رمان رفاقت ممنوع
- به قلم ریحانه عیسایی (زینب)
- ⏱️۱۳ ساعت و ۳۳ دقیقه
- 41.6K 👁
- 906 ❤️
- 478 💬
شیوا،دختری با رویای یک دنیا؛ رویایی که با تموم دخترهای دیگه فرق داره، رویایی از جنس پسرونه. آرزوی اینکه بتونه روح سرکوب شدهی پسرانهاش رو رها کنه، چون روحش رو تنها اسیر جسم دخترانهاش میبینه. بی نظم ترین دبیرستان پسرانهی منطقه جایی که ورود تازه واردها به یک کلاسش ممنوعه، چون این قانون رو پنج تا از شرور ترین پسرهای مدرسه وضع کردن. حالا که شیوا این قانون رو نقض کرده و شده اولین تازه وارد اون کلاس، پس مجازاتش رفتن به حلقهی تازهواردهاست؛ جایی که یه تازهوارد با قویترین دانشآموز مدرسه میجنگه... .
- شما هم که هنوز سه کیلو طلا اویزون کردین خاله خوشگلم!
مامان سقلمهای بهم زد، اما توجهی نکردم.
خاله لب برچید و گفت:
- زن باید طلا آویزون کنه، نه اینکه مثل پسرهای ولگرد لباس بپوشه دخترم!
کوثر لبهای باریکش رو بهم فشورد تا رنگ رژ قرمزش رو تثبیت کنه و با طعنه گفت:
- شیوا جان هنوز سنش کمه خاله نوشین؛ تعجبی نداره که بخواد مثل پسرا بگرده.
خواستم جوابش رو بدم که مریم گور به گور شده به جمع اضافه شد و کنارم روی مبل مشکی نشست.
- واه واه باز که افتادین به جون هم! باشه حالا فهمیدیم، چقدر از هم متنفرین.
خاله ابروهای شیطونی و پر پشتش رو درهم کشید:
- ذلیل نمیری مریم! کی گفته این حرفو؟ داریم با خواهرزادم صحبت میکنیم.
مریم با چشمهای عسلی رنگش بهم چشمک زد، به نشونه اینکه داره دروغ میگه. پوزخند عمیقی روی لبهام نقش بست.
مامان برای عوض کردن جو روبهم گفت:
- شیوا جان، برو قهوه درست کن دخترم.
با پوزخند گفتم:
- بلد نیستم.
بلد بودم، خوب هم بلد بودم اما من عمرا کمرم رو به بهانه قهوه دادن پیش این مادر و دختر خم کنم.
به محض اینکه حرفم تموم شد، خاله نسرین و کوثر زدن زیر خنده و مامان ابروهای عسلی رنگش به شدت درهم پیچیده شد و سقلمه بعدی رو بهم زد. مریم که بهشدت رک بود و اکثر مواقع طرف من بود، با حرص گفت:
- زهرمار! حالا نه اینکه دختر دیپلم ردی خودت خیلی گل زده به سرت که به شیوا میخندی!
کوثر خندهش رو خورد و با حرص گفت:
- مریم یه چیزی بهت میگما! من توی رشته ریاضی خیلی هم موفق بودم، فقط سال اخر از درس خوندن زده شدم. بهخاطر اینکه عاشق آرایشگری بودم، ریاضی رو ول کردم.
مریم پوزخندی زد و گفت:
- خاله قربونت نره دختر! صدبار این داستان رو برای کل فامیل تعریف کردی؛ والا ما همه این داستان رو از حفظ شدیم. دیگه راست و دروغش پای خودته.
خاله با اخم به مریم توپید:
- مریم ببند دهنتو! دختر من در عوض از هر انگشتش یه هنر میباره.
کوثر با افتخار از جا بلند شد و دامن مشکی رنگ چندش آورش رو صاف کرد:
- من قهوه درست میکنم، خاله نوشین.
مامان لبخندی زد و هیچی نگفت با طعنه گفتم:
- آب داغ نریزه رو شکمت یهوقت. نه اینکه تاپ تنت سه سانتیمتره!
مریم خندهای کرد و مشت آرومی به پام زد. حتی بهم نگاهم نکرد و با افاده وارد آشپزخونه شد. خاله با طعنه گفت:
- شیوا خانم، امسال پایه یازدهمی هستی، پارسال تجدیدی نداشتی؟ اخه تو کل وقتت به خرید اینطور لباسها میگذره.
مامان قبل از اینکه چاک دهنم رو باز کنم با سرعت جواب داد:
- خواهرم این چه حرفیه! شیوا توی درسهاش نفر اول بوده. امسال هم که تازه یکهفتهست مدارس باز شده.
خاله درحالی که پرتقال توی بشقاب رو با چاقو پوست میکند، با همون لحن پر از طعنه گفت:
- حالا امسال دستاورداشو میبینیم. با این وضع باید براش دنبال زن باشی نه شوهر!
این زن چه موجود پر افاده و چندشآوری بود! چی توی خودش میدید؟
چه اجازه ای به خودش میداد که دیگران رو تخریب کنه؟ با تمام حرصی که از خودم سراغ داشتم جواب دادم:
- خاله جون تعریف کن ببینم، ایندفعه شما چه دستاوردی داشتی که اومدی پزشو به ما بدی؟
خاله پوزخندی زد و خواست حرفی بزنه که مامان بهم توپید:
- شیوا با بزرگتر اینجوری حرف نمیزنن. این چه طرز لباس پوشیدنه؟
خاله جلوتر جواب داد:
- بزار راحت باشه خواهر گلم. این مغزش به چی میرسه آخه؟ والا دوره احترام گذشته توی نسل این جوونهای دهههشتادی.
پوزخند تلخی زدم. اره، ما دهه هشتادیها گودزیلا و خودخواه بودیم؛ همه توی این سنِ کم موجی و بیاعصاب بودیم. چون شخصیتمون اجازه نمیداد کسی بهش توهین کنه، همه بی ادب و گستاخ بودیم. اگه نسل دهه شصت نسل سوخته بود، ما نسل زغال بودیم. چون همه جوونی ما آتیش گرفت و خاکستر شد؛ از درون محدود بودیم، از بیرون تحریم بودیم. طعم لذت و از ته دل نمیچشیدیم. غرق بودیم توی یه صفحه چند وجهی، چون دنیا دیگه برای ما رنگ سابق رو نداشت. توی دورهای بودیم که خرپول بیسواد بود، با سواد بیکار! چطور قانع میشدیم که درس بخونیم؟
مریم با حرص دستهاش رو برد بالا و خودش رو باد زد:
- بوی سوختگی میاد! من بلند بشم برم تا همدیگرو آتیش نزدین. خیر سرم اومدم اینجا نوشین ابروهامو برداره.
با سرعت گوشی خودش رو از روی مبل مشکی رنگ برداشت و خاک روی شلوار جین آبیش رو تمیز کرد.
مامان با سرعت بلند شد و آشفته گفت:
- کجا خواهر؟ میموندی من ابروهاتو اصلاح کنم.
میدونستم مریم هم از اینطور جمع ها مثل من متنفره و یک ثانیه هم دووم نمیاره. با سرعت به سمت در گام برداشت و به مامان گفت:
- لازم نکرده. من خودم فردا میرم آرایشگاه، دونفر اینجا باشن به اندازه صدتای من کافیه.
در خونه رو محکم بست و رفت. مامان با چهرهای آشفته روی مبل مشکی رنگ نشست. دلم براش سوخت حتی بهخاطره چهره من باید از این جماعت عقبمونده حرف میشنید. خاله با حرص گفت:
- نوشین این مریم جدیدا خیلی خیرهسر شده! احترام بزرگتری کوچکتری هم نگه نمیداره.
پوزخند عمیقی زدم. دعا میکردم کوچکترین اتفاق بیوفته تا من از این جمع کذایی خلاص بشم. مامان با لحن آروم و ظاهریش جواب داد:
- تازه بیست و پنج سالشه، هرچی نباشه جوونه این حرفا رو بذار پای زبون درازی دوران جوونی.
خاله نسرین ابروهاش رو بالا پروند و گفت:
- گستاخی شیوا خانوم رو بذارم پای چی؟
- بذار پای... .
مامان نیشگون محکمی از پام گرفت که دیگه نتونستم یه جواب کف و ابدار بذارم تو کاسه این گرگ پیر.
پوزخندی زد و گفت:
تیسراتیل
0ولی خب بازم خوب بود باشیطنت هاشون خندیدم، دست گلت درد نکنه حالا فصلای بعدی رو میخونم امیدوارم از فصل اولش خیلی بهتر باشن،موفق باشی عزیزم 🌱🥰💕
۶ روز پیشتیسراتیل
0یه نکته دیگه توصیف، وقتی ظاهر یه نفر رو توصیف میکنی نیازی نیست هی تکرار کنی مثلا ریش و سیبیل آقای نعمتی سیاه و سفید هی میگفتی دست تو ریشای سیاه و سفید های سفیدش میکنه،یا ابروهای مشکی و پرم تو هم کشیدم، صدامو کلفت کردم، کف دستش ضربه در میکشه، انگشت شصتم بقیه انگشت ها رو به بازی گرفت زیاد تکرارشده
۶ روز پیشتیسراتیل
0میشه گفت رمان نسبتاً خوبیه، نویسنده ایده و کلی حرف برای گفتن داری ولی متاسفانه حرفه ای به قلم نیوردی جای بهتر شدن داره، به عنوان اولین رمانتون باید بیشتر دقت میکردید غلط املایی زیادی داره، تکرار متن یجاهایی هم درهم برهم شده، اولاش زیاد برام جذاب نبود حقیقتا جوری ک خواستم ولش کنم 🌱💕.
۶ روز پیشپیش مرگه متین
0آقا نمیدونم این یه مرزه چیه ولی ولی من عاشق فوش متینم 🥺😅🤣
۱ هفته پیشهانا
1عالی بود معرکه بود اولین قلم اونم به این جذابی واقعا که بینظیر بود غلط املایی داشت ولی خیلی خوب بود بهترین رمانی ک خوندم😍
۲ هفته پیش...
6من فصل دومشو بالاخره پیدا کردم و خوندمش واقعااا عالیهه😭😭 قلم نویسنده به شدت خوبه🤍 فقط کاش فصل ۳ رو اینجا هم پارت گذاری میکردن 🥲 لطفااا اگر کسی با نویسنده ارتباط داره بهشون بگه
۴ ماه پیشنیلا
2اره واقعا👍🏻
۳ ماه پیشپری
2جلد سه ر اینجا هم پارت گذاری میکنید ؟؟
۳ ماه پیشلیزا
2سلام بچه ها من هر دو فصل شو خوندم و منتظرم فصل ۳ بیاد و اینجور که شنیدم قراره که فصل سه واقعااااا بتروکونههه👌😭😭ولی هرچقد که میگردم پیداش نمیکنم 🤌😭اگه کسی میدونه لطفا بگههه
۲ ماه پیشتلگرام
2فصل سه ترکونده؟ فصل سه شاهکارهههه😭🤌🏻جوری که داره خیره جلو همه ما نسخ موندیم توی برنامه ای که قسمت اسمم گفتم ادامه میده زینب اگه سرچ کنی رمان رفاقت ممنوع برات میاره
۲ ماه پیشفصل ۳داره تو تلگرام
1فصل ۳تو *** پارتگذاری میشه و واقعا نویسنده ترکوندههه بیاین اونجا
۲ ماه پیششبنم
1داره تو تل و *** تا پارت صدو خورده ای پارت گذاری میشه
۳ ماه پیش...
2عزیزم نمیشه بهشون بگی اینو؟
۲ ماه پیشنورماه
1از کجا فصل دومش رو پیدا کردین میشه به منم بگین؟!
۲ ماه پیش...
2داخل چنل *** هست. باید refaghatmammnoo رو بزنید تا بالا بیاره. فصل دوم به صورت پی دی اف اونجا بود و من از روی یه گوشیه دیگه انتقالش دادم چون خودم شرایط دنبال کردن از طریق *** رو ندارم برای فصل سومش، ولی داره اونجا پارت گذاری میشه. کاش اینجا هم قرار میدادن🙁
۲ ماه پیش...
0***
۲ ماه پیش...
1عزیزم همین الان دیدم که گفتن اینجا هم قرار داده میشههه
۲ ماه پیش....
0سلام من فصل سه رو توی تل یافتم و هرچی میگردم فصل دومش رو نمیتونم پیدا کنم توی دنیای رمان هم هر چی میزنم بالا نمیاد اسم رمان و اسم خوده نویسنده رو هم میزنم اصلا نیست از کجا پیداش کنم؟
۱ ماه پیش
آزاده | ناظر برنامه
سلام عزیزم💚چون شما رمان های جدید رو به برنامه اضافه نکردید. صفحه اول اپلیکیشن یه گزینه هست نوشته (رمان جدید چی داریم) روی اون بزنید و هر بار بزنید مرحله بعد... تا وقتی که بنویسه رمان جدیدی اضافه نشده. بعدش بیاید اسم رمان رو جستجو کنید قطعا براتون میاره
۱ ماه پیشی رمان خواننده
0میگم عزیز توی *** هم پارت گزاری میکنید
۱ ماه پیشثریا
0همین برنامه رفاقت ممنوع جلد دوم
۱ ماه پیشرها
0نیازی نیست کسی به نویسنده بگه خودش کامنتا رو میخونه
۲ ماه پیش....
0از اون موقع خیلی گذشته و خب چون جوابی نمی گرفتم فکر میکردم نویسنده اینجا فعالت نمیکنن. الان که خوشبختانه گذاشتن
۲ ماه پیش...
0میگم دوستان اسم چنلی که داخل روبیکاعه و جلد سوم داخلشه چیه؟؟
۱ ماه پیشآیسان
1دوستان سلامی دوباره من قبلا نظر دادم این رمان عالیه فقط من هرچی میگردم فصل دورو پیدا نمیکنم لطف میکنین اسمشو بگید من الان واقعا خمارم نویسنده جان اسم فصل دورو تو اخر فصل یک میگفتی که ما خمار نمونیم یک نفر لطف کنه اسمشو بگه من برم بخونم ممنون
۱ ماه پیشShin ff
1فصل دوم همین برنامه هست سرچ کن رفاقت ممنوع جلد دوم
۱ ماه پیشsamira
1پس ادامه میدم .آره .نظرات فصل دومو خوندم دیدم خیلی دوست داشتن ممنون .💜
۲ ماه پیشsamira
0قلم نویسنده خوبه ولی داستانش تا فصل نهم که خوندمش زیاد جالب و خنده دار که گفته ژانرش طنزه متاسفانه نیست ولی ادامه میدم تا ببینم چی میشه
۲ ماه پیشنانی
1فصل اولش جلوتر بره خیلی عالیه اما تو هرطور شده فصل اولو بخون که به فصل دو برسی اونجا شاهکاره داستان اصلا سبکش صد لول فرق داره و میره توی ژانر معمایی هیجانی
۲ ماه پیش....
1زینب ازت خواهش میکنم بیا روبیک هم پارت گزاری شه من شنیدم تو تل پارت ۲۱۹ هستی درصورتی که بچه های روبیک ۱۷۳ هستند ازت خواهش میکنم من نمیتونم این رمان رو ترک کنم لطفا بیا روبیک هم پارت گزاری شه فقط تصویر و اینا نزار تا *** نشه اگه هم یه پارت امکان فیلتری هستpdfشه بزار ازت خواهش میکند مارو فراموش نکن
۲ ماه پیشسحر
1و منی که اشتباه اول رفتم فصل دوم رو خوندم و الان درگیرم که برم فصل یک رو بخونم یا سه رو . و اینکه تمام فصل ها توی کانال *** هست فقط سرچ کنید اسمش رو میاره .
۲ ماه پیشمهسو
0جزو بهترین و باحالترین رمانیه که خوندم و دقیقا همینجا یکی از بچه ها تو کامنتا معرفیش کرد از همون پارت اول عاشقش شدم❤️❤️❤️
۲ ماه پیشآذر
1عاشقانه نیست دیگه نه؟
۲ ماه پیشندا
0نه عاشقانه نداره و همینه که خاصش کرده
۲ ماه پیش
-
آدرس وبسایت شخصی ثبت نشده است -
صفحه اینستاگرام نویسنده ثبت نشده است -
آیدی تلگرامی نویسنده https://t.me/Refaghatmammnoo -
ارتباط از طریق واتس اپ ثبت نشده است.
ghazal
0به شدت قشنگ بودددد ۲تا فصلشو خوندم دوباره از اول خوندمشون خیلی خیلی قشنگههه تو *** لینک چنلو بدین برای فصل سهه