رمان جاسوسی دانلود رمان
جدیدترین رمان های جاسوسی در دنیای رمان
وجود ستاره همه چیز را تغییر داده و به خواست خود کارش را انجام میدهد و از چیزی بیم ندارد. خب باید به او حق داد که پی انتقام باشد و خون بریزد. او راهش را ادامه میدهد تا به آنچه که میخواهد برسد؛ اما در این میان یک چیز درست نیست.
ستاره دختری زجر کشیدهست. فقط به خاطر کاری که پدر و مادرش باهاش کردن، اون از دختر پاک به قاتل تبدیل شده و حالا که روی پاهای خودش ایستاده، میخواد کسایی که بانی آزارش بودن رو نابود کنه. اون هم دور از چشم خواهراش تا به اون چیزی که میخواد برسه.
من یه زنم، اما مجبورم مردونه بجنگم... من یه دخترم، اما مجبورم پدرم رو توی تیمارستان رها کنم... من یه معشوقم، اما مجبورم دل بشکنم... من یه پرستارم، اما مجبورم آدم بکشم... من یه عاشقم، اما مجبورم خیانت بکنم... و در آخر من یه جاسوسم و مجبورم بخاطر دل بستن به دشمنم جوتنم و بدم...! باید سنگدل باشم، نسبت به هر کسی که دوسم داره، چون من یه پلیس دزدم! دزد قلب ها و احساسات، زندگی ها و اطلاعات! دوئل شیطان و فرشته ی درون، فاصله ی بین عشق و خیانت! باید به مردی که توی قلبمه خیانت کنم. برای همینه که اسم من خیانتکار عاشقه!
من یه دختر مردم در قلب معشوقم اما باید نفس بکشم. من یه جاسوس شکست خوردم، اما همچنان به ویرانگری ادامه میدم، انقدر میکشم تا یه روزی کشته بشم!... من یه دختر بدم که همهٔ کسایی دوس داشتم رو از خودم روندم و در انزوای تاریکی در حال جون دادنم. تانیا داناوان مرد، به همراه مردی که عاشقش بودم و من دوباره غرق در تنهاییای شدم که نمیتونستم خودم رو توش پیدا کنم، هر چهقدر بیشتر به دنبال رهایی دست و پا میزدم بیشتر در باتلاق تاریکی فرو میرفتم غرق در ماموریتهای طولانی احساساتم رو جا میگذاشتم و قلب شکستم رو حمل میکردم. من تبدیل به دختری شدم که خنده هاش درد میکردن، رفتارهاش خار داشتن و خودش رو از دنیا و آدم ها سوا کرده بود. چهار سال بدون قلبی که توی آب یخزده فهمارنزونت جا گذاشتم زندگی کردم. قلبم رو به روی آدمها قفل کردم و دنیام رو هالهای از وحشت گرفت، انگار دل به هر کی و هر چی که میبستم طوفان میگرفت و ازم جداش میکرد. برای همین تصمیم گرفتم ناامیدشون کنم قبل از اینکه ناامیدم کنن.. حالا در گیر و دار ماموریت های خطرناک باید با گذشته و مردی روبرو بشم که احساس بینمون رو به قیمت اطلاعات نظامی فروختم و با خودکشی دروغینم در هم شکستم...
گرشا شجاعی پلیس جوانیست که پروندهای به او محول میشود. برای بررسی پرونده به راهی میزند که از کار تعلیقش میکنند. برای کمک به همکارش که پرونده را به او میسپارند، با دختر جوانی به نام دلوین که منشی شرکت مربوط به پرونده است، وارد رابطه میشود که بتواند از او اطلاعات بگیرد. دلوین رفتهرفته به گرشا علاقهمند میشود و برخلاف تعهدی که میانشان گذاشته شده، خودش را به او نزدیک میکند. گرشا دوست ندارد درگیر روابط عاطفی شود. او خودش را متعهد زندگی شخصی و همسرش الیسا میداند. با الیسا ۱۰ سال پیش ازدواج کرده و همسرش به خاطر علاقه به رشتهی کینگبوکسینگ که در ایران ممنوعه است، از حدود ۵ سال پیش در آمریکا اقامت دارد و به خاطر این مهاجرت بگومگوهایی بینشان وجود دارد. با ورود این پرونده، زندگی گرشا به سمت و سویی غیر کشیده میشود...
راه های دانلود اپلیکیشن