رمان راز شاهزاده شهر جادو به قلم ami74 (آمنه حلاجیان)
دانلود رمان راز شاهزاده شهر جادو مطمئنا هر دختری توی بچگی قصه های پرنسس هایی مثل سیندرلا و سفید برفی و … رو شنیده و ممکنه حتی شاهزاده سوار بر اسب سفید خودشم تصور کرده باشه”حالا اگه یه روز این شاهزاده رویاها واقعی بشه و بیاد جلوی در خونشون چیکار باید بکنه؟! این رمان در مورد دختری با چهره ای بانمک به نام نگین که مثل دخترای دیگه جذابیتای خاص خودشو داره”نگین زندگی فوق العاده معمولی داره در کنار پدربزرگش روز های خوشیو سپری میکنه. اما این زندگی معمولی اونقدراهم طولانی نیست!!! همه چیز چند ماه بعد از تولد ۱۸ سالگی نگین شروع میشه! توی یه روز عادی و آفتابی مثل تمام روزهای دیگه وقتی که داره از دانشگاه بر میگرده نزدیک خونه پسر بچه ی خوشگل و نازی رو میبینه که تک و تنها تو کوچه ایستاده ..آشنایی با این پسر بچه زندگیه دختر داستان مارو از این رو به اون رو میکنه و باعث تغییراتی تو زندگیش میشه که هیچ وقت حتی فکرشم نمیکرده… الان باید خودتون بخونید و ببینید که چی به سر دختر داستان (نگین)میاد.
ژانر : عاشقانه، طنز، تخیلی، هیجانی، فانتزی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۲۶ دقیقه
تعداد صفحات : 120
ژانر : تخیلی/فانتزی - عاشقانه - هیجانی و گاهی هم طنز
خلاصه داستان:
دانلود رمان راز شاهزاده شهر جادو مطمئنا هر دختری توی بچگی قصه های پرنسس هایی مثل سیندرلا و سفید برفی و … رو شنیده و ممکنه حتی شاهزاده سوار بر اسب سفید خودشم تصور کرده باشه”حالا اگه یه روز این شاهزاده رویاها واقعی بشه و بیاد جلوی در خونشون چیکار باید بکنه؟!
این رمان در مورد دختری با چهره ای بانمک به نام نگین که مثل دخترای دیگه جذابیتای خاص خودشو داره”نگین زندگی فوق العاده معمولی داره در کنار پدربزرگش روز های خوشیو سپری میکنه. اما این زندگی معمولی اونقدراهم طولانی نیست!!!
همه چیز چند ماه بعد از تولد ۱۸ سالگی نگین شروع میشه! توی یه روز عادی و آفتابی مثل تمام روزهای دیگه وقتی که داره از دانشگاه بر میگرده نزدیک خونه پسر بچه ی خوشگل و نازی رو میبینه که تک و تنها تو کوچه ایستاده ..آشنایی با این پسر بچه زندگیه دختر داستان مارو از این رو به اون رو میکنه و باعث تغییراتی تو زندگیش میشه که هیچ وقت حتی فکرشم نمیکرده…
الان باید خودتون بخونید و ببینید که چی به سر دختر داستان (نگین)میاد.
مقدمه:
با امیدی گرم و شادی بخش
با نگاهی مست و رویایی
دخترک افسانه می خواند
نیمه شب در کنج تنهایی
بیگمان روزی ز راهی دور
می رسد شهزاده ای مغرور
می خورد بر سنگفرش
کوچه های شهر
ضربه سم ستور باد پیمایش
می درخشد شعله خورشید
بر فراز تاج زیبایش
تار و پود جامه اش از زر
سینه اش پنهان بزیر رشته هایی از در و گوهر
می کشاند هر زمان همراه خود سویی
باد ... پرهای کلاهش را
یا بر آن پیشانی روشن
حلقه موی سیاهش را
مردمان
در گوش هم آهسته می گویند
آه ... او با این غرور و شوکت و نیرو
در جهان یکتاست
بیگمان شهزاده ای والاست
دختران سر می شکند از پشت روزنها
گونه ها شان آتشین از شرم این دیدار
سینه ها لرزان و پر غوغا
در تپش از شوق پندار
شاید او خواهان من باشد
لیک گویی دیده
شهزاده زیبا
دیده مشتاق آنان را نمی بیند
او از این گلزار عطر آگین
برگ سبزی هم نمیچیند
همچنان آرام و بی تشویش
می رود شادان براه خویش
می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
ضربه سم ستور باد پیمایش
مقصد او ... خانه دلدار زیبایش
مردمان از یکدیگر آهسته می پرسند
کیست پس این دختر خوشبخت ؟
ناگهان در خانه می پیچد صدای در
سوی در گویی ز شادی می گشایم پر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوست ... آری ... اوست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه ای شهزاده ای محبوب رویایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیمه شبها خواب میدیدم که می آیی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب چون کودکی آهسته می خندد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاهی گرم و شوق آلود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر نگاهم راه می بندد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدو چشمانت رهی روشن بسوی شهر زیبایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای نگاهت باده ای در جام مینایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآه بشتاب ای لبت همرنگ خون لاله خوشرنگ صحرایی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irره بسی دور است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلیک در پایان این ره ...قصر پر نور است
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی نهم پا بر رکاب مرکبش خاموش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خزم در سایه آن سینه و آغوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی شوم مدهوش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازهم آرام و بی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتشویش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خورد بر سنگفرش کوچه های شهر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه سم ستور باد پیمایش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی درخشد شعله خورشید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبر فراز تاج زیبایش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی کشم همراه او زین شهر غمگین رخت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردمان با دیده حیران
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب آهسته میگویند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر خوشبخت ...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسم الله الرحمن الرحيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهست كليد در گنج حكيم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خداجون چقدر خسته شدمو خوابم میاد"دیشب تا نزدیکای صبح بیدار بودم و درس میخوندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدارو شکر که حداقل امتحانمو خراب نکردم وگرنه این همه زحمت بی نتیجه میموند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست روی دلم گذاشتم" دیگه کم کم داشتم از گشنگی میمردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح خواب موندمو حتی صبحونه هم نخوردم .یعنی بابا بزرگ برای ناهار چی درست کرده؟امروز نوبت بابا بزرگه که غذا بپزه.زودتر برم خونه تا روده بزرگه روده کوچیکرو نخورده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد کوچمون شدم"خوبیه دانشگام این بود که خیلی به خونمون نزدیک بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی کوچه رو نگاه کردم" هیچ کسی نبود و حتی پرنده هم پر نمیزد!از سوت و کوریش تعجب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا امروز انقدر کوچه خلوته؟!با بیخیالی شونه هامو بالا انداختمو به طرف در خونمون حرکت کردمو وقتی بهش رسیدم دستمو روی زنگ گذاشتمو فشار دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه گذشت ولی کسی درو باز نکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا پس کسی درو باز نمیکنه؟!شایدخوابه یا شایدم رفته بیرون چیزی بخره.کلید و از کیفم در آوردمو انداختم به درو باهاش داشتم درو باز میکردم که یه دفع از پشت سرم صدای افتادن چیزی اونم با شدت زیاد بلند شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم تا ببینم که صدای چی بوده و از کجا افتاده؟ ولی هر چی اطرافمو نگاه کردم به نتیجه ای نرسیدم!یعنی چی بود؟نکنه توهم زدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه چشمم خورد به وسط کوچه که پسر بچه ای 7 یا 8 ساله ایستاده بود و با تعجب این ورو اونور نگاه میکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعه این کی اومد توی کوچه که من متوجه نشدم!؟چقدرم نازه"چه چشمایی داره"عاشق بچه ها بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا به حال توی این محله ندیده ندیدمش"یعنی بچه کیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین فکرا بودم که بازم صدای قارو قور شکمم بلند شد" هر وقت گشنم میشد اینجوری رسوام میکرد.اصلا به من چه این خوشگل پسر بچه ی کیه"زودتر برم خونه تا از گشنگی تلف نشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع برگشتم سمت درو دیگه به پشت سرم نگاه نکردم"و بعد باز کردن در بدو بدو رفتم داخل خونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقنعه امو از سرم در آوردمو پرت کردم روی کاناپه"عادتم بود ولی بابا بزرگ هر وقت میدید که این کارو میکنم حسابی گوشمو میپیچوند و میگفت یه دوشیزه خانم به سن شما نگین خانم نباید این حرکاتو انجام بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این فکر دوباره یاد بابا بزرگ افتادمو بلند بلند صدا زدم:بابا بزرگ ...بابا جونی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول از همه به سمت آشپزخونه رفتمو داخلشو نگاه کردم اما اونجا هم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم سمت اتاق خواب"نه اینجا هم نیست.شاید واقعا رفته بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره برگشتم سمت آشپزخونه تا ببینم بابا بزرگ غذا چی درست کرده.تعجب کردم.روی گازم هیچی نبود!در یخچالو باز کردم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا این تو هم که غذایی نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم توی فکر رفتم"یعنی امروز هیچی درست نکرده؟!اصلا چرا بهم نگفت که قراره بره بیرون!؟از بابا بزرگ بعیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز صدای آه و ناله شکمم بلند شد"باید یه چیزی بریزم توی این خندق بلا وگرنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببینم تخم مرغی چیزی داریم که سه سوته آماده بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره یخچالو باز کردم کلمو کردم توش.ای وای تخم مرغمونم تموم شده .یعنی باید برم بخرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب و لوچه ام آویزون شد"چاره ی دیگه ای نداشتم..خالی خالی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمقنعه امو از روی کاناپه بر داشتمو سر کردم و بعد پوشیدن کفشم راه افتادم سمت در حیاط.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو باز کردم و دوباره چشمم به اون بچه افتاد"دقیقا همون جای قبلیش ایستاده بود و ذره ای از جاش تکون نخورده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعه این بچه که هنوز اینجاست؟!یعنی با کسی کار داره یا گم شده؟!شایدم اشتباه فکر میکنمو همین جوری اینجا وایستاده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت سوپری سر کوچه رفتمو بعد از خریدن چند تا تخم مرغ دوباره راهی خونه شدم و موقعه ی برگشتنم دوباره دیدمش.هنوزم همون جا ایستاده بود !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه دلم طاقت نیاوردمو به سمتش رفتم و با مهربونی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام آقا کوچولو"دنبال کسی میگردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کردو گفت:من کوچولو نیستم درست حرف بزن ای نادان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام از گستاخیش گرد شدن"عجب پسر بچه ی تخس و پروییه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خندیدمو گفتم خیلی خب آقای بزرگ دنبال کسی میگردی یا گم شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیشتر اخم کرد و گفت:با من اینجوری حرف نزن گفتم که من بچه نیستم فقط ظاهرم برای یه مدتی این شکلی شده"من دنبال آقای معروف میگردم ولی نمیدونم دقیقا کجا زندگی میکنه و منم جایی رو نمیشناسم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه بچه ی عجیبیه!این حرفا چیه که میزنه؟شاید فیلم زیاد دیده و روش تاثیر گذاشته"مقصر اصلی فقط این پدر مادرای بی مسئولیت امروزیه ان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی با بابا بزرگ من چیکار داره؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آقای معروف پدر بزرگه منه"باهاش چیکار داری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه:منو ببر پیشش"خودش میدونه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان که بابا بزرگ خونه نیست"یعنی راست میگه؟این فقط یه بچه ست آخه برای چی باید دروغ بگه"ولی رفتاراش خیلی عجیبه اصلا به بچه ها نمیخوره!بهتره ببرمش خونه تا بابا بزرگ بیاد و از خودش ماجرارو بپرسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپس با لبخند گفتم:فعلا پدربزرگم خونه نیست"بیا بریم خونه و همونجا منتظرش بمون تا بیاد"باشه؟راستی اسمت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباهمون اخمش که از اول صحبتمون روی صورتش بود گفت:باشه بریم.اسمم نیاکه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه اسمیم داره تا به حال نشنیده بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشو گرفتمو گفتم:خیلی خب نیاک جان بیا بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوری دستشو پس کشیدو گفت:خودم میام. و بعد دنبالم راه افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه غده ولی خیلی نازه"من چهره ی نازشو خیلی دوست دارم.پوست برنزی داشت و چشمایی به رنگ توسی و موها و ابروهای مشکی"تخسم که بود و من هم کلا عاشق بچه های تخس بودم و با هر بار حرف زدنش انگار قند توی دلم آب میکردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل خونه شدیم"کاناپه رو بهش نشون دادمو گفتم:فعلا اینجا بشین تا من برم لباسامو عوض کنمو بیام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبچه:خیلی خب میتونی بری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام چهارتا شد چه بچه ی گستاخیه!بیخیالش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم توی اتاقمو لباسامو با یه تاپ و شلوارک عروسکی به رنگ صورتی عوض کردم و بعد جلوی آیینه ایستادمو موهامو شونه کردمو دم اسبی بستم.موهامو خیلی دوست داشتم بلند تا روی کمرم و موج دار به رنگ قهوه ای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره توی آیینه نگاه کردم خوب شده بودم"خیلی خوشگل نبودم بیشتر بانمک و بامزه بودم تا خوشگل"با پوستی سفید و چشمای قهوه ای درشت و کشیده که با مژه های پر زینت داده شده بود و بینی و دهن کوچیک و متناسب با صورتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نگاه کردن به خودم دست کشیدمو به طرف در اتاق رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزودتر برم یه املت خوشمزه برای خودمو اون بچه بپزم به احتمال زیاد اونم گرسنه ست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت آشپزخونه"وسط راه سنگینی نگاهی رو روی خودم احساس کردم و برگشتم سمت نگاه و با دیدن طرز نگاهش شوکه شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چرا اینجوری نگام میکنه؟!اصلا مثل بچه ها نیست!انگار به جای یه بچه یه پسر جوون داره نگاهم میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه بابا مثل اینکه باز توهم زدم"اصلا امروز حالم خوب نیستا.حتما به خاطر کم خوابی و گرسنگی زیادمه.آره همینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد آشپز خونه شدمو اول چند تا گوجه از یخچال درآوردمو شستم و بعد نشستن روی صندلی میز ناهار خوریمون شروع کردم به رنده کردن گوجه ها.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه نیاکم اومد داخل آشپزخونه و نشست رو یکی از صندلی ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با اون لحن مغرورو تخسش گفت:هی تو داری چیکار میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای بابا عجب بچه ی بی ادب و پرروییه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمامو کمی توی هم کشیدمو گفتم:اولا بنده اسم دارم و اونم نگینه نه تو"دوما دارم یه املت خوش مزه درست میکنم تا باهم بخوریم آقا خوشگله.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد این حرف سریع لپشو کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش حسابی تو هم رفتو سریع صورتشو عقب کشید و با عصبانیت گفت:به من دست نزن دختره ی خنگ!بهت میگم من بچه نیستم چرا نمیفهمی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه واقعا کفرم در اومد و بلند داد زدم:آخه این چه طرز صحبت کردن با بزرگترته؟پدر و مادرت بهت ادب یاد ندادن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه بچه چشماش گرد شد و کپ کرد"همیشه همین جورم موقعه ای که عصبی میشم دیگه نگاه نمیکنم کی جلومه و زود اعمالم از کنترل خارج میشنن ولی بعدش زود پشیمون میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین فقط یه پسر بچه ست نباید این جوری عصبانی میشدمو سرش داد میزدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اینکه از دلش در بیارم با قیافه ای پشیمون و ناراحت گفتم:ببخشید نیاک جان"نباید سرت داد میزدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول اونم با یه قیافه ی فوق العاده مغرور جوابمو داد:خیلی خب اشکال نداره کارتو بکن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه از حرفش دهنم باز موند(این بچه پررو رو گذاشته جیب بغلش) دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرمو زدم زیر خنده"اونم همین جور مات زده داشت منو نگاه میکرد"انقدر که خندیدم دلم درد گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir(واقعا من شیفته ی این بچه شدم"خیلی بامزست)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم که گذشت خندم قطع شد و دوباره مشغول رنده کردن گوجه ها شدم"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاکم وقتی که دید دیگه نمیخندم و ساکت شدم سرشو برام به حالت تاسف تکون داد!(یعنی این بچه الان برای من سرشو تکون داد و احساس تاسف کرد؟!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرم حسابی مشغول شده بود.تا به حال همچین بچه ای ندیده بودم!جدا از پرروییش خیلی بزرگونه حرف میزنه و رفتار میکنه"خیلی هم مغروره این بزرگ بشه چی میشه.یعنی واقعا این یه بچه ست؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذا رو خوردیم"منم بعدش ظرفارو جمع کردمو شروع کردم به شستن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون بچه هم ساکت سرجاش نشسته بودو خیره خیره منو نگاه میکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد غذا خوردنش افتادم و"چه پر غرورو با کلاس همراه با یه سبک خاص غذا میخورد!تا به حال بچه ای رو ندیده بودم که به این شکل غذا بخوره"حتی منی که یه آدم بزرگترم تا به حال انقدر با کلاس غذامو نخورده بودم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار این بچه یه جور غرور شاهانه داره!به احتمال زیاد از یه خانواده ی خیلی ثروتمند باشه"بعید نیست بهش میخوره"ولی تا موقعه ای که بابا بزرگ برمیگرده خونه باید صبر کنم تا جریانو از خودش بپرسمو این کنجکاوی که دامن گیرم شده کاملا رفع بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیلی خب تموم شد"آخرین ظرفم گذاشتم روی آبچکون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید حتما برم یه دوش بگیرمو بعدش به اتاقم برمو با خیال راحت کمی استراحت کنم تا خستگیم در بیاد"اما نمیدونم با این بچه باید چیکار کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نیاک جان من میخوام برم حموم"میخوای برات تلوزیونو روشن کنم و بزنم کانال پویا تا برنامه کودک ببینی و هم حوصلت سر نره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قیافش معلوم بود که خیلی داره حرص میخوره"با حرص زیاد و اخم گفت(این بچه اگه یه بار اخم نکنه فکرنکنم روزش شب بشه):نه لازم نکرده! وبعد ملایم تر جملشو ادامه داد:منم حتما باید هر روز به حمام برم وگرنه احساس بدی نسبت به خودم بهم دست میده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی اینم الان میخواد بره حموم؟الحق که یه بچه فوق العاده پرروعه"مثل اینکه نمیشه کاریش کرد"پس بهتره اول این آقا رو بفرستم حمومو بعد از اون خودم برم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه پس اول تو برو حموم "بعد از تو من میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش رو تکون دادو دیگه چیزی نگفت.بعد از این که حمومو بهش نشون دادم رفتم سمت اتاقم تا براش حوله و لباس بیارم"یکی از کشوهای کمدمو باز کردمو ازش یه حوله نو درآوردم تازه خریده بودمشو تا حالا ازش استفاده نکرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب من که لباس مناسبی برای یه پسر بچه ندارم!یه کشوی دیگه رو باز کردمو کمی گشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتصمیم گرفتم یکی از کوچیک ترینو تنگ ترین تاپ و شلوارکامو براش ببرم.تاپ و شلوارک مورد نظرمو برداشتم و بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین تقریبا اندازشه شاید فقط یه خورده گشاد باشه" رفتم سمت حموم و در زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو باز کرد هنوز لباساشو در نیاورده بود" سرشو تکون داد به معنی این که چی میگی یا چیکار داری؟!(در عجبم یعنی واقعا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای این بچه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتکون دادن یه کله ی یکیلویی سخت تر از تکون دادن یه زبون یه گرمیه؟!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول حوله رو گرفتم طرفشو گفتم:بیا عزیزم اینم یه حوله ی تمیز.حوله رو ازم گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه دادم:درضمن من لباس مناسبی برات نداشتم"به خاطر همین یکی از کوچیک ترین لباسای خودمو برات آوردم تا بپوشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه چهره اش برفروخته شدو داد زد:چی گفتی؟لازم نکرده نادون!همین لباسا رو دوباره میپوشم.و محکم درو بهم کوبید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخشکم زده بود و دهنم اندازه ی دهنه ی غار علیصدر باز شده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون دهن باز برگشتمو روی یکی از مبلا نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حالا ندیده بودم!!!نشنیده بودم!!!واقعا چه بچه ایه!!!یعنی چه خانواده ای داره این بچه!!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین جور داشتم با خودم فکر میکردم که این چیزی که الان دیدم واقعی بود یا زاده ی تخیلاتم که صدام کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگین ...نگین...یه لحظه بیا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی چیکارم داره که این جوری صدام میزنه!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثل اینکه خیلی بهش رو دادم"با اخم بلند شدمو رفتم طرفش"بلوزو شلورشو در آورده بودو فقط یه شورت تقریبا بلند پاش بود.مثل خودش با سر اشاره کردم که چی میخوای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز قیافش معلوم بود که یکم از کارش شرمنده ست ولی هنوزم حالت مغرورشو حفظ کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم عین طلب کارا بهش نگاه میکردمو منتظر بودم تا حرفشو بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم نگاهم کرد " انگار دو دل بود نسبت به حرفی که میخواست بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره بعد چند دقیقه گفت:ببخشید!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین الان با من بود؟از من معذرت خواست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه ی اخموشو از نظر گذروندم!الهی بچم پشیمونه.چه اخمیم کرده حتما خجالت کشیده!چه نازه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول زود کار چند لحظه پیششو فراموش کردم.اخلاقم همین جوری بود همون جور که زود عصبانی میشدم همون جورم زود از یادم میرفت و فوری طرفو میبخشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشم خود به خود باز شد و با خوش حالی گفتم:اشکالی نداره"اصلا به دل نگرفته بودم(آره جان خودم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمو صورتشو برگردوندو با حالت غدی گفت:البته اگه به دلم میگرفتی زیاد مهم نبود!بیشتر به خاطر این صدات کردم تا بیایو پشتمو بشوری!چون تا به حال خودم این کارو انجام ندادمو همیشه کسای دیگه برام این کارو میکردن!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمات و مبهوت مونده بودم"جانم!این الان چی گفت ؟! اولش از پروییش کپ کردم بعدشم از این که گفت پشتمو کسای دیگه میشورن کاملا هنگیدم!چقدر عجیبه! یعنی انقدر پولدارن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند ثانیه به خودم اومدم و دوباره بهش اخم کردم"حالا هرچی عمرا قبول کنم"فقط همینم مونده که دلاک و کیسه کش این بچه ی مغرور شم.مگه من نوکرشم!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه حالت حرصی گفتم:دیگه چی؟شرمندتم من این کارو برات انجام نمیدم"خودت باید یه جوری پشتتو بشوری اگرم نمیتونی خب نشور.دیگه خودت میدونی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفم قیافش به کل عوض شد و با یه حالت خیلی مظلومی نگام کرد و بعدش سرشو تکون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاولش نزدیک بود از تعجب شاخام در بیان!ولی بعدش دلم براش کباب شد"من چقدر ظالمم خب اینم فقط یه بچه ست حالا یکم رفتارش با بقیه ی همسن وسالاش فرق میکنه.من نباید این جوری باهاش حرف میزدم"حالا یه درخواستی ازم کرد طرز برخوردم اصلا درست نبود"نمیمیرم که یکمم پشت این بچه رو بشورم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه برو داخل" اینکارو برات انجام میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما خیلی زود فهمیدم که قبول این کار یه اشتباه بزرگ بود!اون بچه خیلی سریع نقطه ضعفمو فهمیده بود و ازش استفاده کرده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو نقطه ضعفه من این بود که خیلی زود برای همه دل میسوزوندم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجوری شد که ما شدیم کیسه کش شازده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاک:قشنگ بشور..اونجا نه یکم اون ور تر...آره دقیقا همون جا...سریع باش...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قیافه ای زار هر فرمایشی که آقا داشتن گوش میدادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحقته نگین خانم.از بس که خنگی و زود گول میخوری"حالا قشنگ بکش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره کارم تموم شد اما یه دستت درد نکنه هم بهم نگفت بچه پررو!انگار که واقعا وظیفم بوده.البته هر چی که بکشم تقصیر خودمه از بس که خنگم..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حموم خارج شدمو به خاطر برداشتن حوله و لباس برای خودم دوباره به اتاق رفتم تا بعد از بیرون اومدن شازده منم اگه خدا بخواد به حمام برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر کمدمو باز کردمو توشو نگاه کردم و پیراهن سفیدمو در آوردم"یه پیراهن سفید بندی یکم بالاتر از زانو و که تا کمر تنگ و قسمت پایینش کمی گشاد بود و روی کل پیراهن به شکل قلب های کوچولو نگین کاری شده بود.خیلی خوشگل بود و منم واقعا دوسش داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه عادتم بود وقتی توی خونه تنها بودم لباسای راحتو باز میپوشیدم و موقع هایی که بابا بزرگ تو خونه بود یه کمی مراعات میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خب اینم که جدا از رفتاراش فقط یه پسر بچه کوچیک بود و مشکلی نداشت اگه این لباسو جلوش میپوشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره آقا نیاک اومدن بیرونو ماهم رفتیم حموم" بعد از گرفتن یه دوش کوتاه لباسمو پوشیدم" موهامو هم توی همون رختکن حمام سشوار کشیدمو ریختم دورم و بیرون اومدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاک با دیدنم اول ماتش برد اما خیلی زود به خودش اومد و سرخ شد و روشو ازم برگردوند و گفت:این چه لباسیه که پوشیدی؟!چقدر زشته!اصلانم بهت نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا این بچه چشه؟چرا اینجوری کرد؟! چرا گفت بهت نمیاد؟آخه این چی میفهمه لباسم کجاش زشته ؟!بد سلیقه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه هامو بالا انداختم و خیلی ریلکس گفتم:زشته که زشته پررو خان"من دوسش دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با بیخیالی از کنارش رد شدم"به سمت اتاقم رفتم تا کمی استراحت کنم و
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خودم گفتم دیگه بهم هیچ ربطی نداره که این بچه پررو میخواد چیکار کنه" اصلا حوصلشم سر بره حقشه"دیگه برام اهمیتی نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تختم دراز کشیدم و طولی نکشید که خوابم برد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حس دستای کوچیکی روی صورتم چشمامو باز کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاک کنارم ایستاده بود و داشت نگاهم میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالتی خواب آلود گفتم:چیه چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم طبق معمول با قیافه ی تخس و با حالت خیلی بامزه ای گفت:خودت اینجا داری خیلی خوب استراحت میکنیو گرفتی خوابیدی"پس من چی ؟!خب منم خستم"من باید کجا بخوابم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهی چه گلگیم میکنه" اینجوری چه بامزه میشه.خب راست میگه بیچاره منم خیلی بچگونه رفتار کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش لبخند زدمو گفتم:خب یه تشک از توی کمد دیواری بیار پهن کنو توی اتاق بخواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یه قیافه ی مظلوم (مثل همون قیافه ای که اون سری گولشو خوردم)گفت:نمیشه منم روی تخت بخوابم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدر ناز"یعنی بذارم؟خب بچه ست دیگه اشکالش چیه؟اما نه من نباید از یه سوراخ دو بار نیش بخورم دیگه گول چهره ی مظلومشو نمیخورم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه شما بزرگ شدی و باید تنهایی روی تشک بخوابی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاک:آخه من روی زمین راحت نیستمو اصلا نمیتونم بخوابم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب اشکالی نداره میتونی بری توی اتاق بابا بزرگمو روی تختش بخوابی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاک:نه من اونجارو دوست ندارم از همین تخت خوشم اومده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعجب پررو یه دنده ایه ها!مثل اینکه چاره ای نیست"خب بچه ست دیگه شایدم میترسه توی یه اتاق دیگه تنها بخوابه و خجالت میکشه به من بگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه عیبی نداره فقط همین یه بارو میتونی اینجا بخوابی"تختم بزرگه هر دومون جا میشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون چهره ی همیشه مغرورش به شکل بانمکی سرشو تکون دادو سریع اومد روی تختو با فاصله ی کمی ازم دراز کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندم گرفته بود ولی به زدن لبخندی اتکا کردمو دوباره چشمامو بستم"یعنی بابا بزرگ شب بر میگرده؟اصلا کجا رفته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو همین جور که داشتم فکر میکردم خیلی زود باز به خواب رفتمو خودمو به دنیای بی خبری سپردم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوم...اوم...اصلا حالش نیست که چشمامو باز کنمو از جام بلند شم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم به عادت هر روز قبل از بلند شدن از جام دستامو بلند کنمو و کمی بکشم"اما نتونستم!یعنی هر کاری کردم نشد که نشد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا انقدر جام تنگه؟!نمیتونم نفس بکشم!انگاری که یکی منو سفت گرفته!صبر کن ببینم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب چشمام رو باز کردم و با دیدن صحنه ی رو به روم درجا سکته زدم..!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی...؟چی...؟این قول بیابونی دیگه کیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند داد زدم:تو دیگه کی هستی؟اینجا چیکار میکنی؟ولم کن..ولم کن عوضی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباشنیدن صدای دادم سریع چشماشو باز کرد و دستاشو هم از دورم برداشتو گوشاشو گرفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با اخم گفت:چه خبرته؟آروم تر بابا کر شدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا دستاشو باز کرد از فرصت استفاده کردمو فوری ازش فاصله گرفتم و از تخت پریدم پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما در آخرین لحظه پام گیر کرد به لبه ی تختو و...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر میکردم قراره با مخ بخورم زمین و متلاشی شم ولی بر خلاف تصورم همون دقیقه کسی که داشتم ازش فرار میکردم با دستای قدرتمندش کمرمو از پشت گرفتو مانع از افتادنم شد و در گوشم به آرومی گفت:مواظب باش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز زمزمه ای که در گوشم کرد یه حس خاصی بهم دست داد اما خیلی سریع موقعیتمو درک کردمو برای فرار از دستش یکم سرمو چرخوندمو بازوشو گاز گرفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم بعد این کارم زود کمرمو ول کرد و بازوشو چسبید و با قیافه ی برزخی گفت:آی...چته تو دختره ی وحشی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشت کمی عقب عقب رفتمو بعدش شروع کردم به دویدن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم تا دید که دارم فرار میکنم دویدو به دنبالم افتاد و داد زد:صبر کن..بهت میگم صبر کن دختره ی نادون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما من بدون توجه به حرفاش میدویدم و نمیدونستم کجا برم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشتمو نگاه کردم چیزی نمونده بود که بهم برسه.همون لحظه در باز اتاق بابا بزرگ به چشمم خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع واردش شدمو قبل از این که بهم برسه درو بستمو قفل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی با مشتو لگد به در کوبید و بعد بیخیال شد و با حرص و عصبانیت گفت:تا آخر عمرت که نمیتونی اون تو بمونی...بلاخره که میای بیرون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو صدای قدم های محکمش که از در اتاق فاصله میگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون جور پشت در خشکم زده بود..وای حالا باید چیکار کنم؟! این قول چه جوری اومده اینجا!؟اصلال همچین چیزی ممکن نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم با خودم فکر کردمو به این نتیجه رسیدم که شاید هنوزم خوابمو همه ی این اتفاقا یه خواب ترسناکه!آره حتما همین طوره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد از این فکر با خوش حالی زیاد یه سیلی خیلی محکم روانه ی صورت نازنینم کردم!ولی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون جا روی زمین نشستمو با نا امیدی سرمو توی دستام گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا باید چیکار کنم؟این یارو چه جوری اومده تو خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم فکر کردمو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبر کن ببینم پس نیاک کجاست؟!اون که دیشب پیش من خوابید.یعنی این قول بیابونی با اون بچه کاری کرده؟نه خدا نکنه"پس چرا تو خونه نیست؟!یعنی واقعا...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستی بابا بزرگ چی؟چرا هنوز خونه نیومده؟!با این که صبح شده ولی هنوز خبری ازش نیست!نکنه...نکنه...سر بابا بزرگم بلایی آورده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع سرمو تکون دادم"نه نه این غیر ممکنه...نباید از این جور فکرا کنم"نباید نفوذ بد بزنم"حتما دیشب خونه ی یکی از دوستاش مونده و به خاطر همینه که هنوز نیومده!ولی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید حتما یه کاری کنم.دورو ورمو نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای خدا چه جاییم اومدمو پناه گرفتم"این اتاق هیچ پنجره و تلفنی نداره.گوشیمم که تو اتاق خودمه"نمیتونم ریسک کنمو به اتاقم برم و گوشیمو بردارم ممکنه که گیر بیوفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه بشه و بتونم توی یه فرصت مناسب یه جوری از دستش در برمو از خونه خارج بشم خیلی خوب میشه "اون جوری خیلی راحت میتونم به پلیسم خبر بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرو وضعمو از نظر گذروندم"با این لباس که نمیتونم برم بیرون این جوری دیگه آبرو و حیثیت برام نمیمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی این اتاقم که لباسی ندارم"دوباره اتاقو بررسی کردم تا که چشمم به چوب لباسی گوشه ی اتاق خورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآره خودشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر گلدارمو همیشه وقتی که میرفتم توی حیاط سرم میکردم و بعد طبق معمول پرتش میکردم روی مبلی جایی"احتمالا این بارم بابا بزرگ برش داشته بودو اینجا آویزونش کرده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوش حالی سمت چوب لباسی رفتمو چادرو برداشتمو سرم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو فقط منتظر یه فرصت مناسب بودم که سریع به سمت خروجی برمو خودمو نجات بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم ساعتی منتظر موندم و بعد به طرف در رفتمو خیلی آروم کلید رو توی در چرخوندم و بدون کوچکترین صدایی کمی بازش کردم و به بیرون سرک کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسالنو اطرافشو با دقت تمام نگاه کردم اما خبری ازش نبود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتما توی یکی از اتاقاست یا ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی از امن بودن سالن مطمئن شدم در اتاق رو بیشتر باز کردمو بیرون رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهم زمان با قدم های آهسته ای که بر میداشتم اطرافم رو هم میپاییدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلاخره به در خروجی رسیدمو نفس حبس شدمو با شدت به بیرون فوت کردم و بعد دستگیره ی در رو کشیدم"چشمام از ترس و تعجب گرد شدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی؟این ممکن نیست!دوباره دستگیره رو بالا و پایین کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چرا...این چرا قفله!؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون لحظه دستی دور کمرم پیچید و منو به خودش چسبوند"خشک شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از این که به خودم بیامو کار قبلمو تکرار کنم زود دستمو خوندو با دست دیگش سریع جلوی دهنمو گرفت و لبهاشو به گوشم نزدیک کرد اونقدر نزدیک که نفسهاش گوشمو میسوزوند و با هر بار زمزمه کردنش" هری دلم پایین می ریخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمزمه کرد:جایی تشریف میبردین خاله ریزه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچادر از سرم افتاده بود و چشمام هم تا آخرین حد باز شده بودن و از ترس بدنم میلرزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز همه ی اینا بدتر احساس خاصی بود که از این نزدیکی و از بودن توی آغوش این مرد غریبه بهم دست داده بود!اصلا این احساسو دوست نداشتم و تا به حال همچین حس رو تجربه نکرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید به خاطر این بود که تا این لحظه به هیچ مردی به این اندازه نزدیک نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساساتم باهم قاطی شده بودن"یه طرف حس ترسی بود که نسبت به این فرد و بلایی که قراره به سرم بیاره داشتمو طرف دیگه این حس جدید...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره در گوشم با اون صدای بم و مردونش زمزمه کرد:نترس!اگه دختر خوبی باشیو صدات در نیاد و دوباره رفتار بدی ازت سر نزنه یا وحشی نشی ولت میکنم"باشه خاله ریزه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتند تند سرمو تکون دادم تا بفهمه که حرفشو قبول کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما قبل از این که ولم کنه دوباره گفت:اینو یادت باشه اگه به حرفام گوش ندیو بخوای کاری کنی یا جیغ بزنی و فکر فرار به سرت بزنه "منم بدم نمیاد که تا آخر عمرت اینجا اسیرت کنم.اما به نظر میاد تو زیاد از این کار خوشت نیاد.نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد از این حرف ازم فاصله گرفت!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار بهم برق 220 ولتی وصل کرده بودن" همون طور سیخ سرجام ایستاده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا این کارهارو انجام می ده!؟اصلا منظورش چیه؟از من چی میخواد؟چه آدم عوضی و پررویه...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینا حرفا و سوالاتی بودن که مدام توی سرم میچرخیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی طولی نکشید که باز به خودم اومدمو دوباره اون روی چموشم برگشت"و با حرص سرش داد زدم:اصلا بگو ببینم تو کی هستی؟چه طوری اومدی به این خونه؟چی میخوای از جون من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم اخماش توهم رفت و بعد با حالت ترسناکی گفت:من بهت چی گفتم؟؟مثل این که اشتباه فکر کردمو تو هم بدت نمیاد که....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم طبق معمول خیلی زود فهمیدم که چه گندی زدم" و قبل از اینکه جملشو تموم کنه دوباره خشک شدم و با چشمای گرد و با وحشت زیاد نگاهش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون قول بی شاخ دمم تا چشمش به قیافه ی وحشت زده ی من خورد یه دفعه ساکت شد و چند ثانیه با تعجب بهم نگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد اون چند ثانیه قیافش از حالت ترسناک در اومدو انگاری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی به نظرم اومد که چشماش خندیدنو برای لحظه ای یه لبخند خیلی خیلی محو روی لبهاش شکل گرفت(شایدم اشتباه دیده بودم!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه داد:خب این سری میبخشمت"اما باید از این به بعد به حرفام خوب گوش بدی وگرنه اتفاق خوبی نمیوفته!خودت متوجه ای که چی میگم؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترسم بیشتر شدو همون جور بی حرکت بهش زل زدم"دقیقا مثل یه مجسمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره بهم نگاهی انداختو گفت:حالا نمیخواد بترسی گفتم اگه به حرفم گوش ندی"ولی تو که دختر حرف گوش کنی هستی این طور نیست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد از این حرفش یه ابروشو داد بالا و کمی به طرفم خم شد و به صورتم زل زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما من بازهم چیزی نگفتمو فقط نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دید هیچ عکس العملی از خودم نشون ندادم دوباره عصبانی شد و سرم داد زد:نشنیدی چی گفتم نادون؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لکنت جواب دادم:ب..ب..بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواقعا ترسیده بودم"فکر تنها بودنم و فکر اسیر بودنم تو دستای یه مرد بی اعصاب با هیکلی درشت اذیتم میکرد و منو به شدت میترسوند"اون میتونست بدون اینکه کسی بفهمه هر بلایی به سرم بیاره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جوابم آروم شد و گفت:خوبه.بذار دوباره خودمو معرفی کنم"اسم من نیاک!(چی؟چی؟نیاک؟یعنی این اسم عجیب و غریب انقدر زیاد شده؟!پس چرا من تا به حال نشنیده بودم؟!)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنذاشت بیشتر از این فکر کنمو ادامه داد:همون بچه ای که دیروز آوردی توی خونت!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جمله ی آخرش دیگه رسما دو تا شاخ روی سرم ظاهر شد!این قول بیابونی چی گفت؟مگه الان موقعه ی شوخی کردنه؟یعنی داره منو مسخره میکنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قیافش نمیخوره که اهل شوخی باشه یا بامن شوخی داشته باشه ولی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرشو کن این همون بچه ی تخس و پررو باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز طبق معمول موقعیتمو فراموش کردمو بلند بلند زدم زیر خنده و بین خنده هام گفتم:شوخی میکنی نه؟منو چی فرض کردی؟اگه به یه بچه ی دو ساله هم این حرفو بزنی میفهمه داری خالی میبندی!یعنی تو...تو...همون بچه ی گستاخو پررو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه نتونستم ادامه بدمو بلندتر از قبل خندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه دفعه دستی گردن باریکمو خیلی محکم در بر گرفتو منو کوبید به در پشت سرم"داشتم خفه میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم از دستاش بالاتر کشیده شدو صورتشو نظاره کردم و با صحنه ی وحشتناکی رو به رو شدم!صورتش کاملا قرمز شده بودو رگ پیشونیش بیرون زده بود ابروهاش از اخم غلیظی که کرده بود به چشماش رسیده بود و در آخر دندونایی که از شدت خشم روی هم میسایید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگاری داشت از عصبانیت منفجر میشد.(این جا بود که تازه فهمیدم باز گند زدم اونم چه گندی)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردنمو بیشتر فشار داد و از بین قفل دندون هاش با حرص فریاد زد:من خالی میبندم؟من گستاخو پرروام" آره؟؟چی با خودت فکر کردی دختره ی احمق؟مگه من با توی ابله شوخی دارم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه واقعا داشتم خفه میشدم"از درد و تنگی نفس اشکاهام از گوشه های چشمام سرازیر شدن.و قطره ی اول روی دستش نشست"انگار با خیس شدن دستش کمی به خودش اومدو تازه متوجه ی اشکامو حال بدم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رنگ تعجب گرفت و سریع دستاشو از روی گردنم برداشت و کمی عقب رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این که ولم کرد خم شدمو شروع کردم به سرفه کردن"نمیتونستم راحت نفس بکشم گلوم بد جوری میسوخت.سعی کردم نفس های عمیق بکشم تا هوا وارد ریه هام بشه"بلاخره تونستم اما از درد گلومو یاد لحظات سختی که چند دقیقه ی ی پیش گذرونده بودم مدام اشک میریختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اون نوع دخترایی نبودم که جلوی هر کسی بی خود و بی جهت الکی گریه میکردن ولی واقعا حس بدی داشتم و نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم"همش یاد اون لحظه ای میوفتادم که فکر میکردم زندگیم داره تموم میشه و به زودی میمیرم و دیگه هیچ راه نجات و امیدی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند دقیقه حالم بهتر شد و تونستم خودمو کمی جمع و جور کنم و به خودم مسلط بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف ایستادمو با چشمای اشکالودم نگاهش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافش بد جوری پشیمون میزد ولی بازم با لحن مغروری بهم گفت:نمیخواستم این جوری بشه"میدونی که خودت باعثش شدی!بد رفتی روی اعصابم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا که فکرشو میکنم واقعا رفتاراش خیلی شبیه اون پسر کوچولوی غد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچی نگفتمو سرمو انداختم پایین و ساکت موندم تا ادامه ی حرفاشو بزنه(خیلی ازش میترسیدم).
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما چند ثانیه ای گذشتو باز هیچی نگفت(چی شد یعنی حرفاش تموم شدن؟!).سرمو بالا آوردمو نگاهش کردم و دیدم که اصلا حواسش اینجا نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ابروش داده بود بالا و داشت با لذت خاصی سرتا پامو نظاره میکرد"مثل وقتایی که آدم از یه چیزی خیلی زیاد خوشش میاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از این که سر تا پامو یه بار کامل اسکن کرد نگاهش برگشتو روی قسمت بالا تنم و شونه هام ثابت موند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی شده؟!این چرا اینجوری نگاه میکنه؟!فوری لباسمو نگاه کردم که ببینم مشکل از کجاست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خداجون...خاک همه ی عالم بر فرق سر من خنگ...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا حواسم نبود که چادرم افتاده و از اون بدتر لباسم بود که بنداش از سرشونه هام سرخورده بودنو اومده بودن پایین تر و تمام بند و بساط من بد بخت نمایان شده بود!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی آبرو شدم...بی حیثیت شدم...حالا چیکار کنم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع بندای لباسمو درست کردمو داد زدم:چشاتو درویش کن... ای هیز عوضی مگه خودت ناموس نداری؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباحالت زاری خم شدمو چادرمو از روی زمین برداشتمو سرم کردم و گوشه هاشو با دستام سفت چسبیدم تا هیچ جایی از بدنم معلوم نباشه.(در حین انجام عملیات همش خودمو آه و نفرین میکردم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن کارام نیشخندی زدو گفت:حالا نمیخواد خودتو این جوری بپوشونی!من که دیگه همه جاتو دیدم راحت باش!درضمن دفعه ی آخریه که به من توهین میکنی" حالا این دفعه رو به خاطر این که تو شرایط خوبی نبودی میبخشمت!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با چشمای خندون و نیشخندی بزرگ تر از قبل به صورت قرمزو شکل لبو شده ی من نگاه کرد.(یه روزی با دستای خودم میکشمت عوضی)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاک:خوب گوش کن و ببین چی میگم...من باهات هیچ شوخی ندارم"از همون اولم بهت گفته بودم که من بچه نیستمو فقط ظاهرم برای مدتی این شکلی شده اما خودت باور نکردی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجانم...؟این چی داره میگه؟یعنی راست میگه؟!امکان نداره..اصلا تو مغزم نمیگنجه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چقدرم بگه دروغ نمیگم بازم نمیتونم باور کنم!شاید برادر اون بچه ستو وقتی من خواب بودم اومده تو یا...خدای من دیگه مخم به جایی قد نمیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواست دوباره حرفی بزنه که همون موقع صدای مهیبی از وسط سالن بلند شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دومون به نقطه ای که صدا ایجاد شد نگاه کردیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین نور دیگه چیه؟!انگاری بینشم یه چیزیه!چشمامو ریز تر کردم تا شاید بتونم اون وسطو ببینم.اما نور خیلی زیاد بود و اصلا نمیشد دید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاک:بلاخره اومدی قوقنوس؟!منتظرت بودم!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچی قوقنوس؟!یعنی قوقنوس واقعی؟!مگه وجود داره؟مگه هست؟اصلا مگه داریم؟!از کجا اومده تو خونه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنکنه هنوز دارم خواب میبینم؟ولی من که به خودم سیلی هم زدم؟شاید دیوونه شدمو همه ی اینا ناشی از توهممه؟!و شاید هم...وای مامانی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتعجب و با چشمایی که بیش از حد گرد شده بودن به رو به رو نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواستم ببینم این موجود افسانه ای چه شکلیه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنور کلا محو شد و اون چیزی که وسطش قرار داشت نمایان شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوک زده بهش نگاه کردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین که... این که...یه آدمه!!یعنی این همون قوقنوسه؟!چرا همچین اسمی رو روی این بدبخت گذاشتن؟یعنی اسم کم آوردن که اسم یه پرنده رو روش گذاشتن(اونم یه پرنده ی افسانه ای)؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکر میکردم اسم نیاک خیلی عجیب و غریبه این که صد برابر از اون بدتره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوایسا ببینم اصلا چطوری اومد تو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقوقنوس تعظیم کرد و گفت:سلام سرورم"ببخشید که دیر به خدمت رسیدم!اوضاع کاخ کمی نابه سامان بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرا این جوری حرف میزنه؟سرورم...!!کاخ...!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه به احتمال زیاد این دوتا دیوونن و از دیوونه خونه فرار کردن و اومدن اینجا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا بیچاره شدم"نکنه میخوان 2 تایی بریزن روی سر من فلک زده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صورت فرد جدید یعنی قوقنوس دقیق شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا اگه خدا خواست و زنده موندم و از پیش این دیوونه ها سالم بیرون اومدم بعد از رفتن به اداره ی پلیس برای چهره نگاری خیلی به دردم میخوره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخیره ی صورت قوقنوس شده بودم" چهره ی خیلی زیبایی داشت بیشتر بهش میخورد دختر باشه تا یه پسر!صورت سفید مثل برف "بینی و دهان خیلی کوچیک و با چشمان فوق العاده زیبا..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه چشمایی داشت "رنگشون مشخص نبود!انگار یه جورایی هفت رنگ بودن"نگاهش آدمو طلسم میکرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه قوقنوس متوجه ی من شدو این دفعه به طرف من تعظیم کرد و گفت:سلام بر شما پرنسس جوان!خوش حالم که بعد از مدت ها دوباره چهره ی زیبای شمارو زیارت میکنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجان؟؟!این پرنسس دیگه کیه؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشتمو اطرافمو نگاه کردم تا شاید پرنسسی که میگه رو ببینم"با خودم گفتم حتما باز یه دیوونه ی دیگه وارد این خونه شده و من ازش بی خبرم!اما هر چقدر این ورو اون ورمو نگاه کردم نتونستم همچین شخصی رو پیدا کنم.هیچ کس دیگه ای به جز ما 3 نفر اینجا نبود!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب و دهن باز به خودم اشاره کردمو فکرمو بلند گفتم:نکنه این دیوونه با منه؟؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقوقنوس:چیزی فرمودید بانوی من؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدمو سریع گفتم:نه...نه...من که چیزی نگفتم...!(چه سوتی بزرگی"نزدیک بودا)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاک:چیه تعجب کردی؟!معلومه که از هیچ چیزی خبر نداری!آره این درسته که تو یک رعیتیو به شکل یک رعیت بزرگ شدی"اما در واقعیت تو از نوادگان اصیل زاده ها هستیو خاندانت یکی از بزرگترین خانواده های سلطنتی بودن و تو یک پرنسسی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بعد از تموم شدن حرفش بهم با تحقیر نگاه کرد و پوزخند زد!(عوضی)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه کم مونده بود غش کنم و از حال برم...واقعا گنجایش و تحمل این همه اتفاقو اونم توی یه روز نداشتم...باورش واقعا سخت بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شدت شک وارده دوباره رفتم توی حالت مجسمه ای و زل زدم به صورتای اون دوتا دیوونه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی قوقنوس حال خرابمو دید با نگرانی به سمتم اومد و گفت:چیزی شده بانو؟!حالتون خوب نیست؟!بهتره که کمی استراحت کنید تا حالتون بهتر بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهم نزدیک ترشدو خواست دستمو بگیره و منو به طرف کاناپه ببره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما من خیلی سریع دستشو پس زدمو با چشم غره و اخم بهش نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه پرروان اینا"اون یکی که تا تقی به توقی میخوره همش بغلم میکنه "این یکیم که الکی الکی میخواد دستمو بگیره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون قول بیابونی هم بعد از دیدن عکس العملم دوباره بهم پوزخند زد!(انقدر پوزخند بزن تا واقعا قیافت شبیه سکته ای ها بشه)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما چهره ی قوقنوس خیلی ناراحت میزد"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند ثانیه با حالت پشیمونی رو بهم گفت:گستاخی منو ببخشید بانو"باور کنید اصلا قصد اذیت و آزار شمارو نداشتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم دلم به حالش سوخت"ولی به روی خودم نیاوردم!بهتره که بهشون رو ندم وگرنه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخوام بدونم اینجا چه خبره و اینا از چی حرف میزنن؟!حتی اگه این یه کابوس بیشتر نباشه..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحن آرومی گفتم:من می خوام همه چی رو بدونم؟!میخوام بدونم که شما برای چی اینجایید و جریان چیه؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از پایان حرفم هر دوشون بهم نگاه کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقوقنوس دوباره به نیاک تعظیم کرد و گفت:لطفا اجازه بدید که من براشون کامل توضیح بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاک سرشو تکون دادو اجازه رو صادر کرد و دوباره به سمت من برگشتو با نیشخند حرص دراری به صورتم زل زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه بهش توجه ای نکردم و کل تمرکزمو جمع کردم روی حرفایی که قوقنوس قرار بود بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقوقنوس:همون طور که عالیجناب گفتن شما از یه خاندان سلطنتی مهم و بزرگید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irببینم شما خبر دارید که پدر و مادرتون چطوری فوت کردن؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره"پدر بزرگ بهم گفته.وقتی که کوچیک بودم هر دوشون توی یه تصادف مردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقوقنوس:نه" این اصلا درست نیست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشاور این حرف رو به به این خاطر بهتون گفتن چون قرار بر این بوده که شما تا وقتی که به سن قانونی یعنی 18 سالگی برسید از چیزی مطلع نشید!این واقعا به صلاحتون بوده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین جوری میتونستید با خیال راحت و در امن و امان توی این مدت معین داخل این دنیا به صورت یک دختر عادی زندگی کنید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشاور ؟!منظورش از مشاور کیه؟!یعنی پدربزگو میگه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانی که شما فقط یه بچه ی 2 ساله بودید به یک باره دشمنان قوی ظاهر شدن که به دنبال قدرت و ثروت بی حد و مرزی میگشتن"تعدادشون کم بود و افراد خیلی زیادی نداشتن اما هر کدوم از اون ها دارای قدرت شیطانی و خاصی بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچون خانواده ی شما یکی از قدرتمند ترین و ثروتمند ترین خاندان های اشرافی بود خیلی زود مورد هدف قرار گرفت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشبونه به کاختون حمله میکننو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپادشاه و اطرافیانشم زمانی از این اتفاق با خبر میشن که دیگه دیر شده بود و اون شیاطین همه رو قتل عام کرده بودن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوی قلبم احساس درد کردمو قطره اشکی از چشمام سرازیر شد"قیافه ی قوقنوسم هر بار که تعریف میکرد غمگین تر از قبل میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادامه داد:بعد از چند روز متوجه شدیم که پرنسس توسط مشاور معتمد خانواده نجات پیدا کردن!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر و مادرتون قبل از مرگشون شما رو به جناب مشاور همون کسی که شما پدر بزرگ صداش میکنید میسپرن و از راه مخفی کاخ فراریتون میدن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکام شدت پیدا کرده بودنو دیگه نمیتونستم جلوشونو بگیرم.زانوهام دیگه توانی برا ایستادن نداشتن و همون جا روی زمین نشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیعنی داره راست میگه؟!پدر و مادرم به این بدی کشته شدن؟!پدر بزرگ چی؟!یعنی واقعا بابا بزرگ واقعیم نیست؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir