رمان سایه ی من به قلم زهرا باقری
داستان از جایی شروع میشه که مینا به بهانه ی تدریس، ناچار به اجاره ی خونه ای تو یک روستای تقریباً دورافتاده میشه! به محض ورود، توی خونه فعالیت های ماورایی شکل میگیره که باعث ترس و وحشتش میشه... در این بین، اون به خاطر تصمیمش برای استقلال و شجاعت بیشتر به جای ترک خونه، تصمیم به تماس با صاحب خونه میگیره تا با کمک اونا بتونه مشکل و حل، و به زندگیش توی روستا ادامه بده...
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مینو
در پارت 400واقعا ترسناکه من رمان ترسناک رو جدیدا ک باردارم نمی خونم چون میترسم 🥲
۵ روز پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
آره عزیزم تو این شرایط نباید خوند اصلا، بزارش برای بعدها یا کلا اصلا نخونش❤️❤️❤️❤️✨
۴ روز پیشHope
در پارت 100عالی
۳ هفته پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
ممنونم✨❤️🌹
۲ هفته پیشعطیه
در پارت 100رمان جذابیه تا اینجای داستان
۳ هفته پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
ممنون از لطفت 🥰✨
۲ هفته پیشSozi
در پارت 3200هووووولی شِت😑 همین که سکته نکرد یعنی یا خیلی خنگه یا خیلی جرعت داره😂
۲ هفته پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
مخلوطی از هردوتاست😎
۲ هفته پیشSozi
در پارت 4200رفتارای حاج مهدی خداست😂
۲ هفته پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
مهدی به مهربونی اعتقاد نداره کلا😅
۲ هفته پیشالناز
در پارت 2220نکته دیگه در پارتی قبلی این بود وقتی به بقیه میگفت سر صدای بچه ای همسایه پشتی همشون تعجب میکردن چون اونا همسایه ای نداشتن😐😐😐
۲ سال پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
جالب اینجاست که مینا و میلاد همچنان تو باغ نیستن 🤣
۲ سال پیشSozi
در پارت 2200حق تا خود صبح😐
۲ هفته پیشسپیده
00به شدت گیرا و درگیر کننده حتما بخونید رفتم برأی جلد دوم
۴ هفته پیشااااذ
در پارت 100خوبه
۱ ماه پیشحسنا
در پارت 400قشنگ بود
۱ ماه پیشالهه
در پارت 900این رمان عالیه.یعنی اولین رمانیه که من خواندم و یکی از بهترین رمان هاست.عالیعهعع.با ترس مینا منم حس میکنم توی داستانم عالیههه
۱ ماه پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
عزیزم 🥹✨🥰 خوشحالم انقدر دوسش داری رمان و❤️😘
۱ ماه پیشآیت
در پارت 6100واقعا عالی بود اولین رومانی که تا حالا به این قشنگی خوندم ممنونم دست قشنگت درد نکنه عزیزم
۲ ماه پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
قربونت عزیزم ممنون از لطفت❤️✨
۲ ماه پیشروشنا
در پارت 3100به نظرم میلاد اونجایی که گیر افتاد بود توسط جنه تنها راه نجاتش باید صدا زدن خدا میبود نه برادرش! از اونجایی که هممون میدونیم یه فرد مومن و***خونی هست و جن های کافر از اسم خدا هم هراس دارند
۲ ماه پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
درسته دقیقاً، ولی خب احتمالا اون لحظه حواس خود من نبود، وگرنه میلاد قطعاً در نهایت یه مومن واقعیه، البته از طرفی گاهی پیش میاد تو موقعیت های ترسناک آدم کسی که کنارشه یا فاصله ی***بهش داره مثلاً
۲ ماه پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
پدر و مادر و برادر و خواهرم صدا میکنه برای اینکه هول و دستپاچه شده یا هر دلیل دیگه ای که اون لحظه شاید به ذهنش بیاد❤️✨
۲ ماه پیشdarya
در پارت 6100سلام، خیلی رمان قشنگیه من از رمان هاب چند جلدی متنفرم و اینکه اولیت باره که داذم به رمان چند جلدی میخونم خیلی قشنگه
۲ ماه پیشزهرا باقری | نویسنده رمان
باعث افتخاره، امیدوارم تا آخر داستان همین قدر از خوندنش لذت ببری✨
۲ ماه پیشنازنین زهرا
در پارت 4100عالیه
۲ ماه پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
زهرا
در پارت 100عالی