رمان لعل بخارا به قلم فاطمه علی آبادی
نبات بنت علی نگارگر دختریست در دل تاریخ؛ دخترکی اهل نیشابور که رویای طبابت در سر میپروراند و هزاران مانع بر سر راه دارد. در همان زمان در دل بخارا، پسرکی زندگی میکند که رویایش نبودن تبعیض است و اختلاف طبقاتی. پسری اشرافزاده که رویای همسفرگی با رعایا را دارد. آیا قرار است این دو به رویاهایشان برسند؟ چه میشود اگر تحولات سیاسی چون مرگ منصورابننوح سامانی درست در همین خلال باشد؟
اطلاعیه ها :
بچهها یه توضیحی بدم...
پاورقی این پارت خیلی طولانیه ولی خیلی هم جالبه. نکات مهماش رو تو متن اصلی با زبان ساده گفتم ولی کاملش رو گذاشتم تو پاورقی. حالا اینجا یه توضیح کلی به زبان ساده میدم که ماجرا قشنگ دستتون بیاد😁
ببینید الآن تو داستان آخرای ۹۹۷ میلادی هستیم، خب...
حالا بیاید یکم عقبتر یعنی ۹۹۱ میلادی. بچهها همیشه سر حکومت دعوا بوده، خب... حالا این دعوا اون طرفا بیشتر بین ایرانیا و ترکا بوده. این قراخانیان هم یه طایفه ی ترک هستن که خیال داشتن کلاً به ایران مسلط بشن. تا یه جایی هم حتی پیش میان. دو تا از فرماندههای ایرانی هم خیانت میکنن و نوح که اون موقع پادشاه سامانی ایرانی بوده، یه مدت فرار میکنه. حالا این وسط نوح به محمود غزنوی یعنی پسر سبکتگین اعتماد میکنه.
ببینید سامانیان برای اینکه صلح ایجاد کنن و از جنگ جلوگیری کنن، یه جاهایی رو داده بودن به ترکها و اونا حکومتهای کوچولو و تحت سلطه ی سامانی داشتن. مثلاً همین قراخانیان یه قسمتهایی رو داشتن یا سلجوقیان و یا غزنویان و البته خوارزمشاهیان. اینا اون موقع هیچ کدوم سلسله نبودن فقط حکومتهای کوچولو کوچولوی زیر نظر سامانیان بودن ولی بعد از فروپاشی سامانیان که اول توسط قراخانیان اتفاق افتاد، هی پشت هم اومدن. یعنی هی یکی اومد اون یکی رو شکست داد بعد یکی دیگه اونو شکست داد😁 آخر هم که خوارزمشاهیان اومدن و حدود سال ۱۲۰۰ میلادی مغولها به ایران حمله کردن.
خلاصه که جونم براتون بگه تو داستانمون الآن اواخر دورهی سامانی هستیم و بعد از سامانی هم غزنویان میان یعنی سلطان محمود خیلی زود این قراخانیان رو حذف میکنه.
این فائق و بکتوزون هم که دو تا فرماندهی خائن بودن از طرف همین قراخانیان. خلاصه که بعد از مرگ نوح تو سال ۹۹۷ میلادی، دو تا پسراش جمعاً ۸ سال حکومت میکنن و بعد هم خلاص😁
پروندهی سامانیان بسته میشه. خدا رحمتشون کنه چون فرهنگ ایرانی رو واقعاً اعتلا دادن.
غزنویان ترک بودن و شاید به نظر بد برسه ولی خب فرهنگ ترک-ایرانی ایجاد شد و به غنای فرهنگ ایرانی خیلی خیلی کمک کرد.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
لیلا
در پارت 3700پر محتوا سرشار از اطلاعات مفید
۲ روز پیشاسرا
00ممنون که بامطالعه ودانش رمان می نویسی وهردنبیلی ازش نگذشتی💋
۲ روز پیشفاطمه ❤️
در پارت 3800آخه عزیزم چه وقت تمام شدن بود 🥺 چرا با احساساتمون بازی می کنی 😂😁 نمیگی قلبمون ضعیفه ❤️ 🩹⭐⭐⭐⭐⭐
۲ روز پیشفاطمه ❤️
در پارت 3700ممنون فاطمه جان خیلی عالی 🌟🌟🌟🌟🌟فقط این نریمان کی بود ؟؟ احیانا عاشق پیشه دخترمون بوده😁❤️
۴ روز پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
قربونت برم من که🤩🤩😘😘 نریمان شخصیت اصلی دوممونه. تو خلاصه رمان، ازش گفته بودم😁😁
۴ روز پیشفاطمه ❤️
در پارت 3710فدات🌹🌹 نه یادم نمیاد فک کنم آلزایمر گرفتم رفت😁
۴ روز پیشفاطمه علی آبادی | نویسنده رمان
الآن رفتم دیدم اسمش رو تو خلاصه نگفتم، فقط نوشتم پسرکی🤣🤣🤣🤣🤣🤣 لو دادم خودمو الآن🤦♀️🤦♀️😂😂😅😅
۲ روز پیشفاطمه ❤️
در پارت 3700😂😂
۲ روز پیشنیلوفر آبی
در پارت 3800عالی بود خسته نباشید
۲ روز پیشFatemeh
۱۹ ساله در پارت 3600کارت درسته فاطمه جان 💖
۲ روز پیشAa
در پارت 3800من که عاشقتم عالی مینویسی همیشه سلامت وشاد وموفق باشی تشکر برای زحماتت وقلم پر محتوا وزیبات🥰🥰🥰🙏💐💐💐
۲ روز پیشم
در پارت 3800آرش حق داره واقعا حتی زمان ما با اینهمه امکانات ورسانه تشخیص حق از باطل سخته
۲ روز پیشم
در پارت 3800فاطمه خانم شما یکی ازبهترینهای دنیای رمان هستید با ذوق،با اخلاق،خوش قول ،رمانت هم خیلی جذابه
۲ روز پیشم
در پارت 3810چه سرعت عملی داشته صدر خودش زودتراز نامش رسیده
۲ روز پیشنهال
در پارت 3800اخ جون صدرا برگشت..از الان ببعد به قسمتهای عاشقاته و هیجانی نزدیک میشویم😍😁
۲ روز پیشمهلا
در پارت 3800💜💜💜
۲ روز پیشسارا
۴۰ ساله در پارت 3700سلام وسلام خسته نباشید رمان شما بسیار زیبا ودر عین حال پر محتوا هستش امیدوارم همواره سلامت وپایدار باشی
۲ روز پیشآمینا
در پارت 3810عه صدرا برگشت.دیگه نبات چقدر برای صدرا حرف داره ای وای🤭
۲ روز پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
Fateme_m
در پارت 3800تا اینجا که خییلی جذاب و عالی بود واقعا آفرین داری😍🌸