رمان شهرزاد قصه گوی من به قلم مرجان ماه سپند و SARINA
همون جایی که شاهزاده قصه
همیشه دختر فقیر و می خواست
همون شهری که قد خود من بود
از این دنیا ولی خیلی بزرگتر
نه ترس سایه بود نه وحشت باد
نه من گم می شدم نه یه کبوتر
شهرزاد…زاده ی این شهر بزرگ…کاش میدونستی این کارت چطور سرنوشتتو تغییر میده…کاش وارد اون خونه نمیشدی…کاش…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۴۰ دقیقه
صدای ارین از بالای پله ها آمد:شهرزاد خانوم کیه؟
_آقا آرین یه آقاییه میگه شاهده!
_اِ شاهد اومد؟؟باز کن!
من هم دکمه را زدم و در چوبی ساختمان را باز کردم...مرد جوانی که خیلی خوش تیپ و خوش هیکل بود داشت به سمتم می آمد.برگشتم و دیدم آرین پشت سرم ایستاده.پرسیدم:دوستتونه؟
_نه...پسر عمه مه.
بالاخره شاهد به ما رسید و با دیدنش دهانم باز ماند!به زور خودم را جمع و جور کردم و بعد از یک سلام کوتاه و مختصر به سمت آشپزخانه رفتم.صدای شاهد را شنیدم که پرسید:این دختره کیه؟
و صدای آرین که گفت:شهرزاده...
و باز هم صدای شاهد اینبار با چاشنی خنده:اِ ؟پس شهرزاد خانوم ایشونن!!
صدای پا آمد...آرین پشت اپن ایستاد و گفت:شهرزاد خانوم دو تا لیوان ماگ قهوه درست کن بیار بالا تو اتاقم لطفا...
من گفتم:چشم آقا آرین.
آرین رفت و من مشغول آماده کردن قهوه شدم.داخل دو لیوان ماگ ریختم و با ظرف شکر روی سینی گذاشتم و به آرامی از پله ها بالا رفتم.قلبم در سینه میکوبید...وای خدایا...باورم نمیشی...شاهد امیری...بازیگر معروف و مورد علاقه من پسر عمه آرین بود؟چقدر دوستش داشتم...خدایا...خدایا آبروریزی نکنم جلوش!!در اتاق آرین باز بود...دم در گفتم:اجازه هست؟
آرین گفت:بیا داخل...
و من وارد اتاق شدم ارین روی تخت نشسته بود و شاهد روی صندلی چرخان پشت میز کامپیوتر . یک لیوان را روی پاتختی برای آرین گذاشتم و لیوان دیگر را روی میز کامیوتر و رو به شاهد گفتم:خوب هستید آقای امیری؟
_ممنون شهرزاد خانوم...خوبم.
در دلم قند آب میشد اما به روی خودم نیاوردم با آرامش ظرف شکر را روی میز کامپیوتر گذاشتم و گفتم:نوش جان!
آرین گفت:خیر سرم صاحبخونه منم ها!ظرف شکر رو اول میگیری جلوی اون؟
_اولا مهمون مقدم تره...دوما ابشون آقای امیری عزیز هستن!
_آقای امیری عزیز برای تو نون و آب نمیشه!!من هم استادتم مجبوری برای نمره گرفتن نازمو بخری شهرزاد خانوم!!
لبخندی زدم و گفتم:استاد دلتون میاد؟میخواین منو بندازین؟تازه من ناز شما رو خریدم خبر ندارین!
_چطور؟
_برای اینکه 2قاشق شکر و یه قاشق شیر خشکی که خودتون توی قهوه تون میریزید براتون ریختم...همش هم زدم!
با تعجب پرسید:جدی؟
_تست کنید ببینید خوبه؟
لیوانش را برداشت به دهان نزدیک کرد و بعد از مزه مزه کزردن گفت:نه...خوبه...نگران نباش نمیندازمت!
خندید و گفتم:با اجازه!
از اتاق خارج شدم و در رابستم دستم را روی قلبم گذاشتم و بدو بدو از پله ها پایین رفتم و مشغول آب کشین ظرف ها شدم...چند دقیقه بعد صدایی از طبقه بالا آمد.شاهد گفت:شهرزاد خانوم میشه چند لحظه بیاید بالا؟
_چشم آقای امیری.
در آیینه نگاهی به خودم انداختم .تیپ آبی آسمانی زده بودم...از پله ها بالا رفتم و گفتم:بله؟با من کاری دارید؟
شاهد گفت:کار که نه...شما تا حالا خوندن آرین رو از نزدیک دیدی؟
با لبخند گفتم:من از دور هم ندیدم!مگه آقا آرین میخونن؟
_آره...یه صدایی هم داره لامصب!
مرا به سمت اتاقی برد که قبلا دیده بودم درونش یک پیانو سنگین قرار دارد اما تاحلا ندیده بودم کسی از آن استفاده کند.دیدم آرین پشت پیانو نشسته و الکی دکمه های پیانو را میزند.باشنیدن صدای پایمان سر بلند کرد و گفت:منبه شاهد گفتم مزاحمت نشه اما مثل همیشه کار خودشو کرد.
_نمیدونستم خوانندگی هم بلدید!
شاهد گفت:خوانندگی به اون صورت نیست...بعضی وقتا که حس میگیره میخونه!
در را پشت سرم نبستم و جلو آدم...پشت سر آررین کنار شاهد روی کاناپه نشستم .آرین گفت:نخندیدن ها!شاهد جلف بازی در بیاری میکشمت!
شاهد بلند بلد خندید و گفت:بخون بابا نمیرم تو حست!
دستانش روی کلید های پیانو شروع به حرکت کردند...آوای دلنشین و ملایمی فضای اتاق را پرکرد...آنقدر زیبا و دل انگیز بود که نخوانده به خلسه ای شیرین رفتم...حدود 30ثانیه بعد آرین نفس عمیقی کشید و با صدای فوق العاده شروع به خواندن کرد:
تازه عادت کرده بودم که تو تنهایی بمونم
ولی وقتی تو رو دیدم دیگه گفتم نمیتونم
تازه عادت کرده بودم که باشم تنهای تنها
تا که دیدمت دلم گفت تویی اون عشق تو رویا!
تازه عادت کرده بودم...تازه عادت کرده بود...(مازیار فلاحی)
آنقدر غرق در نوای شیرین پیانو و صدای روح نواز آرین بودم که تا وقتی شاهد جلوی چشمم بشکن نزد متوجه نشدم آهنگ تمام شده!بعد گفتم:خیلی قشنگ بود آقا آرین!واقعا استعداد دارید.چرا حرفه ای ادامه ش نمیدید؟
آرین گفت:آخه خودت بگو اگه آلبوم بدم بیرون دیگه بچه های دانشگاه برام آبرو میذارن؟به جون خودم تا یه دهن براشون نخونم بی خیالم نمیشن!
با تصور اینکه استاد مجد خشک و سختگیر دانشگاه سرکلاس آواز بخواند زدم زیرخنده.آرین هم که فهمید به چه میخندم لبخند قشنگی زد و گفت:از فردا راه نیفتی بگی مجد خواننده ست ها!!
_نه بابا برای چی بگم؟اگه بگم نمیگن از کجا فهمیدی؟کلی حرف درست میشه!
در همین لحظه صدای در ورودی آمد و به دنبال آن صدای تهمینه خانوم که گفت:شهرزاد جان کجایی؟
آرین به شاهد گفت:برو هیکلت رو تکون بده...
شاهد رفت و من هم بلند شدم بروم که آرین گفت:فردا جمعه ست ها...یادت نره...ساعت 10صبح اینجا باش.
_یادم نمیره...شمام هم بیاد پایین شام حاضره.
_برو من هم الآن میام.
من هم رفتم و در را پشت سرم بستم در حین پایین رفتن شنیدم که میخواند:
دو سه روزه که مات و بی اراده م یه چیزی فکرمو مشغول کرده
همین عشقی که درگیر هواشم منو نسبت به تو مسئوول کرده
از اون رابطه ی معمولی ما چه عشقی سرگرفت تو روزگارم
دو سه روزه که بعد از اینهمه سال واسه تو ادعای عشق دارم
(ترک اعتراف...احسان خواجه امیری)
قصه پنجم:
Aniya
00جلدیک روزیاددوس نداشتم ولی ادامه میدم چون پایانش رواصلادوس نداشتم،میخوام ببینم ادامه ش چی میشه،امیدوارم ارزش خوندن داشته باشه
۹ ماه پیش!؟
۱۶ ساله 22موضوعش قشنگ بودولی تکراریهمه چی یهویی تموم شد مثلاسریع قبول کرد بره سرکار بدون اینکه بهش بربخوره.سریع عشقشو قبول کردبدون انکاکنه.سریع مرگ مادرشو قبول کرد.سریع ازدواج مخفیوقبول کردو...میتونست بهترباشه
۲ سال پیشزهرا
40وای این رمان خیلی عالیهههههههههههههه.حتما جلد ۱و ۲ رو بخونید امیدوارم جلد ۳ و پایانی هم زود تر بیاد و بخونید من که کامل هر ۳ تا رو خوندم.جلد ۳ اسمش شاه رازه.
۴ سال پیشجنس من
537باورتون میشه مهتاد رمان شدم با دوستم حرف میزدم واسه ام کتاب(رمان)بیاره داداشم شنیده بود پشت گوشی قرار بود برم پارک ازش بگیرم اون ها فک میکردن معتاد شدم اومد..فوقعلاده رمان ها اما من بیشتر کتاب میخرم
۴ سال پیشپاسخ به جنس خدا
465این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
دلسا
20دقیقا...😁 داخل رمان یکبار نگاخم کن ترنج و ارشیا😂
۲ سال پیشدوخی
۱۷ ساله 291این حرفی که تو زدی تو فصل اول برای از عشق بگو بود عزیزم چرااینقدر لاف میدی خوووبه این رمان و خونده بودم😂😂😂😂😂
۴ سال پیشماریا
۳۵ ساله 01خسته نباشی نویسنده عزیز فصل اول قشنگ بود و کمی تکراری امیدوارم فصل دو و سه جدید تر باشد داستانش باز هم ممنون ارزش خواندن دارد.
۳ سال پیشآیدا اشرافی
۱۲ ساله 30جلد اول شهرزاد قصه گوی من جلد دوم هزار و یک شب گناه من جلد سوم شاه راز که هر سه در این برنامه یعنی دنیای رمان وجود دارد
۳ سال پیشمطهره
۱۶ ساله 12دوستای گلم جلد دو و سه داخل برنامه هست تو جستجو سرچ کنید میاره
۳ سال پیشدخترک افتاب
۱۷ ساله 00من تاز فصل ۱رو خوندم نمیتونم نظر بدم چون تمومش نکردم وممنون میشم ازتون اگه اسم های فصل ۲و۳ رو بهم بگید
۳ سال پیشhaniye
20رمانش خیلی خوب بود فقط کاش اینطوری تموم نمیشد لطفا اگه فصل دوم داره در برنامه بزارید
۴ سال پیشفاطمه
00من جلد دوم رمان رو خوندن خیلی غمگین بود 😞 کاش بهم می رسیدند
۴ سال پیشParya
۲۲ ساله 10اسم جلد دوم چیه دوستان؟
۴ سال پیشآیدا
۱۵ ساله 223این رمان به ما یاد میده که پسرا شاید علاقه نشون بدن شاید محبت کنند شاید جملات زیبا بگن اما همشون یه روزی میان و میرن و تو میمونی با قلب شکسته و دنیا خاطره و غم تنهای
۴ سال پیشزهرا
53چرت بود حیف وقتی ک گذاشتم
۴ سال پیشمهسا
۱۵ ساله 10عالی بود اسم جلد بعدی جیه
۴ سال پیشپریسا
۲۲ ساله 31خیلی افتضاح بود
۴ سال پیش
زهرا
۱۹ ساله 00خوب بود ولی می تونست بهتر باشع