پارت یکم

زمان ارسال : ۳۰۹ روز پیش

دو ساعت از وقتی که حرکت کرده بودم می‌گذشت. دیگه از جاده ی شلوغ خبری نبود، حالا دیگه تنها چیزی که می‌دیدم درخت های دو طرف جاده ی خلوت و آسفالت و جنگل های پشتش بود. یه جورایی ترسیده بودم! میترسیدم بیشتر از یه ثانیه به درختا خیره بشم! دیگه وقتی دو ساعت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید