رمان شدو به قلم ملیکا کمانی
تو برای رهایی خود کبریتی نیمسوز در جنگل انداختی؛ فارغ از اینکه حریقی ویرانگر به جان درختزارِ سبز افتاد!
تو با خودخواهی قلب عاشقی را شکستی؛ فارغ از اینکه دیوی ددمنش در جامعه رها شد!
تو به نیت نجات به سوی آغوش دیگری دویدی؛ فارغ از اینکه سرتاسر راهت چاه مرگ بود و تو محکوم به سقوط!
سالها پیش زنی از جنس تو، عشق پاکی را نادیده گرفت و حمید نیازی را محکوم به جنونی ابدی کرد!
سالها پیش زنی از جنس تو، برای اسکانسهای سبز معشوقهی دیگری شد و مرد سودازدهای را تبدیل به مجنون کرد!
سالها پیش زنی از جنس تو، مردی را کُشت و مرد هم تن به تن، زنان را به نیت بازستاندن حقش به خون کشید!
آری زنی از جنس تو؛ زنی از جنس تو مردی را به جانِ همجنس تو انداخت؛
و شاید؛ جانِ بعدی خودِ تو باشی...!
میخوای سهمی داشته باشی؟
سلام عزیزم. من ملیکا کمانی نویسنده این رمان هستم. رمان رو رایگان کردم و به جای پرداخت حق عضویت، خواستم هر کدومتون در توانتون هست از 1000 تومان تا هر مبلغی که میتونید به حساب محک واریز کنید. با پرداخت آنلاین از طريق تمامى كارتهاى عضو شتاب، سهمی در تامین هزینه دارو و درمان کودکان مبتلا به سرطان داشته باشید و قهرمانهای كوچك محک را تا رسیدن به سلامتی همراهی کنید.
اطلاعیه ها :
پارت جدید برای تو...
بخون، نظرتم ازم دریغ نکن...
دوست دارم!💋💜
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
یک آدم گیج
00عالی:)
۲ روز پیشعاطفه
00خسته نباشی نویسنده عزیز،من شخصارمانتون رادوست دارم ولی در کل هفته یه پارت میزارید اون هم ۲هفته پشت هم شده جلسه روانکاوی خسته کننده شد.البته این نظرمنه شرمنده ولی بازم رمانتون روخیلی دوست دارم ممنونم
۳ روز پیشسارا
00ولی آرش گناه داره تپش برا رفع کمبود محبتاش یه نفر دیگه قربانی میشه:)
۳ روز پیشسوگند
در پارت 8400چقدر این قسمتش جالب بود . تحلیل های سرمه خیلی جای فکر داره .ممنون از رمانت .خسته نباشی همیشه پارت های طولانی بزاری خیلی خوبه.
۳ روز پیشزهره
۴۵ ساله 00سلام، نویسنده ی عزیز خانم کمانی، ممنون از رمان جالب و سرگرم کننده ی شما
۳ روز پیشوایلا لیلی
00تا وقتی خودتو دوست نداشته باشی همچنان منتظر اینی ک بقیه تائیدت کنن :(
۴ روز پیشلونا
00ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم ترس از طرد شدن تبدیل به ترس از مطلوب نبودن شد سرانجام ما به کسی تبدیل شدیم که در حقیقت نیستیم. تبدیل به رونوشتی شدیم از باورهای مادر، پدر، معشوقه مان
۴ روز پیشساره
00وقتی نتونی خیلی حرفارو بزنی با یه لبخند فیک تمومِش میکُنی.🚶🏿 ♂🩶 '
۴ روز پیشجامعه شناس
00چه طولانی خسته نباشی گلم❤ واقعا حرفای سرمه عین حقیقت بود همه مون یک آدم تو زندگی مون مثل سرمه نیاز داریم
۴ روز پیششیدا
00عالیه رمانت:)
۴ روز پیشملیکا کمانی | نویسنده رمان
عالی شمااایی خانم😘💋
۴ روز پیشستاره
در پارت 8420به به چه پارت طولانی 🌹ولی سرمه خیلی رک همه چیاگفت که راه فرارنداشته باشه تپش
۴ روز پیشملیکا کمانی | نویسنده رمان
رسما جلسه تراپی بود😂❤️ ممنون که خوندی عزیزدلم
۴ روز پیشSarina
در پارت 8310چه پارت طولانی 😍 مرسی ملیکای جذاب و دوست داشتنی 😘
۱ هفته پیشوالالیلی
00جوری ک سرمه باهوشه..
۱ هفته پیشستاره
در پارت 8300به به سلام به به چه پارت طولانیه...به به ممنون ازنویسنده که گشته پرانرژی ادامه بده...امیدوارم همین پارتای طولانی ومستمرراداشته باشیم همیشه...سلامت شادوتنددرست باشی
۱ هفته پیش
Tina_tgh6
در پارت 8400به نظرم خود تپش هم میخواد که پدرش رو ببینه فقط می ترسه.. اینکه با دیدنش تمام سال های سختیش یادش بیاد