
رمان کالکانتیت
- به قلم فائزه رخشانی
- ⏱️۶ ساعت و ۳۱ دقیقه ۴۳ ثانیه
- 2.8K 👁
- 141 ❤️
- 66 💬
چه حسی داره وقتی بفهمی زندگی که داشتی، همش متعلق به یه شخص دیگه بوده، تو فقط بار خاطراتش رو به دوش میکشی! لونا دختری که با ورودش به نیویورک، زندگی آبی بی دردسرش تبدیل به آبی کالکانتیت میشه، همه چیز از وقتی شروع میشه که پا به آسایشگاه عجیب رایموند میزاره، جایی که تیمار توش حکومت میکنه، در این فاصله با حقایقی روبه رو میشه که...
- قربان، مطمئنین میخواین خودتون تستش کنید؟
با صدای خفهای به او میغرم:
- بزنش آرماند، وقت رو تلف نکن !
میدانم و مطمئنم که بیش از همیشه باید به خودم و مسئولیتهایم مسلط باشم، نباید به این زودی زمین گیر شوم.
باید به همه بفهمانم رایموند برگشته، اینبار جنون دیگری را به دوش میکشد و از تمام روزهای دیگر ثابت تر است.
پخش مادهی ال را در رگهایم حس میکنم، تنم منقبض میشود و صدای غرشی بیشباهت به صدای انسان از گلویم خارج میشود، دستم را محکم بر روی میز میکوبم و تمام شیشههای بشر روی میز، پخش زمین میشوند.
سرم را به سمت سقف سوق میدهم، صدای بوق در گوشهایم پخش میشود.
نفسهایم بلند و بلندتر میشوند، ضربان قلبم و صدای فریادهای آرماند.
فضای سفید آزمایشگاه دور سرم میچرخد، پلکهایم تار میشوند و مکالمههای بریده بریده به گوشم میرسد:
- جواب نداد، اون ماده جواب نمیده.
- این خیلی فجیحه، آرماند دستاشو نگه دار لعنتی، خدای من ! شبیه هیولا شده، این وحشتناکه !
- طاقت بیار، سعی کن اون ماده رو پس بزنی. رایموند، به حرفام گوش کن.
مشتهایم گره میخوردند، حجیم شدن بازوهایم را حس میکنم.
چیزی دور مچهای تنومندم قفل میشود، ماده را پس بزنم؟
این امکان ندارد. من فقط در حال مقابلهام، تلاش میکنم.
لعنتی به یاد بیار ! به یاد بیار !
نفسم را حبس میکنم و صدای نجوای ریزی در گوشهایم میپیچد:
- میتونی حسش کنی رایموند؟ وجودمو !
تن وا رفتهام است که روی شیشهها فرود میآید.
توانسته بودم، توانسته بودم بخش کوچکی را به یاد بیاورم. غرور نهفتهام بیدار شده است.
همه منتظر چشم دوختهاند، با خستگی و تنی رنجور نجوا می کنم:
- بیشتر روش کار کنید، باید دوزش رو بیارین پایین، هرکسی نمیتونه دووم بیاره !
با شنیدن صدای دورگهام، آرماند زیر لب زمزمه میکند:
- میدونستم میتونه، اون رایمونده لعنتیها، رایموند !
جولیا پیش پاهایم زانو میزند:
- حالتون خوبه قربان؟
زمزمه میکنم:
- ما هیچ وقت خوب نیستیم جولیا !
سوزش شیشههای خرد را در بازوهای عریانم حس میکنم،
روی پاهایم میایستم.
دکترها خیره به جسم ایستادهام هستند، سرم را به چپ و راست تکان میدهم که قلنج گردنم را بشکنم:
- به پایگاه سلامت 26 خبر بدین، بگین جلسهاشونو قبول میکنم، این لعنتیها رو هم ببرین به سلولاشون !
- مطمئنین؟
نگاه به چشمان ریز شدهی آرماند میدوزم، نیشخندی حوالهاش میکنم و با غرور قدمی به سمت در برمیدارم:
- بیشتر از هر وقت دیگهای.
قدرت را طلب میکنم، این فقط بخشی از پیروزیهای کوچکم است.
رایموند طوری برگشته که خودش را وادار کرده، به قدری که این را فهمیده و تا حد امکان کافی قوی شده !
این همان رایموندی است که بخشی از دردهای اسایشگاه را به دوش میکشد، از هر کدام یک درد کوچک و اما رایموند فهمیده چگونه با دردها کنار بیاید.
هیچ کسی فهمیدهتر از رایموند تیمار نیست !
با صلابت در راهرو قدم برمیدارم، دکترها با نفرت نگاهم میکنند.
بیتوجه به آنها به سمت سلول مورد نظر قدم میروم:
- کی فرار کرده؟
جولیا هول شده، گزارشش را از هم باز میکند، الکساندر قدمی به جلو بر میدارد:
- دیشب که مسئولش بهش شام داده، سر جاش بوده !
- اما صبح...
جولیا هم یک قدم جلو میاید:
- در واقع دیشب شام نخورده !
سر جایم میایستم، خصمانه نگاهشان میکنم.
سر به زیر میایستند.
- این چه وضع گزارش دادنه؟ تک تک اسناد مهمو ازتون خواستم، رفت و آمدش، نوع رفتارش، جزئیات پزشکیش و طرز کار کردنش !
جولیا سر به زیر میاندازد:
- متاسفم رایموند، نتونستیم امادهاش کنیم.
دستانم را مشت میکنم، این همه کم کاری، چشم پوشی اشتباه است !
به سمت سلول حرکت میکنم، در را طوری باز میکنم که کل سالن صدای بهم خوردنش را اکو میکند، اتاق کوچکی است، یک توالت آن طرف اتاق، تخت کوچک و قفسه کشویی از لباسهایش !
از آستانه در رد میشوم، جای جای اتاق را از نظر میگذرانم و نقشه فرارش را در سرم مرور میکنم.
نیشخندی روی لبهایم مینشیند، تختش را جا به جا کرده. رو به الکساندر و جولیا با چشمان قرمز شده میغرم:
- درست ماه پیش، وقتی که رایموند اسایشگاه رو ترک میکنه یه تله میزاره !
الکساندر رنگ پریده نظاره گر رسواییاش است:
faezeh
00خوشحالم که دوسش داشتی ممنون از نظرت
دیروزالهه
00سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز همش در حال این بودم که بفهمم چه اتفاقی افتاده و خیلی وقتا جا می ماندم از دستان
۲ روز پیشSOHEL
10عالی ترینه ممنون نویسنده عزیز از این رمان به یاد موندنی و متفاوت و قشنگت چقدر آخراش برای شخصیت آرمانر اشک ریختم 😭😭
۶ روز پیشfaezeh
00عزیزم ممنون از نگاهت :)))
۳ روز پیشمریم
10سلام خسته نباشی نویسنده جان جزو بهترین هابود طوری که من هی دلم میخواست بخونمش وببینم آخرش چی میشه هم دعامی کردم حالا حالاهاتموم نشه عالی بود
۱ هفته پیشfaezeh
00خوشحالم که جذبش شدی و دوسش داشتی
۳ روز پیشاسنات
00یکی از بعترین رمان های بود ک تاالان خوندم بینظیر بود جاداره ی خسته نباشید ب نویسنده گلم بگم عالی🥰❤
۱ هفته پیشfaezeh
00خوشحالم که دوسش داشتی :))
۳ روز پیشHdias
00واقعا رمانتون حرف نداشت بی نظیر بود🥰 هر قسمتش که می خوندم واقعا شوکه میشدم از اون دسته رمان هایی که هیچوقت یادت نمیره🤩🤩🤩
۲ هفته پیشfaezeh
00ممنون از نگاه و نظرت
۳ روز پیشگمشده
00واقعا عالی بود خسته نباشید میگم به نویسنده عزیز💝 امیدوارم همینطور پرقدرت ادامه بدی
۱ هفته پیشfaezeh
00ممنون از این که نگاهتو به رمانم دادی و خوشحالم که لذت بردی
۳ روز پیشامید
00زیبا و قشنگ بود خسته نباشید
۱ هفته پیشfaezeh
00ممنون از نگاهتون خوشحالم دوسش داشتین
۳ روز پیشباران
00چرارمان برای من نمیادپارتهاش؟ لطفایکی بگه
۱ هفته پیشآزاده | ناظر برنامه
سلام دوست عزیز. مشکلتون دقیقا چیه؟ باید بزنید روی گزینه بقیه رمان و نشون بده تا رمان توی حافظهی اپ براتون دانلود بشه
۷ روز پیشMMM
10یکی از هیجانی ترین و غیر قابل پیش بینی ترین رمانایی که خوندم به شدت قوی بود❤✨
۲ هفته پیشfaezeh
00خوشحالم که دوسش داشتی ممنون از این که نگاهتو به رمانم دادی
۲ هفته پیشSety
10خیلی قشنگ و متفاوت بود ،و ایده ش خیلی جالب بود برام ،ارزش خوندن و وقت گذاشتن و داره ، بچه ها اونایی که رمان براشون نمیاد ،برن اون صفحه ی اصلی برنامه ، و بزنن رویه گزینه ی لیست رمان ها، بعد از اونجا رمان کالکانتیت و جستجو کنن ، دانلودش کنن و آفلاین مطاله کنن براشون میاد .
۲ هفته پیشfaezeh
00ممنون از نگاهت عزیزم و خوشحالم که برات جذاب بوده
۲ هفته پیشالی
21من اپ دنیای رمان رو دانلود کردم ولی رمان رو نتونستم اونجا پیدا کنم!؟ آنلاینش ناقصه و میگه باید با اپ بخونی
۳ هفته پیش&&&
20اول باید رمانای جدیدو باز کنید بچه ها بعد بخونید قسمت رمان جدید چی داریم بزنید همه ی رمانارو باز میکنه من باز کردم همه ی قسمتاشو بالا آورد واقعا عالیه😍
۳ هفته پیشSety
10برو صفحه ی اصلیه برنامه ، بزن رو لیست رمان ها ، رمان کالکانتیت و جستجو کن ، رمان و دانلود کن ،و آفلاین مطالعه کن .
۲ هفته پیشSety
10وات د فاززز ، رمان خیلی قشنگیه ولی از یه جایی به بعد نمیادددد ، چیکار کنم ؟ کسی میدونه؟
۲ هفته پیشمتین
10خیلی قشنگهه انلاین نصفه است از اپلکیشن بخون
۲ هفته پیشbita
10یکی از بهترین رمان هایی که خوندم
۳ هفته پیشfaezeh
10خوشحالم دوسش داشتی ممنون از نگاهت
۲ هفته پیشجینگل
10خیلی عالی و متفاوته قوی ترین رمانیه که تا حالا خوندم لحظه به لحظه کیش و مات میکنه ادمو موفق باشی جانم
۳ هفته پیشfaezeh
00مرسی از نگاهت عزیزم
۲ هفته پیش
ماهی
00چقدر خاص و متفاوت بود خیلی خوشم اومد💙💙💙💙💙