رمان دوسه تا شیطون به قلم Anahid75
داستان سه تاخواهرپروووو(که دلم از دستشون خونه) که مادر وپدرشونو تو تصادف از دست دادن واما اینا به خاطر چندتا چک که دست شریک باباشونه وباید پاسش کنن شروع میکنن از خونه های مردم دزدی کردن(چه کار زشششتی)
یه شب که میرن دزدی…پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲ دقیقه
من: اوکي 10 مين ديگه امادم
نفس رفت بيرون منم حاضر شدم
تعجب نکنيد ما عادت داريم به اين شب زنده داري ها من به شخصه عاشقشم
رفتم پايين ...
نفس:
لباسامو پوشيدمو کولمو برداشتم دِ برو که رفتيم
از نرده سر خوردمو رفتم پايين وباصداي بلند
من اومدم
نگين:چه عجب،نگارکوش؟
نگار از تو اشپزخونه داد زد
من اينجام
نگين:ما داريم ميريم خواستي بيا خواستي نيا
نگار:اِ اِ صبر کنين بابا اومدم
و با اشاره از من پرسيد :چرا اينقدر قاطي؟
من با زمزمه: تيموري دوباره گازش گرفته
نگار عصبي شد وبلندگفت
مردک بيشعور انگار نه انگاراون همه پول رو بالا کشيده در ضمن از کجا معلوم اين چک هاوسفته ها جعلي نباشه؟
من:فوقش باشه اون نامرد اينقدر پارتيش کلفته که حتي اگه با مدرکم ثابت کنيم فايده نداره
نگين:بيخيال ،پاشيد بريم
من: زود نيس؟
نگين:نه بابا کجاش زوده درضمن الي کاشتم تو ميدون منظرما
چيزي نگفتيم و رفتيم بيرون و سوار ماشين شديم
تو راه اهنگ مورد علاقه مو گذاشتم ازم بريدي مهدي احمدوند محششششششششششره
سخته چقد تنها بشي
کسي به دادت نرسه
عکسشو اغوش بگيري
اشک توجشات حلقه بشه
کاشکي ميشد يه بار ديگه تو بغلت گريه کنم
پاتو بلند کن نفسم
چشامو فرش پات کنم
...
اصلا من اين اهنگو گوش ميدم احساس ميکنم عاشق يکي شدم اونم منو ترک کرده فقط مشکلم اينجاست که نميدونم کيه؟
رسيديم محل قرار
جلوي الي نگه داشتيم و شيشه رو داديم پايين الي خم شدو گفت
سلام، بيا اينم ادرس فقط قبل از اينکه وارد بشيد دوربينارو از کار بندازيد. خداحافظ
خوشم مياد نمي زاره ما دو کلوم حرف اضافه بزنيم مثل ضبط صوت حرفاشو ميگه و ميره
حرکت کرديم تا اونجا داشتم به تيموري فکر ميکردم
راستي فکر نکنين تيموري 50 سالشه ها نه 30 سالش بيشتر نيست تازه هم پولدار هم خوشتيب اما با ذاتي خراب اندازه موهاي سرت دوست دختر داشته (شايد کچل باشه ها؟)
رسيديم به خونه
اوه اوه چه قصريه که پيش خونه ما لنگ مي ندازه(دروغ که کنتور نمي ندازه)
نگين ماشينو پشت کوچه پارک کرد وپياده شديم از ماشين....
نگين:
من نميدونم يه ادم چقدر ميتونه رو داشته باشه اِ اِ پسره ي بيشعور ميگه اگه مي خواي سفته ها و چک هاتو پاره کنم بايد باهام ازدواج کني
هِه هه به گور باباش خنديده من شده برمم زندان، زن اين ادم کثيف نميشم
از ماشين پياده شديم و چون قبلا لباسمون رو تو دستشويي توي پارک عوض کرده بوديم فقط کلاهامونوسرمون کرديم کلامون جوري بود که فقط چشمامون پيدا بود با دستکشهاي پارچه اي سياه و مانتوهاي کوتاه سياه وشلوار سياه و پوتين هاي سياه
رفتيم نزديک ديوار پشتي خونه ونگار برا نفس قلاب گرفت نفس پريد رو ديوار ودست هاي منو ونگار و کشيد،رفتيم رو ديوار از رو ديوار نگاه کردم چراغها خاموش بود خب خدا رو شکر انگار کسي خونه نيست
پريديم تو باغ با اينکه کمي مچ پام درد گرفت اما بي خيال به سمت دوربين رو ديوار حرکت کردم
از کار انداختمش برگشتم ديدم نفس ونگارم دوربين هاي اونطرف رو ازکارانداختن
به سمت در خونه حرکت کرديم فکر مي کردم در خونه قفل باشه اما باز بود درو باز کردم که احساس کردم صدايي رو ميشنوم
رو به بچه ها گفتم :شمام مي شنويد؟
اونام سرشون رو تکون دادن
ياابوالفضل کي تو خونه است؟
نگاربا صداي اروم:مگه نگفتي کسي خونه نيست؟
من:نميدونم
با پنجه ي پا اروم رفتيم تو
وارد هال شديم که...
نگار:
وقتي وارد شديم حس کردم گوشم داره زنگ ميزنه اما با شنيدن صداي نگين فهميدم اشتباه کردم
یکی مثل همه
۱۸ ساله 00بچه ها اون رمانه بودسه تا خواهر بودن که یک داداش داشتن اسش راشا بود بعد اون دخترا با سه تا پسر آشنامیشن بابای اون پسرا بد بوده،بعد نمیدونم کی میگیرتشو میزنتشو پسرایم،آرادآرمان آرمیایه اسم رمان چی بود؟
۲ سال پیشMahsa
۰۰ ساله 10دخترای شیطون
۲ سال پیشیکی مثل همه
10دمت بخاری حاجی مرسی
۲ سال پیشنازنین
40اسمش « رمان دخترای شیطون »
۲ سال پیشمریدا
۱۴ ساله 10خوندم ولی یادم نمیاد
۲ سال پیشSamiya
۱۹ ساله 20دخترای شیطون
۲ سال پیشپریا
00دختران شیطون
۹ ماه پیشamahita
۱۷ ساله 00دختران شیطون
۶ ماه پیش☆
00رمانش قشنگ بود بخونید
۷ ماه پیشمهدیه
۱۳ ساله 01رمان (دوسه خواهر:)
۸ ماه پیشمرسانا
۱۵ ساله 00عالی عالی عالی
۱۲ ماه پیشخلیی ممنون
۱۳ ساله 00خیلی ممنون خیلی قشنگ بود
۱۲ ماه پیش9331827802
۲۹ ساله 00خیلی خوب بود خوشم اومد واقعا عالی توصیه میکنم بخونید
۱ سال پیشفرزان
26بدبخت یه بار نوشته بود مثل افغانیا حالا دیگه همه حقوق دان شدن . چقدر منفی نگرید این همه چیز مثبت و خوب داشت گیر میدید به منفیاش ..این چه نظراتیه میدین آخه.
۱ سال پیشفرزان
00قشنگ بودا اماآخرش نفهمیدم دوست نگین که تو اوایل دایتان تواون ویلا بود و نگین تواتاق دروروش قفل کرد چی شد؟؟ اسمشم سحر بود انگار
۱ سال پیشatena
40تا الان هرچی رمان خونده بودم معمولا اشکالی داشتن و کیفیت رمان پایین بود. وای این رمان خیلی قشنگ بود هیچ مورد خاصی ندیدم که گله کنم عالی بود حتما بخونید
۲ سال پیشZahra
30رمان خوبی بود ولی قسمتی که به افغانستانی ها توهین کرد بد بود وگرنه رمانش خیلی خوب ولی جاهای غمگینش خیلی بد میشد
۲ سال پیشزهرا
00خیلی بامزه بود
۲ سال پیشکیانا
۱۷ ساله 10جالب بود میشه گفت خوب بود توصیه میکنم بخونید
۲ سال پیشMar..
50رمانش خوب بود ولی بعضی جاهاش خیلی بچه گونه نوشته بود، و هم اینکه صحبت با وجدانش خیلی مسخره بود :/
۲ سال پیشمینو
41خوب بوداما تا جایی که اما نژاد پرستی ممنوع یعنی چی توهین کردن ب افغانی واقعا رمانتو زشت کردی با این طرز حرف زدنت فقط شخصیت و طرز فکر کوچیک و احمقانه تو ب رخ خواننده هات کشیدی همین
۲ سال پیش
محیا
00عالیه حتما بخونیدش