی که در نهایت به یه ضیافت ختم میشه
ضیافتی که فقط یک نفر از اون جون سالم بدر میبره.
شکارچی بعد از پنج ماه از راه رسیده، و قراره یکی یکی خون همه رو بمکه.
اون کیه؟ و چرا همه چیز به اون شکارچی تاریکی می رسه؟


3066
419,554 تعداد بازدید
4,594 تعداد نظر
151 تعداد پارت

151
۲ روز پیش

150
۳ روز پیش

149
۴ روز پیش

148
۵ روز پیش

2
۳۵۸ روز پیش

1
۳۵۹ روز پیش

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    در پارت 15100

    💙❤️🤎💜🤍🩵💛💚🧡🩶

    ۸ ساعت پیش
  • لیلی

    در پارت 15100

    جنگ در حال شروع شدنه دوستان اماده باشید😂💅🏻💔

    ۱۹ ساعت پیش
  • لیلی

    در پارت 15010

    الهی بمیرم برای نور😭 چقدر عذاب کشیدن...💔🖤

    ۱۹ ساعت پیش
  • لیلی

    در پارت 14900

    اخ اخ الان میره با مادر زن دعوا درست میکنه و دوباره این دوتا بدبخت از هم جدا میشن که😭💔 ولی نسیمم حق داره...

    ۱۹ ساعت پیش
  • لیلی

    در پارت 14810

    واقعا باید به هردوشون حق داد و نباید قضاوتشون کنیم...💔🖤

    ۲۰ ساعت پیش
  • لیلی

    در پارت 14500

    واییی حدیث خدا نکشتت دلم آش میخواد😂💔👄 بیچاره مادر زن امروز سکته رو میزنه🤣✨

    ۲۱ ساعت پیش
  • مهسا

    در پارت 15100

    سلام حدیث جون میشه برام بگی مگه هانتر اسم الیسا را از سیستم اطلاعات کشور پاک نکرد پس چطوره که الیسا بلیط گرفت و رفت همدان ؟ این واقعا سواله برام !

    دیروز
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    یه جایی از رمان نوشته شده بود که اون تماس فیک بوده و از طرف تیدا در واقع همچین چیزی نبوده

    دیروز
  • ستی

    در پارت 15100

    اینجا داستان مشکوکه داداشا این تیدا رفت الا هم با تاکسی داره میره خونه به قیافه و اینجور چیزای راننده هم دقتی نشد به احتمال زیاد دزدیده بشه امکان نداره عروسی بدون دردسر باشه

    دیروز
  • Aa

    در پارت 15100

    👏👏👏🌹

    دیروز
  • شیما

    در پارت 6210

    نویسنده ی بی نظیری هستید.♥️♥️

    ۲ روز پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    🥺♥️عزیزدلم

    دیروز
  • آیلین

    در پارت 15100

    اینقدر که اتفاقات مختلف واسه این دوتا نیفتاده همش میترسم توی عروسیشونم یه اتفاق بیفته 😅 خدا کنه عروسیشون به خیر و خوشی تموم بشه

    ۲ روز پیش
  • فاطمه ❤️

    در پارت 15100

    بس که الیسا فک کرد مخ منم داغ کرد 🤯 امیدوارم همه چی به خوبی پیش بره💜💜

    ۲ روز پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    😍♥️

    ۲ روز پیش
  • فاطی

    در پارت 15100

    عجیب ذهن و مشغول میکنه این رمان..پراز معما

    ۲ روز پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    🙃🤍✨

    ۲ روز پیش
  • م

    در پارت 15100

    تیدا گفته بود مادرش پرستار نسیم شده ولی پارت قبل پرستار نسیم انگار یه دختر جوون بود

    ۲ روز پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    بعد جا به جایی خونه پرستارم عوض شد که رد خونرو کسی نگیره

    ۲ روز پیش
  • ر

    در پارت 15100

    مطمئنم اون دوتا کله پوک بزمجه عروسی رو زهر مارشون میکنن ولی شاید قیمه هاروریختن تو ماستا ممان آرن راضی شد

    ۲ روز پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.