رمان رویای نیمه شب
- به قلم پرواز جوینده
- ⏱️۷ ساعت و ۱۱ دقیقه
- 38.3K 👁
- 356 ❤️
- 202 💬
یه پسر خلبان که با یه ازدواج از پیش تعیین شده تو شرایط سختی قرار میگیره و با خیانت نامزدش از محل زندگیش دور میشه و دور از ویلای خودش، تو پایینشهر یه زندگی برای خودش میسازه که با یه دختر پایینشهری اشنا میشه و... یه کلیشه پر از عشق...داستانی که قرار بود فقط یه نقشه باشه...ولی مگه دستا چقدر میتونن همو لمس کنن و عادت نکنن؟چشما چقدر میتونن ببینن و عاشق نشن؟شایان دل میبنده به چشمای مظلوم دختری بیریا و رویا قلب میده به گرمای آغوش مردی محکم و حامی...
دربارهی قلدر کوچولو کنجکاو شده بودم برای همین پرسیدم:این دختره که شما بهش میگین رورو چرا نمیترسه از اینجا و این داستاناش؟
علی:من خیلی بچه بودم که این ماجراها پیش اومده ولی اهل محل میگن ننهی رورو خیلی با این ننهی غلومرضا جیک تو جیک بوده و همیشه میرفته خونهش کمکش میکرده. واس خاطر همینم رورو این زنه رو میشناخته و ازش نمیترسه...خیر سرم اومده بودم یه خبر بدم بهتا. منو گرفتی به وراجی همهچی از مخم پر کشید...
—چه خبری؟
علی:فردا شب اراذل محل مسابقه کتک کاری ریختن. یه جور شرط بندیه...هرکی ببره یه پول قلمبه به جیب زده...دیدم تو هیکلت ورزشکاریه گفتم بینم میای رینگو به خاک و خون بکشی یا نه؟
—نه من اهل این کارا نیستم...
علی:اوفففففف...به هرکی میگم قبول نمیکنه...فقط رورو هرسال رومو زمین نمیندازه...
یه لحظه به چیزی که شنیدم شک کردم...با تعجب گفتم:گفتی کی؟؟!!
علی:رورو... رورو روانی خودمون
—اون بچه میره تو رینگ با دخترا گیس و گیس کشی میکنه دیگه مگه نه؟
علی:گیس و گیس کشی چیه داش؟تو فک میکنی الکیه که کل محل از رورو میترسن؟رورو هر سال کل لات و الواتای محلو میگیره دِ بِ کتک...همهی گنده لاتای محل عینهو سگ از رورو میترسن. نیگا به اندازهش نکن پاش بیوفته اینجور کتک میزنه که گندهتر از تو هم نتونه حریفش شه.
با تعجب از چیزایی که شنیدم گفتم:این برنامه فردا ساعت چنده؟میخوام بیام ببینم این نیممتر دختر چجور بزرگتر از خودشو کتک میزنه.
علی با خنده گفت:ساعت شیش عصر. تا ده یازده هم برنده که رورو باشه مشخص میشه.
—چه با اعتماد به نفسم میگی اون نیموجبی حتما میبره!
باز با خنده گفت:حالا جلو من میگی نیموجبی طوری نی ولی جلو خودش نگو که تیکه بزرگت میشه تکمه پیرهنت...خیلی خب من دیگه برم که ننهم بابامو در میاره اگه ساعت رسیدنم به خونه دیر و زود شه. عزت زیاد.
رورو:
دیگه رسما داشتم میرفتم پابوس عزراییل...فقط دل و رودههامو نریخته بودم تو چاه خلا. در توالتو باز کردم اومدم بیرون که دوباره این الدنگ عین روانیا افتاد به جون در خونهم. اگه جای داش کوچیکم دوسش نداشتم میزدمش صدا سگ ازش دراد تا یاد بگیره دیگه رو در بندری نزنه. خودمو صاف و صوف کردم و رفتم دم در و همین که بازش کردم با تشر گفتم:علی یه بار دیگه اینجور در بزنی ننهتو به عزات میشونم.
با نیش باز هُلم داد و اومد تو و گفت:حرص نخور قَدِت آب میره آجی.
—علی حوصله ندارم یهو دیدی گرفتمت زیر مشت و تیپا
علی:بیا مشت و تیپا رو فردا نثار لات و الوات محله کن...فردا مسابقه داریم
—مسابقه دیگه چه صیغهایه؟
علی:بابا اسکول شدی امشبا...همون کتک کاری خودمون دیگه...همون که هر سال میزنی همه رو توش شتَک میکنی.
—هااااااا...ولی امسال نمیتونم بیام علی
علی:چرا؟نکنه ترسیدی؟
—ترس چیه بزغاله؟دل و رودهم پیچیده به هم. از سر ظهر تاحالا دارم یه بند تگری میزنم...جون تو تنم نیس بخوام با یه مشت گولاخ سر و کله بزنم.
قیافه علی یهو صد و هشتاد درجه پیچید و گفت:اگه ناخوشی میخوای برم ننه رو صدا کنم بیاد درمونت کنه؟
با لبخند و دلسوزی گفتم:لازم نی توله...یکی دو روز بگذره خوب میشم...واسه مسابقه فردا هم...
پرید وسط حرفمو گفت:اسم از مسابقه نیار که شرمنده روی گلت میشم...داری پس میوفتی بعد میگی مسابقه؟میمونی خونهت میتازونی. فردا هم هر کی سراغتو گرفت میگم شیر امسال میدونو واسه کفتارا خالی کرده که حال کنن.
بدون اینکه بزاره حرف بزنم رفت سمت درو گفت:حال مال کلکل ندارم پس حرف نزن برو لَش کن حالِت جا بیاد...عزت زیاد.
علی که رفت رفتم تو خونه یکی از اون آت و آشغالا که هر موقع حالم بد میشد ننهم به خوردم میداد دم کردم که بخورم بلکه بهتر شم. اونو که خوردم یه نمور دل و رودهم آروم گرفت و رفتم که بگیرم بخوابم...
صبح که پاشدم یه خرده درد داشتم ولی ردیف بود. امروز اگه مسابقه رو میرفتم دیگه لازم نبود دو روز کار کنم...پول سه روز کار کردن خودم از توش در میومدا ولی باید به فکر شعبون نزولخورم باشم که آخر ماه هوار میشه سرم واسه همین دو روز بیشتر به خودم و جیب مردم مرخصی نمیدادم...واسه اینکه همین نیمچه دلدردمم اروم بگیره تا عصر تو خونه موندم تا وسط مسابقه قوز بالا قوز نشه...طرفای ساعت شیش بود که از در خونه زدم بیرون...
شایان:
ساعتای پنج و نیم شیش بود که علی اومد دنبالم با هم بریم مسابقه رو ببینیم
وقتی رسیدیم چشم چرخوندم تا قلدر خانومو پیدا کنم ولی ندیدمش. به علی گفتم:پس نیم وجبی کجاست؟
علی:شرمنده داش...منتظر بودی مسابقه اونو ببینی ولی امسال نمیاد...یکم ناخوش احواله.
میخواستم جواب علیو بدم که یه کچل گنده اومد ایستاد جلومون. از قیافهش معلوم بود از اوناست که تنها استخونای سالم بعد از کتک خوردن ازش استخونای توی گوشه...
روبهروی علی ایستاد و گفت:چیطوریایی علی فِنچول؟وکیل مدافعهت کو؟
علی با اخم گفت:شیر امسال میدونو واسه کفتارا خالی کرده تا حال کنن.
داشت دستشو میاورد گردن علیو بگیر که دستشو تو هوا گرفتم
نیشخندی زد و گفت:خودش نیومده ولی مث اینکه توله گربهشو فرستاده...این خوشتیپ قراره جاش بازی کنه؟
علی:نهخیر...ایشون خوش نداره با تو امثال تو دمخور شه اومده فقط ببینه چجور قرار شتَک شی.
بعد از تموم شدن حرفای علی دست کچله رو با ضرب ول کردم که با انگشت شست گوشهی لبشو پاک کردو گفت:بهتر که نیومد دخترهی نصفهنیمه...هر سال میومد تر میزد تو مسابقهمون نمیزاشت مرد و مردونه مسابقه بدیم.
علی خواست جواب بده که صدایی که انتظارشو هم نداشتم از پشت سرمون اومد:به کفتار جماعت خوبی نیومدهها...جلو خودم اینجور حرف نمیزنی که محمود سلاخ...حالا من شدم نصفهنیمه؟
صداشو برد بالا و گفت:همه جمع شین تو رینگ که امروز رورو روانی سلاخی راه میندازه
اومد کنار علی ایستاد که علی بهش گفت:مگه بهت نگفتم نیا؟تو چرا اینقد شاخ میشی؟وسط رینگ از حال میریا...
رورو:علی گندهش نکن...دیشب یه جوری خودمو دوا درمون کردم الانم توپ توپم.
علی باز خواست یه چیزی بگه که یه صدا اومد که نشون میداد بازی شروع شده. همینجور که باند بوکس به دستش میبست رفت وسط رینگ ایستاد. سرش با باند بوکسش گرم بود منم داشتم نگاهش میکردم که علی دم گوشم گفت:ازوقتی رورو تو مسابقه همه رو زده نفله کرده دیگه هیشکی جرعت نمیکنه بیاد جلو...تا دو سه سال پیش که رورو نبود هر سال اینجا پُرِ گندهگوز بود واسه دعوا ولی وقتی همشون دیدن هیشکی حریف رورو نمیشه کنار کشیدن.
ازش پرسیدم:اینجا تا چشم کار میکنه همه دو برابر این بچه قد و وزن دارن. چطور میتونه از پسشون بر بیاد؟
علی:رورو با زور و هیکل اینا رو نمیزنه زمین...البت که زورشم خیلی زیاده ولی اینا همه رو با ناقصیایی که دارن میبره...
خواستم بپرسم ناقصی چیه که صدای دو نفر پشت سرم توجهمو جلب کرد:ممل بنگی اَ همون سال قبل داره عین سگ تمرین میکنه...امسال حتما دخل رورو رو میاره
یکی دیگه گفت:تاحالا پییِ رورو جیببر به تنت نخورده بفهمی کتک خوردن واقعی چیچیه...پارسال منم از همین گوهای ناشتا میخوردم که رفتم باهاش مسابقه دادم...هنوز جای جفتکش تو کمرم درد میکنه
داشتم از طرز حرف زدن آخریه میخندیدم و به قلدر کوچولو نگاه میکردم. یادم باشه اسم اصلیشو از علی بپرسم...رورو هم که نشد اسم.
باند بوکساشو که بست باندانایی که موهاشو زیرش نگه داشته بود سفت کرد و سرشو آورد بالا که دید هیچکس توی رینگ نیست. واسهی همین بلند گفت:چیشد؟این محل اینهمه گنده گولاخ داره...چرا هیشکی نمیاد جلو؟بابا اینقدرام ترسناک نیستما.
علی با غرور و صدای بلند گفت:صدقه سری همین دختری که بهش میگین نیم وجبی این محل دیگه قُمپُز در کُن نداره...
بعد از نیم ساعت که نشستیم فقط سه نفر داوطلب شدن و شروع کردن به مسابقه دادن. اولین بازی دوتا مرد به شدت پهناور بودن که میشد گفت زورشون با هم برابری میکرد و اخرم سر یه اشتباه کوچیک برنده معلوم شد. به بازیِ تنها دختر مسابقه که رسیدیم شاید به ده دقیقه هم نرسید که حریفش از شدت درد توی کمر و زانوش اونم به خاطر ضربههای سنگین یه دختر بچه از بازی انصراف داد. از روی کنجکاوی از علی پرسیدم:علی این نیموجبی چرا اینقدر تو این مسابقه خوبه؟یا بهتر بگم...چرا اینقدر خوب از این مردا که دو برابرش قد و وزن دارن میبره؟
علی:رورو بخاطر کتکایی که از بچگی از بچه محلا تو کوچه میخورد بعد یه مدت خیلی قلدر شد. دست بزن خیلی خفنی داره...خیلیم باهوشه...میاد این دوتا ویژگیشو قاطی میکنه و حتی اگه غول بیابونیم بهش حمله کنه دخلشو میاره...از اون گذشته رورو اگه بخواد دو روز تو سال استراحت کنه باید این مسابقه رو ببره.
—چرا؟
علی:از این مسابقه میتونه پول سه روز جیببُریشو در بیاره...اگه مسابقه رو ببره دو روز به خودش استراحت میده و جیب نمیزنه...روز سومو هم واسه کم و کسریی میره کار میکنه که یهو اگه مشکلی پیش اومد بتونه پول شعبون نزولخورو جور کنه.
با توضیحات علی نه تنها توجیه نشدم تازه کلی سوال دیگه هم تو سرم طرح شد...سرمو بلند کردم که ببینم مسابقه چی شده که دیدم فینال شروع شده...حواسم به مسابقه بود که اون دو نفر پشت سرم دوباره شروع کردن به حرف زدن:دیدی گفتم ممل بَنگی حسابی آماده شده؟نمیزاره رورو زیاد بزنتش...همش داره هوار میشه رو سر رورو
کاکتوس
00قشنگ بود دوسش داشتم
۶ روز پیشزری شاع
00رمان خوبی بود پیشنهاد میکنم بخونین فقط من نفهمیدم فامیلی رویا مجد بود همه با رحمان مجد نسبت میدادن اخرش چرا نوه دختری در اومد🤔
۲ هفته پیشهستی
00داداشِ رحمان مجد پسر کارگر تو خونشونو به سرپرستی گرفته و فامیل خودشونو بهش داده ک واسه همین فامیل بابای رویا هم مجد هست
۱ هفته پیشعاطفه
00واقعا رمان عالی بود ولی کاش بعد عروسی بیشتر ادامه داشت واقعا عالی دست نویسنده طلا
۲ هفته پیشمهسا
00رمان عالی بودخیلی قشنگ بود ممنون ازنویسنده🙏🌹👌❤❤❤
۳ هفته پیشپرواز جوینده
00ممنون از چشمای زیباتون برای خوندن رمان💚🙏
۲ هفته پیشسارا
10کاش تموم نمیشد 😢
۳ هفته پیششهرزاد
00تو یک کلمه میتونم بگم عالی بود ممنون
۳ هفته پیشزهرا
00واقعا خیلی خوب بود
۴ هفته پیشماندانا
20فصل دومش کی میاد؟
۸ ماه پیشپرواز جوینده
00دوست عزیز هنوز زمان مشخصی نداره ولی به محض انتشار توی پیجم اطلاع میدم💚🙏
۸ ماه پیش...
00فصل دومی هم داره !؟
۱ ماه پیشپرواز جوینده
00بله داره💚
۱ ماه پیش...
00رومان خیلی خوبی بود عشق رو به بهترین شکل بیان کرد ولی کاش یه خورده بیشتر طول می کشید مثلا احسان سعید شخصیت های دیگه رومان به سر انجامی خوب می رسیدن دستت طلا نویسنده عزیز
۱ ماه پیشپرواز جوینده
00دوستای گلم اگر رمان رو توی برنامه پیدا نمی کنید اول مطمئن شید که رمان به پَنِلِتون اضافه شده باشه توی منو روی قسمت رمان جدید چی داریم بزنید تا اول رمان اضافه شه و براتون بیاره
۲ ماه پیشF
10چجوری بع پنلمون اضافه کنیم؟
۲ ماه پیشپرواز جوینده
00روی قسمت رمان جدید چی داریم بزنید تا رمان ها همه به پولتون اضافه بشن بین اون رمان ها رویای نیمه شبم هست💚🙏
۱ ماه پیشرویا
00من پیداش نمیکنم😭
۲ ماه پیشپرواز جوینده
00عزیزم تو چندتا پیام پایین تر گفتم چطور باید رمانو پیدا کنید
۲ ماه پیشMasomeh
00خیلی رمان دلنشینی بود
۲ ماه پیشپرواز جوینده
00سلام روز بخیر نویسنده ی رمان هستم ظاهرا رمان من توی برنامه بارگذاری شده ولی وقتی روی رمان کلیک میشه رمان بالا نمیاد و مینویسه یافت نشد. ممنون میشم رسیدگی کنید
۹ ماه پیشآزاده | ناظر برنامه
سلام عزیزم چک کردم هیچ مشکلی نبود و یافت میشه💚
۴ ماه پیشراضیه
00والا ما تو اپلیکیشن نام رمان با نویسنده را سرچ میکنیم نشان نمیده
۲ ماه پیشپرواز جوینده
00عزیزم اول روی رمان جدید چی داریم بزن تا رمان به برنامه ت اضافه شه بعد اسم رمان رو که سرچ کنی میاره
۲ ماه پیششقایق
00خیلی قشنگ بود رمانت خیلی رمان خوندم اما این مدلیشو نه حال کردم دس خوش بهت
۳ ماه پیشپرواز جوینده
00مرسی قشنگم لطف داری🥹💚
۳ ماه پیشنارین
00چگونه در داخل برنامه رمان را پیدا کنم؟
۲ ماه پیشلطفا بگید
00لطفا بگید خواهش میکنم
۲ ماه پیشاسرا
00اگه رمان افلاین که قسمت جسجواسم رمان یاموضوع یانویسنده بنویسی درمیایداگه انلاین که قسمت انلاین بایدپیداش کنید
۲ ماه پیشاسرا
00میتونی بنویسی خلبان من این نوشتم رمان درآمد
۲ ماه پیش
مینا
00عالییییییییی