
محدثه کمالی دست به قلمم تا چیزی در قلبم نَمیرد🕊🤍
دنیای رمانپروفایل نویسنده
آخرین خبرها :
فعلا خبر جدیدی نیست.
محدثه کمالی
-
تاریخ تولد 27 آذر سال 1382
-
سال شروع به کار 05 مهر سال 1396
-
تحصیلات روان شناسی
-
زمینه فعالیت نویسندگی_ نویسنده رمان
لیست آثار نویسنده
-
تعبیر رویاهای مهتابی ژانر : عاشقانه، رئال جادویی، مافیایی | چاپ شده(فایل فروشی موجوده)
-
خورشید خونین شده ژانر : عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی | چاپ شده(فایل فروشی موجوده)
-
ققنوس در بند ژانر : عاشقانه، روانشناسی، اجتماعی | در حال چاپ( در حال پارت گذاری)
-
ما همه مرده ایم ژانر : اجتماعی، تراژدی | رایگان
-
تکرار یک کابوس و ژیپسوفیلا ژانر : در حال تایپ |
لیست شبکه های اجتماعی
-
آدرس وبسایت شخصی ثبت نشده است
-
صفحه اینستاگرام نویسنده mohadeseh_kamali_official
-
آیدی تلگرامی نویسنده https://t.me/mohadeseh_kamali
-
ارتباط از طریق واتس اپ ثبت نشده است.
بیوگرافیمحدثه کمالی
محدثه کمالی
متولد آذر ۱۳۸۲
ساکن مشهد
محصل رشته روانشناسی
نویسندگی رو تقریبا ۶ ساله پیش شروع کردم.
اولین قلمم رو در سن ۱۸ سالگی
و دومین قلمم رو در سن ۲۰ سالگی به چاپ رسوندم
سه داستان کوتاه دارم
و سه تا رمان تکمیل شده
متولد آذر ۱۳۸۲
ساکن مشهد
محصل رشته روانشناسی
نویسندگی رو تقریبا ۶ ساله پیش شروع کردم.
اولین قلمم رو در سن ۱۸ سالگی
و دومین قلمم رو در سن ۲۰ سالگی به چاپ رسوندم
سه داستان کوتاه دارم
و سه تا رمان تکمیل شده
مجموعه داستان ما همه مرده ایم (بخش آنلاین)
به قلم محدثه کمالی
مرگ از زندگی پرسید: چرا همه از من متنفرند ولی به تو عشق میورزند؟ زندگی پاسخ داد: چون من یک دروغِ زیبا هستم و تو یک واقعیتِ تلخ... شامل 3 داستان متفاوت با ژانری متفاوت
ققنوس در بند (بخش آنلاین)
به قلم محدثه کمالی
خلاف جهت دنیا حرکت کردم و اشتباه از شما بود. مشکل از جایی شروع شد که گفتید زن باید خانهدارِ خوبی باشد! زن باید قرمهسبزی پزِ قهاری باشد! و هیچ کس نگفت، زن باید زیاد بفهمد تا خانُمی کند. زن باید زیاد کتاب بخواند تا توانایی ماندن در جمع شما را داشته باشد. زن باید از سیاست و حقوق، سر در بیاورد تا آگاهی کامل داشته باشد. هر زن یک کشور است و هیچ کشوری بدونِ آگاهی، جامعه سالمی نخواهد داشت. و من... دلم تفاوت میخواست، دلم آزادی و آزادگی میخواست گویا در تکاپو بودم که خاکستر هویتم را کنار زده و آن را در آغوش بگیرم.