رمان تونل خوشبختی فصل دوم به قلم نسترن قره داغی
ی دختر و ی پسر ...
با دنیای متفاوت..
یکی سردو مغرور..
یکی شوخ و شیطون..
یکی بی تفاوت ..
یکی فضول..
یکی پایبند به تمام اصولات خانواده..
یکی بی غید و بند و بیتوجه..
یکی محدود ..
یکی ازاد..
اما ی چیزی این وسط هست به نام زور..
یک اجبار که این دو تا رو به هم وصل میکنه..
یک اجبار که بر میگرده به چیزای پوچ..
مثل تعصب قومی قبیله ای..
اجباری که از سه نفر سر چشمه میگیره..
سه تا خان..
تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ ساعت و ۵ دقیقه
حوصله توصیف ندارم شما خودتون فکر کنید یکی پری یکی فرشته یکی حوری..
به بیرون در نگاه کردم ببینم چه خبره که اینا اینجوری زل زدن بهش که با دیدن صحنه ایی سری چشمامو گرفتمو ی کوچلو لای انگشتام و باز کردم و به بیرون نگاه کردم..
اییییی حسان خر ما هیچی خودت معذب نمیشی جلو این همه ادم رفتی تو حلق دختره داری ماچش میکنی؟
خلاصه بعد از این که اقا حسان خوب کارش و کرد و تخلیه شد پگاه که نه لبو ول کرد و گل داد دستش..
خداوکیلی حسان حق داشت نتونه جلو خودشو بگیره پگاه فوق العاده خوشگل شده بود..
ارایش قشنگی داشت و لباس عروسشم دکلته بود و دامن ساده ای داشت و روی سینش با سنگای تزیینی ،تزیین شده بود..
موهاشم خیلی ماهرانه درست شده بود و تاج خوشگلی هم رو سرش گذاشته بود..
شنلش و پوشیده بود ولی کلاهش و هنوز نذاشته بود.
گل و از حسان گرفت و بعد به کمک اریشگر و حسان کلاهش و سرش کرد و با هم راهی اسانسور شدن..
اما خب من که میدونم تو اسانسورم دوباره داستان دارن...
مانتو شالم و پوشیدم و با دخترا هلک و هلک از پله ها رفتیم پایین..
ساعت یک بعد از ظهر بود..
وقتی به پایین رسیدیم دیدیم پگاه سوار ماشین شده و حسانم داره سوار میشه..
البته اقا حسان لطف فرمودن بعد از مدت ها ی دیویست و شیش خریدن ..
اونا که رفتن به کوچه نگاهی کردم که دیدم اقا رادوین و اقا مهراب همینجوری که قربون چشم و چال همسراشون میرفتن بی توجه به ما سوار ماشین شدن و گاز دادن..
انگار نه انگار ما اینجا ادمیم..
اخه گودزیلا ها اومدیم و ما ماشین نداشتیم شما نباید ی تعارف بزنید؟؟
با گیتا رفتیم و سوار رخش شدیم..
+خب حالا ما تا ساعت هفت چه غلطی بکنیم؟؟
-من چه بدونم ؟؟
پوفی کردم و همون جور که از کوچه بیرون میزدم گفتم:اینجا ی پارک هست ،بریم یکم با هم قدم بزنیم و حرف بزنیم ی ساندیجی بخوریم تا ببینیم چی میشه
-با این سر و وضع؟؟؟
+مگه چشه؟؟
-افتضاحه
+برو بابا به این خوبی..
-تیپ ما به درد عروسی میخوره نه پارک..
+ول کن بابا کی سر ظهری پارکه؟؟
گیتا دیگه چیزی نگفت و به ی پووووف اکتفا کرد..
بغل پارکه ،پارک کردم و با اون سر و وضع وارد پارک شدیم ..
پارک خلوت خلوت بود ..
اما همین که یکم رفتیم جلو تر...
#part_3
وایییییییی مامانننننن....
اینا خونه زندگی ندارن همه با هم ریختن تو پارک..
گیتا اومد بره که دستشو گرفتم و بی توجه به ده پانزده تا پسری که دور هم نشسته بودن و قلیون میکشیدن و الانم مثل بز زل زده بودن به ما به سمت زمین بازی رفتیم و روی سکو ها نشستیم..
یکم با هم درباره پسرا پیچ پیچ کردیم..
اما مگه طاقت اوردم.؟؟؟
با هزار تا التماس گیتا رو راضی کردم که بریم و فقط
ی دور سر سره سوار شیم ..
از جامون بلند شدیم و به سمت سر سره رفتیم..
از اون مارپیچا بود..
از پله هاش بالا رفتیم و اول گیتا بعد من نشستیم و با جیغ جیغ سر خوردیم..
از جام که بلند شدم چشمم خورد به چند تا از اون پسرا که از جاشون بلند شده بودن و اومده بودن تو زمین بازی..
یکی از پسرا:ای جانم چه ذوقی هم میکنن..
همینجوری میومدن جلو ما میرفتیم عقب..
خب راستش ترسیده بودم ..
تو پارک خر پر نمیزد..
تو همین گیر دار بودیم که یهو گوشی گیتا زنگ خورد .
سعی کرد خیلی ریلکس جواب بده اما همین که پسرا با ی جهش رسیدن بهمون هول شد و تند تند گفت:وایی هامون چند تا پسر مزاحممون شدن ترو خدا زود بیا
-...
-ما تو همون پارک نزدیک ارایشگاهیم..
اینا رو در حالی میگفت که دست و پاهاش میلرزید.
سعی کردم اروم باشم و ترسم و نشون ندم و در این هین گفتم:برید گمشید عوضیا
یکی دیگه از پسرا:نوچ نوچ چه حرفای زشتی
گیتا:چی از جونمون میخواید؟؟؟برید گورتونو گم کنید
یکی دیگشون:ی بوس بدی رفتم
یهو ی دستی رو شونه پسره نشست و به عقب کشیدش و گفت:ی بوس کمه بیا خودم دو تا بوس بهت بدم
هامون با ی حرکت اومد یقه طرف و گرفت و ی مشت کوبوند تو صورتش و این شد اغاز ی دعوای حسابی..
ماهرخ
00جلد دومش از جلد اول قشنگ تره
۳ ماه پیشکرم رمان خون
۱۵ ساله 10اسم جلد اولش چی هست 😔🥲🤝🏻
۲ سال پیشزهرای
۱۸ ساله 00فصل اول اسم همینه تونل خوشبختی 1
۲ سال پیشفاطیم
۱۵ ساله 00همون اسمه بزن میاره
۲ سال پیشتونل خوشبختی
00عالی
۳ ماه پیشAilin
۱۶ ساله 00فصل سوم بنویس خیلی رمان عالییی بود
۴ ماه پیشبیتا
۱۴ ساله 00خیلییییییی عالی بود من جلد دوم رو بشتر از جلد اولش دوست داشتم چون داستان جلد دوم خیلی متفاوت بود ولی باید جلد سومم داشت و داستان بچه هاشون بود خیلی عالی میشد لطفا جلد سومم بنویس
۵ ماه پیشAbolfaz
00خیلی خیلی چرت بود. مگه نامه نیایش رو نخوندن؟ چرا پرستش ب پگاه گفت باید پدر و مادرش و پیدا کنیم؟؟؟! غیر منطقی بود اخراش
۱۰ ماه پیشنفس
۱۷ ساله 00فصل اولش عالی بود دست نویسندش درد نکنه میخوام فصل دوم هم ببینم اما میخوام بدونم آرامش و مهراب و بقیه هم هستن یا نه
۱ سال پیشHamta
00خوب بود .قسمت دوم خیلی از اولی بهتر بود.ممنون از نویسنده محترم. فقط چرا تعداد لایک ها تو این قسمت گذاشتید و تعداد مخالف ها را حذف کردید از برنامه .به نظر من اگر مثل قبل دوتاش بود خیلی بهتر بود
۱ سال پیشفرحناز
00رمان عالی بود ولی بهترتر میشد اگه هامان هامون پرستش گیتا از فصل اول می بودند و فصل دو ۱۰ نفری به همین شیوه عاشقی به هم میرسیدن
۱ سال پیشنگار
11ی سوال جلد اول و دوم بهم مرتبطه؟
۱ سال پیشفرح
10سلام رمان خوبی بود اما تو شخصیت لجباز پرستش خیلی زیاده روی شده بود اصلا زنانگی و سیاست بلد نبود تنها هنرش زبون درازش بود
۱ سال پیشستاره
10سلام خسته نباشید رمان خیلی قشنگی بود عالی بودممنون از نویسنده عزیز
۱ سال پیش✨
۱۹ ساله 10خیلی قشنگ بود تکراری نیست
۲ سال پیشحدیثه,
02رمان پخته ای نبود اما در کل ارزش یک بار خوندن رو داشت
۲ سال پیشفاطمه
20عاااااااااااااااااااالی حرف نداشت ولی کاش جلد سوم داشت
۲ سال پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
مینا
00فوق العاده👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻