رمان خیانتکار عاشق 2 (جلد دوم ) به قلم فاطمه عبدالله زاده
من یه دختر مردم در قلب معشوقم اما باید نفس بکشم.
من یه جاسوس شکست خوردم، اما همچنان به ویرانگری ادامه میدم، انقدر میکشم تا یه روزی کشته بشم!...
من یه دختر بدم که همهٔ کسایی دوس داشتم رو از خودم روندم و در انزوای تاریکی در حال جون دادنم.
تانیا داناوان مرد، به همراه مردی که عاشقش بودم و من دوباره غرق در تنهاییای شدم که نمیتونستم خودم رو توش پیدا کنم، هر چهقدر بیشتر به دنبال رهایی دست و پا میزدم بیشتر در باتلاق تاریکی فرو میرفتم
غرق در ماموریتهای طولانی احساساتم رو جا میگذاشتم و قلب شکستم رو حمل میکردم.
من تبدیل به دختری شدم که خنده هاش درد میکردن، رفتارهاش خار داشتن و خودش رو از دنیا و آدم ها سوا کرده بود.
چهار سال بدون قلبی که توی آب یخزده فهمارنزونت جا گذاشتم زندگی کردم.
قلبم رو به روی آدمها قفل کردم و دنیام رو هالهای از وحشت گرفت، انگار دل به هر کی و هر چی که میبستم طوفان میگرفت و ازم جداش میکرد.
برای همین تصمیم گرفتم ناامیدشون کنم قبل از اینکه ناامیدم کنن..
حالا در گیر و دار ماموریت های خطرناک باید با گذشته و مردی روبرو بشم که احساس بینمون رو به قیمت اطلاعات نظامی فروختم و با خودکشی دروغینم در هم شکستم...
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۸ دقیقه
ناگهان نفس عمیقی کشیدم.
الان وقتش نبود.
و بهش مشکوک بودم!
نمی تونستم درحالیکه از احساسش مطمئن نیستم، ریسک بکنم.
سکوتم رو که دید اصرار نکرد.
بلند شد و دستش رو به سمتم دراز کرد
_مادموازل افتخار یه دور رقص و میدین؟
نگاهه سرسری ای به طبقه ی بالا انداختم که صدایه آهنگ ازش میومد.
با اخمی در دل و لبخندی بر لب دست سردم رو توی دستش گذاشتم
_البته!
با لمس دستم، هیجانش اوج گرفت و توی بغل کشیدم.
سعی کردم نگاهه عصبیم رو از چشم های عجیبش بردارم!
وانمود کردن به عشقی که نداشتم راحت بود، اما نه با زل زدن توی چشم هایی که حس می کردم می تونن نفرت درونم رو از پشت لنز ببینن
دستش رو دوره کمرم گذاشت و با ریتم خاص آهنگ وادار به رقصیدن کرد.
ناراضی، و با لبخندی حرصی پا به پاش رقصیدم.
به آرامی زمزمه کردم:
یکدفعه بیا توم حل شو و خودت و خلاص کن دیگه!
بخاطر صدایه بلنده آهنگ چیزی نشنید
سرشو نزدیک گوشم برد و نفسش رو زیره گوشم فوت کرد
_کاترینا؟!
ولی نمی دونست که با این چیزها نمی تونه احساساتم رو تحریک کنه.
زمانی کسی بود که از صدای نفس ها و تپش قلبش هم به هیجان میومدم.
اما الان با هیچ ترفندی رام نمی شم
_بله؟
_می خوام برم مسافرت!
با تعجب پرسیدم:
_کی؟
_چهار روز دیگه
_به چه مناسبت؟
_کاری، البته دوست داشتم تو هم همراهم بیای
ولی دوست دارم، زمانی ببرمت که تمام وقت پیشه هم باشیم
_هر طور تو مایلی، چقدر طول می کشه؟
_یه هفته
قیافه ی مغمومی به خودم گرفتم
_ناراحت نشو عزیزم.
برای برگشت یه مهمونی بزرگ می گیرم...به عشقه تو
با هیجان ساختگی لبخندی زدم
_واااو کارل!
این عالیه ...
شیطون ادامه داد
_فقط به عشقه من.!
_فقط به عشقه تو
خم شد تا لب هام رو ببوسه
دستش رو خوندم و با زرنگی یه پیک شراب برداشتم و با ابرو اشاره ای به سینی کردم.
ناراضی اما با لبخند پیک بزرگی رو برداشت.
یه دائم الخمر واقعی بود، که همیشه ی خدا مست و پاتیل بود.
نقطه ضعفه خوبی محسوب می شد
جامش رو به جامم زد.
دنیل با سرخوشی کاذب گفت:
_به سلامتیت
متقابلا لبخنده مصنوعی ای زد و آروم گفتم:
_انشاءلله سره قبرت
چطور فکر می کنه من انقدر احمقم که نفهمم هنوز با دوس دختره سابقشه!
فهمیدن اینکه رئیس کارل جنسن، چقدر عاشق آنیتاست رساده ترین چیزی بود که فهمیدم
این مسافرت هم به اصرار آنیتا و برایه با هم بودنشون بود.
شک ندارم که برای دنیل بیشتراز یه بازیچه نیستم
بازیچه ای که بهش مشکوکه
پس فقط سه روز وقت دارم
فاطمه
00سلام همینجا داره تو بخش آنلاین پارت گذاری میشه
۱ ماه پیشمحدثه
00این رمان خیلی عالیه ممنونم ازتون
۲ ماه پیشمریم
۱۷ ساله 00جلد اولش اسمش چیه؟
۳ ماه پیشمعصومه
00بچه ها یه سوال رویا مرد؟؟ یا زنده س چون هنوز شروع نکردم فصل دوم رو
۳ ماه پیشM.F
10عالی بود نویسنده عزیز فقط من چن جا رو نفهمیدم اول اینکه لباش نازک بود یا قلوه ای و دیگه اسم دخترش هانا بود یا سلنا؟ولی واقعا دمت گرم خیلی رمان خوبی بود دستت طلا رمانای بیشتری براپون از همین موضوع بنوی
۳ ماه پیشVenus
۲۸ ساله 00سلام..رمان جذابی بود و پر ماجرا..فقط توش خیلی بی ادبی داشت یکم اذیت کننده بود...ولی در کل رمان خوبی بود...بریم برای فصل سوم
۴ ماه پیشفاطی
00گیج کننده بود یکم ولی خب ارزش خوندن داشت
۵ ماه پیشsari
00واقعا عالی بود ولی جلد اول خفن تر بود ممنونم از نویسنده و واقعا برام جذاب که کسی آنقدر ذهن خلاق داره ولی دوتا نقطه ضعف داشت که اولیش آهنگ های زیادی بود ودومیش که کامل نگفت سر نازنین رامتین چی اومد
۶ ماه پیشنوا
00رمان زیبایی بود ولی در ظاهر رویا موندم که اخر لبای نازک داشت یا قلوه ای چون هربار فرق کرد و اینکه رمان متفاوتی بود خیلی کلیشه ای نبود هیجانی بود ولی کاش اسما نمیمرد و رابرت به سارا شک نمیکرد
۸ ماه پیشزهرا
00رمان خیلی قشنگی بود من عاشقش شدم مخصوصا عاشق شخصیتهای رایان ورویا درکل رمان غمگینیه وخیلیا نمیتونن به عشقشون برسن حتی خودکشی میکنن ولی پایانش خوش اگه روحیه ی ضعیفی دارین پیشنهاد میکنم نخونیدش
۹ ماه پیشعطیه
11بی شک بهترین و عالی ترین رمانی بود که حالا خوندم اونجایی که اسما مرد بشدت احساساتی شدم و این یعنی قلم نویسنده عالیه خلاصه بااحساسات ادم بازی میکنه این رمان از بس که قلم نویسنده جذابه عالیه
۱۰ ماه پیشاسو
۱۵ ساله 10👍خوبه
۱۲ ماه پیشفروتن
۴۸ ساله 00به نظر من این نوشته یک ترجمه از یک کتاب خارجی بود ول ولی در کل بسیار زیبا
۱ سال پیشریرا
10الان این نسخه داخل سایت هست، ویرایش شده و پایانیه؟ یعنی فصل سوم نداره؟ آخه توی فصل یک گفته بودن که رمان سه فصله
۱ سال پیشبرزه
10در کل داستان خوبی بود ولی بعضی جاها شخصیت ها قاطی میشد. یا بعضی جاها ازین شاخه به اون شاخه میشد
۱ سال پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
مریم یحی پور
00سلام وقت بخیر..میخواستم بدونم جلدسومش چاپ شده؟؟چون هرچی دنبالش میگردم نیست