رمان شکار او به قلم حدیث افشارمهر
الیسا نامه های مشکوکی پیدا میکنه.
نامه هایی که با رد خون اسمش بارها و بارها روی کاغذ نقش و نگار شده.
دائم احساس میکنه که در حال تعقیبه این که یه نفر همیشه حواسش به اونه و حتی صداش رو می شنوه.
از اینکه نزدیک پنجره بشه میترسه چون هر وقت بیرون رو نگاه میکنه توی اون تاریکی شب شخصی رو میبینه که همیشه نگاهش به خونشه! و حواس اون تا ابد پی الیسا میگرده.
نه اسم داره و نه هویت اما تمام اطلاعات الیسا رو داره. بهش پیامک میده حسابش رو پر و خالی میکنه و حتی میدونه قدم به قدم الیسا به کجا ختم میشه!
اون شکارچی کیه که فقط شب ها پیداش میشه همه رو زیر داره و بازی خطرناکی رو با پنج نفر شروع کرده.
بازی که از جنس خون و انتقامه.
بازی که در نهایت به یه ضیافت ختم میشه
ضیافتی که فقط یک نفر از اون جون سالم بدر میبره.
شکارچی بعد از پنج ماه از راه رسیده، و قراره یکی یکی خون همه رو بمکه.
اون کیه؟ و چرا همه چیز به اون شکارچی تاریکی می رسه؟
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
حدیث افشارمهر | نویسنده رمان
چون بازی قربانیش رو گرفت و نوبت به بقیه نرسید
۳۷ دقیقه پیشAa
در پارت 5900🙏💐
۳ ساعت پیشسارا
در پارت 6000وووااایییی خخدداااا خیلی رمانت قشنگم
۸ ساعت پیشZarnaz
۲۰ ساله در پارت 6000این شام آخر با ما چه کرده هم الیسا هم مارو سردرگم کرده یعنی چی میشه واقعا 😍راستی یه سوال الان تیدا که برای هم فال گرفت آزاد شد رفت پیش مامانش یانه؟ عالی بود مرسی حدیث جونم دست مریزاد💋
۹ ساعت پیشمونا
00یعنی دلم میخواد یه پارت غمگین بزاری منم روش یه متن غمگین تر کامنت کنم همرو به گریه بندازم خودمم عررر بزنم 🤣😂 کلن کرمم گرفته 🐛🦎
۱۱ ساعت پیشمتن شعر، مونا
00سکوتت را ندانستم نگاهم را نفهمیدی نگفتم گفتنی هارو تو هم هرگز نپرسیدی شبی که شام آخر بود به دست دوست خنجر بودمیان عشق و آینه یه جنگ نا برابر بود چه جنگ نابرابری چه دستی و چه خنجری چه قصه ی محقری
۱۴ ساعت پیشحدیث افشارمهر | نویسنده رمان
چه قشنگگگگگگگگگ
۱۳ ساعت پیشمونا
00🥺❤ از همه قشنگ تر خودتی و رمانت قربونت میدونی چیه ای کاش هَممون رو تو یه اتاق زندونی میکردن تا یکم فکر کنیم به گناهانمون فکر کنیم که زندگی چه کسایی رو بدبخت کردیم تا اون دنیا جلوی خدا شرمنده نشیم😔
۱۱ ساعت پیشر
در پارت 6000سلام حدیث جون عالی بود مثل همیشه من فک میکنم گناه الیسا همون نهاله که نور هم بهش میگفتن و الیسا راجب بهش سهل انگاری کرده داخل مهمونی. درسته حدیث جون.
۱۳ ساعت پیشمونا
در پارت 6000شام آخر ..به نظر من منظورش خود الیساهست آرن کلی بهش اهمیت میده و باهاش مهربونه اما الیسا قدر نشناسه و شاید آخر سر به آرن پشت کنه . حاجی بخدا نمیدونم قضیه چیه کلا سر در گمم ولی هانتر که مذهبی نی
۲۱ ساعت پیشحدیث افشارمهر | نویسنده رمان
😂😂همه سردرگمن
۲۰ ساعت پیشمونا
در پارت 6010من که میفهمم داری به اوسکلی ما میخندی همش حدسای اشتباه میزنیم و در آخر رمان ما رو به سکته میدی و یه اسکول ناقص میشیم 😂😂😂😂🤪
۱۴ ساعت پیشهستی
۱۷ ساله در پارت 6000عالیه عالی کارش ساختس👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻😱
۱۴ ساعت پیش...
در پارت 6000یه چیزی واقعا ذهنم و درگیر کرده،اگه تو یکی از بازی ها قرعه به نام الیسا بیافته چی؟هانتر عروسک دردونه اش رو به سیخ میکشه؟
۱۷ ساعت پیشحدیث افشارمهر | نویسنده رمان
هر بازیکنی به شیوه ی خود هانتر به سزای اعمالشون میرسه
۱۷ ساعت پیشفاطمه ❤️
در پارت 6010چه دختره بدی بوده 😬 ممنون نویسنده جون ❤️
۱۹ ساعت پیشمحیا
در پارت 6000چه خبره😀
۲۰ ساعت پیشآیلین
در پارت 6000بگو آخه دیوونه دختر ۱۵ ساله رو میبری پارتی و با مردی سن***بابابزرگشو داره تنهاش میذاری بابا تو دیگه کی هستی 😂😐😑😶 مرسیییییی بی نظیر بودددد ماچ به کلت حدیث 🤩😘👌💗
۲۱ ساعت پیشحدیث افشارمهر | نویسنده رمان
😂♥️
۲۰ ساعت پیشساناز
در پارت 5910ممکن باشه چونکه ممکن اسم شناسنامه اش نورا باشه و وقتی پدر ومادر طلاق گرفتن کوچک بوده باشند و آرن همیشه خواهرش رو گوچک به ذهن داشته باشد
۲۱ ساعت پیشحدیث افشارمهر | نویسنده رمان
ولی ما اگه خاطره ی یک نفر رو مرور کنیم فقط مربوط به سال های اخیرش نیست درسته ؟ :) شاید یه خاطره ی خوب مربوط به ده یا پونزده سال پیش باشه
۲۰ ساعت پیشمبی
در پارت 6000اوه اوه چه گناهانی اولیش که من نمیدونستم اینم آنقدر خطر ناک میتونه باشه ولی با دونستن اینکه اینم یک گناه بزرگه مارو آگاه کردی حدیث جون ممنون بابت پارتای این هفته تا پارتای بعدی زیبات بای 😘❤️
۲۱ ساعت پیشحدیث افشارمهر | نویسنده رمان
بوس
۲۰ ساعت پیش
-
آدرس وبسایت شخصی ثبت نشده است
-
صفحه اینستاگرام نویسنده Hadisafsharmehr@
-
آیدی تلگرامی نویسنده hadisafsharmehrr@
-
ارتباط از طریق واتس اپ ثبت نشده است.
آشوب
00با تشکر از نویسنده عزیز با این رمان فوق العاده عالی ، سوالی که فکر کنم همه رو درگیر کرده اینه که تیدا چیشد؟ و چرا فال او گرفته نشد؟