داستان درباره دختری هجده‌ساله به اسم وانیاست که قلبش سرتاسر کینه از افرادی هست که خوشبختی و آرامشش رو ازش گرفتند، قلبی که خودش رو به روی احساسات قفل زنجیر کرده، که مبادا از تنها هدف زندگیش دور بشه. دختری از نسل دختران آفتاب . از نسل حماسه سازان. پایان '' زیبا

ژانر : پلیسی، عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۲ دقیقه

مطالعه آنلاین عاشقانه و پلیسی نفوذی
نویسنده: نیایش یوسفی کاربر انجمن نگاه دانلود

ویراستار: .: ~LiYaN~: .

ژانر: پلیسی، عاشقانه

طراح جلد : ستاره افشار

خلاصه:

گاهی باید متنفر بود،

به فکرِ انتقام بود.

نگذشت...نبخشید!

همیشه آرام‌بودن کارساز نیست!

گاهی باید فریاد زد!

ناسزا گفت.

گاهی باید همان باشی

که هیچ‌کس تابِ تحملت را ندارد.

که بتوانی فقط در خلوتِ خود بمانی.

شاید این‌گونه درد کمتری بکشی!

زمانش فرا رسید، زمان خون‌خواهی، زمان انتقام از پست‌فطرت‌هایی که به کسی رحم نمی‌کنند، یزیدصفت‌هایی که شکم می‌درند برای به‌دست‌آوردن پول کثیف.

من سرباز کشورم و بدترین شرایط رو تحمل کردم تا دفاع کنم از مردمم، از کودکان بی‌دفاعی که حق زندگی کردن رو از اونا می‌گیرند. به شرافتم قسم خون کثیف تک کشون رو می‌ریزم.

***

داستان درباره دختری هجده‌ساله به اسم وانیاست که قلبش سرتاسر کینه از افرادی هست که خوشبختی و آرامشش رو ازش گرفتند، قلبی که خودش رو به روی احساسات قفل زنجیر کرده، که مبادا از تنها هدف زندگیش دور بشه. دختری از نسل دختران آفتاب . از نسل حماسه سازان.

پایان '' زیبا

مقدمه

گاهی گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست، باید بنیشینی و نظاره کنی؛ اما "مرکز" را که درست انتخاب کرده باشی، "دلت قرص باشد" دیگر هر چه می‌خواهد بچرخد.

خدایا شروع سخن نامِ توست

وجودم به هر لحظه آرام توست

دل از نام و یادت بگیرد قرار

خوشم چونکه باشی مرا در کنار

حضور تو را در دلم دیده‌ام

مداوم تو را هم پرستیده‌ام

ولي از صفاتت چه گويم سخن؟

كه بي شك نگنجي به افكار من

سخن از تو گفتن يقين مشكل است

اگر چه جمالت به جان و دل است

بزرگی فقط در تو معنا شود

وجود از نگاه تو پيدا شود

خدایا این‌بار هم فقط به با یاد و نامت قلم به‌دست می‌گیرم.

الهی به امید تو.

***

- از امروز به بعد همه تلاش شما باید این باشه که اخلاق و روحیه و احساستون رو قوی کنید. واضح‌تر میگم یعنی باید از هر لحاظ تبدیل به سنگ بشید.

چرا سنگ؟

سنگ سفته، سخته و درک و احساسی ندارد .

شما باید چنان خودتون رو محکم بسازید که دشمن کوچک‌ترین راه نفوذی به احساس و منطق شما نداشته باشه!

تا اگه عزیزانتون رو هم جلوی چشم‌هاتون سر بریدن، از خودتون هیچ واکنشی نشون ندید.

شما می‌خواهید پا به جایی بذارید که فقط و فقط "هدف" برای شما مهمه.

و این هدف چیزی نیست جز... نشونه رفتن قلب دشمن و نابودی اون!

در این راهی که خودتون انتخاب کردید فداشدن و فداکردن، ایثار و از خودگذشتگی وجود داره! وقتی داوطلب شدی این‌جا باشی؛ یعنی اینکه باید پا رو خیلی از داشته‌هات بذاری!

به حرف‌های مرد روبه‌روم خوب گوش می‌دادم.

هه! از کدوم عزیزان حرف می‌زد؟! مگه من جز بابا و مامانم، عزیز دیگه‌ای هم داشتم؟ دیگه باید ترس از چی رو داشته باشم؟ اون‌ها که دیگه نیستند!

بابایی که برای تک دخترش نفسش رو می‌داد تا اشک نریزه، الان نیست که ببینه کار وانیای هجده‌ساله‌ا‌ش فقط اشک‌ریختن وغصه خوردن شده!

مامانم کجاست که ببینه دخترتپلش که دم به دقیقه بهش می‌گفت مامان گشنمه، غذا می‌خوام و اون هم کلی غذاهای رنگارنگ براش آماده می‌کرد، لوسش می‌کرد، الان چهل و پنج کیلو وزن بیشتر نداره؛ خوراکش شده آه کشیدن و غصه‌خوردن!

تا وقتی که غصه می‌خورد و سیر می‌شد، دیگه غذا می‌خواست چه‌کار؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا رضا کمکم کن قوی بشم، سخت بشم، سفت بشم، سنگ بشم. من دختر توام. واسه من "غیر ممکنی "وجود نداره .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من دیگه وانیای لجباز و ننر دوسال پیش نیستم؛ فقط کمکم کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاش می‌دونستی نبودنت چه‌قدر برام سخته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گردنبند یادگار مامانم رو لمس می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان گلم برام دعا کن، از همون‌هایی که سرنماز برام می‌کردی، دعا کن قوی بشم، از خدا بخواه تکیه‌گاهم باشه. بهش بگو یکی این پایینه که مثل خودش تنهاست و امیدش فقط به اونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

"ازش بخواه کمکم کنه پسر شروین راد رو بفرستم پیش بابای منفورش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تمام شدن درس امروز، وسیله‌هام رو جمع می‌کنم و از کلاس خارج میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دونم چرا امروز بیشتر از همیشه، دلم گرفته. کاش حداقل می‌تونستم بیرون برم و به آسمون زل بزنم. دلم واسه غروب آفتاب تنگ شده بود؛ ولی حیف که نمیشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جایی که هستیم وسط یه جنگله، چند کیلومتر اون‌طرف‌تر یه کوهه که هر جمعه مجبوریم تا بالای قله‌اش بریم. ساختمو‌ن‌های سازمان به صورت زیرزمینی داخل زمین ساخته شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر و پسرها جدا از هم و تو دو ساختمان مجزا هستیم که خیلی کم با هم برخورد داریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حق خروج و ورود بدون اجازه از مافوق رو نداریم، در واقع میشه گفت محیطی کاملا نظامی و قوانین سختی داره که هر کسی نمی‌تونه این‌جا دووم بیاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شرایط یادگیری و آموزش‌ها به قدری سخته که روزی صدبار آدم رو به غلط‌کردن می‌اندازه؛ ولی من با جون دل تلاش می‌کنم تا بالاترین نمرات رو بیارم و مافوق‌هام رو راضی نگه دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این سازمان خودگردان اداره می شد و تحت نظر هیچ‌یک از ارگان‌های سیاسی نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این‌جا به صورت محرمانه نیرو جذب می‌کنند و برای جاسوسی در باندها و شبکه‌های خلاف آموزش میدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی یادم میاد چه‌قدر به عموسهراب التماس کردم تا اجازه ورودم رو به سازمان بده، عزمم واسه ادامه‌دادن بیشتر جزم میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو سهراب، عمو سهراب، اسمش رو زیر لب زمزمه می‌کنم. یعنی من رو بخشیده؟ آهی می‌کشم و به راهم ادامه میدم. فقط باید هدفم مهم باشه، فقط هدفم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وانیا از نو متولد شو، محکم باش؛ بازی سختی در پیش داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به دو دختری میفته که با هم در حال تمرین ورزش رزمی بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی دیگه از قوانین این‌جا منع صمیمیت میان اعضای گروه بود. نمی دونم چرا این قانون رو گذاشته بودند؛ ولی هر چی بود، من این قانون رو خیلی دوست داشتم. واسه اینکه تنهایی رو خیلی دوست دارم، بهم آرامش میده و می‌تونم راحت تو خاطرات گذشته‌ام غرق بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته اگه دختر فضول و صد البته شیطونی رو که گاهی پنهونی به اتاقم میاد، فاکتور بگیرم دیگه کسی رو این‌جا نمی‌شناسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک سوسک قهوه‌ای با شاخ‌های بلند رو دستم حرکت می‌کرد، با دست گرفتمش و جلوی چشم‌هام نگهش داشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

''بابا می‌بینی دیگه از سوسک نمی‌ترسم؟''

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو به سوسک انداختم، بال‌هاش رو تکون می‌داد تا شاید بتونه فرار کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسخ‌شده بهش، ازش پرسیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من کجام شبیه توئه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای در نگاهم رو از سوسک گرفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیسو بی‌سر وصدا وارد اتاقم شد، یه نگاهی به پشت در انداخت و کامل داخل شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وای وانیا حدس بزن چی شده دختر...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش کردم؛ شاید می‌خوام بفهمم این دختر چه‌طور این‌قدر راحت با مرگ خانواده‌اش کنار اومده و یا شاید هم چه‌طور به این خوبی تظاهر به بی‌خیال‌بودن می‌کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پدرش یکی از نفوذی‌های بنام سازمان بود، علی فرامان که لقب شمشیر بران رو بهش داده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک شب، چند نفر از باند بزرگ مواد مخدری که پدرش ماموریت داشت تا این رو هم مثل بقیه گروه هایی که نابود کرد، ریشه کن کنه، به هویتش پی می‌برند و شبانه به خونه‌‌شون یورش بردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اون شب آیسو به همراه مادرش به خونه‌ی پدربزرگش رفته بودند و خبر نداشت اون بی‌شرف‌ها پدر و برادرش رو به تیر بستند. اون‌طور که آیسو می‌گفت به هر کدوم ده یا دوازده تا تیر زده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اون ماجرا، مادرش افسردگی شدیدی گرفت به حدی که مجبور شدند تو اسایشگاه روانی بستریش کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با توام چرا مثل جغد من رو نگاه می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش سمت دست‌هام و سوسک بیچاره رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چینی به دماغش داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی خاک...دخترِ خل و چل، آخه این سوسک چیه دستت گرفتی؟ ولش کن بره حالم به هم خورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیسو؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه عجب زبونت باز شد، دیگه کم‌کم داشتم ازت ناامید می‌شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به نظرت من شبیه اینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیسو چشم‌هاش گرد شد تا ‌خواست چیزی بگه، زود ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همیشه وقتی شلوغ کاری می‌کردم، بابام بهم می‌گفت سوسک بابا آروم بگیر، من هم جیغ و داد سر می‌دادم که بهم نگو سوسک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیسو با تاسف سری تکان داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وانیا بهتره زیاد بهش فکر نکنی! می‌دونم سخته و فراموش‌کردنشون کار آسونی نیست؛ ولی باور کن هیچ فایده‌ای جز افسرده شدن نداره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو خاطرات گذشته غرق شدم، سکوت آیسو هم نشون می‌داد اون هم تو خاطراتش سر می‌کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند لحظه آیسو با خوشحالی ظاهری که فقط برای تغییر حال و هوامون بود بشکنی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دختر غم و غصه رو بی‌خیال، حدس بزن چی‌شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوسک رو پرت کردم روی زمین، روی تخت نشستم و مسیر فرارکردنش رو نگاه کردم، بدون نگاه‌کردن به آیسو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قراره شام بهمون کباب بدن یا قرمه سبزی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستش یه ضربه به سرم زد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی توی منگولیسم چه‌طور بالا ترین نمرات رو میاری؟ آخه این هم حدسه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو کِی دیدی سلفِ بخت برگشته‌ی این‌جا، جز سیب‌زمینی و تخم مرغ آبپزشده غذای دیگه‌ای به خودش ببینه که این بار دوم باشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره روی تخت دراز کشیدم و دست‌هام رو زیر سر گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امروز حالم خوش نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب‌هام رو کج کردم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و حدسم نمیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تخت کنارم ‌نشست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو کی حالت خوب بوده؟ ولی بذار خودم بهت میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند دقیقه پیش، وحید علوی با محمد کیا طبق برنامه‌ی همیشگیشون، دریچه‌های بالایی رو باز گذاشتند تا هوا تهویه بشه و خدای نکرده تو این زندونِ بی در و پیکر خفه نشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم اتفاقی داشتم از اون‌جا رد می شدم.خودت که من رو می‌شناسی! اصلا فضول و بی ادب نیستم که کار زشتی مثل استراق سمع انجام بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منتظر تایید من برای تبرئه‌کردن از کارش شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم، تو این یک سال‌ونیمی که این‌جام، آیسو تنها کسی بود که گه گاهی بهم سر می‌زد و می‌زنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوایل زیاد بهش محل نمی‌دادم، نه اینکه مغرور باشم یا دوستش نداشته باشم، نه! فقط به خاطر اینکه هنوز با شرایطم کنار نیومده بودم؛ ولی این‌قدر برای دوستی پافشاری کرد تا باهاش کنار اومدم و هرچه می‌گذشت، می‌فهمیدم که چه دختر خوبیه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدها خودش بهم گفت از سر کنجکاوی پافشاری می‌کرده تا دوستم بشه و سر از کارم دربیاره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیسو وقتی پاسخی از من دریافت نکرد، ایشی زیر لب گفت و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- داشتن بهم می‌گفتند حالا که همه چیز اکی شده، باید مرحله آخر از آموزش رو انجام بدن که، تا دو هفته‌ی دیگه انتخاب شده‌ها رو وارد باند کنند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیخ سرِجام نشستم، طوری که آیسو از ترس از جاش بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیسو تو مطمئنی درست شنیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته تو؟! چرا این‌طور بلند میشی؟ ترسیدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستش رو می‌گیرم که مثل عقرب‌زده‌ها از من فاصله می‌گیره و با صدای تقریبا بلندی داد می‌زنه :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ بیشعور دست سوسکیت رو به من نزن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی از کارش دندون‌هام رو رو هم فشار میدم و با حرص میگم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خبب معذرت می‌خوام، حالا از اول بگو چی شنیدی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چشمی نازک کرد، دوباره روی تخت نشست و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی بابا، میگم همین روزاست که از این زندون آزاد میشیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهان راستی اون دو تا شکم‌گنده، این رو هم گفتند که فردا دخترها و پسرها رو تو سالن اجتماعات جمع می‌کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چیزهای دیگه هم بلغور کردند که متاسفانه هر چی زور زدم بفهمم چی میگن فایده‌ای نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالت تفکر به خودش گرفت و ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اصلا تازگی‌ها احساس می‌کنم قدرت شنواییم خیلی کم شده! جون تو اول این‌جوری نبودما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه مورچه هم صدا می‌کرد من می‌فهمیدم چی میگه! یادم باشه حتما یه سر به درمونگاه این‌جا بزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهم انداخت وقتی دید تو خودم غرق شدم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ باور کن نمی‌میری اگه حرفی...آخی...اوخی چیزی بگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دیگه برم تا بازم نیومدن پرتم کنند تو انفرادی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سمت در رفت، برگشت و یه بـ ـوسـ از راه دور برام فرستاد، خنده‌ی نمکی کرد و محتاطانه از در خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رضا یوسف نژاد، من کار نیمه‌تمومت رو تموم می‌کنم، منتظر باش که در آینده‌ی نه چندان دور هدیه خوبی بهت میدم. هم به تو، هم به مامان و هم به اونایی که به ناحق کشته شدند و اعضای بدنشون رو بی‌رحمانه به تاراج بردند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط منتظر باش و برام دعا کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امروز صبح با صدای آژیری که خیلی کم پیش می‌اومد ازش استفاده کنند، بیدارمون کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر وقت آژیر رو می‌زدند، باید تو سالن مشترک دو ساختمان حضور پیدا کنیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک طرف سالن آقایون و یک طرف هم ما نشسته بودیم و منتظر فرمانده‌مون بودیم تا بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعدادمون زیاد نبود؛ شاید در کل سی الی سی وپنج نفر، این هم چیز عجیبی نیست، ما که از این‌جا بریم نیروهای داوطلب دیگه‌ای پا به اینجا میذارند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انتهای سالن نشسته بودیم، آیسو سمت چپم و بهار، یکی از دخترهای خیلی خشگل خوابگاه سمت راستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهار کلا دختر ساکت و تو داری بود، درست مثل خودم، زود با کسی دمخور نمیشد، هر چند که زیاد اون رو نمی شناختم و فقط تو جلسه ها و تمرینات باهاش برخورد داشتم . اما تو همین برخورد ها میشد به خوبیش پی برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دل تو دلم نبود و پاهام رو عصبی تکون می‌دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ چته تو؟ مثل دارکوب رو مخم می‌کوبی! یه سال اینجا جون دادی یه ربع دیگه هم جون بده، تا بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عصبی نگاهش کردم، کمی به سمتش خم شدم و آروم در گوشش زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیسو جان ، این‌جا اتاق عایق صدای من نیست که راحت بلند حرف بزنی و کسی نباشه بیاد جمعت کنه. حالا خوبه خودت قبول داری مخت یه تکه چوب بیشتر نیست که دارکوب نوکش می‌زنه؛ ولی من وظیفه‌ام دونستم آگاهت کنم که اگه علوی دیدت حسابت با کرام‌الکاتبین نباشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو برگردوندم و به تریبون روبه‌روم خیره شدم که با صدای بلند آیسو، چشم‌های درشت‌شده از تعجبم رو دوباره بهش دوختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وانیا خیلی بی‌شعوری، اگه علوی من رو می‌انداخت انفرادی فقط به خاطر تو بود، حالا داری من رو با اون شکم‌گنده تهدید می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام نگاه‌ها به سمت آیسو برگشته بود و با دهن باز نگاهش می‌کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با جمله‌ی آخرش کل سالن از خنده ترکید! ولی من هنوز با همون چشم‌های گردشده نگاهش می‌کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیسو که انگار تازه متوجه اطرافش شده بود؛ مثل شیر برنج وا رفت و با حال زاری آروم نالید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وانیا بدبخت شدم، یه لحظه فکر کردم تو اتاقت هستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری با تاسف براش تکون دادم، با اینکه یه سال از من بزرگتر بود؛ ولی از لحاظ عقلی هنوز تو دوران کودکیش به سر می‌برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

[با صدای بازشدن در، همه به یک‌باره ساکت شدند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرمانده یا بهتره بگم سهراب یوسف نژاد، وارد سالن شد و به سمت تریبون رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از وقتی که مجبورش کردم و این‌جا اومدم دیگه باهام حرفی نزد، هر چند که من مراقبت‌های از راه دورش رو می‌دیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه به احترامش بلند شدیم و سلام نظامی دادیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رو دور تا دور سالن چرخوند و روی من ثابت کرد. نفسش را با صدا بیرون داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه سرزنشگرش رو از من جدا کرد و شروع به سخنرانی کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اول از همه با یاد و نام خدا یک صلوات بفرستید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از تمام‌شدن صلوات ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حضور شما در این جمع براتون یه افتخاره و دلیلش هم اینه که شما یک ویژگی برجسته‌ دارید و اون اینه که برای خدا پا تو این راه سخت گذاشتید، نفس این کار ارزشمنده و در این مسیر اگه کسی در راه بمیره شهید حساب میشه؛ حتی اگه در میدان جنگ هم شهید نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در این یک سال و شش ماه که این‌جا حضور دارید سختی‌های زیادی متحمل شدید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که به حول و قوه الهی و با درایت و هوش بالای خودتون تمام آموزش‌ها رو یاد گرفتید و دشواری‌ها رو پشت سر گذاشتید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش رو دوباره به من می‌اندازه؛ چه‌قدر دلم براش تنگ شده بود. خیلی سخته یکباره تمام زندگیت دگرگون بشه و از خیلی چیزها دل بکنی؛ اما وقتی یادم میاد واسه چی این‌جا اومدم آتش انتقام تو دلم شعله‌ور میشه. کور میشم مثل الان که نگاه‌های دلواپس عموم رو نمی بینم. کر میشم و نصیحت‌هاش رو نمی‌شنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها یک مرحله از ده مرحله‌ی آموزشی مونده، که بعد از اتمام اون، از بین شما افرادی انتخاب میشن تا به بزرگترین باند قاچاق اعضای بدن انسان، نفوذ کنند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام وجودم چشم شده بود و به دهن عمو سهراب نگاه می‌کردم، به لب‌هایی که حکم پروازم رو صادر می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو سهراب بعد از مکث کوتاهی ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و اما مرحله آخر...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردا صبح عازم منطقه‌ای خشک و بیابونی می‌شید، در اون‌جا نه آبی هست و نه غذایی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید چها روز رو بدون هیچ امکاناتی سپری کنید و این بستگی به همت خودتون داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر کدومتون رو درقسمتی و جدا از هم اسکان میدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو این مدت میزان تحمل خودتون رو محک بزنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هاج و واج بهش نگاه می‌کردم! چه‌طور چهار روز تو بیابونی که پر از مار و عقربه سر کنیم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرمای خردادماه اون‌جا مثل آتیش می‌مونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به جمعیت سالن کردم، انگار اون‌ها هم مثل من سردرگم شده بودند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم که به آیسو افتاد خنده‌ام گرفت، رنگش مثل گچ سفید شده بود و دهنش اندازه‌ی غار علی صدر باز مونده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیچاره تقصیری هم نداشت، واسه اون که همیشه از غذای بد و کم اردوگاه می‌نالید الان هیچی‌نخوردن براش حکم اعدام رو داشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیسو جان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همون حالتش به سمتم برگشت. به دهنش اشاره کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببندش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمو سهراب تمامی نکات لازم رو می‌گفت و هدف از این کار رو آماده‌سازی ما برای شرایط سخت می‌دونست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو به قسمت پسرها کشوندم. از پچ پچ‌هاشون مشخصه که اون‌ها هم از این خبر جا خورده باشند؛ اما یکی از اون‌ها به شکلی عجیب عکس‌العملی از خودش نشون نمی‌داد. خیلی عادی روی صندلی نشسته بود و با انگشتش روی دسته صندلی ضربه می‌زد. حتی از نیمرخش هم می‌شد اعتماد به نفسش رو دید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاد روزی افتادم که آیسو حسابی رو مخم میخ می‌کوبید و نمی‌گذاشت روی کارم تمرکز کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من هم که از پرحرفیش طاقتم تموم شده بود، خیلی جدی بهش گفتم: تو با این اخلاق بچگونه‌ات اصلا مناسب این کار نیستی و نمی‌تونی از عهده‌اش بر بیایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغی کشید و با صدای بلند بهم جواب داد: تو به من میگی مناسب این کار نیستم؟! منی که تمام بچه‌های این‌جا رو می‌شناسم و آمار همه رو دارم واسه این کار ساخته نشدم؟! حاضرم شرط ببندم تو به جز من، هیچ‌کس دیگه‌ای رو در این‌جا نمی‌شناسی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محض اطلاعت میگم که من حتی آمار گنداخلاقترین پسر اردوگاه رو هم دارم و اون‌جا بود که ریز ودرشت هوراد رو برام گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از اون با حالت قهر از اتاقم خارج شد و بماند که خودش هم بعد از سه ساعت اومد و باهام آشتی کرد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون‌جا بود که شخصیت هوراد برام جالب شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه کششی داشت که من رو به طرف خودش جذب می‌کرد، نه اینکه عاشق و دل باخته‌اش باشم، نه! فقط یه حس از سر کنجکاوی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوراد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی باید متنفر بود،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به فکرِ انتقام بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگذشت...نبخشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همیشه آرام‌لودن کار ساز نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی باید فریاد زد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناسزا گفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گاهی باید همان باشی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که هیچ‌کس تابِ تحملت را ندارد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که بتوانی فقط در خلوتِ خود بمانی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید اینگونه درد کمتری بکشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمانش فرا رسید، زمان خون‌خواهی، زمان انتقام از پست فطرت‌هایی که به کسی رحم نمی‌کنند، یزید صفت‌هایی که شکم می‌درند برای بدست آوردن پول کثیف.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من سرباز کشورم هستم، بدترین شرایط رو تحمل کردم تا دفاع کنم از مردمم، از کودکان بی‌دفاعی که حق زندگی کردن رو از اونا می‌گیرند. به شرافتم قسم خون کثیف تک‌کشون رو می‌ریزم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وانیا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سه روز از اومدن مون به این‌جا می‌گذره. منطقه‌ای بیابانی با تپه‌های نسبتا بلند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خاطر صعب‌العبور بودن این‌جا، ما رو با بالگرد به این‌جا آوردند و در جاهای مشخص‌شده اسکان دادند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه آبی وجود داره و نه غذایی که بشه خورد. تنها خوبیش وجود علف‌هایی بود که می‌شد پلاستیک روشون کشید تا شبنم روش بشینه و با خوردن قطره‌های شبنم عطش رو کم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه خدا بخواهد فردا دیگه تموم میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به قول خاله رضوان "این خان هم بگذرد. "

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد آوریش لبخند تلخی می‌زنم. ببین روزگار باهام چه کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کی باورش می‌شد وانیا یوسف نژاد همون دختر نازنازی و لوسی که خار به دستش می‌‌رفت دنیا رو کن فیکون می‌‌کرد، الان تو بدترین شرایط موجود سرکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا من به عشق تو و مامان فاطمه این‌جام، می‌‌بینی حال و روزم رو؟ می‌بینی چه‌قدر تغییر کردم؟ گله‌ای نیست؛ چون خودم خواستم و مطمئن باش تا آخرش هم میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فقط کمکم کن بابایی. من فقط دلم به حس بودنت خوشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این چندوقت حفره‌ی کم عمقی که روش رو با پلاستیک پوشونده بودند تا کمی از گرما جلوگیری کنه، خونه‌ام شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا حدی هم از گرما جلوگیری می‌کرد؛ ولی سرمای شب رو بیشتر می‌کرد. صبح زود یا عصرها قبل از تاریک‌شدن هوا دنبال علف‌های بیابونی می‌رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندبار نزدیک بود عقرب نیشم بزنه؛ ولی من سریع متوجه می‌شدم و دمش رو می‌کندم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در واقع یه جورایی خلع صلاحش می‌کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزی که می‌خواستیم به این‌جا بیایم، عمو سهراب به اتاقم اومد و ازم خواست که دیگه از این جلوتر نرم؛ ولی من آدمی نبودم که کارم رو نصفه ول کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی نای بلندشدن هم نداشتم؛ ولی چاره‌ای نیست، فقط یه روز دیگه مونده تا خودم رو بهشون ثابت کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گودال بیرون اومدم و نگاهی به دور و برم انداختم، غذای این چند وقتم رو ندیدم و این یعنی اینکه باید دنبالش تا ناکجا آباد برم. نفسم رو با صدا بیرون دادم و به راه افتادم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هر روز علوی با یه پزشک میان و به تک‌تک آدم‌های این‌جا سر می‌زنند تا ببینند هنوز زنده‌ایم یا اینکه تو این برهوت جون دادیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه وقت‌هایی هم لطف می‌کنه یه تکه نون خشک و یه مقدار خیلی کم آبِ مونده که باید صدبار اوق بزنی تا بره پایین، بهم میده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی من یک‌بار هم بهشون لب نزدم. به هیچ عنوان نمی‌خوام بهونه‌ای دست عمو سهراب بدم، تا همین‌جا هم کلی تلاش کرده بود که از کارم دست بکشم؛ اما نمی‌دونست با هر سنگی که جلو پام می‌اندازه، اراده و پشتکار من بیشتر میشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوف خدا پس این علف‌ها کجا هستند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمم به یه بوته سرسبز و تازه ‌خورد، سریع خودم رو بهش ‌رسوندم و چیدمش؛ ولی لحظه آخر سوزش بدی تو انگشتم احساس کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن ماری که از زیر بوته دراومد و به سرعت دور شد نفسم حبس شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جیغ بلندی از درد کشیدم، خدایا الان نه، الان نمی‌خوام بمیرم، دستم رو بالا آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو جیب مانتوم نگاه کردم ولی پادزهر رو ندیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا! من که همیشه می‌ذاشتم همین جا! دوباره گشتم؛ ولی نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ترس نفسم تند شده بود و تمام بدنم می‌لرزید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالم رو از سرم باز کردم و با هر سختی که بود دور مچ دستم بستم تا سم پخش نشه، احساس می‌کردم چشم‌هام دودو می‌زنه و سرم گیج میره، با بی‌حالی فریاد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کمک.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی انگار کسی نبود تا صدام رو بشنوه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابایی کمکم کن، نذار بمیرم، الان زوده بیام پیشتون، باصدای بلند داد می‌زنم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مامان می‌دونم دلتنگم هستی؛ ولی الان نه...خدایا...نه، الان نمی‌خوام بمیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدام کم و کمتر می‌شد، دوباره با صدایی تحلیل رفته درخواست کمک کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدنم شل شد و روی زمین افتادم؛ ولی لحظه‌ی آخر تو آغوش کسی فرود اومدم. ***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوراد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشویی رفتن هم این‌جا مکافاتی داره واسه خودش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالم از وضعیتم به هم می‌خورد، همه تنم بوی عرق گرفته بود! دکمه‌های پیراهنم رو باز کردم ودرش آوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به محض رفتن از این‌جا، حتما یه دوش بیست و چهار ساعته می‌گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وجود سابقه ای که داشتم؛ ولی این مامورت اهمیت ویژه ای داشت و دوره های مهارتیش واجب بود. کم‌تجربه نبودم و تو گروه های زیادی نفوذ داشتم؛ اما این یکی با همه فرق می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این باند از همشون کثیف‌تر بود. گروهی که جان آدم‌ها براش یک ارزن، ارزش نداشت . "زتاس" باند قاچاق اعضای بدن انسان. باندی که کثافت از سر تا تهش می بارید . قسم خوردم برای نابودیش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین‌طور که با پیراهنم خودم رو باد می‌زدم به سمت گودال خاکی رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای جیغ دختری مجبورم کرد سرجام بایستم. منتظر موندم شاید دوباره صدایی بشنوم؛ ولی خبری نشد. با آفتابی که این چند روز تو سرمون می‌خورد، خیالاتی شدن چیز عجیبی نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می‌خواستم به راهم ادامه بدم که فریاد کمک‌خواستن همون صدا دوباره بلند شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت به سمت صدا رفتم، حتما برای یکی از دخترهای این‌جا اتفاقی افتاده، از تپه پایین اومدم،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم سمت دختری رفت که رو زانوهاش نشسته بود و باد موهاش رو می‌رقصوند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه از دخترهای سازمانه چرا چیزی سرش نیست؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیکتر رفتم، معلومه که حالش خوب نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین که دیدم داره می‌افته با چند گام بلند خودم رو بهش رسوندم و تو آغوش گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای طلاییش رو از روی صورتش کنار زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتش کبودشده بود و نفسش به زور بالا می‌اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی می‌کرد لب‌های خشکش رو تکون بده تا چیزی بهم بگه؛ ولی بی‌حال‌تر از این حرف‌ها بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم سمت دستش رفت، چشم‌هام درشت شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدایا! دختر بیچاره رو مار نیش زده بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع پادزهر رو از جیب شلوارم بیرون آوردم و بهش تزریق کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشت نیش خورده‌اش رو که باد کرده وقرمز شده بود با لبه‌ی تیز سنگ برش دادم و با مکث تو دهنم گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم‌های خمار شده از بی‌حالی، نگاهم می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتش رو مکیدم و زهرش رو از تو دهنم تف کردم بیرون، دوباره انگشتش رو تو دهنم کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشم‌هاش از اشک خیس بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه چهره مظلوم و معصومی داشت، مسخ صورتش شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عرق سردی پشت کمرم راه افتاد، چیزی تو وجودم بهم هشدار داد، سریع انگشتش رو از دهنم خارج کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قلبم انگار می‌خواست از سینه‌ام بیرون بزنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا به حال جز مادرم، به هیج دختری تا این حد نزدیک نشده بودم؛ ولی الان...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو تکون دادم تا به خودم بیام. خاک بر سرت هوراد، تو که این‌قدر بی‌ظرفیت نبودی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم، دستم رو انداختم زیر پاش و با اون یکی دستم مثل یه بچه بغلش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون اینکه نگاهم دوباره هرز بره به سمت گودال خودم بردمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گودال رسیدم، پلاستیک روش رو با پا کنار زدم و آروم روی زمین خوابوندمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا کرمت رو شکر! این چند روز کم دردسر کشیدم که حالا پرستاری هم بهش اضافه شد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و از توی جعبه‌ی کمک‌های اولیه، که به عنوان وسایل ضروری بهمون دادن چسب، بتادین و چیزهای مورد نیازم رو در آوردم، با اخم های گره‌شده دستش رو پانسمان کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به صورتش نگاهی انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب دیدم که چشم‌هاش بازه و داره من رو نگاه می‌کنه. نگاهم رو ازش گرفتم و با همون اخمِ درهم کارم رو ادامه دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای آرومی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنونم که نجاتم دادی اگه نبودی مرگم حتمی بود. امیدوارم بتونم یه روز برات جبران کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نگاهی یخی تو چشم‌هاش زل زدم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر نکنم بتونی جبران کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخندی زدم و ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هه! با اون‌همه آموزشی که یک سال و نیم دیدی، نتونستی از خودت چهار روز مراقبت کنی، چه کاری ازت برمیاد برای کسی انجام بدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه‌طور می‌خوای سه ماه وارد باندی بشی که سرکرده‌هاش از تو چشم‌هات به درونت پی می‌برن؟ تو با اومدنت هم جون خودت رو به خطر می‌اندازی هم جون بقیه رو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنم از اون دسته دخترهایی هستی که به خاطر هیجان بیشتر تو زندگیت وارد سازمان شدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم رو ازش گرفتم و مشغول جمع‌کردن وسایل شدم، تلخ‌تر از قبل ادامه دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتی می‌خوای جبران کنی؟! باشه...به محض رفتن از این‌جا، از سازمان انصراف بده و برو، این‌طوری جبران میشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نمی‌دونم چرا باهاش این‌طوری حرف زدم؛ شاید می‌خواستم یه جورایی بی‌جنبگی چند دقیقه پیشم رو سر اون خالی کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وقتی از زندگی کسی خبر نداری زود درموردش قضاوت نکن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صداش دوباره بهش نگاه کردم، صورتش از اشک خیس شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با هق‌هق ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه انتقام‌گرفتن یه دختر از حیوون‌هایی که...پدر و مادرش رو زنده زنده تو آتیش سوزوندن و با قساوت تمام بدن سوختشون رو تکه تکه کردند رو هیجان می‌بینی؟ آره، من به خاطر همون هیجان‌های که تو میگی این‌جام. منی که حتی نتونستم برای آخری...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گریه نگذاشت حرفش رو ادامه بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به اشک‌هایی بود که مثل سیلاب از چشم‌های معصومش بیرون می‌ریخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه چیزی به قلبم چنگ انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منِ احمق چه‌کار کردم؟! مگه غیر از تشکرکردن چی گفته بود که منِ خر این‌طور باهاش حرف کردم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هق هق گریه‌اش مثل مته روی مخم بود و باعث می‌شد بیشتر از خودم بدم بیاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جعبه رو گوشه‌ی حفره پرت کردم و بیرون زدم. این همه درد واسه اون دختر چه‌قدر سخت بود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهمو به آسمون سوق دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ به خداییت قسم نابودشون می کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وانیا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم بدجور می‌سوخت؛ ولی باز هم خدا رو شکر که زنده موندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جام بلند شدم، باید هرطور شده به حفره‌ی خودم برگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شالم رو سرم کردم و از حفره بیرون رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا از کجا گودال رو پیدا کنم؟! سرم خیلی درد می‌کرد، نمی‌دونم به خاطرگزش مار بود یا به خاطر گریه‌کردنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آهی از ته دل کشیدم. یاد حرف‌هاش که می‌افتم دلم می‌سوزه؛ ولی ازش کینه‌ای به دل نمی‌گیرم؛ شاید اگه وانیای دوسال پیش بودم الان کلی فحش می‌دادم و نفرینش می‌کردم؛ ولی الان همه چیز فرق کرده، تازه باید ازش ممنون هم باشم. اگه اون نبود به خاطر سهل‌انگاری خودم الان مرده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به گودال رسیدم، داخل شدم و با بی‌حالی تو کیسه خوابم دراز کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ضعف زیادی داشتم، امروز لب به هیچی نزده بودم، از طرفی گزش مار باعث شده بود انرژیم بیشتر تحلیل بره؛ ولی هرطور شده تحمل می‌کنم، من وانیام...دختر رضا یوسف نژاد. مرد نفوذی سازمان، مردی از نسل مردان خدا؛ مردی که به جون دشمن‌هاش هراس می‌انداخت. مردی که ده‌ها باند و تشکیلات خلاف رو نابود کرد. کسی که در راه خدا به وسیله زاده‌ی شیطان به ناحق کشته شد. زود بود واسه رفتن و تنها گذاشتن یه دونه دخترش؛ اما رفت و دخترش تنها موند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب زمزمه کردم: مامان واسه امروز من رو ببخش، همیشه می‌گفتی وانیا با اینکه از هوو هم واسم بدتری؛ اما یک لحظه هم طاقت دوریت رو ندارم. اما حالا نزدیک به دوساله که از هم جدامون کردند، چه‌قدر بی رحم بود روزگار. خوشی هامون رو زود تلخ کرد. خیلی دلتنگتم مامان. کاش بودی! کاش چشم باز می کردم و همه‌ی اینا کابوس بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دلم واسه آغوشت تنگه. مامان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره‌های اشک صورتم رو خیس می‌کنند و من بیخیال از حال بدم دل غم‌دیده‌ام رو خالی می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم چشم‌هام سنگین شدند و به دنیای خواب پا گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پلک‌هام سنگینی می‌کردند؛ ولی تمام سعی‌ام رو برای بازنگهداشتنشون کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب اطرافم رو نگاه کردم، توی اتاق و روی تخت خوابیده بودم! دستم رو بالا آوردم تا چشم‌هام رو ماساژ بدم که دردی رو احساس کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به دست خون‌آلودم افتاد که انژیوکت ازش بیرون زده بود. لعنتی... من این‌جا چه‌کار می‌کنم؟! مغزم فعال شد! دست‌هام رو روی صورتم گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای خدا! نکنه عمو فهمیده باشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه بفهمه نمی‌ذاره ادامه بدم، همون لحظه در باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردی کچل با روپوش سفید که گوشی پزشکی رو به گردنش انداخته بود داخل شد، با دیدن مردِ پشت سرش دست‌هام شل شدند و کنارم افتادند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکتر لبخندی زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب، می‌بینم که دخترگلمون بالاخره بیدار شد! حالت چه‌طوره خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون‌طور که معاینه‌ام می‌‌کرد ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرما سهراب، این هم برادزاده‌ات سرومرو گنده، از من و تو هم بهتره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز من رو مخاطب قرار داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مشکل خاصی نداری؟ سردرد؟ سرگیجه؟ حالت تهوع؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مشکلی ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه...پس می‌تونی دوباره فعالیتت رو ادامه بدی، از نظر من مشکلی نیست، فقط داروهات رو تا یک هفته سر موقع حتما مصرف کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چیزهایی رو یاداشت کرد و از اتاق خارج شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا فقط من بودم و حاج سهراب یوسف نژاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه باید چه اتفاقی برات بیفته که بفهمی تو مناسب این کار نیستی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گستاخی جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عمو شما نمی‌تونی الکی سرزنشم کنی، این یه اتفاقه که ممکنه برای هرکسی پیش بیاد، من که علم غیب نداشتم زیر اون بوته یه مـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت وسط حرفم پرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون دفعه که از کوه افتادی پات شکست چی؟ که اگه خدا بهت رحم نمی‌کرد معلوم نبود چی می‌شد! اون هم یه اتفاق بود؟ در رفتگی کتف و دستت تو تمرینات هم اتفاق بوده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشم‌های درشت‌شده نگاهش کردم. این‌ها رو از کجا می‌دونه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بازم هست...بگم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم رو پایین انداختم، روی تخت کنارم نشست و بغلم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وانیا...عموجون...وقتی این چیزها رو می‌فهمیدم تا مرز مردن می‌رفتم، همه‌اش از خدا می‌خواستم من رو شرمنده‌ی داداشم نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عزیزم، تو آدم این کار نیستی، برای این کار زیادی خامی! اگه به خاطر پدر و مادرته...باور کن اون‌ها هم راضی نیستند میوه‌ی زندگیشون خودش رو این‌جوری عذاب بده. اصلا من اینجا چه‌کاره‌ام؟ خودم گیرشون می‌اندازم و نابودشون می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشک‌هام سرازیر شدند، بعد از این‌همه سختی که به جون خریدم مگه میشه حالا بی‌خیال بشم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودم رو بیشتر تو آغوشش فرو بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عمو، می‌دونم شما چه‌قدر به فکرمی؛ ولی تو رو قرآن بعد از این همه سختی و انتظار کشیدن نگید بیخیال بشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وانیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عمو، تو رو به خاک بابا قسمت میدم، بذار تا تهش برم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هوراد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به قسمت پاره‌ی سفره بود و گوش‌هام به غرغرهای شهاب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک هفته‌ای می‌شد که با شهاب و سپهر، از بچه‌های نفوذی سازمان، به باند کوچکی در یکی از شهرهای مرزی کشور نفوذ کرده بودیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رئیس باند فردی به اسم فردینه که حدود سی‌وخورده‌ای سال سن داره و با توجه به ظاهر سیاه و اندام لاغرش باید اون رو در ردیف آدم‌های همیشه نشئه گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کار این باند، فریب‌دادن اتباع خارجی بود که به صورت قاچاق وارد کشور می‌شدند، اعضای باند با ترفند، خودشون رو به عنوان راهنما جا می‌زدند و مردم بیچاره و ساده‌لوح رو به دام می‌انداختند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه این آدم‌های فریب‌خورده، می‌دونستند این‌جا چه گرگ‌های گرسنه‌ای به کمین‌شون نشستند، با هر شرایطی که تو کشور خودشان داشتند کنار می‌اومدند و حاضر به ترک شهر و دیار خود نمی‌شدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو رو خدا نگاه کن، نزدیکِ دوسال وقت صرف کردیم که بیایم تو این گروه چهارنفره که حتی نمیشه اسمش رو گذاشت باند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا نفوذ هم کردیم. آخه یکی نیست به سردار بگه مگه میشه در عرض سه ماه تو همچین جایی به کله‌گنده‌هاشون رسید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر لقمه نونی رو که نزدیک دهنش بود رو تو بشقابش انداخت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِ بسه دیگه شهاب، این چند روزه از بس غر زدی هم خودت رو خفه کردی هم ما رو، وجدانا می‌خوام بدونم از این غرزدن‌ها چیزی هم به‌دست میاری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب لیوان رو از سر سفره برداشت و به طرف سپهر پرت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو یکی لطفا سایلنت باش، تازه باید دست‌بوسم هم باشی برادر من، یه هفته‌ست اومدیم این‌جا، تو این خراب‌شده‌ای که هر لحظه ممکنه آوار بشه سرمون، نه یه حرفی می‌زنید نه اصلا به آدم نگاه می‌کنید،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اگه من هم غرغر نکنم که این‌جا میشه اتاقک ارواح با دو تا روح، که مثل ماست نماسیده می‌مونند!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب بعد از زدن حرف‌هاش، نگاهش رو سمت من داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر نیمچه لبخندی زد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان دقیقا منظورت رو از ماست نماسیده فهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب در حالی که لقمه‌ی بزرگی از املت درست می‌کرد رو به سپهر گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این همه فک زدم تو فقط همون قسمتش رو گرفتی یابو؟ پاشو برو یه آبی چیزی برامون پیدا کن، هلاک شدیم تو این گرما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و لقمه رو با زور تو دهنش فرو برد و هر از چند گاهی با انگشت زیرش می‌زد تا از دهنش بیرون نیاد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم شهاب به پا تو گلوت نپره! می‌دونی که اگه این‌جا خفه بشی و بمیری مجبوریم همین‌جا چالت کنیم داداش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنوز کامل جمله‌اش رو تموم نکرده بود که لقمه پرید تو گلوی شهاب و شروع به سرفه‌کردن کرد؛ به قدری که اشک از چشم‌هاش سرازیر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بادست محکم پشت کمرش کوبیدم. سرفه‌اش قطع شد و بی‌حال رو زمین افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای گرفته و خشدار بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دستت درد نکنه داداش؛ ولی اگه یکم محکم‌تر می‌زدی هم حرص این چند وقتت خالی می‌شد و هم مهره‌های بینوای کمرم رو نابود می‌کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر هنوز داشت می‌خندید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شهاب جای تشکرکردنته؟ اگه هوراد محکم نمی‌زد که الان داشتیم مقدمات چال‌کردنت رو انجام می‌دادیم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مکث کوتاهی ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی خدایی چشم‌ها رو داشتی؟! اگه به سنگ نگاه کنم کامل از وسط نصفش می‌کنه! جون تو اگـ...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب حرفش رو قطع کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه این رو قبول داری سق سیاهی، لامصب داشت با چشم‌هاش جوون‌مرگم می‌کرد، زن نگرفته، بابا نشده...حسرت به دل می‌خواست پرپرم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خسته از کل‌کل‌کردنشون گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسه دیگه! یادتون نره ما به خاطر کار دیگه‌ای این‌جاییم نه برای کل انداختن و مسخره‌بازی کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی‌توجه بهشون از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام فکر وذهنم به کاری بود که می‌خواستم انجام بدم، باید هر طور شده اعتماد فردین رو به دست بیاریم تا بتونیم به سردسته‌شون دنیل راد، پسر دورگه شروین راد که سال پیش اعدامش کردند، برسیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قبل از اومدن به این‌جا، سردار اطلاعاتی درباره دنیل و باند کثیفش بهمون داد؛ ولی هنوز خیلی چیزها هست که ازش نمی‌دونیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از دور فردین رو دیدم که با موتور به این سمت می‌اومد. سر جام ایستاده بودم و ویراژدادنش رو تماشا می‌کردم، نزدیکم که رسید بدون اینکه موتور رو خاموش کنه، ترمز گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از صدای موتورش شهاب و سپهر از اتاقک بیرون اومدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فردین با اون صورت لاغر و سیاه و دندون‌های یکی در میونش، نگاهی به تک‌تکمون انداخت و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیمه‌های شب یه گروه بیست نفره وارد کشور میشن، از بین اون‌ها به پنج نفر که حتما باید بچه باشن نیاز داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البته خودم هم هستم؛ اما می‌خوام برای شروع، این کار رو دست شما سه نفر بدم. اگه بتونید موفق بشین و کارتون رو خوب انجام بدید ، روند همکاریمون ادامه پیدا می‌کنه؛ ولی اگه نتونید از پسش بربیاید، باید بی‌خیال عضویت تو گروه من بشید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد گاز داد و به سرعت از جلوی چشم‌های ما سه نفر دور شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شهاب دست‌هاش رو محکم مشت کرد و از عصبانیت دندون‌هاش رو روی هم فشار داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سپهر وارفته روی زمین نشست و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به این‌ها هم میشه گفت آدم؟ به قرآن این پست فطرت‌ها از حیوون هم حیوون‌ترن! آخه یه انسان تا چه حد می‌تونه پست و کثیف باشه که به بچه‌ها هم رحم نکنه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه خودم هم از این خبر منقلب شده بودم، رو به دوتاشون که دیگه آثار خنده‌ی چند لحظه پیش تو صورتشون دیده نمی شد، گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.