رمان عاشقانه و پلیسی نفوذی به قلم نیایش یوسفی
داستان درباره دختری هجدهساله به اسم وانیاست که قلبش سرتاسر کینه از افرادی هست که خوشبختی و آرامشش رو ازش گرفتند، قلبی که خودش رو به روی احساسات قفل زنجیر کرده، که مبادا از تنها هدف زندگیش دور بشه. دختری از نسل دختران آفتاب . از نسل حماسه سازان. پایان '' زیبا
تخمین مدت زمان مطالعه : ۵ ساعت و ۲۲ دقیقه
ویراستار: .: ~LiYaN~: .
ژانر: پلیسی، عاشقانه
طراح جلد : ستاره افشار
خلاصه:
گاهی باید متنفر بود،
به فکرِ انتقام بود.
نگذشت...نبخشید!
همیشه آرامبودن کارساز نیست!
گاهی باید فریاد زد!
ناسزا گفت.
گاهی باید همان باشی
که هیچکس تابِ تحملت را ندارد.
که بتوانی فقط در خلوتِ خود بمانی.
شاید اینگونه درد کمتری بکشی!
زمانش فرا رسید، زمان خونخواهی، زمان انتقام از پستفطرتهایی که به کسی رحم نمیکنند، یزیدصفتهایی که شکم میدرند برای بهدستآوردن پول کثیف.
من سرباز کشورم و بدترین شرایط رو تحمل کردم تا دفاع کنم از مردمم، از کودکان بیدفاعی که حق زندگی کردن رو از اونا میگیرند. به شرافتم قسم خون کثیف تک کشون رو میریزم.
***
داستان درباره دختری هجدهساله به اسم وانیاست که قلبش سرتاسر کینه از افرادی هست که خوشبختی و آرامشش رو ازش گرفتند، قلبی که خودش رو به روی احساسات قفل زنجیر کرده، که مبادا از تنها هدف زندگیش دور بشه. دختری از نسل دختران آفتاب . از نسل حماسه سازان.
پایان '' زیبا
مقدمه
گاهی گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست، باید بنیشینی و نظاره کنی؛ اما "مرکز" را که درست انتخاب کرده باشی، "دلت قرص باشد" دیگر هر چه میخواهد بچرخد.
خدایا شروع سخن نامِ توست
وجودم به هر لحظه آرام توست
دل از نام و یادت بگیرد قرار
خوشم چونکه باشی مرا در کنار
حضور تو را در دلم دیدهام
مداوم تو را هم پرستیدهام
ولي از صفاتت چه گويم سخن؟
كه بي شك نگنجي به افكار من
سخن از تو گفتن يقين مشكل است
اگر چه جمالت به جان و دل است
بزرگی فقط در تو معنا شود
وجود از نگاه تو پيدا شود
خدایا اینبار هم فقط به با یاد و نامت قلم بهدست میگیرم.
الهی به امید تو.
***
- از امروز به بعد همه تلاش شما باید این باشه که اخلاق و روحیه و احساستون رو قوی کنید. واضحتر میگم یعنی باید از هر لحاظ تبدیل به سنگ بشید.
چرا سنگ؟
سنگ سفته، سخته و درک و احساسی ندارد .
شما باید چنان خودتون رو محکم بسازید که دشمن کوچکترین راه نفوذی به احساس و منطق شما نداشته باشه!
تا اگه عزیزانتون رو هم جلوی چشمهاتون سر بریدن، از خودتون هیچ واکنشی نشون ندید.
شما میخواهید پا به جایی بذارید که فقط و فقط "هدف" برای شما مهمه.
و این هدف چیزی نیست جز... نشونه رفتن قلب دشمن و نابودی اون!
در این راهی که خودتون انتخاب کردید فداشدن و فداکردن، ایثار و از خودگذشتگی وجود داره! وقتی داوطلب شدی اینجا باشی؛ یعنی اینکه باید پا رو خیلی از داشتههات بذاری!
به حرفهای مرد روبهروم خوب گوش میدادم.
هه! از کدوم عزیزان حرف میزد؟! مگه من جز بابا و مامانم، عزیز دیگهای هم داشتم؟ دیگه باید ترس از چی رو داشته باشم؟ اونها که دیگه نیستند!
بابایی که برای تک دخترش نفسش رو میداد تا اشک نریزه، الان نیست که ببینه کار وانیای هجدهسالهاش فقط اشکریختن وغصه خوردن شده!
مامانم کجاست که ببینه دخترتپلش که دم به دقیقه بهش میگفت مامان گشنمه، غذا میخوام و اون هم کلی غذاهای رنگارنگ براش آماده میکرد، لوسش میکرد، الان چهل و پنج کیلو وزن بیشتر نداره؛ خوراکش شده آه کشیدن و غصهخوردن!
تا وقتی که غصه میخورد و سیر میشد، دیگه غذا میخواست چهکار؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا رضا کمکم کن قوی بشم، سخت بشم، سفت بشم، سنگ بشم. من دختر توام. واسه من "غیر ممکنی "وجود نداره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن دیگه وانیای لجباز و ننر دوسال پیش نیستم؛ فقط کمکم کن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاش میدونستی نبودنت چهقدر برام سخته!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردنبند یادگار مامانم رو لمس میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان گلم برام دعا کن، از همونهایی که سرنماز برام میکردی، دعا کن قوی بشم، از خدا بخواه تکیهگاهم باشه. بهش بگو یکی این پایینه که مثل خودش تنهاست و امیدش فقط به اونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"ازش بخواه کمکم کنه پسر شروین راد رو بفرستم پیش بابای منفورش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تمام شدن درس امروز، وسیلههام رو جمع میکنم و از کلاس خارج میشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا امروز بیشتر از همیشه، دلم گرفته. کاش حداقل میتونستم بیرون برم و به آسمون زل بزنم. دلم واسه غروب آفتاب تنگ شده بود؛ ولی حیف که نمیشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجایی که هستیم وسط یه جنگله، چند کیلومتر اونطرفتر یه کوهه که هر جمعه مجبوریم تا بالای قلهاش بریم. ساختمونهای سازمان به صورت زیرزمینی داخل زمین ساخته شدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر و پسرها جدا از هم و تو دو ساختمان مجزا هستیم که خیلی کم با هم برخورد داریم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحق خروج و ورود بدون اجازه از مافوق رو نداریم، در واقع میشه گفت محیطی کاملا نظامی و قوانین سختی داره که هر کسی نمیتونه اینجا دووم بیاره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشرایط یادگیری و آموزشها به قدری سخته که روزی صدبار آدم رو به غلطکردن میاندازه؛ ولی من با جون دل تلاش میکنم تا بالاترین نمرات رو بیارم و مافوقهام رو راضی نگه دارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین سازمان خودگردان اداره می شد و تحت نظر هیچیک از ارگانهای سیاسی نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجا به صورت محرمانه نیرو جذب میکنند و برای جاسوسی در باندها و شبکههای خلاف آموزش میدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی یادم میاد چهقدر به عموسهراب التماس کردم تا اجازه ورودم رو به سازمان بده، عزمم واسه ادامهدادن بیشتر جزم میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو سهراب، عمو سهراب، اسمش رو زیر لب زمزمه میکنم. یعنی من رو بخشیده؟ آهی میکشم و به راهم ادامه میدم. فقط باید هدفم مهم باشه، فقط هدفم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوانیا از نو متولد شو، محکم باش؛ بازی سختی در پیش داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به دو دختری میفته که با هم در حال تمرین ورزش رزمی بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی دیگه از قوانین اینجا منع صمیمیت میان اعضای گروه بود. نمی دونم چرا این قانون رو گذاشته بودند؛ ولی هر چی بود، من این قانون رو خیلی دوست داشتم. واسه اینکه تنهایی رو خیلی دوست دارم، بهم آرامش میده و میتونم راحت تو خاطرات گذشتهام غرق بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته اگه دختر فضول و صد البته شیطونی رو که گاهی پنهونی به اتاقم میاد، فاکتور بگیرم دیگه کسی رو اینجا نمیشناسم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک سوسک قهوهای با شاخهای بلند رو دستم حرکت میکرد، با دست گرفتمش و جلوی چشمهام نگهش داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir''بابا میبینی دیگه از سوسک نمیترسم؟''
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو به سوسک انداختم، بالهاش رو تکون میداد تا شاید بتونه فرار کنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمسخشده بهش، ازش پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من کجام شبیه توئه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای در نگاهم رو از سوسک گرفتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیسو بیسر وصدا وارد اتاقم شد، یه نگاهی به پشت در انداخت و کامل داخل شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وای وانیا حدس بزن چی شده دختر...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش کردم؛ شاید میخوام بفهمم این دختر چهطور اینقدر راحت با مرگ خانوادهاش کنار اومده و یا شاید هم چهطور به این خوبی تظاهر به بیخیالبودن میکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرش یکی از نفوذیهای بنام سازمان بود، علی فرامان که لقب شمشیر بران رو بهش داده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک شب، چند نفر از باند بزرگ مواد مخدری که پدرش ماموریت داشت تا این رو هم مثل بقیه گروه هایی که نابود کرد، ریشه کن کنه، به هویتش پی میبرند و شبانه به خونهشون یورش بردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون شب آیسو به همراه مادرش به خونهی پدربزرگش رفته بودند و خبر نداشت اون بیشرفها پدر و برادرش رو به تیر بستند. اونطور که آیسو میگفت به هر کدوم ده یا دوازده تا تیر زده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون ماجرا، مادرش افسردگی شدیدی گرفت به حدی که مجبور شدند تو اسایشگاه روانی بستریش کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با توام چرا مثل جغد من رو نگاه میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش سمت دستهام و سوسک بیچاره رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچینی به دماغش داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی خاک...دخترِ خل و چل، آخه این سوسک چیه دستت گرفتی؟ ولش کن بره حالم به هم خورد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیسو؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه عجب زبونت باز شد، دیگه کمکم داشتم ازت ناامید میشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به نظرت من شبیه اینم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیسو چشمهاش گرد شد تا خواست چیزی بگه، زود ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همیشه وقتی شلوغ کاری میکردم، بابام بهم میگفت سوسک بابا آروم بگیر، من هم جیغ و داد سر میدادم که بهم نگو سوسک!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیسو با تاسف سری تکان داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وانیا بهتره زیاد بهش فکر نکنی! میدونم سخته و فراموشکردنشون کار آسونی نیست؛ ولی باور کن هیچ فایدهای جز افسرده شدن نداره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو خاطرات گذشته غرق شدم، سکوت آیسو هم نشون میداد اون هم تو خاطراتش سر میکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند لحظه آیسو با خوشحالی ظاهری که فقط برای تغییر حال و هوامون بود بشکنی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دختر غم و غصه رو بیخیال، حدس بزن چیشده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوسک رو پرت کردم روی زمین، روی تخت نشستم و مسیر فرارکردنش رو نگاه کردم، بدون نگاهکردن به آیسو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- قراره شام بهمون کباب بدن یا قرمه سبزی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دستش یه ضربه به سرم زد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یعنی توی منگولیسم چهطور بالا ترین نمرات رو میاری؟ آخه این هم حدسه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو کِی دیدی سلفِ بخت برگشتهی اینجا، جز سیبزمینی و تخم مرغ آبپزشده غذای دیگهای به خودش ببینه که این بار دوم باشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره روی تخت دراز کشیدم و دستهام رو زیر سر گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز حالم خوش نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهام رو کج کردم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- و حدسم نمیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی تخت کنارم نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو کی حالت خوب بوده؟ ولی بذار خودم بهت میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند دقیقه پیش، وحید علوی با محمد کیا طبق برنامهی همیشگیشون، دریچههای بالایی رو باز گذاشتند تا هوا تهویه بشه و خدای نکرده تو این زندونِ بی در و پیکر خفه نشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم اتفاقی داشتم از اونجا رد می شدم.خودت که من رو میشناسی! اصلا فضول و بی ادب نیستم که کار زشتی مثل استراق سمع انجام بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنتظر تایید من برای تبرئهکردن از کارش شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم، تو این یک سالونیمی که اینجام، آیسو تنها کسی بود که گه گاهی بهم سر میزد و میزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوایل زیاد بهش محل نمیدادم، نه اینکه مغرور باشم یا دوستش نداشته باشم، نه! فقط به خاطر اینکه هنوز با شرایطم کنار نیومده بودم؛ ولی اینقدر برای دوستی پافشاری کرد تا باهاش کنار اومدم و هرچه میگذشت، میفهمیدم که چه دختر خوبیه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدها خودش بهم گفت از سر کنجکاوی پافشاری میکرده تا دوستم بشه و سر از کارم دربیاره!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیسو وقتی پاسخی از من دریافت نکرد، ایشی زیر لب گفت و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- داشتن بهم میگفتند حالا که همه چیز اکی شده، باید مرحله آخر از آموزش رو انجام بدن که، تا دو هفتهی دیگه انتخاب شدهها رو وارد باند کنند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیخ سرِجام نشستم، طوری که آیسو از ترس از جاش بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیسو تو مطمئنی درست شنیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چته تو؟! چرا اینطور بلند میشی؟ ترسیدم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستش رو میگیرم که مثل عقربزدهها از من فاصله میگیره و با صدای تقریبا بلندی داد میزنه :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ بیشعور دست سوسکیت رو به من نزن!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی از کارش دندونهام رو رو هم فشار میدم و با حرص میگم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیلی خبب معذرت میخوام، حالا از اول بگو چی شنیدی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چشمی نازک کرد، دوباره روی تخت نشست و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی بابا، میگم همین روزاست که از این زندون آزاد میشیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهان راستی اون دو تا شکمگنده، این رو هم گفتند که فردا دخترها و پسرها رو تو سالن اجتماعات جمع میکنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چیزهای دیگه هم بلغور کردند که متاسفانه هر چی زور زدم بفهمم چی میگن فایدهای نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت تفکر به خودش گرفت و ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اصلا تازگیها احساس میکنم قدرت شنواییم خیلی کم شده! جون تو اول اینجوری نبودما!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه مورچه هم صدا میکرد من میفهمیدم چی میگه! یادم باشه حتما یه سر به درمونگاه اینجا بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی بهم انداخت وقتی دید تو خودم غرق شدم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ باور کن نمیمیری اگه حرفی...آخی...اوخی چیزی بگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جاش بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من دیگه برم تا بازم نیومدن پرتم کنند تو انفرادی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت در رفت، برگشت و یه بـ ـوسـ از راه دور برام فرستاد، خندهی نمکی کرد و محتاطانه از در خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرضا یوسف نژاد، من کار نیمهتمومت رو تموم میکنم، منتظر باش که در آیندهی نه چندان دور هدیه خوبی بهت میدم. هم به تو، هم به مامان و هم به اونایی که به ناحق کشته شدند و اعضای بدنشون رو بیرحمانه به تاراج بردند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط منتظر باش و برام دعا کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- امروز صبح با صدای آژیری که خیلی کم پیش میاومد ازش استفاده کنند، بیدارمون کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر وقت آژیر رو میزدند، باید تو سالن مشترک دو ساختمان حضور پیدا کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک طرف سالن آقایون و یک طرف هم ما نشسته بودیم و منتظر فرماندهمون بودیم تا بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتعدادمون زیاد نبود؛ شاید در کل سی الی سی وپنج نفر، این هم چیز عجیبی نیست، ما که از اینجا بریم نیروهای داوطلب دیگهای پا به اینجا میذارند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانتهای سالن نشسته بودیم، آیسو سمت چپم و بهار، یکی از دخترهای خیلی خشگل خوابگاه سمت راستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهار کلا دختر ساکت و تو داری بود، درست مثل خودم، زود با کسی دمخور نمیشد، هر چند که زیاد اون رو نمی شناختم و فقط تو جلسه ها و تمرینات باهاش برخورد داشتم . اما تو همین برخورد ها میشد به خوبیش پی برد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدل تو دلم نبود و پاهام رو عصبی تکون میدادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ چته تو؟ مثل دارکوب رو مخم میکوبی! یه سال اینجا جون دادی یه ربع دیگه هم جون بده، تا بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی نگاهش کردم، کمی به سمتش خم شدم و آروم در گوشش زمزمه کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیسو جان ، اینجا اتاق عایق صدای من نیست که راحت بلند حرف بزنی و کسی نباشه بیاد جمعت کنه. حالا خوبه خودت قبول داری مخت یه تکه چوب بیشتر نیست که دارکوب نوکش میزنه؛ ولی من وظیفهام دونستم آگاهت کنم که اگه علوی دیدت حسابت با کرامالکاتبین نباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو برگردوندم و به تریبون روبهروم خیره شدم که با صدای بلند آیسو، چشمهای درشتشده از تعجبم رو دوباره بهش دوختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وانیا خیلی بیشعوری، اگه علوی من رو میانداخت انفرادی فقط به خاطر تو بود، حالا داری من رو با اون شکمگنده تهدید میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام نگاهها به سمت آیسو برگشته بود و با دهن باز نگاهش میکردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا جملهی آخرش کل سالن از خنده ترکید! ولی من هنوز با همون چشمهای گردشده نگاهش میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیسو که انگار تازه متوجه اطرافش شده بود؛ مثل شیر برنج وا رفت و با حال زاری آروم نالید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وانیا بدبخت شدم، یه لحظه فکر کردم تو اتاقت هستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری با تاسف براش تکون دادم، با اینکه یه سال از من بزرگتر بود؛ ولی از لحاظ عقلی هنوز تو دوران کودکیش به سر میبرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir[با صدای بازشدن در، همه به یکباره ساکت شدند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرمانده یا بهتره بگم سهراب یوسف نژاد، وارد سالن شد و به سمت تریبون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز وقتی که مجبورش کردم و اینجا اومدم دیگه باهام حرفی نزد، هر چند که من مراقبتهای از راه دورش رو میدیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه به احترامش بلند شدیم و سلام نظامی دادیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رو دور تا دور سالن چرخوند و روی من ثابت کرد. نفسش را با صدا بیرون داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه سرزنشگرش رو از من جدا کرد و شروع به سخنرانی کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اول از همه با یاد و نام خدا یک صلوات بفرستید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از تمامشدن صلوات ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حضور شما در این جمع براتون یه افتخاره و دلیلش هم اینه که شما یک ویژگی برجسته دارید و اون اینه که برای خدا پا تو این راه سخت گذاشتید، نفس این کار ارزشمنده و در این مسیر اگه کسی در راه بمیره شهید حساب میشه؛ حتی اگه در میدان جنگ هم شهید نشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر این یک سال و شش ماه که اینجا حضور دارید سختیهای زیادی متحمل شدید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه به حول و قوه الهی و با درایت و هوش بالای خودتون تمام آموزشها رو یاد گرفتید و دشواریها رو پشت سر گذاشتید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش رو دوباره به من میاندازه؛ چهقدر دلم براش تنگ شده بود. خیلی سخته یکباره تمام زندگیت دگرگون بشه و از خیلی چیزها دل بکنی؛ اما وقتی یادم میاد واسه چی اینجا اومدم آتش انتقام تو دلم شعلهور میشه. کور میشم مثل الان که نگاههای دلواپس عموم رو نمی بینم. کر میشم و نصیحتهاش رو نمیشنوم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها یک مرحله از ده مرحلهی آموزشی مونده، که بعد از اتمام اون، از بین شما افرادی انتخاب میشن تا به بزرگترین باند قاچاق اعضای بدن انسان، نفوذ کنند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام وجودم چشم شده بود و به دهن عمو سهراب نگاه میکردم، به لبهایی که حکم پروازم رو صادر میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو سهراب بعد از مکث کوتاهی ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- و اما مرحله آخر...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردا صبح عازم منطقهای خشک و بیابونی میشید، در اونجا نه آبی هست و نه غذایی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید چها روز رو بدون هیچ امکاناتی سپری کنید و این بستگی به همت خودتون داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر کدومتون رو درقسمتی و جدا از هم اسکان میدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو این مدت میزان تحمل خودتون رو محک بزنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهاج و واج بهش نگاه میکردم! چهطور چهار روز تو بیابونی که پر از مار و عقربه سر کنیم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرمای خردادماه اونجا مثل آتیش میمونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به جمعیت سالن کردم، انگار اونها هم مثل من سردرگم شده بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم که به آیسو افتاد خندهام گرفت، رنگش مثل گچ سفید شده بود و دهنش اندازهی غار علی صدر باز مونده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیچاره تقصیری هم نداشت، واسه اون که همیشه از غذای بد و کم اردوگاه مینالید الان هیچینخوردن براش حکم اعدام رو داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآروم بهش گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیسو جان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون حالتش به سمتم برگشت. به دهنش اشاره کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ببندش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعمو سهراب تمامی نکات لازم رو میگفت و هدف از این کار رو آمادهسازی ما برای شرایط سخت میدونست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو به قسمت پسرها کشوندم. از پچ پچهاشون مشخصه که اونها هم از این خبر جا خورده باشند؛ اما یکی از اونها به شکلی عجیب عکسالعملی از خودش نشون نمیداد. خیلی عادی روی صندلی نشسته بود و با انگشتش روی دسته صندلی ضربه میزد. حتی از نیمرخش هم میشد اعتماد به نفسش رو دید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاد روزی افتادم که آیسو حسابی رو مخم میخ میکوبید و نمیگذاشت روی کارم تمرکز کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم که از پرحرفیش طاقتم تموم شده بود، خیلی جدی بهش گفتم: تو با این اخلاق بچگونهات اصلا مناسب این کار نیستی و نمیتونی از عهدهاش بر بیایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغی کشید و با صدای بلند بهم جواب داد: تو به من میگی مناسب این کار نیستم؟! منی که تمام بچههای اینجا رو میشناسم و آمار همه رو دارم واسه این کار ساخته نشدم؟! حاضرم شرط ببندم تو به جز من، هیچکس دیگهای رو در اینجا نمیشناسی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحض اطلاعت میگم که من حتی آمار گنداخلاقترین پسر اردوگاه رو هم دارم و اونجا بود که ریز ودرشت هوراد رو برام گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از اون با حالت قهر از اتاقم خارج شد و بماند که خودش هم بعد از سه ساعت اومد و باهام آشتی کرد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز اونجا بود که شخصیت هوراد برام جالب شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کششی داشت که من رو به طرف خودش جذب میکرد، نه اینکه عاشق و دل باختهاش باشم، نه! فقط یه حس از سر کنجکاوی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوراد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی باید متنفر بود،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه فکرِ انتقام بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگذشت...نبخشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمیشه آراملودن کار ساز نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی باید فریاد زد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناسزا گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی باید همان باشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه هیچکس تابِ تحملت را ندارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بتوانی فقط در خلوتِ خود بمانی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید اینگونه درد کمتری بکشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمانش فرا رسید، زمان خونخواهی، زمان انتقام از پست فطرتهایی که به کسی رحم نمیکنند، یزید صفتهایی که شکم میدرند برای بدست آوردن پول کثیف.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن سرباز کشورم هستم، بدترین شرایط رو تحمل کردم تا دفاع کنم از مردمم، از کودکان بیدفاعی که حق زندگی کردن رو از اونا میگیرند. به شرافتم قسم خون کثیف تککشون رو میریزم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوانیا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسه روز از اومدن مون به اینجا میگذره. منطقهای بیابانی با تپههای نسبتا بلند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه خاطر صعبالعبور بودن اینجا، ما رو با بالگرد به اینجا آوردند و در جاهای مشخصشده اسکان دادند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنه آبی وجود داره و نه غذایی که بشه خورد. تنها خوبیش وجود علفهایی بود که میشد پلاستیک روشون کشید تا شبنم روش بشینه و با خوردن قطرههای شبنم عطش رو کم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه خدا بخواهد فردا دیگه تموم میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه قول خاله رضوان "این خان هم بگذرد. "
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یاد آوریش لبخند تلخی میزنم. ببین روزگار باهام چه کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکی باورش میشد وانیا یوسف نژاد همون دختر نازنازی و لوسی که خار به دستش میرفت دنیا رو کن فیکون میکرد، الان تو بدترین شرایط موجود سرکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا من به عشق تو و مامان فاطمه اینجام، میبینی حال و روزم رو؟ میبینی چهقدر تغییر کردم؟ گلهای نیست؛ چون خودم خواستم و مطمئن باش تا آخرش هم میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط کمکم کن بابایی. من فقط دلم به حس بودنت خوشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین چندوقت حفرهی کم عمقی که روش رو با پلاستیک پوشونده بودند تا کمی از گرما جلوگیری کنه، خونهام شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حدی هم از گرما جلوگیری میکرد؛ ولی سرمای شب رو بیشتر میکرد. صبح زود یا عصرها قبل از تاریکشدن هوا دنبال علفهای بیابونی میرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندبار نزدیک بود عقرب نیشم بزنه؛ ولی من سریع متوجه میشدم و دمش رو میکندم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر واقع یه جورایی خلع صلاحش میکردم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزی که میخواستیم به اینجا بیایم، عمو سهراب به اتاقم اومد و ازم خواست که دیگه از این جلوتر نرم؛ ولی من آدمی نبودم که کارم رو نصفه ول کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی نای بلندشدن هم نداشتم؛ ولی چارهای نیست، فقط یه روز دیگه مونده تا خودم رو بهشون ثابت کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گودال بیرون اومدم و نگاهی به دور و برم انداختم، غذای این چند وقتم رو ندیدم و این یعنی اینکه باید دنبالش تا ناکجا آباد برم. نفسم رو با صدا بیرون دادم و به راه افتادم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر روز علوی با یه پزشک میان و به تکتک آدمهای اینجا سر میزنند تا ببینند هنوز زندهایم یا اینکه تو این برهوت جون دادیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه وقتهایی هم لطف میکنه یه تکه نون خشک و یه مقدار خیلی کم آبِ مونده که باید صدبار اوق بزنی تا بره پایین، بهم میده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی من یکبار هم بهشون لب نزدم. به هیچ عنوان نمیخوام بهونهای دست عمو سهراب بدم، تا همینجا هم کلی تلاش کرده بود که از کارم دست بکشم؛ اما نمیدونست با هر سنگی که جلو پام میاندازه، اراده و پشتکار من بیشتر میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوف خدا پس این علفها کجا هستند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمم به یه بوته سرسبز و تازه خورد، سریع خودم رو بهش رسوندم و چیدمش؛ ولی لحظه آخر سوزش بدی تو انگشتم احساس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن ماری که از زیر بوته دراومد و به سرعت دور شد نفسم حبس شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجیغ بلندی از درد کشیدم، خدایا الان نه، الان نمیخوام بمیرم، دستم رو بالا آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو جیب مانتوم نگاه کردم ولی پادزهر رو ندیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا! من که همیشه میذاشتم همین جا! دوباره گشتم؛ ولی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ترس نفسم تند شده بود و تمام بدنم میلرزید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم رو از سرم باز کردم و با هر سختی که بود دور مچ دستم بستم تا سم پخش نشه، احساس میکردم چشمهام دودو میزنه و سرم گیج میره، با بیحالی فریاد زدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کمک.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی انگار کسی نبود تا صدام رو بشنوه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابایی کمکم کن، نذار بمیرم، الان زوده بیام پیشتون، باصدای بلند داد میزنم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مامان میدونم دلتنگم هستی؛ ولی الان نه...خدایا...نه، الان نمیخوام بمیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام کم و کمتر میشد، دوباره با صدایی تحلیل رفته درخواست کمک کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدنم شل شد و روی زمین افتادم؛ ولی لحظهی آخر تو آغوش کسی فرود اومدم. ***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوراد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستشویی رفتن هم اینجا مکافاتی داره واسه خودش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالم از وضعیتم به هم میخورد، همه تنم بوی عرق گرفته بود! دکمههای پیراهنم رو باز کردم ودرش آوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه محض رفتن از اینجا، حتما یه دوش بیست و چهار ساعته میگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وجود سابقه ای که داشتم؛ ولی این مامورت اهمیت ویژه ای داشت و دوره های مهارتیش واجب بود. کمتجربه نبودم و تو گروه های زیادی نفوذ داشتم؛ اما این یکی با همه فرق میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین باند از همشون کثیفتر بود. گروهی که جان آدمها براش یک ارزن، ارزش نداشت . "زتاس" باند قاچاق اعضای بدن انسان. باندی که کثافت از سر تا تهش می بارید . قسم خوردم برای نابودیش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینطور که با پیراهنم خودم رو باد میزدم به سمت گودال خاکی رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای جیغ دختری مجبورم کرد سرجام بایستم. منتظر موندم شاید دوباره صدایی بشنوم؛ ولی خبری نشد. با آفتابی که این چند روز تو سرمون میخورد، خیالاتی شدن چیز عجیبی نیست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیخواستم به راهم ادامه بدم که فریاد کمکخواستن همون صدا دوباره بلند شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت به سمت صدا رفتم، حتما برای یکی از دخترهای اینجا اتفاقی افتاده، از تپه پایین اومدم،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم سمت دختری رفت که رو زانوهاش نشسته بود و باد موهاش رو میرقصوند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه از دخترهای سازمانه چرا چیزی سرش نیست؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیکتر رفتم، معلومه که حالش خوب نیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که دیدم داره میافته با چند گام بلند خودم رو بهش رسوندم و تو آغوش گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای طلاییش رو از روی صورتش کنار زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش کبودشده بود و نفسش به زور بالا میاومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی میکرد لبهای خشکش رو تکون بده تا چیزی بهم بگه؛ ولی بیحالتر از این حرفها بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم سمت دستش رفت، چشمهام درشت شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدایا! دختر بیچاره رو مار نیش زده بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع پادزهر رو از جیب شلوارم بیرون آوردم و بهش تزریق کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشت نیش خوردهاش رو که باد کرده وقرمز شده بود با لبهی تیز سنگ برش دادم و با مکث تو دهنم گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمهای خمار شده از بیحالی، نگاهم میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتش رو مکیدم و زهرش رو از تو دهنم تف کردم بیرون، دوباره انگشتش رو تو دهنم کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمهاش از اشک خیس بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه چهره مظلوم و معصومی داشت، مسخ صورتش شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعرق سردی پشت کمرم راه افتاد، چیزی تو وجودم بهم هشدار داد، سریع انگشتش رو از دهنم خارج کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم انگار میخواست از سینهام بیرون بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا به حال جز مادرم، به هیج دختری تا این حد نزدیک نشده بودم؛ ولی الان...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو تکون دادم تا به خودم بیام. خاک بر سرت هوراد، تو که اینقدر بیظرفیت نبودی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم، دستم رو انداختم زیر پاش و با اون یکی دستم مثل یه بچه بغلش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه نگاهم دوباره هرز بره به سمت گودال خودم بردمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گودال رسیدم، پلاستیک روش رو با پا کنار زدم و آروم روی زمین خوابوندمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا کرمت رو شکر! این چند روز کم دردسر کشیدم که حالا پرستاری هم بهش اضافه شد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و از توی جعبهی کمکهای اولیه، که به عنوان وسایل ضروری بهمون دادن چسب، بتادین و چیزهای مورد نیازم رو در آوردم، با اخم های گرهشده دستش رو پانسمان کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه صورتش نگاهی انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب دیدم که چشمهاش بازه و داره من رو نگاه میکنه. نگاهم رو ازش گرفتم و با همون اخمِ درهم کارم رو ادامه دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای آرومی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ممنونم که نجاتم دادی اگه نبودی مرگم حتمی بود. امیدوارم بتونم یه روز برات جبران کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نگاهی یخی تو چشمهاش زل زدم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فکر نکنم بتونی جبران کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم و ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هه! با اونهمه آموزشی که یک سال و نیم دیدی، نتونستی از خودت چهار روز مراقبت کنی، چه کاری ازت برمیاد برای کسی انجام بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچهطور میخوای سه ماه وارد باندی بشی که سرکردههاش از تو چشمهات به درونت پی میبرن؟ تو با اومدنت هم جون خودت رو به خطر میاندازی هم جون بقیه رو!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئنم از اون دسته دخترهایی هستی که به خاطر هیجان بیشتر تو زندگیت وارد سازمان شدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم رو ازش گرفتم و مشغول جمعکردن وسایل شدم، تلختر از قبل ادامه دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گفتی میخوای جبران کنی؟! باشه...به محض رفتن از اینجا، از سازمان انصراف بده و برو، اینطوری جبران میشه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا باهاش اینطوری حرف زدم؛ شاید میخواستم یه جورایی بیجنبگی چند دقیقه پیشم رو سر اون خالی کنم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وقتی از زندگی کسی خبر نداری زود درموردش قضاوت نکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صداش دوباره بهش نگاه کردم، صورتش از اشک خیس شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هقهق ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگه انتقامگرفتن یه دختر از حیوونهایی که...پدر و مادرش رو زنده زنده تو آتیش سوزوندن و با قساوت تمام بدن سوختشون رو تکه تکه کردند رو هیجان میبینی؟ آره، من به خاطر همون هیجانهای که تو میگی اینجام. منی که حتی نتونستم برای آخری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه نگذاشت حرفش رو ادامه بده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به اشکهایی بود که مثل سیلاب از چشمهای معصومش بیرون میریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چیزی به قلبم چنگ انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنِ احمق چهکار کردم؟! مگه غیر از تشکرکردن چی گفته بود که منِ خر اینطور باهاش حرف کردم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهق هق گریهاش مثل مته روی مخم بود و باعث میشد بیشتر از خودم بدم بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجعبه رو گوشهی حفره پرت کردم و بیرون زدم. این همه درد واسه اون دختر چهقدر سخت بود!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهمو به آسمون سوق دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ به خداییت قسم نابودشون می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوانیا:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم بدجور میسوخت؛ ولی باز هم خدا رو شکر که زنده موندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم، باید هرطور شده به حفرهی خودم برگردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالم رو سرم کردم و از حفره بیرون رفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا از کجا گودال رو پیدا کنم؟! سرم خیلی درد میکرد، نمیدونم به خاطرگزش مار بود یا به خاطر گریهکردنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهی از ته دل کشیدم. یاد حرفهاش که میافتم دلم میسوزه؛ ولی ازش کینهای به دل نمیگیرم؛ شاید اگه وانیای دوسال پیش بودم الان کلی فحش میدادم و نفرینش میکردم؛ ولی الان همه چیز فرق کرده، تازه باید ازش ممنون هم باشم. اگه اون نبود به خاطر سهلانگاری خودم الان مرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه گودال رسیدم، داخل شدم و با بیحالی تو کیسه خوابم دراز کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضعف زیادی داشتم، امروز لب به هیچی نزده بودم، از طرفی گزش مار باعث شده بود انرژیم بیشتر تحلیل بره؛ ولی هرطور شده تحمل میکنم، من وانیام...دختر رضا یوسف نژاد. مرد نفوذی سازمان، مردی از نسل مردان خدا؛ مردی که به جون دشمنهاش هراس میانداخت. مردی که دهها باند و تشکیلات خلاف رو نابود کرد. کسی که در راه خدا به وسیله زادهی شیطان به ناحق کشته شد. زود بود واسه رفتن و تنها گذاشتن یه دونه دخترش؛ اما رفت و دخترش تنها موند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب زمزمه کردم: مامان واسه امروز من رو ببخش، همیشه میگفتی وانیا با اینکه از هوو هم واسم بدتری؛ اما یک لحظه هم طاقت دوریت رو ندارم. اما حالا نزدیک به دوساله که از هم جدامون کردند، چهقدر بی رحم بود روزگار. خوشی هامون رو زود تلخ کرد. خیلی دلتنگتم مامان. کاش بودی! کاش چشم باز می کردم و همهی اینا کابوس بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم واسه آغوشت تنگه. مامان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطرههای اشک صورتم رو خیس میکنند و من بیخیال از حال بدم دل غمدیدهام رو خالی میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکم کم چشمهام سنگین شدند و به دنیای خواب پا گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپلکهام سنگینی میکردند؛ ولی تمام سعیام رو برای بازنگهداشتنشون کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب اطرافم رو نگاه کردم، توی اتاق و روی تخت خوابیده بودم! دستم رو بالا آوردم تا چشمهام رو ماساژ بدم که دردی رو احساس کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به دست خونآلودم افتاد که انژیوکت ازش بیرون زده بود. لعنتی... من اینجا چهکار میکنم؟! مغزم فعال شد! دستهام رو روی صورتم گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای خدا! نکنه عمو فهمیده باشه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه بفهمه نمیذاره ادامه بدم، همون لحظه در باز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردی کچل با روپوش سفید که گوشی پزشکی رو به گردنش انداخته بود داخل شد، با دیدن مردِ پشت سرش دستهام شل شدند و کنارم افتادند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر لبخندی زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب، میبینم که دخترگلمون بالاخره بیدار شد! حالت چهطوره خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمونطور که معاینهام میکرد ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرما سهراب، این هم برادزادهات سرومرو گنده، از من و تو هم بهتره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز من رو مخاطب قرار داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مشکل خاصی نداری؟ سردرد؟ سرگیجه؟ حالت تهوع؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه مشکلی ندارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه...پس میتونی دوباره فعالیتت رو ادامه بدی، از نظر من مشکلی نیست، فقط داروهات رو تا یک هفته سر موقع حتما مصرف کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چیزهایی رو یاداشت کرد و از اتاق خارج شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا فقط من بودم و حاج سهراب یوسف نژاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیگه باید چه اتفاقی برات بیفته که بفهمی تو مناسب این کار نیستی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گستاخی جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عمو شما نمیتونی الکی سرزنشم کنی، این یه اتفاقه که ممکنه برای هرکسی پیش بیاد، من که علم غیب نداشتم زیر اون بوته یه مـ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت وسط حرفم پرید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون دفعه که از کوه افتادی پات شکست چی؟ که اگه خدا بهت رحم نمیکرد معلوم نبود چی میشد! اون هم یه اتفاق بود؟ در رفتگی کتف و دستت تو تمرینات هم اتفاق بوده؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمهای درشتشده نگاهش کردم. اینها رو از کجا میدونه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بازم هست...بگم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رو پایین انداختم، روی تخت کنارم نشست و بغلم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وانیا...عموجون...وقتی این چیزها رو میفهمیدم تا مرز مردن میرفتم، همهاش از خدا میخواستم من رو شرمندهی داداشم نکنه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعزیزم، تو آدم این کار نیستی، برای این کار زیادی خامی! اگه به خاطر پدر و مادرته...باور کن اونها هم راضی نیستند میوهی زندگیشون خودش رو اینجوری عذاب بده. اصلا من اینجا چهکارهام؟ خودم گیرشون میاندازم و نابودشون میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشکهام سرازیر شدند، بعد از اینهمه سختی که به جون خریدم مگه میشه حالا بیخیال بشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودم رو بیشتر تو آغوشش فرو بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عمو، میدونم شما چهقدر به فکرمی؛ ولی تو رو قرآن بعد از این همه سختی و انتظار کشیدن نگید بیخیال بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وانیا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه عمو، تو رو به خاک بابا قسمت میدم، بذار تا تهش برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهوراد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به قسمت پارهی سفره بود و گوشهام به غرغرهای شهاب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفتهای میشد که با شهاب و سپهر، از بچههای نفوذی سازمان، به باند کوچکی در یکی از شهرهای مرزی کشور نفوذ کرده بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرئیس باند فردی به اسم فردینه که حدود سیوخوردهای سال سن داره و با توجه به ظاهر سیاه و اندام لاغرش باید اون رو در ردیف آدمهای همیشه نشئه گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکار این باند، فریبدادن اتباع خارجی بود که به صورت قاچاق وارد کشور میشدند، اعضای باند با ترفند، خودشون رو به عنوان راهنما جا میزدند و مردم بیچاره و سادهلوح رو به دام میانداختند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه این آدمهای فریبخورده، میدونستند اینجا چه گرگهای گرسنهای به کمینشون نشستند، با هر شرایطی که تو کشور خودشان داشتند کنار میاومدند و حاضر به ترک شهر و دیار خود نمیشدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو رو خدا نگاه کن، نزدیکِ دوسال وقت صرف کردیم که بیایم تو این گروه چهارنفره که حتی نمیشه اسمش رو گذاشت باند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا نفوذ هم کردیم. آخه یکی نیست به سردار بگه مگه میشه در عرض سه ماه تو همچین جایی به کلهگندههاشون رسید؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر لقمه نونی رو که نزدیک دهنش بود رو تو بشقابش انداخت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اِ بسه دیگه شهاب، این چند روزه از بس غر زدی هم خودت رو خفه کردی هم ما رو، وجدانا میخوام بدونم از این غرزدنها چیزی هم بهدست میاری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب لیوان رو از سر سفره برداشت و به طرف سپهر پرت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو یکی لطفا سایلنت باش، تازه باید دستبوسم هم باشی برادر من، یه هفتهست اومدیم اینجا، تو این خرابشدهای که هر لحظه ممکنه آوار بشه سرمون، نه یه حرفی میزنید نه اصلا به آدم نگاه میکنید،
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگه من هم غرغر نکنم که اینجا میشه اتاقک ارواح با دو تا روح، که مثل ماست نماسیده میمونند!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب بعد از زدن حرفهاش، نگاهش رو سمت من داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر نیمچه لبخندی زد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان دقیقا منظورت رو از ماست نماسیده فهمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب در حالی که لقمهی بزرگی از املت درست میکرد رو به سپهر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این همه فک زدم تو فقط همون قسمتش رو گرفتی یابو؟ پاشو برو یه آبی چیزی برامون پیدا کن، هلاک شدیم تو این گرما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو لقمه رو با زور تو دهنش فرو برد و هر از چند گاهی با انگشت زیرش میزد تا از دهنش بیرون نیاد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میگم شهاب به پا تو گلوت نپره! میدونی که اگه اینجا خفه بشی و بمیری مجبوریم همینجا چالت کنیم داداش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهنوز کامل جملهاش رو تموم نکرده بود که لقمه پرید تو گلوی شهاب و شروع به سرفهکردن کرد؛ به قدری که اشک از چشمهاش سرازیر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبادست محکم پشت کمرش کوبیدم. سرفهاش قطع شد و بیحال رو زمین افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای گرفته و خشدار بهم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دستت درد نکنه داداش؛ ولی اگه یکم محکمتر میزدی هم حرص این چند وقتت خالی میشد و هم مهرههای بینوای کمرم رو نابود میکردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر هنوز داشت میخندید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شهاب جای تشکرکردنته؟ اگه هوراد محکم نمیزد که الان داشتیم مقدمات چالکردنت رو انجام میدادیم...!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مکث کوتاهی ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی خدایی چشمها رو داشتی؟! اگه به سنگ نگاه کنم کامل از وسط نصفش میکنه! جون تو اگـ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب حرفش رو قطع کرد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوبه این رو قبول داری سق سیاهی، لامصب داشت با چشمهاش جوونمرگم میکرد، زن نگرفته، بابا نشده...حسرت به دل میخواست پرپرم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخسته از کلکلکردنشون گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بسه دیگه! یادتون نره ما به خاطر کار دیگهای اینجاییم نه برای کل انداختن و مسخرهبازی کردن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبیتوجه بهشون از اتاق خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام فکر وذهنم به کاری بود که میخواستم انجام بدم، باید هر طور شده اعتماد فردین رو به دست بیاریم تا بتونیم به سردستهشون دنیل راد، پسر دورگه شروین راد که سال پیش اعدامش کردند، برسیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از اومدن به اینجا، سردار اطلاعاتی درباره دنیل و باند کثیفش بهمون داد؛ ولی هنوز خیلی چیزها هست که ازش نمیدونیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز دور فردین رو دیدم که با موتور به این سمت میاومد. سر جام ایستاده بودم و ویراژدادنش رو تماشا میکردم، نزدیکم که رسید بدون اینکه موتور رو خاموش کنه، ترمز گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز صدای موتورش شهاب و سپهر از اتاقک بیرون اومدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردین با اون صورت لاغر و سیاه و دندونهای یکی در میونش، نگاهی به تکتکمون انداخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیمههای شب یه گروه بیست نفره وارد کشور میشن، از بین اونها به پنج نفر که حتما باید بچه باشن نیاز داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته خودم هم هستم؛ اما میخوام برای شروع، این کار رو دست شما سه نفر بدم. اگه بتونید موفق بشین و کارتون رو خوب انجام بدید ، روند همکاریمون ادامه پیدا میکنه؛ ولی اگه نتونید از پسش بربیاید، باید بیخیال عضویت تو گروه من بشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد گاز داد و به سرعت از جلوی چشمهای ما سه نفر دور شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشهاب دستهاش رو محکم مشت کرد و از عصبانیت دندونهاش رو روی هم فشار داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر وارفته روی زمین نشست و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به اینها هم میشه گفت آدم؟ به قرآن این پست فطرتها از حیوون هم حیوونترن! آخه یه انسان تا چه حد میتونه پست و کثیف باشه که به بچهها هم رحم نکنه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه خودم هم از این خبر منقلب شده بودم، رو به دوتاشون که دیگه آثار خندهی چند لحظه پیش تو صورتشون دیده نمی شد، گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاطفه
00سلام خیلی خوب و عالی بود ان شاءالله همیشه موفق و پیروز باشید خیلی ممنون ان شاءالله عاقبت بخیر وسلامت باشید رمان خیلی خوبی بود🙏🙏🙏🙏😘😘😘😘
۱ ماه پیشملینا
00سلام رمان بسیار خوبی بود ممنون از شما
۲ ماه پیشبیتا
00بهترین رمان پلیسی که خونده بودمممممم محشر بود دستمریزاد
۳ ماه پیش❄️❄️
00عالی کاش هوراد حداقل یه رقیب عشقی داشت 😅 دست نویسنده درد نکنه 💐🌺 🏵️
۳ ماه پیش.
00اونجایی که گفت بالا سر قبر دو شهید و... داشتم سکته میکردم فکر کردم وانیا و هوراد مردن 🗿💔
۴ ماه پیشرمان خوبی بود
00مرسی ازنویسنده عزیز
۴ ماه پیشمهریماه
۱۸ ساله 00این رمان به غیر قلم قشنگش و داستان موضوع قشنگش و عشق ها خاصن دوباره این به ما ثابت کردم ما مردم چقدر مدیون شهدای این چقدر برای این مردم زحمت کشیدم از جونشون مایه گذاشتن از خانواده زن بچه اشون زدن
۶ ماه پیشF.Z
00در یک کلمه فقط میتونم بگم عالی انقدر با جزئیات کامل و با درایت نوشته شده بود که حرفی نمی مونه برای زدن جز تقدیر نویسنده
۶ ماه پیشZari
00قشنگ بود
۹ ماه پیشزهرا
۴۰ ساله 00خوب بود
۱۱ ماه پیشمحمد
00اولین رمانی بود که هم اشکم رو دراورد هم شادم کرد ممنون از شما
۱۲ ماه پیشجانا
۱۸ ساله 00عالی بود نیایش جون واقعا خسته نباشی ایشالله همیشه همینجوری بدرخشید ب عنوان کسی ک ۵ساله داره رمان میخونه رمانت هیچ عیبی نداشته دمت گرم
۱ سال پیشدینا
۱۴ ساله 00عالی بود اگه میشه فصل دومشم بنویس
۱ سال پیشدینا
00عالی بود اگه ادامه داره فصل بعدش هم بساز
۱ سال پیش
مهتاب
۲۷ ساله 00بهترین رمانی بود که خوندم مثل بعضی رمان ها چرت و پرت نبود