رمان بی من بمان به قلم taranom 25
رمان در مورد دختري به نام ترنمه که زن مردي به نام پرهام کيا هستش که پرهام و تمام افراد خانواده ترنم از ترنم متنفرن و يجورايي از همشون ترد احساسي شده و براي اين که بفهمين چي باعث اين نفرته و آيا واقعا ترنم قصه ما يه گناهکاره يا يه بيگناهه گناهکار با من همراه باشيد… راستي پايانش هم خوب تموم ميشه مطمئن باشيد…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۴۲ دقیقه
!# quote==تخمین مدت زمان مطالعه رمان == ۳ ساعت و ۴۲ دقیقه!#
رمان بی من بمان
نوشته Taranom 25
خلاصه :
رمان در مورد دختري به نام ترنمه که زن مردي به نام پرهام کيا هستش که پرهام و تمام افراد خانواده ترنم از ترنم متنفرن و يجورايي از همشون ترد احساسي شده و براي اين که بفهمين چي باعث اين نفرته و آيا واقعا ترنم قصه ما يه گناهکاره يا يه بيگناهه گناهکار با من همراه باشيد…
راستي پايانش هم خوب تموم ميشه مطمئن باشيد…
مقدمه :
ادمک اخر دنیاست بخند
ادمک مرگ همیناست بخند
دستخطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذیه ماست بخند
ادمک بچه نشی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
ان خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند...
با خستگی در اتاقمو باز میکنم و داخل میشم . با انگشت های بی جونم که از شدت خستگی بی قدرت شده درو میبندم و خودم رو به کنار پنجره غبار گرفته اتاقم میرسونم.از پشت پنجره به ماه که امشب از بقیه شبا درخشنده تره خیره میشم .
حالا که به خلوتگاهم برگشتم دارم با خودم فکر میکنم از کجا به اینجا رسیدم.
من تک دختر خاندانه آریایی با اون همه آرزوهای ریز و درشت چی شد که شدم خدمتکاره بی جیره مواجبه پرهام کیا .این معماییه که با گذشت 6 ماه هنوز نتونستم جوابشو پیدا کنم.شاید بهتره از اول قصه شروع کنم.خوب پس یکی بود یکی نبود...
از موقعی که یادم میاد هممون تو خونه باغ پدربزرگم زندگی میکردیم.خونه باغ باباجی یعنی همون پدربزرگم تو یکی از محله های خوب و با صفای تهران بود. پدرم امیر ارسلان و عموم امیر اصلان و عمه ستاره با باباجی تو اون خونه باغ و توی ساختمون های مجزا زندگی میکردیم.
عمه ستاره سه تا پسر داشت .اردلان که 23 سالش بود.بردیا که20 ساله بود وبرسام که 15 سالش بود. عمو اصلانمم دو تا پسر داشت .آرتان 29 ساله و آرمان 24 ساله .
اما پدر بعد از دو تا فرزند پسر که آریا و آرسام نام داشتن و به ترتیب 25 و 22 سالشون بود خدا یه دختر بهش داد و اون دختر کسی نبود جز من ، یعنی ترنم آریایی.
اینطور که بابا برام تعریف کرده وقتی من به دنیا اومدم باباجی خیلی خوشحال شد.چون من تنها فرزند دختر خانواده بودم همه خواسته هام براورده میشد. همه دوستم داشتن . باباجی بیشتر از بقیه نوه ها بهم محبت میکرد.
زندگی خوب بود. همه چی بر وفق مراد بود.هر کاری دوست داشتم میکردم و هیچ کس جلودارم نبود. البته منم بچه ای نبودم که از آزادی هامو علاقه بقیه سوء استفاده کنم .به همه محبت میکردم. همه رو دوست داشتم . خوشحال بودم . تو زندگیم غم معنایی نداشت. هر چی بود شادی بود و خنده. حتی تصورشم نمیکردم روزی تمام این خوشبختیا رو اونم به ناحق از دست بدم.
نوزده سالم بود که یه اتفاق بزرگ زندگیمونو تحت تاثیر قرار داد.
برادر شوهر عمم همراه همسر و دو تا بچه هاش تصادف کردن و فقط نازنین زنده موند. بعد از مراسم چهلم تصمیم بر این شد که نازنین همراه عمه و خانوادش تو خونه باغ زندگیشو شروع کنه. من خوشحال بودم از اینکه نازنین با ما تو خونه باغه چون منم از تنهایی در میومدم.نازنین 18 سالش بود یعنی یکسال از من کوچیکتر بود. با نازنین خیلی جور شده بودم .دوباره زندگی خوب و زیبا شده بود تا اینکه بالاخره گرفتار بازی های کثیف روزگار شدیم.
همه تو خونه باباجی جمع شده بودیم ومنتظر بودیم تا باباجی اون مطلبی رو که همرو برای گفتنش جمع کرده مطرح کنه.
باباجی:عزیزانم امروز همتونو اینجا جمع کردم تا بگم...
همه سکوت کرده بودن و منتظر بودن باباجی حرفش رو ادامه بده. باباجی یه دور سرش رو چرخوند وتک تکمونو از نظر گذروند و حرفش رو ادامه داد.
باباجی:پرهام تنها فرزند خواهرم ریحانه داره برمیگرده ایران.
هممون شکه شده بودیم آخه تا اونجایی که من میدونستم عمه به خاطر ازدواج با کسی که دوستش داشت از خانواده ترد و تمام عمرش رو همراه همسر و پسرش در آمریکا زندگی کرده بود تا اینکه دو سال پیش بر اثر حمله قلبی فوت کرده بود و حالا پرهامی که هیچ کدوم تا حالا ندیده بودیمش قرار بود به سرزمینی برگرده که تنها 5 ساله اول زنگیشو درش سپری کرده.
با دوباره صحبت کردن باباجی دوباره حواسمو به صحبتاش دادم.
باباجی : پرهام قراره با پدرش به خونه باغ بیاد و همینجا کنار ما ساکن بشه . بهتره بدونین هیچ گونه بی احترامی به اونا رو نمی بخشم پس بهتره مثل خانواده خودتون باهاشون برخورد کنین تا احساس زیادی بودن نکنن.
با این حرف پدربزرگ همه با دهن باز به هم نگاه کردن . منم که دیدم جو خیلی سنگینه گفتم
-بابا دهناتون و ببندین مگس میره تو دهنتون.
که دیدم همه با اخم نگام کردن.
- به نظرم من کلا چیزی نگم بهتره نه؟
دیدم همه با اون اخماشون سراشونو به معنیه آره تکون دادن .
منم ترجیح دادم بیخیال مزه پرونی بشم.
روزها میگذشتن و عمارت کنار ما برای ورو آقای کیا و پرهام آماده میشد.
همه از پشت شیشه های فرودگاه مث باغ وحش زل زده بودن تا آقایونه کیا رو پیدا کنن .هنوز 5 دقیقه نگذشته بود که صدای باباجی بلند شد.
باباجی: دیدمشون ... دیدمشون... اوناهاشن
و با دستش به یه قسمت اشاره کرد. وقتی نگاه کردم دیدم یه مرد حدودا پنجاه وخورده ای ساله با موهای جوگندمی و یه پسره خیلی خوشتیپ که یه عینک دودی مارک رو چشماشو پوشونده بود و لباسای گرون قیمت تنش بود دارن به سمتمون میان.
همه با هم سلام و علیک کردیم و بعد از آشنایی با هم به سمت خونه حرکت کردیم .
به رفتار پرهام با بقیه که دقت کردم متوجه شدم در عین صمیمیت خیلی مغروره ولی خوب پسر بدی به نظر نمیومد .
قرار بر این بود که بعد از رسیدن به عمارت همه به عمارت های خودمون بریم تا هم آقای کیا و پسرش پرهام استراحت کنن هم خودمون.
بعد از خداحافظی از بقیه به عمارت رفتیم . وارد اتاقم شدم وروی تختم لم دادم . به امشب و اتفاقایی که قرار بود در کنار آدمای تازه وارده خونه باغ بیوفته فکر میکردم که کم کم چشمام گرم شدو به خواب عمیقی رفتم .
صبح که از خواب بیدار شدم بعد از خوردن صبحونه حاضر شدم که به خونه باباجی بریم . قرار بود امروز امروز همه به افتخار ورود مهمونای جدیدمون اونجا جمع بشیم ...
زمان حال ...
به ساعت نگاه کردم .3:20 دقیقه رو نشون میداد . خیلی تو خاطراتم غرق شده بودم .انقدر که فراموش کردم فردا باید 7 صبح از خواب بیدار شمو برای آقا صبحانه درست کنمو آقارو بیدار کنم . شاید بگین آقا کیه ؟ پرهام از وقتی اون اتفاق نحس افتاده و ازدواج کردیم برای مجازاتم منو مستخدم خونش کرد و باید مثل یه خدمتکار بهش بگم آقا . یادمه یه بار که اون اولا هنوز عادت نداشتم بهش گفتم پرهام .اونم چنان زد تو دهنم که دهنم پر از مزه شوری خون شد . از اونجا بود که منم عادت کردم .
وقتی من شدم گناهکار و بقیه قاضی پرهامم تصمیم گرفت ازدواج کنیم ولی عوضش من بشم خدمتکارش . همه میدونن .
هیچ کس به عنوان همسرش منو قبول نداره و همه فقط و فقط به عنوان یه خدمتکار میشناسنم .
اولاش سخت بود . برای من که تو عرش بودم به فرش اومدن غریب بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولاش برای منی که تا حالا جلوی هیچ کس جز خدای خودم سر خم نکرده بودم بندگی سخت بود. بله قربان گفتن سخت تر . تحقیر شدن سخت تر از بقیه. ولی عادت کردم . به گناهکار بودن عادت کردم. به قضاوت شدن . به حکم صادر شدن درموردم هرچند سخت بود اما ... به اونم عادت کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه این عادت کردم که حتی خانوادم مثل یه کلفت بهم دستور بدن . بهم توهین کنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره عادت کردم روح باشم . یه روح سرگردون که به دنبال گناهش ؛ خاطراتشو زیر و رو میکنه تا شاید کلید معمای زندگیشو پیدا کنه . واقعاٌ کجا اشتباه کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقاص کدوم گناه گریبانگیر سرنوشتم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته ام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته و فرو ریخته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآری کاخ آرزوهایم بر سرم فرو ریخته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاخی که با هزاران امید بنا نهادمش اما در چشم بر هم زدنی طوفان خیانت بر سرم فرو ریختش ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی سخته خدمتکار عشقت باشی . سخته عشقت از این که تو باهاش کوچیکتری تماس بدنی داشته باشی احساس نجاست کنه و بعدشم تحقیرت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسخته عشقی که روزها برای بدست آوردنش تلاش کردی حالا حتی نگاهت نکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی فکر میکنم شاید اصلا عاشقم نبود . شاید همش فیلم بود که اگه نبود انقدر راحت ازم نمیگذشت . حرف منو له نمیکرد و حرف دیگرانو باور.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر برای ازدواجم نقشه داشتم ولی تمام آرزوهام خلاصه شد تو عقد تویه محضر . ازدواجی که حتی سند اثباتشو تو انگشت دست چپم ندارم تا حداقل خودم باورش کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکدوم عاشقی راضی میشه عشقشو هرچقدرم گناهکار مجازات کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافسوس ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلخ ترین قسمت زندگی اونجاست که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآدم به خودش میگه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی فکر میکردیم و چی شد....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ ساعتی که کوک کرده بودم از خواب پریدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد اون روزایی افتادم که با زنگ ساعت گوشیم از خواب بیدار میشدم . حیف دیگه حتی گوشی دوست داشتنیمم ندارم . پرهام وقتی ازدواج کردیم ازم گرفتشو بعدم برای عذاب بیشترم زیر پاش خوردش کرد . اون موبایل مورد علاقم بود چون خودش تو اولین روزهایی که به عشق هم اعتراف کرده بودیم برام خریده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند میشم . ساعت 7 صبحه و خورشید داره با تمام توان به صبح تابستونی میتابه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آشپزخونه میرم و صبحانه رو حاضر میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادش بخیر اون موقع که هنوز تک دختر خونه بودم مامانم برام صبحونمو میاورد تو اتاقم و همیشه بهم میگفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان : یه جا شوهرت میدم که از گل بالاتر بهت نگن نور چشم من . یه جا میفرستم که خدمتکارت صبح به صبح از خواب بیدارت کنه و صبحونتو بیاره تو تختت بهت بده مثل من .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی همون مادر الان میبینه نور چشمش کلفتی میکنه و ازم رو بر میگردونه . این آدما نمیدونن خدا هم گناهکارا رو میبخشه اونم با اولین قطره اشکی که خالصانه از اعماق قلبشون جاری بشه . اما این آدما من و که نمیدونم کجا اشتباه کردم که این شد مجازاتم کجا پامو کج گذاشتم که این شد تاوانم منی که شب و روز اشک ریختم و توهینا و تحقیراشونو تحمل کردمو نبخشیدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها کسی که برام تو این روزای سخت مونده نازنین . ببین دنیا به کجا داره میره که اونایی که از خونتن باورت نمیکنن ولی یه غریبه میشه پشتت .میشه پناهت تو روزای سخت بی کسی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین همش بهم میگه یجوری راضیش کن طلاقت بده ولی اون نمیدونه من حق حرف زدن بجز در مواقعی که خودش چیزی بپرسه رو ندارم . انگار هنوز باورش نشده اگه از این خونه ام برم بازم جایی برای آزادانه نفس کشیدن نیست . کسی نیست که یه گناهکاره بخواد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق پرهامو میزنم و منتظر اجازش میشم . همون لحظه صداش بلند میشه انگار بیدار بوده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام :بیا تو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام . صبح بخیر آقا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون جواب دادن و نگاه کردن از کنارم میگذره و به سمت آشپزخونه میره تا صبحانشو بخوره و به شرکت بره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتخت و مرتب میکنم و راهیه آشپزخونه میشم . به محز ورودم صداش بلند میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : برام چایی بریز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچایی رو که براش میریزم تازه متوجه صورت اصلاح شدش میشم . خیلی جذاب و نفس گیر شده . دلم میخواست میتونستم رو صورت سفیدش دست بکشم . ضربان قلبم ناخودآگاه بالا میره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار متوجم شده که دارم نگاش میکنم .عصبانی شده . با همون حرص تو صداش بهم هشدار میده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : چند بار باید بگم وقتی چیزی میخورم پیشم واینستااشتهام کور میشه یه هرزه رو میبینم . برو گمشو از جلو چشام تا وقتیم نرفتم نیا اینجا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسیده بوم و هنوز داشتم نگاش میکردم که یهو صدای دادش خونرو لرزوند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : گمشو برو تو اتاقت هرزه ی آشغال .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع خودمو به اتاقم رسوندم وهمین که در اتاقمو بستم اشک اول چکید . دومی و سومی و ... بقیه اشکامم جاری شدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا اخه چقدر دیگه باید تحمل کنم . یکسال کشیدم . بس نیست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی هنوز وقتش نشده منو ببری پیش خودت ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن که به مردن راضیم تو چرا ازم راضی نمیشی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایـــــــــا .... بسه دیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو که میدونی مرد این امتحان نیستم رفوزم کن و تمومش کن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir« آدم به یه جایی که میرسه دیگه دوست نداره همه چی درست شه دوست داره همه چی تمـــــوم شه »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صدای در خبر از رفتن پرهامو میده و نوید شروع یه روزه کاری خسته کننده دیگه برای ترنمی که دیگه کششی برای ادامه این زندگی نداره ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بلند شدن صدای در اشکهای خشک شده روی صورتمو پاک کردم و به سمت آشپزخونه رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیز صبحانه رو جمع کردم و ظرفا رو شستم . تازه اینا بهترین قسمته کارا بود . عمارت به این یزرگی رو باید تمیز میکردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به عمارت انداختم و با یه دستمال شروع به تمیز کاری کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول از همه کف تمام عمارت رو دستمال کشیدم . میزا , مبلا , وسایل تزیینی بوفه و حموم و ... را تمیز کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعت نگاه کردم. ساعت 4 بعدازظهر بود و من از 9 صبح تا الان یکسره کار کرده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنهار نخورده بودم و هنوزم شام درست نکرده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیخیال نهار خوردن شدم . به سمت آشپزخونه حرکت کردم و شام درست کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز وقت داشتم . به اتاقم برگشتم و کنار پنجره اتاقم ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه درختای باغ جلوی خونه خیره شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتابستون بود و کلی میوه های خوش آب و رنگ روی درختا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنم اشکی تو چشمام نشست . اگه خونه باغ بودم الان میرفتم و با دستای خودم از درختا میوه نوبر میچیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم . حتی نمیتونم پامو تو باغ جلو خونه بزارم چ.ن مثل همیشه بعداز رفتن آقا درم پشت سرش بسته شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدمتکارای دیگه که انقد محدود نیستن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین قطره اشکم که روی گونه هام جاری میشه رو احساس میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین عمارت با تمام بزرگی برای من حکم قفسو داره . یه قفس پر زرق و برق که فقط از دور زیباست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا که تو این موقعیتم میفهمم چرا مامان گل (مادربزرگم) بهم میگفت پول همیشه خوشبختی نمیاره اما یه دل شاد همیشه برای خوشبخت شدن کافیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irافسوس مامان گل ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیر فهمیدم چی میگی ... شاید اگه تو بودی وضعیت من اینجوری نبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدومین قطره اشکم چکید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم فشرده شد از نبود مامان گل . کاش 5 سال پیش من جای تو میمردم ولی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irذهنم پر میشه از خاطرات خونه باغ .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره شروع میکنم به کنکاش خاطراتم تا شاید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی که کلید این معما دستش رو پیدا کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
چند روزی از اومدن پرهام و اقا رضا ( پدر پرهام ) گذشته بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباغ همیشه شلوغ بود . خیلی از فامیل های باباجی برای دیدن مهمونای خونه باغ به اینجا اومده بودن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه از پا افتاده بودم انقدر پذیرایی کرده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره باباجی تصمیم گرفت که تمام اقوام رو به یه مهمونی به افتخار ورود پرهام و آقا رضا دعوت کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو روز مونده بود به مهمونی و با نازنین داشتیم پاساژا رو برای پیدا کردن لباس مناسب میگشتیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازنین : حالا چجور لباسی میخوای ترنم ؟ دیگه خسته شدم انقدر از این پاساژ به اون پاساژ رفتیم .من لباس گرفتم ، کفش گرفتم ولی تو هنوز داری میچرخی . یه چیزی بگیردیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اه چقدر غرغر میکنی .خوب هنوز لباس ه مد نظ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین طور که داشتم بازنین حرف میزدم از دیدن لباس مورد پسندم ادامه حرفم یادم رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اهای نازی ببین این چطوره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با این حرفم نازی به سمت لباس چرخید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرنگ آبی لجنی لباس اولین چیزی بود که جلب توجه میکرد.از گردن تا روی سینه با گیپور آبی مدل داده شده بود و از روی سینه دکلته میشد . نا روی کمر تنگ بود . و روی کمرش با یه کمربنده نگین دار تزیین شده بود . از زیر کمر تا پایین هم آزاد بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن تایید نازی به داخل مغازه رفتیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباس رو از فروشنده گرفتم تا امتحانش کنم . وقتی داخل آینه خودمو نگاه کردم یه لحظه شوکه شدم . لباس خیلی بهم میومد وتو تنم صد برابر جلوه میکرد . همونو خریدم . با نازی به مغازه کفش فروشی رفتیم . یه کفش همرنگ لباسمم خریدم . دیگه خیالم راحت شده بود . میتونستم با خیال راحت به خونه برگردم . خوشحال بودم از اینکه لباسی که در نظر داشتم و تونستم برای مهمونی پیدا کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حالا لحظه شماری میکردم تا روز مهمونی برسه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه ساعت نگاه میکنم . از 9 گذشته . دیگه کم کم آقا میرسه خونه باید برم شامو حاضر کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیوانو که سر میز میزارم صدای گردش کلید سکوت همیشگی عمارت و میشکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآقا وارد میشه . به استقبالش میرم . کتشو ازش میگیرم و رو جا لباسی آویزون میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم هایی درهم به سمت اتاقش میره .حتی نیم نگاهی هم به من نمیکنه . همین طور که بالا میره از پشت تماشاش میکنم و با خودم زمزمه میکنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیـدونی بن بسـتــــــ| زنـدگی کـجـاست ؟؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجــایــی کـه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنـه حـــق خــواسـتن داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره من نه حق خواستنو دارم نه حق داشتنشو من ختی نمیتونم فراموشش کنم . خودشو عشقی که یه روز بهم داشت نه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن نمیتونم مثل اون با بی رحمی عشقمو زیر سکوت سنگینم دفن کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت آشپزخونه قدم برمیدارم که صدای دادش تمام وجودمو به لرزه میندازه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ترس برمیگردم سمت پله ها . مثل یه ببر زخمی بالای پله ها وایساده . دستاش مشت شده و از شدت فشاری که به دستاش میاره انگشتاش قرمز شده . صورتش سرخ شده و من هر آن منتظرم تا مثل باروت منفجر بشه . زیاد طول نمیکشه که به سمتم میاد و صداش تمام ساختمونو میلرزونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام :آشغاله هرزه تواین خونه مگه چیکار میکنی جز خوردن و خوابیدن که زحمتت میشه حتی لباسای منو اتو کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صدای سیلی که به صورتم میزنه باعث میشه باور کنم که دیگه هیچ عشقی بین ما باقی نمونده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : جواب بده احمق . چه غلطی میکردی که این همه ساعت چارتا لباسو اتو نکردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغضی که تو گلوم خونه زده رو بزور قورت میدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به خدا از صبح داشتم خونه رو تمیز میکردم . شام درست کردم . انقدر کار کردم که حتی فرصت نکردم نهار بخورم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام :به درک که هیچی نخوردی . نهار کوفت کردنه تو مهم تره یا لباسای من ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناباوری بهش نگاه میکنم . از کی انقدر بی رحم شده بود که من نفهمیده بودم . از کی من به معنای واقعی کنار گذاشته شدم از دلی که اونقدر ادعای عاشقی میکرد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حق من ای... این نیست . حتی اگه گناهکارم باشم که نیستم تو حق مجازات نداری . حتی اگه لایق مردن باشم تو لایق این نیستی که بخوای جونم بگیری . اگه من گناهکارم پس تو چی هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکی به تو گفته حق داری با کسی ازدواج کنی تا به گناه نکرده عذابش بدی ؟ کی این حقو بهت داده لعنتی ؟ کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حق من ای... این نیست . حتی اگه گناهکارم باشم که نیستم تو حق مجازات نداری . حتی اگه لایق مردن باشم تو لایق این نیستی که بخوای جونم بگیری . اگه من گناهکارم پس تو چی هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکی به تو گفته حق داری با کسی ازدواج کنی تا به گناه نکرده عذابش بدی ؟ کی این حقو بهت داده لعنتی ؟ کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام پوزخند ترسناکی میزنه و بهم نزدیک میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام :کی گفته برای مجازات هرزه هایی مثل تو نیاز به اجازه دارم ؟ کی گفته برای این که انتقام تمام اون روز و شبایی که تو تنهاییم تو غربت فقط به دیوار اتاقم ذل زدم و از خودم پرسیدم چرا ؟ چرا این کارو با هام کرد ؟ بگیرم نیاز به اجازس ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا کی گفته برای مجازات آدمی مثل تو که نه حرمته عشقشو نه حرمت خانوادشو نگه نداشت باید از قانون اجازه بگیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستامو گرفت و محکم فشار داد انقدر که ناخودآگاه صدای آخم در اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : فقط از جلوی چشمام گمشو . کاش زودتر وجود نحستو از زندگیم پاک میکردی تا بتونم با آرامش نفس بکشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو نمیزاری برم من راضی به اینکه آزادم کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام :فقط با مردنت میتونی از این زندان خلاص شی . پس زودتر منو بقیه رو راحت کنو گمشو . از این خونه ، از این دنیا . کاش زودتر یمیری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط نگاش میکنم . .قتی دستمو رها میکنه و حرکت میکنه تا بره آخرین حرفمو میزنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون روزی که من بمیرم مطمئن باش روز مرگ تو هم هست . من با جسمم میمیرم و تو با عذاب وجدانت با پشیمونیت با حلالیتی که ازم نگرفتیو دیگه ام نمیتونی بگیری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزی که من بمیرم مطمئنن حقایقی روشن میشه که برات قابل باور نیست . بعد از اون دنبال کسی میگردی که بهت بگه تو اشتباه نکردی . تو زندانبان خوبی بود اما اون روز هیچ کس تاییت نمیکنه هیچ کس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد بلند زمزمه میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه من گفت برو گورِت رو گم کن …
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"زبانم لال !"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه روزی به این جا میرسی مطمئن باش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بدون این که نگاش کنم وارد اتاقم میشم و پشت در اتاق سر میخورم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرفاش نابود شدم . متلاشی شدم . قلبم تیکه تیکه شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه بدنم شده درد . خدایا همه راضین که سایه من از زندگیشون پاک بشه پس تو چرا راضی نمیشی /
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه چقدر باید پیش برم ؟ تا کجا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا امشب شکستم نگام کن ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببینم ، هیچی از ترنمت نمونده . خدایا من کج نرفتم پس چرا راه سرنوشتم انقدر از مسیر اصلیش منحرف شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا منم میخوام برم پیش مامان گل . بزار برم . خدایا میخوام شکستنه همشونو ببینم . میخوام وقتی میفهمن حقیقت چیه که دستشون بهم نرسه . میخوام نباشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید گلوت ابر داره و چشمات بارون ، به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛ بغلت کنه و بگه “گریه کن" …
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا پس کجاست اون یه نفر که بهم بگه گریه کن . به خاطر این که یه گناهکار ناخواسته ای گریه کن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضجه میزنم ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجاست خدا اون وعده هایی که دادی پس کجاست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکجاست ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
سالن پر بود از ادمای پیر و جوونی که بعضیاشونو منم نمیشناختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه تو سالن بودیم .بچه های عمه و عمو و خانواده خودمون . باباجی و حتی آقا رضا . فقط پرهام هنوز نیومده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو مدتی که به خونه باغ اومده بودن متوجه شده بودم که پرهام . خیلی خوش تیپه . همیشه از لباسایه مارک میپوشه و در عین راحتی اجازه نمیده کسی به حریمش وارد بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوقع داشتم امشبم مثل همیشه جذای ظاهر بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر سالن باز شد و پرهام وارد شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه خدای من خیلی جذاب و نفسگیر شده بود . کت شلوار آبی نفتی با پیرهنه سفید و کرواتی به رنگ کت شلوارش پوشیده بود . خیلی خوشتیپ تر از زمانهایی شده بود که با تیپ اسپرت دیدمش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو سالن چشم گردوندم . دیدم تمام دخترای فامیل دارن با چشماشون قورتش میدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبگی نگی یکمی حسودیم شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که به کنار باباجی رسید ، باباجی همه رو متوجه خودش کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباجی : دوستان و آشنایان عزیزم . همونطور که میدونید این مهمونی به افتخاطر برگشت خواهرزاده عزیزم پرهامه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهامو بغل کرد و ادامه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباجی : اینم پرهام عزیزم که قرار از این به بعد همراه پدرش در یکی از عمارتهای خونه باغ زندگی کنه .و در آخر میخواستم بگم که امیدوارم بهتون خوش بگذره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو دیدم سالن منفجر شد . همه دست میزدن دخترا جیغ میزدن ، سوت میزدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی نبود بهشون بگه بابا نگران حنجره خودتون نیستین نگران گوشایه ما که باشین . والا خوب کر شدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر حال کردم که رنگ کت شلوارش با لباس من که با اون آرایش و مدل موی باز صد برابر جلوه میکرد ، ست شده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموزیک پخش شد و همه جوونا به وسط سالن رفتن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره انقدر اون وسط رقصیدن که هم خودشونو خفه کردن هم دی جی بدبختو . حالا خوبه اعلام کردن وقته شامه وگرنه اینا امشب به خونه هاشون .نمیرسیدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط منو پرهام نرقصیدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه برای صرف شام به باغ رفتن منم داشتم میرفتم که ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای پرهام منو متوجه خودش کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : بهت نمیخوره یه گوشه وایسیو رقص بقیه رو نگاه کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمتش چرخیدم . یه پوزخند اعصاب خوردن روی لب های خوش فرمش خودنمایی میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم که از دست این همه سر و صدا اعصابم به کلی متشنج بود و اون پوزخند مسخره و اون قیافه حق به جانب رو مخم بود دهنمو باز کردمو خیلی شیک چزوندمش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- والا همه میدونن من کلا از رقصیدن زیاد خوشم نمیاد ولی در تعجبم که یه غربتی غرب زده چطور با این همه آهنگ نرفت وسط خودکشی کنه از خودنمایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخ آخ آخ قیافش از عصبانیت بیشتر بنفش شده بود تا قرمز . نزدیک بود منفجر بشه و ترکش هاش به منم اصابت کنه که از جلوی چشماش جیم شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه باغ رفتم تا شام بخورم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشتهام عجیب با دیدن قیافه کبود از خشم پرهام باز شده بود . چند نوع غذا برای خودم کشیدمو کنار نازی مشغول خوردن شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم غذا میخوردم که متوجه پرهام شدم که از ساختمون به سمت غذاها حرکت کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتشو شسته بود . فکر کنم برای کم کردن عصبانیتش بوده . یه لبخند مرموز اومد رو لبم که با چشمای عسلیش غافلگیرم کرد . یه لبخند زد و مشغول غذا کشیدن شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه معنای واقعی کلمه هنگ کردم . این الآن چیکار کرد . با اون کاره من لبخندم میزنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشکوک میزنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره مشغول شدم که صداش از کنار دستم شروع کرد به وراجی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام :ببین جوجه کوچولو با من در نیفت که سوسکت میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم دهن باز کنم با دیوار باغ یکیش کنم که یه چیزی نظرمو جلب کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حالی که سعی میکردم خنده امو از چیزی که دیدم بروز ندم کمی ناز چاشنی حرف زدنم کردم . کمی خودمو به سمتش متمایل شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عزیزم به نظرت سوسکا هم میتونن کسی رو ببوسن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخند زد و اونم به سمتم متمایل شد و در حالی که به لبام نگاه میکرد زمزمه کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : چرا نشه عزیزم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت میومد جلو که آینه ای دستم بود رو روبروی گردنش گرفتمو با خنده ای که اشکو از چشمام درمیاورد ادامه دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس برو ببین این خانم سوسک خوشگله که انگار با عکس برگردون بوسیدتت کیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو آینه رو تو دستش گذاشتمو از مکانه حادثه فرار کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حال رفتن بودم که دستم از پشت کشیده شد . تا بخوام برگردم یه دست جلو دهنمو گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شخص منو با خودش کشید قسمت تاریک باغ بعدم شوتم کرد تو تنه یه درخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم که دیدم پرهامه . یه پوزخند رو لباش بود و داشت همینطور جلو میومد . اون یه قدم جلو میومد من یه قدم عقب میرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو پشتم خورد به یه درخت .پوزخندش پررنگ تر شد . سعی کردم ترس و تو صدام مخفی کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این کارا یعنی چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با اخم بهش خیره شدم .جلوتر اومد و دستاشو دو طرف صورتم روی تنه درخت قرار داد و صورتشو تو چند سانتی صورتم متوقف کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام :میخوام بهت بفهمونم که با همسنه خودت در بیوفتی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم تو ذهنم جملشو تحلیل میکردم که ... که یهو داغ شدم . اون احمق داشت منو میبوسید . اولین بارم بود کسی این کارو باهام میکرد . همیشه دوست داشتم اولین بوسم با عشقم باشه اما ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما این خودپرسته خودخواه همه چیو خراب کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین قطره اشکم که چکید یکم از فاصله گرفت و با چشمایی که کمی خمار شده بود و از حالت عادیش زیباترش میکرد بهم نگاه کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : نکنه از خوشحالی که این افتخارو بهت دادم داری گریه میکنی یا ش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز جملش تموم نشده بود که با تمام قدرتم زدم زیر گوشش . مثل آتش فشانی بودم که با تمام قدرت در حال فورانه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- احمق بیشور فکر کردی منم مثل اون آشغالیم که هر غلطی بخوای باهاشون میکنی و هیچیم بهت نمیگم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر کردی منم مثل دوست دخترای آشغال تر از خودتم که هر کی از راه رسید تو بغلش باشم .؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با تمام توانم فریاد زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره احمق ؟ اینطوری راجع بهم فکر کردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم درحالی که در بهت و ناباوری فرو رفته بود و دستشو جای سیلی که بهش زده بودم قرار داده بود ترکش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحال
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
از به یاد آوردن این خاطره لبخند تلخی رو لبام نشست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه سهمی تو بوسه هاش نداشتم . دیگه مال من نبود . بعد اون همه کشمکشی که با هم داشتیم نشد که تمامو کمال مال هم باشیم . سهم من از محبت های کسی که عاشقانه براش میمیرم فقط چند روزبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسودا نخواستن . حسودا نزاشتن خوشبخت شیم . نشد که تمام آرزوهام در کنار مرد رویاهام براورده بشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
یاد حرف نازنین میوفتم . همیشه که یاد خانوادش میوفتاد میگفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنازی : میدونی ترنم خاطرات آدم مثل یه تیغ کند میمونه که رو رگت که میکشی نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره نازی راست میگفتی عزیزم . اون زمانا نمیفهمیدم چه دردی تو همین یه خط جملس اما حالا با تمام وجود درکش میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی میکشم . از اتاقم بیرون میرم و به سمت آشپزخونه میرم تا میز شامو جمع کن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه میز خیره میشم . ناخودآگاه ناراحت میشم . میز شام دست نخورده بود . دلم براش میسوزه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت راه پله راه میوفتم . برق اتاقش روشنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره برمیگردم به آشپزخونه . یه سینی برمیدارم . یکم براش غذا میکشم . ماست و آب و ... هم براش تو سینی میزارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت طبقه بالا راه میوفتم . در اتاقشو میزنم . یکم صبر میکنم اما صداش نمیاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره در میزنم . اینبار صدای خش دارش بلند میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : چیکار داری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میشه بیام تو ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : بیا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-براتون غذا آوردم آقا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : نمیخورم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسینی رو روی میز مطالعش که کنار پنجره بزرگ اتاقش که روبه باغ باز میشه میزارم . یه میز از گوشه اتاقش برمیدارم و یکی یکی غذا و مخلفاتشو روش میچینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید غذاتونو بخورید . خودتون خوب میدونید برای معدتون خوب نیست گرسنه بمونید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگام میکنه . انگار داره تو خیالش باهام حرف میزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : کاش انقدر راحت همه چیو خراب نمیکردی . کاش گند نمیزدی تو زندگیمون . من چی برات کم گذاشته بودم که این شد جوابش ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنم اشک میشینه تو چشمام . تا حالا احساس نکرده بودم که اونم مثل من عذاب میکشه . دلم برای هردومون سوخت که گرفتار این همه ناملایمت شدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو همه چی بودی برام . تو همه کار کردی برام . ولی در حقم بد قضاوت کردی . شاید اگه یکم بیشتر بهم اعتماد داشتی الان همه چیز یجوره دیگه بود . همه چیز .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت در حرکت کردم ولی قبل از اینکه برم بیرون متوقف شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- غذاتونو بخورید نیم ساعت دیگه میام میبرمشون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور خورشیدی که از پنجره کوچیک اتاقم میتابید مجبورم کرد بیدار شم . تو جام نشستم و اتفاقات دیروز رو از نظر گذزوندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب سختی بود اما بالاخره لب باز کرده بودمو از خودم دفاع کرده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد زمانی افتادم که برای پرهام غذا برده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه از یادآوریشم بغض گلومو میگیره . چقدر عذاب میکشیم هردومون ولی بازم نمیتونیم این مشکل و از سر راه زندگیمون برداریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبحانه رو آماده کردم و پرهامو صدا زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر حین صبحانه خوردن خیلی آروم بود و مثل همیشه اخم نداشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید حرفهای دیشبم تاثیر گذاشته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز سر میز بلند میشه و به اتاقش برمیگرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقایقی بعد خیلی آراسته تر از همیشه برای بیرون رفتن برمیگرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کنارم که میرسه عمیق نگام میکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشحال میشم اما ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : بد بازی رو شروع کردی . منتظر زندگی جدیدت باش . کاری میکنم که با دستای خودت وجود نحستو از زمین پاک کنی . منتظر باش پرده اصلی نمایش هنوز مونده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تیر آخر شلیک شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : از روزای خوبت لذت ببر . قراره لحظه به لحظه مرگ رو تجربه کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو در حالی که از شدت شوک وارده نمیتونم رو پاهام بایستم از خونه خارج میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره چشمه اشکم میجوشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خدایا ... غلط کردم ... اوضاع رو از این سخت تر نکن دیگه طاقت یه ضربه جدید و ندارم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگذشته ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گذشت یکماه از اتفاقی که بین من و پرهام هنوزم اوضاع آروم نشده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن خیلی واضح نادیدش میگرفتم . اون همیشه در مقابل من جبهه میگرفت . من باهاش حرف نمیزدم و اون با یه ابرو های گره خورده نگاهم میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه همه فهمیده بودن ما دو تا یه چیزیمون هست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن از اتفاقی که افتاده بود حتی به نازنینم چیزی نگفته بودم و این موضوع حتی نازی رو هم آزار میداد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه روز که داشتم تو باغ برا خودم راه میرفتم دیدم پرهام هم از ساختمونشون خارج شد . راه اومده رو برگشتم . خیلی با خونه فاصله نداشتم که پرهام جلو راهم رو صد کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون نگاه بهش اومدم از کنارش رد شم که دوباره جلوم وایستاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چی اینور اونور کردم که از کنارش رد شم نشد آخرم بیخیال شدم و با حالت طلبکارانه ای بعد یکماه نگاش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : فکر کنم باید راجع به این موضوع با هم حرف بزنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی من دلیلی برای حرف زدن ندارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : دلیل داری . رفتارای اخیرت دلیلشه . اینکه منو جلو این همه آدم نادیده میگیری ، باهام حرف نمیزنی و نگام نمیکنی دلیلشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر نمیکنی با کاری که کردی دیگه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز حرفم تموم نشده بود که عین قاشق نشسته پرید وسط.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : تقصیر من نبود . خودت اول با حرفات تحریکم کردی که اذیتت کنم . این حرفم یعنی اینکه کار من فقط و فقط برای اذیتت بود نه چیزه دیگه . بعدم من تو خارج زندگی کردم . فکر نمیکردم با همچین کاری دخترای اینجا رم میکنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرصم دراومده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان داری مسئله رو حل میکنی با این صفت خوبی که بهم دادی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با حرص ادامه دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی من اسبم که رم کردم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرحالی که سعی داشت جلو خندشو بگیره که من از این عصبانی تر بشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : نه نه .. اِ ... خوب ... اصلا برای این که از دلت دربیارم یکاری برات میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیکار ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : من بهت .......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : من بهت پیانو زدن یاد میدم تو ام هر اتفاقی افتاده فراموش میکنی چطوره ؟ معامله خوبیه نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنم باز مونده بود . این از کجا میدونست من عاشق پیانو یاد گرفتنم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : باباجی بهم گفت خیلی پیانو زدن رو دوست داری ولی تا حالا وقت نکردی دنبال یاد گرفتنش بری .من بهت یاد میدم البته اگه بخوای .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوب بزار ببینم پیانو یاد گرفتن برای بخشش اونم حرکت غیر انسانی یا ادامه این رفتارای خسته کننده بدون یاد گرفتن پیانو . خوب ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه قبول میکنم . این افتخارو بهت میدو که بهم پیانو زدن یاد بدی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم یه چل خند زدم که تا لوزالمعدم معلوم شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : هوا ورت نداره . من همیشه مهربون نیستم .مطمئن باش مربی سختگیریم هست . فقط به این خاطر بهت یاد میدم که از این لوس بازیایی که تو این یکماه ازت دیدم بدم میاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز این دلقک نظر داد . ای خدا باز نظر داد .بزنم بکشمش هم خدا راضی باشه هم خلق خدا . نه واقعا بزنم بکشمش ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین با اعصاب نداشته من بازی نکن . انقدر منو تحریک نکن بزنم شتکت کنما ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : چی تکم کنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شتک . یعنی با دیواره ته باغ یکیت کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : خیلی بی ادبی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حقته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : خدا کاره مارو با تو بخیر کنه . اصلا ولش کن با بچه که نباید دهن به دهن گذاشت . فردا بهت میگم از کی و چجوری آموزشتو شروع میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم منو در حالی که به نقطه انفجار رسیده بودمت ترک کرد . بعد از اینکه رفت منفجر شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پرهام کیــــــــــا میکشمــــــــــت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون روز قرار بر این شد که من یکشنبه ها به عمارت پرهام اینا برم .تا پیانو زدن رو یاد بگیرم . روزها میگذشت و من تمام حواسم رو به یاد گرفتن پیانو داده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام همونطور که خودش گفته بود مربی خیلی سخت گیری بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی سر تمرین باهام دعوا میکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکافی بود یه نت رو فالش بزنم یا مثلا دستم اشتباهی به کلاویه ها میخورد . اون موقع بود که اون شروع میکرد به دعوا کردن و منم شروع میکردم زبون درازی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتولد 26 سالگی پرهام نزدیک بود و من میخواستم جدا از خانوادم یه کادو خاص بهش بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیم گرفتم یه آهنگ سخت انتخاب کنم . با پیانو براش بزنم .اگه میتونستم تا تولد پرهام آهنگ رو خوب تمرین کنم مطمئنا خیلی خوشحال میشد . اون موقع بهش ثابت میشد ارزش وقتی که برام گذاشت رو داشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره بعد از گشت و گذار تو اینترنت یه آهنگ پیدا کردم تا با پیانو بزنمش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ سختی بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارهام زیاد شده بود . یا تمرینایی که پرهام بهم میداد رو انجام میدادم یا آهنگی که برای تولدش انتخاب کرده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقت سر خاروندنم نداشتم . تمام مدت پشت پیانو و انگشتم رو یه کلاویه ها بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو هفته مونده بود تا تولد و من هنوز نتونسته بودم آهنگ رو اونطور که میخواستم دربیارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره یه هفته مونده بود به تولد که به طو کامل روی آهنگ مسلط شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خوشحال بودم . به خودم اعتراف کرده بودم که به پرهام علاقه مند شدم .اما تا اون چیزی نمیگفت منم اعتراف نمیکردم . البته ظاهر قضیه که نشون میداد حاضره سر به تن من نباشه . ولی من امیدوار بودم بتونم با کاری که نزدیک دو ماه براش زحمت کشیده بودم تحت تاثیر قرارش بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بالاخره روز تولد از راه رسید . طبق پیشنهاد باباجی قرار شد یه مهمونی برای سوپرایز پرهام بی اطلاعش برگزار کنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لباس مشکی ساده که روی گردنیش با نگین های براق کار شده بود و در عین سادگی خیلی شیک بود پوشیده بودم . موهامم با کمک نازی بالای سرم جمع کرده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآریا برادرم با پرهام بیرون بودن . یهو دیدم برقای سالن خاموش شد . پس مطمئنا اومده بودن و حالا وقت غافلگیری بود . هیجان داشتم . نه برای ورود پرهام بلکه برای قطعه آهنگی که قرار بود براش بزنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه باهم منتظر بودیم که یهو در سالن باز شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچراغا روشن شدن . تمام سالن منفجر شد با هم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتولــــــدتــــــــــــــ ــ مبـــــــــــارکـــــــــ ـ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه پرهام خیلی خنده دار شده بود . بچه از تعجب چشماش شبیه عمو جغده شاخ دار شده بود . حالا همه آهنگ تولدت مبارک میخوندن من داشتم اون وسط از دیدن قیافه پرهام کف سالنو گاز میزدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلباساش خیلی شیک بود . معلوم نبود اون آریای بیشرف چه کلکی سرهم کرده بود که این لباسایه به این شیکی تنش کرده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره از اون حالت دراومد . جلو اومد و با همه مهمونا خوش و بش کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشور به من که رسید ازم رد شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیل داشت البته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اونجایی که امروز یکشنبه بود باز ما دوتا مثل دو حیوان کاملا محترم همدیگرو مستفیض کردیم . خلاصه یکی اون گفت یکی من گفتم و دعوا بالا گرفت. آخرشم من قهر کردمو از عمارت بیرون اومدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیطونه میگفت آهنگ رو براش نزنم ولی شیطونه چیز خورده من دوماه تمرین کرده بودم . عرق ریخته بودم .حالا نمیشد بیخیالش شم که .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای موسیقی بلند شد . همه جوونا رفتن وسط . حتی نازنینم داشت با آرسام میرقصید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز دوباره من این گوشه سالن وایسادم رقصنده ها رو نگاه کردم عمو جغد شاخ دارم اون گوشه سالن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چی اصرار کردن نه من رقصیم نه اون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره وقت دادن هدایا رسید ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهمونا یکی یکی میومدنو کادوهاشون به پرهام میدادنو بعد از آرزوی طول عمر و موفقیتو این چیزا میرفتن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوبت به خانواده خودمون رسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرا با هم براش یه گردنبند ویه ساعت خیلی شیک خریده بودن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمه براش یه تابلوی گرون قیمت خریده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو و بابا هم بترتیب بهش کادو دادن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباجی مونده بود . همه منتظر بودیم تا کادو باباجی رو ببینیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباجی : راستش خیلی فکر کردم که به پرهام عزیزم چی کادو بدم . بالاخره تصمیم گرفتم براش خونه ای بخرمو سندشو بهش کادو بدم اما باید قول بده تا وقتی ازدواج نکرده مارو تنها نزاره بره اونجا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعدم خودشو بقیه خندیدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسند ربان پیچ شده و دسته کلید خونه رو که تو جعبه شیکی قرار داشت به پرهام داد و بوسیدش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا شانس بده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه کادوهاشونو داده بودن و حالا نوبت من بود . صدام میلرزید ولی شروع کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مهمونای عزیز راستش منم امشب برای آقا پرهام یه کادو دارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همه رو دوباره به سالن رقص برگردوندم . به پرهام نگاه کردم که با تعجب بهم خیره شده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت پیانو نشستم و با دستای لرزونم شروع کردم به نواختن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولین کلاویه رو با استرس دومی رو با دقت و بقیه رو با تمام حسم فشردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه سالن تو خلسه زیبایی فرورفته بود و من تنها به این فکر میکردم که پرهام مطمئنا از این که تلاشاش بی نتیجه نبوده خیلی خوشحال میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهنگ که تموم شد چند لحظه مکث کردم . صدایی شنیده نمیشد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم که دیدم همه دارن با تعجب نگام میکنن . و یکدفعه صدای سوت و جیغ به هوا رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام به سمتم اومد و بلند تشکر کرد اما زیز لبی جوری که فقط خودم بشنوم گفت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : ببینم به کسی که نگفتی من بهت پیانو یاد میدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه چطور مگه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : آفرین به هیچ کس نگو .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وا چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه پوزخند زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرهام : گند زدی با این پیانو زدن . آخه مگه تو نمیفهمی آهنگی رو که بلد نیستی نباید تو جمع بزنی . حداقل دو روز تمرین میکردی که اینجا ابروریزی نکنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اما م...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو هنوز جملم کامل نشده بود که از کنارم رد شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشک تو چشمام حلقه زد . باورم نمیشه . برای همچین آدمی دو ماه از تمام زندگیم زدمو شب و روز تمرین کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار تو سالن به اون بزرگی هوا برای نفس کشیدن نبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی آروم مانتومو پوشیدم و از سالن زدم بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توی باغ و روبروی درختی که همسن خودم بود و باباجی همزمان با تولد من کاشته بودش نشستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاروم اروم شروع کردم به گریه کردن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر زحمت کشیده بودم . دوماه از خورد و خوراکم زدم تا این آهنگ و برای تولدش آماده کنم . خوب دستمزد زحماتمو داد . باورم نمیشه از اینکه به بقیه بگه به من پیانو یاد میده خجالت میکشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشیمون شدم . این آدم ارزشه این همه وقتیو که حرومش کردم نداشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نشون میدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکامو پاک کردم و به طرف خونه خودمون راه افتادم . دیگه حوصله اون مهمونیه اعصاب خورد کنو نداشتم . رفتم تو اتاقم و خوابیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح که از خواب بیدار شدم از تصمیمی که گرفته بودم راضی بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته گذشت . تو این یک هفته هرجا پرهام حضور داشت من دیگه پا اونجا نمیذاشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir