هزار و یک بوم

به قلم طیبه حیدرزاده

عاشقانه اجتماعی

من عاشق سهراب و بوم نقاشی بودم؛ سهراب عاشق آتیش بازی با سرنوشت شوممان.
گذشته طناب دارمون شد، حلقه زد دور گردنمون.
اما یه مرد مرموز پر کینه، منتظر توی سایه، تا طوفان به پا کنه!
من آخر این بازی نمی دونم. تو این طوفان خاکستر میشم یا ...
پس بیا از اول اول بازی شروع کنم...
آمد تا خزانش را سبز کند و یا…


60
7,775 تعداد بازدید
25 تعداد نظر

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۴۰ دقیقه


نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Mah

    ۳۸ ساله 00

    قشنگ بود دوسش داشتم

    ۱ هفته پیش
  • بشری

    ۲۱ ساله 00

    داستان بسیار قشنگی بود،اما یه خورده مبهم بود،درکل عالی،ممنون از نویسنده

    ۲ هفته پیش
  • Hamta

    10

    با اینکه خوندش یه خورده برای من سخت بود وروان نبود ولی رمان خیلی خوبی بود وتکراری نبود.ممنون از زحمات نویسنده عزیز

    ۴ هفته پیش
  • سولماز

    00

    بسیار بسیار عالی بود ارزش خواندن رو قطعا دارد.

    ۴ هفته پیش
  • زهرا

    10

    داستان جالبی داشت ولی متن روانی نداشت یکم خوندن وربط دادن مطالبش سخت بود

    ۱ ماه پیش
  • آرام

    ۱۹ ساله 00

    عزیزم اگه دنبال اون رمانی اسمش عابر بی سایه هست این رمانم عالی

    ۲ ماه پیش
  • سحر

    ۲۷ ساله 10

    عالی بود خیلی قشنگ بود

    ۲ ماه پیش
  • الهه

    20

    پایانش خوشه؟

    ۲ ماه پیش
  • سحر ۳۵

    21

    خیلی قشنگ بود دوسش داشتم

    ۲ ماه پیش
  • نهال

    21

    رمان جالبی بود 😍.قلمت پایدار نویسنده جان

    ۲ ماه پیش
  • بردیا

    21

    جالب بود

    ۲ ماه پیش
  • م

    71

    خیلی خوب بود رمان ،فقط سایه هرکی میدید توهم عاشقی میزد

    ۲ ماه پیش
  • مریم

    21

    عالی بودممنونم

    ۲ ماه پیش
  • سیما

    21

    عالی بود . ممنون از نویسنده

    ۲ ماه پیش
  • نرگس

    21

    عالی بود ممنون از نویسنده عزیز

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.