دوست داشتی؟
کاور اصلی رمان مافیایی نپنتی اثر آزاده دریکوندی

رمان نپنتی

  • 23.1K 👁
  • 113 ❤️
  • 814 💬

دنیز زارع یه دامپزشکه که توی کارش مهارت بالایی داره و موفقه. و همینطور یه خانم جوان و زیباست که با مادرش توی یک واحد آپارتمانی زندگی می‌کنن. و بالاخره یه روز... با یه تماس ساده پای دنیز به ویلایی توی کردان باز میشه که اونجا هیچ چیز معمولی به نظر نمی‌رسه! مردانی که برخلاف ظاهر آراسته‌شون معلومه که غرق خلافن و رئیسشون یه جنایتکاره! حالا چی میشه اگه یک جفت کفش زنانه از این رئیس جنایتکار دزدیده بشه و دنیز رو متهم کنه؟! کفش‌هایی که اصلا معمولی نیستن... کفش‌هایی که برای این مرد یادآور یه زن توی گذشتشه!

بیشتر...
میتونی این رمان رو با دریافت سکه از طریق دیدن تبلیغ، رایگان بخونی!!
دریافت سکه
هنوز عضو رمان نشدی؟

برای اینکه بتونی این رمان رو بخونی باید عضو رمان بشی. پس همین الان روی دکمه زیر ضربه بزن تا درخواستت ارسال بشه.

کد عضویت داری؟

کد و وارد کن

اطلاعیه ها :

آزاده دریکوندی : دیروز

خوشگلا از رمان نپنتی و کارکتر دنیز براتون استوری گذاشتم تا حذف نشده ببینید حتما🤩

آزاده دریکوندی : ۴ هفته پیش

چطوری رمان نپنتی رو بخونم و پارت های زرد به رنگ سبز در بیان؟😍
1️⃣ دانلود اپلیکیشن دنیای رمان روی گوشی اندرویدی و رفتن به بخش آنلاین
2️⃣ جستجو نام نپنتی در بخش آنلاین و بعد از باز شدن صفحه رمان روی کادر قرمزی که نوشته « ارسال درخواست عضویت » بزنید.
3️⃣ واریز ۵۰ هزار تومن به شماره حساب زیر
5892101419152927
به نام ناصر طاهری
4️⃣ توی اپلیکیشن برید قسمت زنگوله (بالای صفحه سمت چپ که رنگش سفید و قرمزه) اونجا پیام پشتیبانی رو می بینید.
برای پشتیبان بنویسید ۵۰ هزار تومن در چه روز و چه ساعتی پرداخت کردید و قصد عضویت در رمان نپنتی رو دارید
5️⃣ به محض اینکه پشتیبانی پیام شما رو ببینه عضوتون می کنه و وقتی دوباره به صفحه رمان سر میزنید می بینید که پارت ها همگی براتون سبز شدن و به راحتی باز میشن😍
✅ لطفا توجه داشته باشید که خوندن این رمان فقط و فقط از طریق اپلیکیشن امکان پذیره و به هیچ وجه نمیشه از روی سایت خوندنش✅

👩🏻 ⚕️🐎
پارتگذاری این رمان:
یکشنبه ها، سه شنبه ها، پنجشنبه ها ساعت ۲۰:۳۵

16
۲ روز پیش

15
۵ روز پیش

14
۷ روز پیش

13
۹ روز پیش

2
۳۰ روز پیش

1
۳۰ روز پیش

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • آمینا

    در پارت 160

    سورن عزیزم کسی جرئت نداره چیزی تو پاچه تو بکنه چون در اون صورت از خشتک دارش میزنی خان😅😅اشکان چه خوب که تو اومدی

    ۵ ساعت پیش
  • آمینا

    در پارت 150

    دردسر تو راهه ولی نه واسه ما

    ۵ ساعت پیش
  • آمینا

    در پارت 150

    بیچاره دنیز دخترش هم باهاش جور نیست لااقل دلش خوش باشه.دنیز برو به سورن بگو یه مادرشوهر دارم اگه سگات گرسنه هستن😅😅

    ۵ ساعت پیش
  • آمینا

    در پارت 140

    عینک آفتاب گردونی دوست داره خان😅😅😅 دنیز عزیزم پسرمون آقاست فقط یه ذره خشنِ تو خشن ندوست؟؟

    ۵ ساعت پیش
  • Nana

    در پارت 160

    ممنون عزیزم عالی بود

    ۷ ساعت پیش
  • شادان

    در پارت 160

    ازاده جان عزیزم خسته نباشی ..من خودم شاغلم بچه ام دارم عضی وقتا واقعا یادم میره بیام اپلیکیشن اما هرموقع برسم حتما هم با جزییات میخونم هم کامنت و ری اکت میدم که انرژی بگیری

    ۸ ساعت پیش
  • شادان

    در پارت 160

    منتظر پارت خرید هیجان انگیز دنیز و سورن هستیم 😍

    ۸ ساعت پیش
  • شادان

    در پارت 160

    حسم میگه این همراهی تو خرید از دنیز یه شرکت گارانتی خرید میسازه هرروز سورن میگه خانوم زارع خودت گفتی اینو بخر حالا چی شد پس

    ۸ ساعت پیش
  • شادان

    در پارت 150

    ان شالله که زودتر ادامه ی این پارتم بیاد ببینیم چی میشه

    ۹ ساعت پیش
  • شادان

    در پارت 150

    یه حسی دارم که سینا هم مثل میعاد بوده ...اینقد دنبال کار کردن برای این ادما و تشکیلاتشون بوده ..و اینقد کارشون براش خفن به نظر میرسیده که حاضر بوده هرکاری کنه تا توی این تشکیلات باشه اما حالا که داره کار میکنه تازه متوجه شده دنبال چه کاری بوده و حتی پشیمونم هس از اینکه پا توی این راه گذاشته

    ۹ ساعت پیش
  • شادان

    در پارت 150

    توی این بدبختی هایی که دامن گیر دنیز شده ..فقط دلم برای سینا میسوزه ..خودش میدونه راه برگشتی نداره از همایونفر ها ولی کسی دیگه اینو نمیفهمه ..

    ۹ ساعت پیش
  • شادان

    در پارت 140

    کاش واقعا سورن حرفش رو یادش نره و به خاطر این عینک افتابگردونی کدورتا رو با دنیز از دلش پاک کنه ..

    ۹ ساعت پیش
  • شادان

    در پارت 140

    بی تعارف این سکانس دیدار بین سورن و دلوین عجیب به دلم نشست ..من خودم یه دختر بچه دارم دقیقا همینه ..یکی کلی براش تلاش میکنه بهش محل نمیده بعد یکی غریبه میاد اصلا کاری بهش نداره ها و بعد میبینی کلی خودشو برای اون لوس میکنه و شیرین زبونی میکنه که هرکی ندونه میگه واای چه بچه شیرین و خوب و اجتماعی هست

    ۹ ساعت پیش
  • هدی

    در پارت 145

    آفتاب گردان تا ابد من رو میبره به مهمیزهای سیاه ، به نیلی زیبا و سورنا😭

    ۶ روز پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    منم همینطور🤧

    ۵ روز پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    منم همینطور🤧

    ۵ روز پیش
  • شادان

    در پارت 140

    دقیقا همینطوره ...کاش برای دنیز هم به همچنین پارتهای احساسی برسیم ..😍😍

    ۹ ساعت پیش
  • شادان

    در پارت 160

    چقد خوب که اون دامپزشکه گم و گورشده ...وقتی دامپزشک به این خوبی هست که حواسش به اسب ها باشه

    ۹ ساعت پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.