_بله
_بریم خونه یا بریم یه چیزی بخوریم
_نمیدونم
_پس بریم یه چیزی بخوریم
_باشه
زدم یه آهنگ وصداشو زیاد کردم وخودمم با خواننده میخوندم
باز دوباره با نگاهت
این دله من زیرورو شد
بازسر کلاس قل*ب*م
درس عاشقی شروع شد
دل دوباره زیرورو شد
میدونی حالم این روزا بد تر از همست
آخه هرکی رسید دله ساده ی
من رو شکست
قول بده که تو
از پیشم نری .....
(جاده یک طرفه مرتضی پاشایی)
بلاخره به کافی رسیدیم واز ماشین پیاده شدیم ورفتیم طرف کافی شاپ
⃣
وارد کافی شاپ شدیم کافی شاپ پر بود از آدم رفتیم وسر یه میز نفره نشستیم
گارسون اومد وگفت
_خوش اومدین چی میل دارین
امیر گفت
_دلارام چی میخوری
_لازانیا
_تا لازانیا لطفا
_چشم
ورفت
_امیر
_چیه
_یعنی چی شده که بابا سکته کرده
_نمیدونم
دیگه حرفی نزدیم بعد چند دقیقه گارسون اومد وغذا رو رو میز گذاشت وگفت
_چیزه دیگه ای نمیخواید
_نه مرسی
امیر به من گفت
_بخور دیگه
دوتایی شروع کردیم به خوردن ووقتی غذامون تموم شد امیر بلند شد ورفت پول غذاها رو حساب کرد واومد پیشم وباهم رفتیم بیرون وسوار ماشین شدیم ورفتیم خونه.....
وقتی رسیدیم خونه رفتم تواتاقم وروی تخت با همون لباسا دراز کشیدم
وزود خوابم برد.......
⃣
با صدای زنگ گوشیم چشمامو باز کردم بدون اینکه بدونم کیه تماس رو وصل کردم
_الو
_الو سلام عشقم
(رها بود)
_بنال
_بی ادب
_خوب حالا چی میخوای
_ازکجا فهمیدی چیزی میخوام
_ازابراز علاقت
_یه چیزی بگم
_بگو
_میای بریم خرید
_الان
_آخه اسکول الان چه بیرونی ١۰شبه ها
_١۰شب??
_آره دیگه
_یعنی تا الان خواب بودم
_خواب بودی
_بریم خونه یا بریم یه چیزی بخوریم
_نمیدونم
_پس بریم یه چیزی بخوریم
_باشه
زدم یه آهنگ وصداشو زیاد کردم وخودمم با خواننده میخوندم
باز دوباره با نگاهت
این دله من زیرورو شد
بازسر کلاس قل*ب*م
درس عاشقی شروع شد
دل دوباره زیرورو شد
میدونی حالم این روزا بد تر از همست
آخه هرکی رسید دله ساده ی
من رو شکست
قول بده که تو
از پیشم نری .....
(جاده یک طرفه مرتضی پاشایی)
بلاخره به کافی رسیدیم واز ماشین پیاده شدیم ورفتیم طرف کافی شاپ
⃣
وارد کافی شاپ شدیم کافی شاپ پر بود از آدم رفتیم وسر یه میز نفره نشستیم
گارسون اومد وگفت
_خوش اومدین چی میل دارین
امیر گفت
_دلارام چی میخوری
_لازانیا
_تا لازانیا لطفا
_چشم
ورفت
_امیر
_چیه
_یعنی چی شده که بابا سکته کرده
_نمیدونم
دیگه حرفی نزدیم بعد چند دقیقه گارسون اومد وغذا رو رو میز گذاشت وگفت
_چیزه دیگه ای نمیخواید
_نه مرسی
امیر به من گفت
_بخور دیگه
دوتایی شروع کردیم به خوردن ووقتی غذامون تموم شد امیر بلند شد ورفت پول غذاها رو حساب کرد واومد پیشم وباهم رفتیم بیرون وسوار ماشین شدیم ورفتیم خونه.....
وقتی رسیدیم خونه رفتم تواتاقم وروی تخت با همون لباسا دراز کشیدم
وزود خوابم برد.......
⃣
با صدای زنگ گوشیم چشمامو باز کردم بدون اینکه بدونم کیه تماس رو وصل کردم
_الو
_الو سلام عشقم
(رها بود)
_بنال
_بی ادب
_خوب حالا چی میخوای
_ازکجا فهمیدی چیزی میخوام
_ازابراز علاقت
_یه چیزی بگم
_بگو
_میای بریم خرید
_الان
_آخه اسکول الان چه بیرونی ١۰شبه ها
_١۰شب??
_آره دیگه
_یعنی تا الان خواب بودم
_خواب بودی
گمنام
00رمان خیلی آبکی بود و یه جورایی میشه گفت تخیلی بود و خیلی زود رفت سر اصل مطلب ارزش نداره وقت تونو واسش بزارید