داستان درباره ی دختری به نام سوگل که با از دست دادن پدر وخواهرش توی یک تصادف مجبور به ازدواج با پسری به نام باراد میشه که علاوه بر تغییر زندگی باراد زندگی خودشم تغییر می کند (پایان خوش)

ژانر : عاشقانه، ازدواج اجباری، همخونه ای

تخمین مدت زمان مطالعه : ۶ ساعت و ۱۰ دقیقه

مطالعه آنلاین ازدواج صوری
نویسنده: پرستو‌.ن

ژانر: #عاشقانه #ازدواج_اجباری #همخونه_ای

خلاصه:

داستان درباره ی دختری به نام سوگل که با از دست دادن پدر وخواهرش توی یک تصادف مجبور به ازدواج با پسری به نام باراد میشه که علاوه بر تغییر زندگی باراد زندگی خودشم تغییر می کند (پایان خوش)

-نـــــــــه! من نمیخوام!

صدای جیغم کل محل برداشت. دویدم سمت اتاقم. مادرم پشت سرم اومد.

- دخترم قربونت برم!

دیگه نذاشتم ادامه بده با تمام توانم در کوبیدم. تا اونجایی که می تونستم زار زدم.

- لعنت به همتون! لعنت..

مامانم اومد پشت در.

- دخترم به خدا اگه مجبور نبودم این کارو نمی کردم. صحبت یه میلیون دو میلیون نیست که! بیست میلیون. تمام زندیگمم بفروشم صدتومنم نمیشه!

- به من چه؟ من ازدواج نمی کنم!

- عزیزم. فدات بشم می دونی که اگه دست من بود اصلا نمیذاشتم این اتفاق بیفته. تو قرار نیست که تا اخر عمر زن این پسره باشی که به محض جور کردن پول طلاقتو ازش می گیرم. به جون سوگند به اون قران کریم قسمت می دم.

–اسم خواهرمو نیار!اصلااگه جور نشد چی؟ هان؟

- خدا شاهده که اگه نتونم جورش کنم هاجیه نیستم. در ضمن در دو صورت می تونی ازش جدا شی یا من برم زندان یا پولو جور کنم. خدارو خوشت میاد من برم زندان وتو تنها تو این جامعه گرگ صفت بمونی؟ یادت نیست چه بلایی سر خواهرت اوردن؟ بعد از مرگ بابات این همه بلا سرمون اومد. الهی گور به گور شی ابراهیم که نه خیری موقع زنده بودنت بما رسوندی ونه حالا که این همه بدهی برای من جا گذاشتی تورو به اون خواهرت که این قدر دوسش داری

- اسم سوگند نیار! خواهرم عمرا راضی به همچین کاری می شد!

مادرم گفت:

سوگل خانم من ! یه بار به خاطر خواهرت که شده به خاطر من کوتاه بیا! بابا این طلبکار گفته چک همشونو میخره در صورتی که این وصلت سر بگیره بعدم که پولم جور شد طلاقتو می گیرم.

با اینکه تا حالا صد دفعه این بحث تکرار شده ولی نتیجه ای هم نداشته ادامه دادم

–از کجا معلوم طلاق بده؟

-میده به خدا میده تو شرطاش ذکر کرده.

با هق هق گفتم:

از کجا معلوم جور بشه؟

-جور می کنم شده میرم... میرم( صداش لرزید) خودمو ..

دیگه بقیشو نتونست بگه. سریع از اتاق پریدم بیرون وبغلش کردم.

- دیگه این حرفو نزن.

(با اینکه برام سخت بود گفتم واز ادامه این بحث مسخره خسته شده بودم) گفتم:

باشه مامان من قبول میکنم.

تندی با خوشحالی بوسم کرد

- الهی من فدای دختر عاقل وفداکارم بشم.

هه! تا دو دقیقه پیش اَخه بودم الان بَهِ شدم؟

- به یه شرط.

- چی؟

دیگه حرف ..

–باشه باشه نمیگم. توام اون چهره اخمو رو وا کن! فقط چند ماهه پونزده ملیونش وکه قرض گرفته بودم جور شده حالا فقط پنج ملیون مونده.اونم با چند ماه تو بیمارستان کار کردن و حقوقش جور می شه! حالا عروس خانم برم زنگ بزنم؟

- چی بگم والا تو که خودت دوختی وبریدی. برو زنگ بزن دیگه. با خوشحالی دوید سمت تلفن.

–الو؟ سلام اقای فلفلی؟..

(هنوزم وقتی فامیلیشو میشنیدم خندم می گرفت)دوست نداشتم بقیه شو بشنوم برای همین رفتم تو اتاقم. دوتا پنبه چپوندم تو گوشم وخوابیدم.فردا صبح با فهمیدن اینکه اقای فلفلی قرار عقد وعروسی رو برای هفته ی دیگه گذاشته فک پایینیم چسبید به زمین. چرا اینقدر زود؟

- تازه گفتش که جهاز مهازم نمی خواد فقط با پسرشون باید یه سر بری پیشش.

– اولا که نه توروخدا بیاد بخواد دوما که ترجیح می دم تا هفته ی دیگه ریخت هیچ کدومشونو نبینم!

یه دفعه مامانم عصبی شد وگفت:

به درک. هرغلطی می خوای بکن!

بعدم درو کوبوند ورفت بیرون. دیگه برام مهم نبود مامانم باهام قهر کنه یا نه. کاش سوگند این جا بود. کاش!کاش. به عکسش روی عسلی کنار تختم نگاه میکنم. هنوزم اون لبخند قشنگش ،اون چالای روی گونش به چشمای طوسیش میاد. ناخوداگاه گریم میگیره. چقدر دلم براش تنگ شده. صدای ویبره گوشیم روی میز در میاد. با شنیدن صداش گریم بلند تر میشه. مامانم میاد تو اتاقم وگوشیمو برمیداره.

- بله.

صدامو اروم تر میکنم.

–سلام بفرمایید. بله سلام خوب هستین؟بله اینجاست.گوشی خدمتتون.

گوشیرو گرفت سمتم.

- اقای فلفلی!

–شماره ی منواز کجا اورده؟

مامانم شونشو انداخت بالا. با صدای گرفته ای جوابشو دادم.

– بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای جوونی تو گوشی پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– باراد هستم. پسر اقای فلفلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خودم گفتم باراد فلفلی! پ نه پ نمکی! از فکر خودم خندم گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–طوری شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع خودم جمع کردم. الان می گه این دختر دیوونست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– بله .بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– راستش همونطور که میدونین امروز قرار بریم دفتر بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نه .نمی دونستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس حالا بدون. ساعت پنج میام دنبالتون اماده باشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم قطع کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پسره ی بی ادب فکر کرده کیه؟ از دماغ فیل افتاده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–کی بود دخترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– هیچکی این فلفلیست! میگه میام دنبالت . قلقلی بزرگ منو خواسته .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چی کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کی خواسته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ننه صمد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–هان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-هیچی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینم از وضعیت ننه ی ما! به ساعت یه نگاهی انداختم. دوازده بود. رفتم تو اشپزخونه یه نهاری بر بدن زدم بعدم رفتم حمام ویه دوش مشتی گرفتم. حالا که قرار برم این پسر روببینم دوست دارم ترگل مرگل باشم . نیم ساعت به پنج بود که رفتم سر کمد لباسام ویه مانتو مشکی که نخی بود و استینش سه ربع بود پوشیدم.شلوار جین نفتیمم در اوردم وپا کردم.شال مشکیمم برداشتم وسرم کردم.یه رژ زرشکی مالیدم. ده دقیقه به پنج بود که گوشیم زنگ خورد.-بله؟ - پایین! زکی! بی ادب. کتونیامو پوشیدم ودرم قفل کردم وگذاشتم تو جعبه ی شیلنگ اتش نشانی.مامانم رفته بود طبقه بالا روضه. خونمون تو طبقه دوم بود پس سریع از پله ها پریدم پایین. از خونه که اومدم پایین تنها چیزی که چشمام دید یه پروشه زرد که یه پسرجیگر جلوش وایستاده بود. تی شرت زرد یقه هفت با شلوار جین. با دیدن من عینکشو داد پایین وسوار شد.منم با اینکه می دونستم اون ولی با سر در گمی سرمو به چپ وراست چرخوندم. به ساعتم نگاه کردم.سرمو به نشونه ی تاسف تکون دادم رو پله ورودی نشستم. صدای زنگ گوشیم در اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میشه بپرسم پس چرا نمیای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–تو ماشین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– ببخشید اقا من فقط یه ماشین میبینم که رانندش از دماغ فیل افتاده.اثری از شما نمی بینم! نکنه شمایین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه لحظه سکوت کرد وبعدش قطع کرد. حقت بود. یهو پروشه جلو خونه ویراژ داد ورفت.منم بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جووون!بو دماغ سوخته میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا که بعد از عمری اومدم بیرون چطور بود یه گشتیم این اطراف می زدم. ته کوچمون چندتا مانتو فروشی شیک بود. یه سری می زدم بد نبود. درضمن هم کافی شاپ داشت هم فست فود وبه همین دلیل پاتوق بود.از این یه تیکه خوشم نمیومد .با خودم گفتم فقط یه دقیقه میرم وبرمیگردم.به ته کوچه که رسیدم، پروشه زرد اونجا پارک بود وبارادم داشت با یه دونه از این مو زردای پاشنه ده سانتی خوش وبش میکرد. وقتی منو دید یه چشمکی بهم زد منم بی توجه رفتم سمت مانتو فروشیه. عجب کیف وکفشایی داشت لامصب ولی کو پول؟ ما که نمی تونیم بخریم بذار حداقل یکم نگاه کنیم شاید دلمون واشه! رفتم تو فروشگاه. فروشنده که یه مرد جوون خوشتیپ بود بهم سلام کرد.همین طور که داشتم رگالا رو نگاه می کردم، یکی از پشت سرم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش. عینکشو برداشت وچشمای ابیش معلوم شد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببخشید مزاحمتون شدم. راستش می تونم ازتون کمک بخوام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه نیگاهی به سر تا پاش کردم. هیکلش خوب بودفقط یه کم مشکوک میزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-کمک؟ چه کمکی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه بین این دوتا یکی رو انتخاب کنین؟ تازه با دوست دخترم اشنا شدم برای اون میخوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بین یه مانتو نفتی با فیروزه ای گیر کرده بود. منم اون نفتی رو که به نظرم قشنگ تر بود انتخاب کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه تفاهمی! منم قصدم رو این بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم با تشکر رفت دم صندوق. گوشمو تیز کردم که بفهمم چه قدر وقتی گفت دویست وهشت هزار تومن مخم سوت کشید! خوش به حال دختر. با ناراحتی رفتم سمت درب خروج.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمت فروشنده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– این برای شماست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–من؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه ساک تزیینی با ارم فروشگاه داد دستم. توشو نگاه کردم همون مانتو نفتیه! تازه دو هزاریم افتاد. ساک گذاشتم رو میز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–میشه به صاحبش بگین پسش داد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چون نمی خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– واقعا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رفتم سمت در.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–خانم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لطف کنین به خودش بگین همین بغل . بی ام و سفید.اینجوری فکر می کنه من به شما ندادم. بفرمایید. ساک از رو میز برداشتم ورفتم بیرون. دوست نداشتم دوباره باراد ببینم ولی مجبور بودم. پسره رو پیدا کردم که به در ماشینش تکیه داده بود و داشت با دوستاش حرف میزد .متاسفانه بارادم اونجا بود.خدایا خودت کمکم کن! با اراده رفتم سمتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–ببخشید اقا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه شون برگشتن سمتم. بارادم نگام کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– جانم؟( ای پروو!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–اینو شما خریدین دیگه نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله برای شما!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–به چه مناسبت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والا مناسبت خاصی نبود همین جوری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اهان!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساک پرت کردم رو صندلی ماشینش و تقریبا با عصبانیت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس لطفا لطف کنید دیگه از این همین جوریا در حق من نکنین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم پشتمو کردم اونور وراه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–اخه چرا مگه من چمه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–شما هیچیت نیست! مشکل از منه. مامان من نرفته اون همه جون بکنه وکار کنه ابرو به دست بیاره که اخر دخترش با یه مانتوی دویست تومنی یه بی ام و دو در خر بشه ویه شبه ابروشو به باد بده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسره دهنش وا موند. منم رومو کردم اونور به راهم ادامه دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– سوگل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب برگشتم سمت صدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– سوار شو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باراد به ماشینش اشاره کرد. اسم منو از کجا می دونست؟!.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– ببخشید شما کی هستین که به من دستور میدین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پسر چشم ابی و بقیه پسرا با تعجب به ما دوتا نگاه می کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در اینده بهت میگم. حالا بپر بالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– ببخشید ولی من سوار ماشین غریبه ها نمی شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–تو فکر کن شوهرته!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–ولی من شناسنامم خالیه. پس فعلا بای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامو کج کردم به سمت خونه. دو قدم نرفته بودم که ماشینش جلو پام ترمز کرد واز ماشین پرید پایین. چشماش پر خون بود وهمینم منو ترسوند .درو برام باز کرد و باعصبانیت گفت بپر بالا.ولی من لج باز تر از اون بودم. سر جام وایستادم.اومد قشنگ رو به روم وایستاد وبه چشمام نگاه کرد. چه جالب چشماش طوسی. بابا خوشگل! ولی با همون چشما می گفت یا میری بالا یه سرتو میذارم لب جوب بیخ تا بیخ میبرم. یه دفعه نظرم عوض شد و نشستم تو ماشین. درو محکم کوبوند وخودشم سوار شد. سریع کمربندمو بستم ایت الکرسی خوندم. وقتی ماشین شروع به حرکت کرد انگار سوار سورتمه بودم. خدا خدا میکردم که به کسی نخوره . سرعتش اونقدر زیاد بود که باد از سر درد بر خورد با بدنه ماشین ناله میکشید. یک ان یه لایی کشید که الان گفتم فاتحه! ولی به طرز معجزه اسایی نجات پیدا کردیم. جیغ زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتی یواش برو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی اثری نکرد. ناخود اگاه دستمو گذاشتم رو مچ دستش وفشارش دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یـــــــواش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکدفعه سرعتشو کم کرد.منم دستمو کشیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بزن کنار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کاری نکرد. اونقدر عصبانی بودم که جیغ کشیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بزن کنار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی هیچ کاری نکرد. در طرف خودم یکم باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میزنی کنار یا بپرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع کشید کنار. اگه تو دیوونه ای، من از تو صد مرتبه بد ترم! پریدم پایین ولبه ی جوب خم شدم.گفتم الان که دل وروده بیاد بالا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– خانم خوبی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه زن مهربون که یکم چاق بود اومد سمتم. سریع بطری ابو گرفت طرفم. منم لاجرعه سر کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–خدا خیرت بده! یکی مثل تو اینجوری یکیم مثل اون روانی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– شوهرت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاش نبود!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندید وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مطمئنی حالت خوبه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله مرسی .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– اگه کاری داشتی من همین مغازه روبه روام.( به مغازه وسایل نوزاد اشاره کرد) خوب؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بله مرسی. دستتون درد نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– خواهش می کنم. بعدم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اگه کارت تموم شد سوار شو بریم کار دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب رویی داره این ! زده حالمو بد کرده تازه می گه بدو بریم من کار دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– عمرا اگه سوار شم! رفتم سمت فروشگاه که زنگ بزنم به اژانس ولی یادم افتاد که کیفموتوماشین جا گذاشتم. سریع دویدم سمت ماشین تا نرفته ودر باز کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– چی شد؟ خانم عمرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دهن کجی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابشو گرفتم چلو شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستمو دراز کردم سمت کیفم که محکم مچمو چسبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ول کن مچو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمام مظلومانه نگاش کردم. دستش یکم شل تر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا بالا تا نیومدم پایین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مچمو با حرص از دستش کشیدم بیرون. محکم خودمو پرت کردم رو صندلی و در با تمام قدرتم بستم. خدارو شکر دیگه تند نمی رفت. تقریبا نیم ساعت بعد دم یه مجتمع اداری شیک با اسم فروهر نگه داشت. از ماشین که پیاده شدیم، یه اقای پیری سراسیمه دوید سمتمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– سلام اقای دکتر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باراد بدون حرفی سویچ داد به پیرمرد. منم دلم براش سوخت که به خاطر چندرغاز باید جلوی همچین ادمای مغروری خم وراست بشه. با خوشرویی بهش سلام کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانم دکتر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه به خاطر باراد اینجوری گفته بود ولی خیلی وقت بود که کسی همچین حرفی رو بهم نزده بود! تقریبا یه ماهی بود که درسمو تموم کرده بودم. اون اوایل خانم دکتر خانم دکتر از دهن همسایه ها نمی افتاد ولی بعد از فوت پدرم شدم دختر یتیم وهمه فراموش کردنم ربطشو نمیدونستم وهنوزم نفهمیدم شاید به خاطر طلبکارایی بود که هر روز جلو در خونمون صف می کشیدن.هی! روزگار! سوار اسانسور که شدیم یه پسر از همون اول تا اخر هی بهم چشمک میزد وخلاصه رو نرو بود منم از سر زور هی به باراد نزدیکتر می شدم تا اینکه دستامون فقط یه سانت باهم فاصله داشت. تا اسانسور وایستاد پریدم بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بارادم با تعجب اومد بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– ببخشید چرا اومدی بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من با پله ها میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– چهار طبقه باید بری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– مهم نیست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع از پله رفتم بالا. یه طبقه نشد که نفسم گرفت ولی باید میرفتم.یه ذره دم اسانسور نفس گرفتم که گوشیم زنگ خورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– ب..له؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هنوز نرسیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان میام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم قطع کرد. الان بهت نشون می دم. اسانسور زدم. اومد جلوم وایستاد .خدا رو شکر خالی بود رفتم توش و چهار طبقه بالا یعنی طبقه هشت. منم زدم هفت تا یه طبقه رو با پله برم. وقتی اسانسور وایستاد. سریع اومدم بیرون و رفتم سراغ پله. –کجا؟ سر جام میخکوب شدم با ترس برگشتم سمت صدا. رفت تو دفتر. سریع به شماره ی طیقه نگاه کردم. هفت! مگه چهار طبقه نمیشه هشت؟؟ ای وای! چهار طبقه از طبقه سوم! اه گندت بزنن که اینقدر خنگی! با ناراحتی رفتم تو دفتر.باراد داشت با یه زن مسن (حدود چهل وپنج پنجاه) حرف می زد. بادیدن من سلام کرد.منم جوابشو دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– سهراب منتظرت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سهراب کیه؟ بعدم با دستش به یه اتاق اشاره کرد. رفتم ودر زدم. صدای رسایی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بفرمایید! منم فرماییدم داخل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اقای فلفلی با کت شلوار مشکی ویه دستمال گردن دم پنجره داشت سیگار برگ می کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– سلام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت سمتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– به به! سلام خانوم. بفرما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم به یه مبل چرمی اشاره کرد.رو مبل نشستم اونم نشست روبه روم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– ببین دخترم بی مقدمه میرم سر اصل مطلب. باراد مارو که دیدی ومطمئنا فهمیدی چقدر مغرور و یه دندست! اگرم می بینی اینجاست و حاضر شده ازدواج کنه ، فقط به خاطر این بوده که تحدید به محرومیتش از ارث کردم. یه مدتی سر از دست دادن یکی از دوستاش در واقع مثل برادرش بود واز بچگی باهم بودن افسردگی گرفت ومریض شد از اون به بعدم منو ومامانش برای اینکه دلتنگ دوستش نشه هر چی خواسته براش فراهم کردیم گذاشتیم با هرکی می خواد بگرده تا دوستشو کمتر به یاد بیاره وهمین مسئله باعث شده از حد بگذره .با دخترای ناجور دوست بشه، ***** های شبانه بره وهزار جور کار دیگه بکنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی اقای فلفلی شما فکر میکنید این پسر برای چند ماه مسئولیت زندگی رو به دست گرفتن اماده باشه؟ اگه قرار باشه شبا منو تو محله ای که توش هیچ کسو نمیشناسم تنها بذاره، امادست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونم دخترم، میدونم. همه ی اینارو روشا به من گفته . ولی با توجه به رفاقتی که با پدرت دارم واشنایی با اخلاقش می دونم که تو دختر خانم وبا حوصله ای. فقط ازت یه خواهشی دارم . به پسرم کمک کن عوض شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سراسیمه از جام بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–چی کار کنم؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عوضش کن! بهش یاد بده درست از زندگیش لذت ببره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– ببینید اقای محترم، این ازدواجم فقط وفقط به خاطر مادرم بوده وگرنه من عمرا حاضر شم با پسر از دماغ فیل افتاده ی شما ازدواج کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفتم سمت در.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– این پسر از دماغ فیل افتاده مریضه! نمی دونه چجوری درمان پیدا کنه فقط یه متخصص می تونه درمانش کنه! تو یکه یه بار تونستی یه ادم عوض کنی پس چرا دوباره این کارو به خاطر یه پدر ومادر دل شکسته انجام نمی دی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با این حرفش بیشتر عصبی شدم این عوضی از کجا میدونه!! چشمامو بهم فشردم تا جلوی اشکم بگیرم. نا خوداگاه چهره ی سوگند اومد جلو چشمم. با صدایی لرزون گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یه شرط.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در ازاش می خوام تمام پولیو که از بابام طلبکارین ، ببخشین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستاشو گذاشت دو طرف صورتش.چند ثانیه مکث کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– باشه قبوله ولی به شرطی که اگه پسرم عوض نشد پولمو تمام وکمال می خوام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–قبوله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– پس مبارکه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم اومدم از اتاق بیرون. باراد با دیدن من سریع از جاش بلند شد وبه همراه منشی رفتن تواتاق. هیـــــی! خدا این چه بلایی بود سر ما اوردی!. با غم وغصه یواش یواش از پله های ساختمون رفتم پایین.وقتی به دم در رسیدم اولین چیزی که حس کردم بوی بارون بود. اخ! بارون. چشمامو بستم واروم از ساختمون رفتم بیرون.حوصله ی باراد نداشتم برای همین تصمیم گرفتم زیر بارون قدم بزنم ویکم با خودم خلوت کنم .دوست نداشتم به هیچ چی فکر کنم. توی راه برای اینکه فکرم مشغول نشه سعی کردم به اطرافم توجه کنم.ماشینای رنگ وارنگ، خانواده های شاد وخواهرهای دوست داشتنی. خواهر! کجایی سوگند ، کجایی ابجی کوچولو. اروم لبه ی یه تخته سنگ نشستم وسرمو گذاشتم لایه دستام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–سوگل ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو گرفتم بالا. ای کهی! من نمی دونم ادب نداری؟ سوگل ! چه سریعم پسر خاله میشه! چندش لزج دوست نداشتنی.. نه،داشتنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– میشه تنهام بذارین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تنهات بذارم که بچایی؟ نوچ!( بی ادب) اونوقت کی منو عوض کنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم خندید. با عصبانیت گفتم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–من هیچ جهنم دره ای نمیام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– اِاِاِاِ! پس منم اینجا می مونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–خوب بمون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم شیشه رو کشید بالا وماشینو خاموش کرد. خدا رو شکر پنج دقیقه بعد بارون بند اومد ولی هوا هنوز ابری وسرد بود منم که خیس! داشتم از سرما میمردم.اخه یکی نیست بگه خجالت نمی کشی؟ بیست وهفت سالته برگشتی عین این نوجوونا زیر بارون قدم می زنی!!یه دفعه یه سوز وحشتناکی اومد که سریع دویدم سمت ماشین ودرشو باز کردم وپریدم توش. باراد داشت با تلفن حرف می زد با اومدن من خداحافظی کرد وقطع کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–چی شد؟ چرا نموندی بیرون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام بدنم داشت می لرزید. دندونام بهم می خورد ولی لج باز تر از اون بودم که متلکاشو تحمل کنم. خیز بر داشتم سمت در. مچموگرفت وکشید . مظلومانه نگاش کردم.دستمو ول کرد و بخاریشو روشن کرد ورفت از ماشین بیرون. لحظه بعد سوار شد وکاپشن مشکی رو طرفم گرفت.منم بدون تعارف ازش گرفتم وپوشیدم.ولی هنوزم لرز داشتم. مثل گوشی رو ویبره می لرزیدم. گازشو گرفت ویه ربع بعد جلوی بیمارستانی وایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–من نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–میای .خوبشم میای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگه لج بازیاش داشت دیوونم میکرد تقریبا با جیغ گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منو ببر خونه!( صدام یواش تر همراه با اه وناله شد) توروخدا منو ببر خونه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– لعنت به من که میخواستم خوبی کنم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالاخره منو برد خونه ومنم با هزار بدبختی رفتم بالا.خدا رو شکر چون مامانم پرستار بود می دونست باید با من چی کار کنم. البته هم خوبَم کرد و هم کولباری از فحش تحویلم داد منم هرچی بهم می گفت چهارتا دیگم روش می ذاشتم وروانه می کردم به سوی فلفلی وپدرش.درباره ی صحبتی که با فلفلی بزرگ کردم به مامانم چیزی نگفتم. از کجا معلوم بتونم پسرشو عوض کنم؟ به خاطر اون خریتی که کردم سه روز خونه نشین شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دو روز دیگه مراسم عقدم بود ومنم دپرس تر از همیشه. بهترین دوستم روشا هم رفته بود یه ماهی خارج پیش مادرش وهنوز نیومده بود.پدر مادر روشا از هم طلاق گرفته بودن .مادرش رفت خارج،پدرشم موند همینجا و زن گرفت خوب منم کسی رو نداشتم تا پیشش درد ودل کنم. کارم شده بود تاصبح بیدار موندن وفیلم دیدن واز اون طرف تا هشت شب خوابیدن.روز قبل از عقد ادرس خونه ی باراد از پدرش گرفتم و وسایلمو بردم اونجا. چیزی نبود جز لباسامو وچندتا خورده ریز.خونه باراد قشنگ بودو مدرن. تلویزیون هوشمند،کاغذ دیواری بنفش ومبلای یاسی،اشپزخونه ی شیک وکامل با کاغذ دیواری قرمز ومشکی و وسایل همرنگش .منم وسایلمو بردم به اتاقی که توش تخت یه نفره داشت.رنگ دیوارش ابی وقهوه ای بود با دراور قهوه ای وروتختی همرنگ دیوار. کلا خونش سه خواب بیشتر نداشت.یکیش که تخت دو نفره بود با عکسای باراد که اتاق خودش بود. اون یکی اتاق کار بود چون توش میز تحریر وچندتا نقشه ومیز کامپیوتربود وفقط می موند اون یکی که اتاق میهمان بود. منم همونو برداشتم.خودش خونه نبود من کلید از باباش گرفتم.وسایلمو که گذاشتم در بستم ورفتم سمت خونه. دقیقا شبی که فرداش قرار بود بریم محضر تا صبح بیدار موندم وفقط طرفای هفت صبح بود که یه چرتی زدم ولی چون ده ونیم محضر بود مامانم ساعت نه صبح بیدارم کرد. با هزار بدبختی رفتم وبا ده بار شستن صورتم بالاخره برای چند ساعت خواب از سرم پروندم. رفتم ومانتو نخی فیروزه که سوگند برام به عنوان کادوی تولد خریده بود پوشیدم و یه شلوار تفنگی مشکیم به همراه شال همرنگش برداشتم. جلو ایینه یکم کرم پودر به خودم مالییدم ورژ قرمزمو زدم.بد نشده بودم حداقل از نظر خودم خوشگل شده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– مامان جان اومدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اومدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا خودمو به تو میسپارم.سریع رفتم وکتونی سیاهامو پوشیدم ورفتم پایین تا مامانم درقفل کنه یکم طول می کشید وچون قرار بود خودمون بریم محضر باید عجله می کردیم. حس کردم کیفم می لرزه. سریع دست کردم تو کیفم وگوشیمو کشیدم بیرون. با دیدن اسم نرخر تعجب کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-بیاین پایین .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم قطع کرد. پسره ی بی ادب! لحظه ای بعد لکسوز سفیدی جلو در خونمون وایستاد که همراه شد با اومدن مامانم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– سوگل اقای فلفلی به گوشیم زنگ زدن و گفتن ..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–بله میدونم شاخ شمشاد اومدن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم با دستم به ماشین اشاره کردم. سریع رفتیم وصندلی عقب نشستیم. توکل این هفته اصلا با هم تماس نداشتیم . تو ماشین اصلا حرف نزد عین این بچه بد اخلاقا نشسته بود رو صندلیش. بچه پررو! فکر کرده کیه! نه خیلی من دلم می خواست باهاش ازدواج کنم دارم بالاخره بعد از یه ربع رسیدیم محضر . مارو پیاده کرد وخودش رفت ماشینو یه جا پارک کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوست ندارم محضر براتون تعریف کنم چون خیلی کسل کننده بود. خیلیـــی! ولی خدارو شکر بالاخره تموم شد به اصرار فلفلی و زنش که همون منشیشه وخداروشکر،زن مهربونیه و گریه مامانم به خاطر عذاب وجدان،ما رو رسوندن دم اپارتمان باراد وخودشون رفتن که اول مامان برسونن بعدم برن خونشون. بارادم دم در داشت با نگهبانی صحبت می کرد . منم چون کلید خونه رو داشتم معطّل نکردم و رفتم بالا.خونه ی باراد طبقه دوم یه ساختمون هشت طبقه بود. وقتی رسیدم اولین کاری که کردم سریع رفتم تو اتاقم ولباسامو در اوردم. باورم نمی شد که از الان به بعد باید اینجا زندگی کنم. خدارو شکر داییم برای اینکه مامانم تنها نباشه براش انتقالی گرفته واونو به شهر خودش و بچه هاش شمال برده. خانواده ی مادریم شمالین ولی پدریم کرجی. مانتومو اویزون کردم به چوب لباسی و اویزونش کردم تو کمد.حالا که قرار نیست تا همیشه ادامه داشته باشه ومن این پسره رو اصلا نمیشناسم ، دوست نداشتم با اینکه بهش محرمم منوبدون پوشش ببینه. پس درمو قفل کردم ویه تاپ وشلوارک از ساکم بیرون کشیدم و شروع کردم به چیدن لباسام تو کمد. چیز زیادی نداشتم.لباس مهمونیم چهار دست بیشتر نبود که شامل دوتا بولیز وشلوار ودوتام لباس شب. چون ما که کلا اهل مهمونی نبودیم وبابام فامیلاشوکه رفته بودن عروسی تو بم تواون زلزله از دست داد. مامانمم که فامیلاش شمالن پس مهمونی فامیلی برامون کم پیش میاد. ولی لباس خونه زیاد داشتم. اکثرشو سوگند بهم داده بود یا خودم گرفته بودم. وقتی کارم تموم شد یه کش وقوسی به بدنم دادم و رفتم وروی تخت دراز کشیدم. اوه اوه اوه! عجب سفته! دشکش عین سنگ بود! نظرم عوض شد وبلند شدم واز کشو یه شلوار سورمه ای و یه بافتنی مشکی برداشتم وپوشیدم یکی نیست بگه نه به اون تاپ تابستونیت نه به این بافتنی زمستونیت. من کلا عاشق سرما بودم.ولی حالا مجبور بودم لباس گرم بپوشم. به هر حال باید تحمل می کردم. یه شال نخی مشکیم سرم کردم وقفل اتاقم باز کردم و رفتم بیرون. خونه سوت وکور بود. احتمالا الان باید خواب باشه من که اصلا نفهمیدم کی اومد و کجا رفت برامم مهم نبود.من خودم از خواب ظهر بدم میومد به جز مواقعی که خیلی خسته باشم اون فرق می کنه! با خودم گفتم به هر حال بد نیست یه حالیم به شکم مبارک بدیم! رفتم سمت یخچال ودرشو باز کردم. یه پاکت دیدم که روش نوشته بود فست فود لیمو. توشم یه برگرو سیب زمینی بود. دوست داشتم بخورم ولی گفتم شاید مال خودشه . منم اگه برم ببینم غذامو یکی دیگه خورده حالم گرفته میشه! دوست نداشتم اینجوری حالشو بگیرم. شاید اگه می شناختمش یعنی مثلا برادرم بود بر می داشتم ولی وقتی هیچ اشنایتی باهم نداریم وفقط حکم همخونه رو داریم یکم زشته . با خودم گفتم فوقش شب خودم یه غذای خوش مزه سفارش می دم. در ضمن الانم اونقدر گشنم نبود که بخوام سفارش بدم پس خودمو به خوردن یه لقمه نون وپنیر قانع کردم چون هم آسون بود وهم سریع آماده می شد چون دوست داشتم سریع آماده شه تا برم بخوابم.داشتم از بی خوابی می مردم.غذام که تموم شد ظرفارو گذاشتم تو ظرفشویی ورفتم تو اتاقم ودرو قفل کردم وبا همون لباس تنم تصمیم به خوابیدن گرفتم. ساعت طرفای چهار بود ،دشکم سفت بود وحسشم نبود برم دنبال لحاف و دشک ترجیح دادم رو زمین بخوابم. بالشت وپتو رو انداختم رو زمین و چشمامو بستم ولی مگه می شد خوابید؟ با اینکه برای اولین بار تو عمرم بیشتر از ده ساعت خوابیده بودم اونم به خاطر دیشب بود ولی داشتم از بی خوابی می مردمم. می خواستم بخوابم ولی مگه بدن درد می ذاشت؟ساعت طرفای هفت صبح بود بدنم شده بود عین چوب کبریت!بسیار خوابم میومد وکل دیشب فقط وول خورده بودم ومثل ادم نخوابیدم و گردنم بد جور درد می کرد با خودم گفتم بابا به جهنم ورفتم رو دشک به هر حال هرچی بود دشک بود ! اونقدر گرمم بود که رفتم وپنجره رو تو اون سردی باز کردم و پتومم انداختم رو پام.چشمامو بستم . یه ربع طول کشید تا خوابم ببره ولی بالاخره خوابم برد به نیم ساعت نکشیده بیدار شدم. کمرم درد می کرد بدنم یخ کرده بود اصلا یه وضعی بود. شالمو انداختم رو سرم ورفتم از اتاق بیرون که همزمان شد با صدای بسته شدن در. وقتی مطمئن شدم رفته. یه سرک به اتاقش کشیدم. لحافش کنار بود تختش نا مرتب. لامصب بد جوری به حوسم انداخته بود تا دشک اونم چک کنم.کور مال کور مال رفتم سمت دشکش .ای نامرد دشکش از مال من خیلی نرم تر وراحت تر بود جوری که من الان کم داشتم. به درک! گوشیمو اوردم و رو دوازده کوک کردم. بعدم خودم تو جاش دراز کشیدم .انگار رو یه تیکه ابر که تو نور خورشید قرار گرفته خوابیدی! نرم وگرم. چیزی که واقعا بهش احتیاج داشتم. به دو ثانیه نرسیده خوابم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زتگ تلفن خونه از خواب پریدم.خرامان خرامان خودمو بهش رسوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو باراد جون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای شاد یه دختر تو گوشی پیچید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.- باراد جون نیستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–ببخشید شما؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اینکه می دونستم بهش میگه ولی گفتم: من زنشم. چند ثانیه سکوت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–الوو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند وقته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صداش همراه با بغض بود. به دروغ گفتم :یه ساله!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– بچه داری ازش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دوتا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدششم صدای گریه بود وتلفن قطع شد. تلفن گذاشتم سر جاش. بدون برنامه ماموریتم برای تغییر باراد شروع شده بود. البته اگه بشه! یه نگاهی به ساعت کردم هفت بود! وای ! یکان قلبم تو سینم وایستاد.نکنه منو تو تختش دیده باشه اگه اینجوری باشه چی؟ ولی اگه خونه نیومده باشه چی؟خدا کنه اینجور باشه. اصلا دیده باشه مگه جرم کردم؟ یعنی چی! دلم ضعف رفت رفتم سر یخچال هنوزم اون همبرگر تو یخچال بود.ولی شاید خراب شده! یه وقت مسموم نشم. سیب زمینیشو در اوردم وشروع به خوردنش کردم. چه ترد وخوش مزه! یه کمم سس ریختم روش بدجوری چسبید. به خاطر این مسائل وتنبلی نمازام تو این دو سه روزه غذا شده بود. برای همین وضو گرفتم ورفتم از ساکم چادر وجانمازمو بیرون کشیدم وبا گفتن نیتم شروع به نماز کردم.باید کل نمازای امروزمو می خوندم .صبح،ظهر،عصر،مغرب وعشا. بین سجده نماز ظهرم بودم که صدای کوبیده شدن در اومد بعدم بلافاصله در اتاقم با شدت باز شد. می تونستم صدای نفساشو بشنوم. گروم!گروم. می دونستم با کار امروزم گور خودمو کندم.برای همینم سعی کردم نمازامو اهسته بخونم تا شاید عصبانیتش بخوابه.نمازام ده دقیقه طول کشید خودم دیگه اخراش حوصلم سر رفته بود. اخرم یه دو رکعت نماز شکر خوندم واز خدا خواستم عاقبت مارو امشب به خیر کنه!. با صبر وحوصله زیاد که هیچ وقت نداشتم چادر وجانمازمو جمع کردم وگذاشتم تو کمد دیواری. بعدم شالمو سرم کردم وبا گفتن نام خدا رفتم بیرون.داشت با تلفن حرف می زد. با دیدن من اومد سمتم. گوشیرو داد بهم.همین طوری نگاش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– الو؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای همون دختر بود که بهش دروغ گفته بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–بله؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببینید خانم ، من همون دختریم که بهش گفتی زن بارادی واسمم روشنک، باراد همه ی ماجرای ازدواجتون وماموریت که پدرش به شما داده رو هم برام گفت. منم از شما فقط یه چیزی می خوام اونم این که حرفاشو تایید کنید وبگین که فقط به خاطر وظیفه ای که بر عهده ی شما گذاشتن این کارو کردید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای وای ! این پسره منو دیوونه می کنه. یه جوری تعریف کرده که انگار من پرستارشم وبه من پول دادن محافظش باشم! با اینکه از باراد می ترسیدم ولی به خاطر لج بازیم که شده گفتم:-

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متاسفم براتون که حرفای ادمای کثیفی مثل باراد باور کردین ! اون اگه ادم بود نمیومد...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو تلفن محکم از دستم کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هووو! چته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-الو،الو روشنک؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم تا این الو الو می کرد فلنگ بستم ودویدم تو اتاق تا اومدم در ببندم رسید به در فشار داد منم از اونور زور زدم ولی متاسفانه چون از من قوی تر بود اثری نکرد ودر باز شد. من مثل این قربانیای فیلمای ترسناک که هیولای قصه گیرشون انداخته عقب عقب رفتم تا اینکه پام گیر کرد به لبه ی فرش وبا پس کله رفتم عقب. کف اتاق سرامیک بود برای همین بدجوری دردم گرفته بود.جوری خوردم زمین که گیرم شکست و رفت تو سرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–خوب گوشاتو باز کن اگه فقط یه بار دیگه فقط یه بار دیگه..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پررویی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچ غلطی نمی تونی بکنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گرمایی که به همراه خیسی تو پشت سرم حس کردم فهمیدم سرم شکسته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می خوای ببینی چه غلطی می کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مثلا چی؟ دوباره سرمو بشکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه شکسته؟(صداش همراه با تعجب بود)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به سختی از جام پا شدم و دستمو به پس سرم کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله! شکسته. دستشو اورد نزدیکتر:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خشونت تمام دستشو پس زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به من دست نزن عوضی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم سریع از چوب لباسی پشت در مانتومو برداشتم و روانه شدم به سوی در. در بین راه دستمو گرفت وکشید. جیغم هوا رفت: یواش!دستم در اومد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.- کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جهنم! جایی که تورو دوباره نبینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی مگه ول می کرد دستو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی پول؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مطمئن باش اون بیرون صدتا با غیرت تر از توپیدا می شه که کمکم کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– لازم نکرده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم پرتم کرد سمت مبل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–هووو! چته وحشی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید رو از جا کلیدی برداشت ودر قفل کرد. دویدم سمت در. بازومو کشید وکه یه سکندری خوردم واگه نمی گرفتم می افتادم زمین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولم کن اشغال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرچی تقلا کردم فایده نداشت بالاخره به خاطر ضربه ای که بهم خورده بود وگیجی که داشتم خسته شدم وبدنم شل شد.با یه دستش بازوی سمت خودشوگرفت و اون یکیم انداخت دور اون بازوم.وقتی منو رو مبل نشوند خودش یه دقیقه رفت سمت اتاق کارش وبعدش با یه جعبه کمک های اولیه برگشت. دستشو برد سمت شالم. منم از روی لج بازی سرمو کشیدم کنار وگفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چی کار می کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می خوام سرتو پانسمان کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِاِاِاِ! از کی تا حالا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیلی جدی گفت: چهار سال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد دوباره دستشو برد سمت سرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–دوست ندارم یه نامحرم روسریمو از سرم باز کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک لحظه با تعجب بهم نگاه کرد . وسایلو پرت کرد اونور.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به درک! اونقدر خون ریزی کن تابمیری!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اره می دونم زیاده روی کردم حالا چجوری برم درمونگاه؟سرمو تکیه دادم به دستام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–سرتو بگیر بالا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت گفت. سرمو گرفتم بالا وبا مظلومیت نگاهش کردم. دستشو برد سمت شالم. منم چشمامو بستم. وقتی شالمو از سرم برداشت دستشو برد سمت گیره سرم واونم از موهام جدا کرد. لحظه ای بعد خرمنی از موهام بود که دور سرم ولو شد.موهام یه جورایی عجیب وقریب بود. رنگش معلوم نبود . خرمایی بود ولی تو نور طلایی می شد وسشوار که می کشیدی قهوه ای. چشمامو باز کردم وبا چشمای اشک الود بهش نگاه کردم. اونم داشت به من نگاه می کرد.بلند شد وسرمو پانسمان کرد. جراحتش جزئی بود ولی من ضغیف شده بودم. دوروز بود که درست غذا نخورده بودم. دیشب شام وامروزم کلا هیچی نخورده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی خوردی؟اخه تا یه ساعت پیش که خواب بودی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای پس می دونست! نباید خودمو ول می کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–اره یه ذزه سیب زمینی..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدون توجه به ادامه حرفم رفت تو اشپزخونه. ایــــــــش! فقط بلد بزنه تو برجک ادم. سرمو که بالا یهو همون پاکت غذا رو انداخت رو پام. تمام رفتاراش زنندست. نه به اون محبتش نه به این پرت کردنش! جوری رفتار میکنه که انگار داره به سگش غذا میده! کیسه غذارو پرت کردم اونور وبلند شدم وتلفن برداشتم. معلوم نبود کدوم جهنم دره ای رفته! یا تو اتاقش یا هم داره یه جا دیگه زور میزنه! برای خودم یه پیتزا مخلوط با سیب زمینی سفارش دادم. خودمم رفتم تو اتاقم یه کلیپس جدید برداشتم وموهاموباهاشم جمع کردم.با اینکه نباید این کارو می کردم ولی نمی تونستم با موهای باز تکون بخورم ، راحت نبودم. حالا که دیگه دیده بود فرقی نداشت من شال سرم کنم یا نکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سوگل؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا این نمیفهمه ما اونقدر باهم صمیمی نیستیم که منواین جوری صدا می کنه؟ اومد در اتاقم باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدامو نمیشنوی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودمو زدم به اون راه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه مگه صدام کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-باید برات سمعک سفارش بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص گفتم: بهتره برای خودت یکم شعور وادب سفارش بدی که بفهمی ادم غذا رو جلوی کسی پرت نمیکنه. برو کنار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم برم که نذاشت وسر جاش وایستاد. خندید وبا لحن خاصی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهت بر خورد مو قشنگ؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای یعنی داشت دیوونم میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با لج گفتم: من نمیدونم چجوری به تو مدرک دادن. لابد با مریضای زنه دیگتم همین برخورد داری که بابات ازم خواسته عوضت کنم نه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رنگ صورتش به سرعت تغییر کرد. قرمز شد وحشتناک. حقِت! بعدم با تنه از کنارش رد شدم.چند لحظه بعد صدای کوبیده شدن در کل خونه رو لرزوند. بدجوری عصبیش کرده بودم. صدای زنگ در منو از جام بلند کرد.چون حوصله ی پایین رفتن نداشتم به مرد گفتم بیاد بالا. وفتی یارو اومد بالا ، در که باز کردم نزدیک بود جفت پا بپر تو آخرشم اینجوری کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مهمون من باش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–نه مرسی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– ایشاالله دوباره مزاحم میشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و با لبخند کجی رفت. توروخدا میبینی! مردم چه پررو شدن! غذارو که گرفتم،یه لیوان نوشابم برای خودم ریختم ومشغول به خوردنش شدم. از هشت برش پیتزا چهارتاشو خوردم بقیشم گذاشتم تو یخچال. با اینکه هنوز گرسنم بود ولی ترجیح دادم بقیشو سیب زمینی بخورم. رو مبل نشستم وتلویزیون روشن کردم. یهو از اتاق اومد بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– پاشو برو تو اتاقت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز بی ادب شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی رم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اومد جلوم وایستاد. منم بلند شدم و وایستادم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–میشه بپرسم چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-من مهمون دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب به من چه؟ ببرشون بیرون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– اِ؟ ببخشیدا مثل اینکه اینجا خونه ی من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم این یه مورد حق داشت. اینجا خونه ی اون حتی اگه باهاش ازدواج کردم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.- اصلا.. اصلا میخوام تلویزیون ببینم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو لای موهاش کشید ویه پوفی کرد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشکلت همینه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو به نشونه ی مثبت تکون دادم. دستمو گرفت ومنو کشوند تو اتاقش. یه کنترلم داد وگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیا اینم تلویزیون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبه ال ای دی تو اتاقش اشاره کرد.یه نگاهی به ال ای دی کردم وبا لبخند با خودم گفتم تو کی اینجا بودی شیطون؟پس چرا صدایی ازت در نمیومد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیگه مشکلی نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-نچ.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم رفت بیرون ودرو بست .منم رو تخت لم دادم وبه ادامه ی برنامم توجه کردم. نیم ساعت بعد صدای زنگ خونه بلند شد. صدای تلویزیون کم کردم تا بفهمم مهموناش کین. نامردا همشونم صدای دختر بود. فقط سه تا صدای پسر شنیدم وپنج تا دختر. یکیشون اینجوری کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باراد جوووووونم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-جووون؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی داشت حرصم در میومد. لای در بیشتر باز گذاشتم تا درست تر بفهمم. یکی از پسرا گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین چی دارم! اصل اصل مال شیراز. شراب درجه یک! به مهمونیای این جوری عادت داشتم ولی نه اینجوری.همشون مهمونیای خانوادگی بودن نه یه مشت آدم ... لا اله الا الله! تحمل همچین محفلی برام سخت شده بود با عصبانیت تمام رفتم تو اتاقم ویه مانتو وشال در اوردم وکیفمم برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی از دخترا: راستی باراد جونم شنیدم روشنک می گفت زن گرفتی! کو اون خانم خوشبخت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قاطعیت گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبال من می گردین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همشون برگشتن سمتم. لبخند باراد محو شد. با عصبانیت رفتم سمت در وکفشامو پوشیدم. با لحن خاصی گفتم: ببخشید مجلستون بهم زدم! خواهش می کنم راحت باشین (اینجارو با حرص گفتم) چون من دارم میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستگیر رو پیچوندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم سمتش: جایی که مزاحم هیچکس نباشم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ودر بستم. غرورم نذاشت اشکام در بیاد. اره من یه بار تونسته بودم ولی اون فرق می کرد. اون فرق می کرد لعنتیا! اون خواهرم بود! هم جنس خودم بود ازمن کوچیکتر بود! اونو دوست داشتم ولی باراد.. گیج شده بودم. نمی دونستم باید کجا برم .همین جور تو کوچه های محل داشتم می گشتم. تنم از سرما یخ کرده بود.رو نیمکت پارک دم خونمون نشستم. ساعت ده شب بود. هوا سرد بود وپرنده پر نمی زد.سرمو گذاشتم لایه دستام. لامصب بدجوری درد میکرد. اخه یکی به من بگه من این پسر رو چجوری عوض کنم؟ اخه یکی به من بگه این چه کاری بود که من کردم؟ مطمئنا الان داره از عصبانیت می ترکه! گند زدم به کل مهمونیش. شایدم براشون اصلا مهم نبود والان دارن کارشونو ادامه میدن!اره حتما همین جوری. دستامو برای اینکه گرم کنم بهم مالیدم.اونقدر سرد بود که از چشمام اشک میومد. اَه! چرا یادم نبود کاپشنمو بردارم! لعنتی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–خانوم فال می خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اولش خواستم بگم نه ولی با دیدن چهره ی قرمزش که از سرما یخ کرده بود نظرم عوض شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چند؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هزار تومن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–ببینم این موقع شب مگه نباید تو یه جای گرم باشی مثل خونه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر با همون لحن بانمک بچگی گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوستام گفته تا همرو نفروشی از خونه خبری نیس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حیوونکی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– چندتا برات مونده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی دونم. بلد نیستم بشمارم. (عزیزم!)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– چند سالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پنج سال.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فالا رو ازش گرفتم. براش ده تا مونده بود. یه دهتومنی از کیفم در اوردم ودادم بهش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا حالا همشو فروختی برو خونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– ولی اوستام گفته دوازده میام دنبالت. به ساعتم نگاه کردم ده ربع بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببینم شماره ای از این اوستات نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستشو کرد تو جیب کاپشنش ویه کاغذ در اورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.- اینه اوستام داده تا اگه گم شدم بدم بیاد دنبالم. شمار رو ازش گرفتم وبا گوشیم بهش زنگ زدم. مرده گفت الان میاد دنبالش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو هر شب میای اینجا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوهوم. از صبح میام تا شب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چند وقته کار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه ماه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–پدر ومادرت کجان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-اوستام میگه رفتن بهشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– فامیل دیگه ای نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-چرا یه عمو داشتم بعدا از اوستام شنیدم منو به خاطر مواد فروخته بهش. ولی هنوز نفهمیدم به خاطر چه موادی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از حرفش خندم گرفت. طفلکی نمی دونست مواد مخدر چیه. فکر می کرد به خاطر چندتا چیز اونوفروخته. صدای بوقی توجهشو به خودش جلب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–اوستام اومد. خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعدم دوید سمت یه نیسان حمل بار که چند تا بچه ی دیگم توش بودن. اون دختر کوچولو هم رفت ومنو دوباره تنها گذاشت.تا الان فکر میکردم من بدبختم ولی با شنیدن حرفاش نظرم عوض شد و فهمیدم که چقدر خوش بختم! بلند گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدایا شکرت! شکرت به خاطر همه نعمتایی که بهم دادی وهم به خاطر این ادم دیوونه ای که نصیب ما کردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– بهتر خدارو شکر کنی که این ادم دیوونه برات کاپشنتو اوردی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب برگشتم سمت راستم. کاپشنمو گرفته بود سمتم. با دست پسش زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی خوام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انداختش رو دوشم. منم اونقدر سردم بود که پسش نزدم. دستشو برد پشت سرم وکلیپسمو باز کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اِاِاِ! چی کار میکنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-مگه تو پانسمان نکردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگفت. برام بد بود. نشست کنارم. با اون پالتوی مشکیش کشیده تر شده بود.با طعنه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگه مهمون نداری برو پیششون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بهم خورد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چون می دونستم مقصر من بودم هیچی نگفتم. ولی مهمترین چیزی که باعث تعجبم شده بود این بود که چرا این عصبی نبود وتازه اومده بود دنبالم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– این چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فالامو گرفت تو دستش. ازش قاپیدم وگذاشتم تو کیف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

م:فال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

–اوهو! فال گیرم شدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

؟ - اگه بودم که فال خودمو می گرفتم تا گیر تو نیوفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– مگه من چمه خیلیم دلت بخواد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی روتو برم بشر!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید شما کار دیگه ای جز مزاحمت برای ما نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله دیگه ! حالا شدم مزاحم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بودی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جاش بلند شد: پاشو بریم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– من نمیام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرشو اورد نزدیکتر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

.- ببین دختر خانم سعی کردم باهات درست برخورد کنم ولی خودت نخواستی! من الان مستم وکنترلم دست خودم نیست. پس کاری نکن اونو از دست بدم. حالا پامیشی یا به زور بلندت کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- این تهدیدا رو من هیچ اثری نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و سر جام نشستم. سرشو کشید عقب ودستشو لای موهاش کشید. پشتشو کرد به من و رفت .سرمو کردم تو یقه ی کاپشنم. خیلی سردم بود. بیش از حد ولی مغرور تر از اون بودم که بخوام بهش التماس کنم برگرده ومنم ببره. وا چقدر پرروام من،زدم مهمونیشو خراب کردم حالا تاقچه بالام میذارم؟نه، مگه قرار نبود عوضش کنم؟ حالا که مهمونیشو بهم زدم باید خوشحال باشم دیگه نه؟ ولی اونقدر سردم بود که حس خوشحالی رو نداشته باشم.یک دفعه یه سوز سردی اومد که نگو! بلند شدم .پشتمو کردم به مسیر باد وچشمامو بستم. یک دفعه یه چیزی مثل پتو دورم حلقه شد . چشمامو باز کردم پالتوشو دورم انداخته بود.تا زانوم بود. بهش نگاه کردم. این یهو چش شده بود؟ دستامو از جیب کاپشنم در اوردم و به سمت پالتوش گرفتم وخواستم برش دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

– نه، من خوبم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.