رمان ملورین به قلم نفیسه نوروزی
یکی بود یکی نبود…
سه تا دختر بودن٬که خیلی خیلی باهم صمیمی بودن اما…
یکی از این دخترا یه غم بزرگ داشت.
میپرسی چه غمی؟
کل خانوادش رو تو یه حادثه ی مشکوک از دست داد
ولی…
دختر قصه ی ما یه دختر معمولی نبود.
به این راحتی هام از پا نمی افتاد.
یه دختر شر و شیطون بود که خیلی ها از دستش آسایش نداشتن.
دختر قصه ی ما بعد از چندسال تصمیم میگیره دلیل مرگ خانوادش رو پیدا کنه ولی توی این راه اتفاقای خیلی عجیبی واسش میافته.
اتفاقاتی که هضمش واسه ی یه انسان معمولی خیلی سخته…
شیطان قدرتمنده…هرچند بد، هرچند زشت و سیاه
شکستش شاید غیرممکن باشه ولی با کمک الهه های پاکی زیاد مشکل نخواهد بود.
تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۲۴ دقیقه
-چی شد ؟
آبدیس- آرمین (داداش آرمیس و آبدیس)و نامزدش صبح رفتن ویلا.
آرمیس با حرص به بیرون نگاه کرد.
نمی تونستم دوستام رو ناراحت ببینم ٬ اونا همه چیزی بودن که داشتم.دوست٬ خواهر٬خانواده. برام همه چیز بودن. من خانواده ای نداشتم و دوستای گلم از هسچ چیز برام کم نذاشته بودن.
-میریم ویلای پدربزرگ...
آبدیس با تعجب بهم نگاه کرد
آبدیس-ولی ملورین٬ تو از اونجا متنفری
با لبخند تلخی بهش نگاه کردم.
-مهم نیست ابجی جونم٬ چند روزه٬ اشکالی نداره
آرمیس-ولی ماهرخ اجازه نمی ده٬فکر نکنم حتی کلید رو بهت بده.
دنده رو عوض کردم وپام رو روی گاز فشردم.
-اون با من.
از ماشین پیاده شدیم.
داشتم به سمت در ورودی خونه می رفتم که آرمیس مچ دستم رو گرفت.
برگشتم توی چشم های مهربونش نگاه کردم.
لبخند تلخی زد.
آرمیس- می دونم که اون ویلا آزارت میده و دوست نداری بری اونجا٬ خواستم بگم ما مجبور نیستیم بریم.
دستاش رو تو دستام گرفتم و لبخند تحویلش دادم.
- بلاخره باید با این واقعیت کنار بیام آرمیس.
آبدیس اومد جلو و ادای من رو در آورد وگفت- باید با این واقعیت کنار بیام... با صدای خودش ادامه داد-خوبه خوبه حالا نمیخواد فیلم هندیش کنین .
زدیم زیر خنده.
خنده کنان در ورودی رو باز کردم.
ماهرخ چند تا لباس توی دستش بود و داشت از پله های مارپیچ به آرومی پایین می اومد.
با تعجب بهم نگاه کرد و قدم هاش رو سریع کرد.
به طرفش رفتم.
ماهرخ-ملورین جان مگه کلاس نداشتی عزیزم؟
- نه کنسل شد.
هنوز با تعجب بهم نگاه می کرد.
آرمیس با چشم بهم اشاره کرد که بگو.
چشمکی بهش زدم و دستامو دور گردن ماهرخ قفل کردم.
و با چهره ی مظلومانه ای بهش نگاه کردم.
-ماهرخ جونم
ماهرخ - بگو ببینم باز چی میخوای ؟ وقتی چشمان این حالتی میشه٬ یه چیزی میخوای.
لبخندم پررنگ تر شد.
-ما میخوایم بریم شمال.
ماهرخ- باشه دخترم.
-ولی من کلید ویلا رو میخوام٬ میخوایم بریم اونجا...
شوکه نگام کرد. دستام رو از دور گردنش باز کرد و همین جوری که به سمت آشپزخونه می رفت گفت- نه ملورین نمیشه.
رفتم رو پیشخوان نشستم.
به آبدیس و آرمیس اشاره کردم برن تو اتاقم و روم رو به ماهرخ کردم.
-خواهش می کنم ماهرخ٬ اخه تا کی میتونم وارد اون ویلا نشم؟اونجا ملک منه.
ماهرخ که مشغول آشپزی بود٬ قاشق چوبی توی دستش رو توی ظرف کنار گاز گذاشت٬ درقابلمه رو گذاشت و به سمت من برگشت.
ابروهاش توی هم گره خورده بود.
ماهرخ- ملورین تو ای همه اموال و املاک داری. احتیاجی به اون ویلا نداری.
حیف وصیت پدر بزرگت بوده که اونجا رو نفروشی وگرنه وقتی خیلی بچه بودی این کار رو می کردم.
نفس عمیقی کشید و ادامه داد- ببین ملورین تو هر وقت که بخوای میتونی من رو از خونت بندازی بیرون به خاطر بعضی حرف هام ولی من به جای فرزند نداشته خودم بزرگت کردم٬ به خدا قسم
که اگه موندم و بزرگت کردم فقط برای این بود که دوستت داشتم. من خیر و صلاحت رو میخوام عزیزم.
از روی پیشخوان پایین پریدم.
دست ماهرخ رو گرفتم و بوسیدم.
- ماهرخ تو مادر منی ٬ تو بزرگم کردی این حرف ها رو نزن ولی بلاخره که باید بفهمم چه اتفاقی برای خانوادم افتاده.ازت خواهش می کنم کلید ویلا رو بده.
ماهرخ- باشه کلید رو بهت میدم اما یه شرط داره.
با خوشحالی گونش رو بوسیدم.
-باشه هر شرطی بگی قبوله.
ماهرخ- سمت اون قسمتی که ورود بهش رو پدر بزرگت ممنوع کرده نرو و این که منم باهاتون میام.
-چشم.
با خوشحالی بالا پریدم و بلند گفتم- ایول
به سمت پله ها دویدم.
حرف های ماهرخ توی سرم اکو می شد.
eli
30سلام جلد سومش رو از کجا میتونم پیدا کنم؟ خیلی سرچ کردم اما نتونستم پی دی افش رو پیدا کنم
۱ سال پیشمها
10از کجا دانلود کنم جلد سوم رو؟
۱ سال پیشثریا
10کجا میتوانم فصل سوم رو سرچ کنم؟
۱ سال پیشM
۱۹ ساله 00مرسی 😘
۲ ماه پیشNilsaa
00واااایییی دمت گرم نویسنده عالی بود هر چی بگم کمه عالی میشه اگه جلد های بعدیش هم تو همین برنامه باشه ولی انوقدر که من گشتم پیدا نکردم چجوری میتونم ☹️پیداکنم
۳ ماه پیشنیره
۳۰ ساله 00چرا جلد دو وسه نمیشه دانلود کرد
۵ ماه پیش۰۰
00بچه ها کسی میتونه راهنمایی کنه که نسخه کامل رمان شیطان یا فرشته رو کجا پیدا کنم ؟
۵ ماه پیشنیلوفر ابی
00خیلی عالی بود دوست داشتم
۷ ماه پیشNafas
00محشر بود . ببینم جلد دوم و سومش چیه؟ خاهشن بگین!
۸ ماه پیشهیناتا
۱۷ ساله 00بنظر من رمان ترسناک و باحال بود فقط از کجا میتونم جلد دومش رو پیدا کنم ؟
۱ سال پیشمها
00قلم نویسنده قوی بود..لی غلط املایی های زیادی داشت، اینکه شهروین و نیاسان و نیسا انقدر زودخودشون روباشرایط وقف دادن عجیب بود.چجوری عقد کردن؟شناسنامه از کجا اوردن؟چجوری مارروکشتن.
۱ سال پیشرهام
00موافقم ،منم درگیر ذهنیمه .
۱ سال پیشسرنا
00عالی بود ولی آخرش معلوم نشد چیشد
۱ سال پیشسایه
00خوب بود فقط قسمت دوم نداره؟؟!
۱ سال پیشسوما
۱۸ ساله 00رمان خیلی خوبی بود ممنون از زحماتتون من زیاد به رمان تخیلی علاقه دارم و رمان شما خیلیخوب بود من دو جلدو خوندم فقط جلد سوم کی تایپ میشه
۱ سال پیشیلدا
۱۳ ساله 00جلد ۲ هم داره؟
۱ سال پیشmoon
00فصل دو و سه در این برنامه هست؟؟من هرچی سرچ میکنم یافت نمیشه :/
۱ سال پیشسما
10میشه چندتا رمان قشنگ بگید
۱ سال پیشحدیث
20فصل دوم و سوم باید کجا بخونم؟
۱ سال پیشیگانه
20خیلی خوب بود اصن قدرت تخیل تو این رمان بی نظیر بود ای کاش آخرش اونجوری تموم نمیشد واقن گل کاشتی نویسنده
۱ سال پیش
سنا
171سلام جلد اول[ملورین] جلد دوم[به من بگو کی هستم؟] جلد سوم[بعد از سقوط] امید وارم براتون مفید باشه💜🌙