عاشقتم دیوونه (جلد دوم ) به قلم حانیا بصیری
در ادامه جلد اول دیانا به وسیله سارا متوجه میشه که رادین چه کاری انجام داده و بر خلاف میل
باطنیش سعی بر فراموش کردن رادین داره، حالا باید ببینیم که آیا موفق به این کار میشه یا نه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۳۴ دقیقه
تاخواستم اعتراض کنم درو باز کرد و رفت.
کالفه دستي به صورتم کشيدم و به سمت خونه رفتم، کسي خونه نبود،
_حتما رفتن دکتر.
لباسامو عوض کردم و روي تخت نشستم،با ناراحتي به فلش مموري که دستم بود نگاه کردم، حدس ميزدم همون
نقشه ايه که اون همه براش دردسر و استرس کشيدم، خيلي بي انصافي بود اگه نگهش ميداشتم نميدونستم آرش
چه فکري پيش خودش کرده بود که بهم پسش داد بااين کار خيلي پروژه عقب ميفتاد،روي تخت
دراز کشيدم و به سقف خيره شدم چند دقيقه اي به همون حالت گذشت، صبرم تموم شد، گوشيمو برداشتم
وبا ترديد شماره آرشو گرفتم، بعد سه تا بوق جواب داد :
-سالم.
صداش خيلي دلخور بود، ديگه باهام مثله سابق راحت نبود، دوست داشتم مثل قبل باهام صميمي باشه
-ديانا سرم شلوغه اگه کاري نداري...
نميدونستم چه بگم، بي م قدمه گفتم :
-نوچ، من چيکار کنم ناراحت نباشي؟
صداي آميخته با خنده اش از پشت تلفن اومد که گفت :
-عليک سالم
-ببخشيد سالم .
-من به شما گفتم کاري بکن؟
-نه نگفتي.
-خوب پس؟
نفس عميقي کشيدم و گفتم :
_چيزه.. کار خوبي نکردي نقشه رو بهم پس دادي، بدرد من نميخوره .
نذاشت جمله مو کامل کنم :
_ديانا، اون نقشه بدون تو و بدون نظارت تو به درد هيچکس نميخوره.
نميدونستم چي بگم، دروغ چرا خيلي دوست داشتم برم و کارمو ادامه بدم اما از وجود رادين نفرت
داشتم،ميترسيدم ....
_ديانا تو چت شده؟ اون همه ذوق کجارفت؟ يعني باورکنم به اين زودي جازدي؟
با به خاطر اوردن سارا گفتم :
-نميدونم.
-برميگردي؟
-نه، البته شرمنده ام .
با مکث کوتاهي گفت :
-اين حرف آخرته؟
-آره
-يعني واقعا بايد به زور متوسل شد؟
با تعجب گفتم:
-يعني چي؟
سريع گفت:
-هيچي، خودت ميفهمي .
-ميفهمم؟ چيو؟
-بايد حضوري بهت بگم،راستش اصال فکر اينجا شو نکرده بودم .
سريع از روي تخت بلند شدم و گفتم:
-کجاش؟
يه صداهايي از پشت تلفن ميومد :
-فردا عصر بيا شرکت درموردش حرف بزنيم.
-نه نه، من نميام .
-ديانا.. فردا شرکت باشي .
ترسيده خواستم چيزي بگم که با يک خداحافظي سرسري قطع کرد.
پر استرس دستامو بهم گره زدم و متفکرانه به ديوار روبه روم خيره شدم،
_يعني چي شده ؟
با شنيدن صداي در خونه ،از روي تخت بلند شدم و ازاتاق بيرون رفتم، باديدن مامان که تازه از بيرون اومده بود
گفتم :
-سالم کجا رفته بوديد؟
مامان با احتياط روي مبل نشست و گفت :
-هيچي، با پدرت رفتيم يه سري خرتو پرت براي خونه خريديم.
-آهان.
-ديانا.. چيزي شده؟ بهم ريخته اي.
با خنده گفتم :
-من؟ نه بابا،درسا سنگين شده براي همينه.
اطلاعیه ها :
رمانهای حانیا بصیری :
💞عاشقتم دیوونه جلد یک و دو
🚦پشت چراغ قرمز
🍫به طعم شکلات
❔اون کیه؟
رمان جدیدم به اسم :
ماتیلدا رو در بخش آنلاین دنبال کنید🥰🧡
رمان جدید من به اسم ماتیلدا رو در بخش آنلاین دنبال کنید 🍯🙏🏻
Z
۳۳ ساله 00قابل تحسین بود ممنون نویسنده عزیز پیشنهاد میکنم حتما بخونید
۲ ماه پیشحانیا بصیری | نویسنده رمان
😍❤️
۲ ماه پیشآیدا
۲۳ ساله 00خیلی عالی بود، خیلی بامزه بود کلی خندیدم 😂
۴ ماه پیش...
00عالیه ول کم عاشقانه تر بود خیلی خوب مبشد
۴ ماه پیشالهه
10عالی بود طنز قوی داشت ممنون از نویسنده
۴ ماه پیشندا خانم
۳۰ ساله 10شخصیت دایی میثم رو خیلی دوست داشتم. میزان برخوردای احساسی بین دیانا و رادین کم بود. این یه رمان عاشقانه نبود بیشتر طنز. و خانوادگی بود انگار ولی خعلی حال کردم با خوندنش. نازقلمت خانم نویسنده
۵ ماه پیشارباتدباتو
۳۰ ساله 20میشه بگید آخرش از کجا میپرن
۹ ماه پیشFatemeh
10میرن توی هلیکوپتر و هلیکوپتر میپره
۵ ماه پیشنگار
00خیلی خیلی خوب بود دمت گرم
۵ ماه پیشناشناس
۱۶ ساله 11عالی بود دمت گرم شادمون کردی
۵ ماه پیشپرنیا
21بشدت بامزه ..این سطح از طنز غیرقابل باوره دمتگرم🤣🤣🤣
۵ ماه پیشرزان
۱۹ ساله 10خیلی عالی بود خیلی جوری که همش دوست داشتم بخونمش ولی تموم نشه
۶ ماه پیش@
11میشه اسم جلد اول رمانو بگید
۶ ماه پیش....
50وجود یه دایی میثم تو زندگی هر کدوم از ما واجبه...
۷ ماه پیشزهرا
۲۲ ساله 30خیلی خنده دار و باحال بود موضوعشم قشنگ بود من دوستش داشتم😊
۹ ماه پیشSarina
90واقعا رمان طنزی بود مخصوصاً شخصیت های میثم و نجون فقط اینکه زیادی دیر به دیر شخصیت رادینو دیانا با همدیگه برخورد می کردند و اینکه اتفاقات کمی بینشون پیش اومد کلاً بیشتر رمانه دیانا با خانواده اش بود
۹ ماه پیش
-
آدرس وبسایت شخصی
-
صفحه اینستاگرام نویسنده
-
آیدی تلگرامی نویسنده
-
ارتباط از طریق واتس اپ
ساره
00واقعا زیبا و بسیار خنده دار و جالب بود