رمان بی من بمان به قلم taranom 25
رمان در مورد دختري به نام ترنمه که زن مردي به نام پرهام کيا هستش که پرهام و تمام افراد خانواده ترنم از ترنم متنفرن و يجورايي از همشون ترد احساسي شده و براي اين که بفهمين چي باعث اين نفرته و آيا واقعا ترنم قصه ما يه گناهکاره يا يه بيگناهه گناهکار با من همراه باشيد…
راستي پايانش هم خوب تموم ميشه مطمئن باشيد…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۴۲ دقیقه
_آدرس منزلشون؟
_آدرس دقیقی ازشون ندارم...ولی منطقه کیانپارس باید باشن
امیدوار بودم نگه آدرس دقیقتری بده!
بعد از چند ثانیه گفت: یادداشت بفرمایید...
دیشب چند بار با شماره ای که از118 گرفتم تلفن کردم. هر بار یه مرد گوشی رو برمیداشت. احتمالا بابای طنازه. البته اگه این شماره تلفن، واقعا مربوط بشه به خونه محمود سعادت ، پدر طناز! و این فقط یه تشابه اسمی نباشه!
میتونستم از هویت محمود سعادت مطمین بشم و راحت باهاش یه قرار بگذارم و کارت دخترش رو بهش بدم و قال قضیه رو بکنم.
اما یه مرضی افتاده بود به جونم که خود طناز رو ببینم!
ازش خوشم اومده بود...
دستامو شستم و خواستم برم با حسام و صادق و بقیه بچه ها ناهار بخورم.
امروز سرمون شلوغ بود و باید یه سره میموندیم گاراژ.اینه که ناهار سفارش دادیم تا همینجا بخوریم و زود برگردیم سر کارمون.
قبل از اینکه برم واسه ناهار، با گوشیم شماره خونه سعادت رو گرفتم
.چند تا بوق خورد .
دعا دعا میکردم اینبار خودش برداره
بعد از خوردن چند بوق بلاخره صدای لوندش توی گوشم پیچید.خودش بود!لبخند به لبم اومد.
_بله؟
_سلام...طناز خانم؟
صداش رنگ تعجب گرفت:شما؟!
_آرمینم...توی رستوران همدیگه رو دیدیم
چیزی نگفت:یادت نیست؟!...رستوران فست پیت!
با صدای اغوا کنندش گفت:خب که چی؟!
_میخوام ببینمت!
_مزاحم نشو آقا!
_صبر کن!تند نرو!خیلی زود قضاوت میکنی!
_پس واسه چی زنگ زدی؟!
_یه کارت دانشجویی گم نکردی احیانا؟!
کمی سکوت کرد.
_کارتت پیش منه.
با طلبکاری گفت:کارتم دست تو چکار میکنه؟!
_زنگ زدم یه قرار بگذاریم که کارتو بدم بهت.اون روز هم با موتور افتادم دنبالتون که کارت رو بدم که اون بلا رو سر موتورم درآوردین!
انگار خندش گرفته بود: اون موتور سوار با کلاه کاسکت مشکی شما بودی؟!
_بعله!
_ببخشیدا ولی با این کلاهت شکل دزدا شده بودی!
خندیدم:
_خیلی ممنون! از این به بعد جرات نمیکنم کلاه بزنم!
_شماره خونه رو از کجا گیر آوردی!؟
_تو فک کن از تو لپ لپ!
خندش گرفته بود اما جلوی خودشو میگرفت. جوووون! تو فقط بخند دلم آب شد!
_یه قرار بگذاریم؟...همون فست پیت...هوم؟
بعد از کمی سکوت بلاخره گفت:باشه!
دلم میخواست همینطوری بشینم روی صندلی و دستامو بگذارم زیر چونم و ساعتها نگاهش کنم. چی توی وجودش داشت که انقدر منو جذب خودش میکرد ! خودمم نمیفهمیدم !
دسته ای از موهای حالت دارش رو فرو کرد زیر شالش اما باز عین فنر پریدن بیرون.
معذب بود زیر نگاهم .
به اجبار نگاهمو ازش گرفتم و دست کردم توی جیبم.
کارت رو بیرون کشیدم و گذاشتمش روی میز:اینم کارتتون خانم دانشجو!
کارت رو برداشت: مرسی!
_خواهش!
دست کرد توی کیفشو یه دفترچه کوچک با جلد گل گلی و یه خودکار گذاشت جلوم.
_این چیه؟!
_بنویس.....یه شماره کارت ...و مبلغ خسارت...
اخم کردم و دفترچه رو سر دادم سمتش: بردار دفتچتو! برگه هاش حروم میشه!
دوباره دفترچه رو هل داد سمت من: نمیشه که! چراغ موتورت داغون شده!
خواستم باز دفترچه رو پس بزنم .
طناز هم همزمان خواست دفترچه رو سر بده سمت من .
دستمون به هم خورد .
ناخن های بلندش پوست دستمو خراشوند.
سریع گفت: آخ ببخشید!
خندیدم: عیبی نداره! چیزی نشد! با این ناخنهای بلند خودتو زخم و زار نکنی دختر!
نگاهی به دستش انداخت: چند وقته میخوام برم ریموو کنم....ازشون خسته شدم.
فرانک
00عزیز بخاطر خود برنامس وگرنه اینا دوتا رمان متفاوت هستن یه اشتباه پیش اومده که قاتی شدن
۲ ماه پیشمهتاب
00مقدمش با اون چیزی که توی رمان بود زمین تا آسمون فرق داشت چرا از رمان دیگه اسکی میری اسم رمان و مقدمه رمان رو کاش میشد تغییر بدی چون اسکی بود همش.
۵ ماه پیشفاطمه
۳۲ ساله 00رمان خوبی بود ممنون نویسنده جون ❤️❤️
۱ سال پیشناهید
۳۹ ساله 10😑🤐🙄
۱ سال پیشحمیده
10سلام به همه همیشه قبل از خواندن رمان اول نظرها رو میخونم که اگر زیادی منفی بود وقت نزارم اما این رمان به دلم نشست بی حاشیه بدون شاخ و برگ اضافه ⭐⭐⭐⭐⭐🫶
۱ سال پیشباران
۲۰ ساله 00خیلی بچه گانه بود، تند تند همه چی پیش میرفت، اگه یکم نویسنده کار میکرد روی نوشته ها، شاید روایت بهتری رقم میخورد
۱ سال پیشسحر ۳۵
00خوب بود قشنگ بود
۱ سال پیشالهه
00یه خورده ابتدایی وبچه گانه بود ولی قشنگ بود برای یه بار خوندن وسرگرم شدن خوبه.
۱ سال پیشبانو ٭٭٭ خجسته
۲۱ ساله 90پرفکت بود ولی کاش ادامه میداشت مه نمی دانم چرا همو رمان که بخش مشکلات و غمگینی اش تمام شد رمان هم به پایان میرسه حال چه میشه یک چند قسمت اخیر زندگی عادی وخوشی شان رو هم بنویسید
۳ سال پیشنور
30دقیقا ب قسمت خوش رمانها ک میرسع سریع تموم میشه این واقعاااا بده بده بده
۱ سال پیشسولماز
۳۹ ساله 10رمان فوق العاده ضعیفی بود داستان موضوع قشنگی داشت ولی نویسنده این داستان قشنگ رو خیلی کلیشه ای نوشته بود رفتن ترمه هم خیلی مسخره بود تشویق به رفتن و اینکه اگه رفتی از خونه یکی کمکت مینه اشتباه هستش
۲ سال پیشغریبه ی اشنل
00رمان خوبی بود بین رمانایی که خوندم این یکی از خوباش بود
۲ سال پیشM.r
00واقعا رمان احساسی و صد البته عالی بود با تشکر از نویسنده 😊
۲ سال پیشثنا
20خوب بود ولی کاش پارت که ترنم و پرهام بعد سه سال بهم مبرسیدن احساسی تر بود
۲ سال پیشساجده
12😍💕
۲ سال پیشتارا
11عااالی بود
۳ سال پیش
مهتاب
00ببین حداقل اگه میخواستی رمان تغییر بدی یه جور دیگش میکردی حداقل اسم رمان عوض میکردی الان اون رمانیکه من خواستم شخصیتاش فرق میکنه یه جور دیگس اصن