رمان نفرت به قلم شکوفه.ن
داستان در مورد دختریست که در دعوایی که بین برادر بزرگش و پسر همسایهشان در میگیرد ناخواسته برادرش دست به قتل میزند و دختر به عنوان خونبها به پسر بزرگ خانواده مقتول داده میشود. پسر بزرگ خانواده از او متنفر است و به اشکال مختلف این نفرت را نشان میدهد… نفرتی که تاثیری متفاوت در زندگی او میگذارد…
ژانر : عاشقانه، اجتماعی، انتقامی
تخمین مدت زمان مطالعه : ۳ ساعت و ۱ دقیقه
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #انتقامی #خون_بسی
خلاصه :
داستان در مورد دختریست که در دعوایی که بین برادر بزرگش و پسر همسایهشان در میگیرد ناخواسته برادرش دست به قتل میزند و دختر به عنوان خونبها به پسر بزرگ خانواده مقتول داده میشود. پسر بزرگ خانواده از او متنفر است و به اشکال مختلف این نفرت را نشان میدهد… نفرتی که تاثیری متفاوت در زندگی او میگذارد…
**********************
- خیلی خسته بودم فقط می خواستم وقتی رسیدم خونه بپرم تو رختخوابم وتاشب یکسره بخوابم اونشب قراربود بریم برای روزبه خواستگاری .فرانک دختری بود که ازمدتهاعاشقش شده بود ومی خواست بره خواستگاریش بابا ومامان مخالف بودند. اخه روزبه یک سال باهاش دوست بود وبعدکش وقوسهای فراوان اخرسر بابام روراضی کرده بود بیان براش خواستگاری.
فرانک دختر بیخودی بود یعنی این نظرم بود .روزبه که می مردبراش .حتی یکباراین رو به خودش هم گفتم جوابش یک تودهنی بود.
فرانک اصلا به خانواده ما نمی خورد مامان وباباش خیلی راحت بودند. حتی می دونستند دخترشون باداداشم دوسته ولی براشون مهم نبود .هروقت فرانک رومی دیدم، یک حس بدی درمن ایجادمی شد.
وقتی برای اولین بارمنودید یکه خورد. بایک فیس وافاده گفت توکی هستی ؟ وای خدا!!چقدرهم که حرف زدنش بد بود .هرکلمه ای روکش می داد واصلا تهوع اوربود همه رفتارها وصحبت کردناش .به مامان هم گفتم. گفت ولش کن
داداشت که فقط اونو می بینه.
تامدتها توخونه ما صدای دادوهوار بود.
دیروز هم سراین مسئله باکیومرث پسرهمسایه دیواربه دیوارمون دعواش شده بود سر فرانک .اینو مامان بهم گفت گریه می کردومتعریف می کرد.
کیومرث دعوامی کرده ودادمی زده که فرانک مال اونه وحق نداره بهش فکرکنه.
مثل اینکه فرانک قبلامدتی بااون دوست بوده ووقتی روزبه رومی بینه باروزبه دوست می شه.
خداییش داداشم خوش تیپ بود اینوچون خواهرش بودم نمی گفتم ولی خوب قیافه اش دخترپسندبود.
قدبلندموهای سیاه وپرپشت وپوست سفید ویک ته ریش بزی وچشمهایی سبز داشت من هم چشمهایم سبزبود این ارث مادرم بود.
می دونستم دخترهای کوچه دلشان برای داداشم می ره ولی اون احمق فقط فکرش فرانک بود.
فرانک چی داشت یک دخترنی قلیون که بازوهای لاغرش مثل یک دسته جارو بود ارایش غلیظی می کرد وموهایش هردوماه یک رنگ بود قیافه خاصی نداشت، که روزبه عاشقش شده بود.
ولی این هم ازشانس مابودمامان می گفت کیومرث گفته اگه روزبه دستش به فرانک بخوره می کشتش.
دیروز من خونه دخترخاله ام بودم برای همین دعواراازنزدیک ندیدم .شب مامان
وبابا ومن وروزبه رفتیم خونه فرانک .روزبه که حسابی تیپ زده بود مامان وباباش انقدرهول بودند که همون شب یک صیغه محرمیت بین دوتاشون خونده شد وحلقه ردوبدل شد وقرارشد حرفهای اصلی هفته بعدزده بشه وفعلا صداش درنیاد.
هفته بعد یک عقدمحضری خوانده شد هردویشان خوشحال بودند وتواسمانهاسیرمی کردند.
ولی کسی فکرنمی کرد قراره چه اتفاقاتی برامون بیفته .اونشب خواب دیدم
روزبه اومدخونه یک کاسه دستش بود دادبه من توش پرخون بود .گفت این مال توئه وگریه می کرد. مامان وبابام داد می زدند ومن توخواب کاسه روگرفته بودم وتوش نگاه می کردم، که یکهو دستی زدزیرکاسه وکاسه ریخت روی سرم.
ازخواب پریدم باخودم گفتم دیوونه!! تو هم خوابه می بینی.؟ خون یعنی خواب باطله ولی تاصبح خوابم نبردصبح که رفتم مدرسه تمام راه دلشوره بدی داشتم.
نمی دانم چی شده بود.
ولی احساس خوبی نداشام اصلاان روز رانفهمیدم .هرچه روز می گذشت ،ان حس دلشوره بیشترمی شد.
وقتی بامینا داشتیم ازمدرسه برمی گشتیم تاازتو خیابان ،توکوچه پیچیدیم .دیدم کوچه شلوغ است. هرچی ادم بود بودتوکوچه امده بود .دوسه تا ماشین پلیس
درحالی که چراغهای گردانشان روشن بود ،توکوچه ایستاده بودند. یک امبولانس هم توکوچه بود.
خودم راازبین ادمها کشیدم جلو انگارهمه ادمهابه نقطه ای خیره شده بودند وپچ پچ می کردند.
درخانه ما باز بود بعضی ازهمسایه ها بدجور به من نگاه می کردند .صدای جیغ زنی می امدو زنی دیگر ضجه می زد. دقت که کردم جلوی در خانه مان
مقدارزیادی خون ریخته شده بود. بادیدن این صحنه قلبم مچاله شد چیزی راه نفسم رابست.
حاج اقاجواد همسایه مان دریک گوشه داشت برسرش می زد وگریه می کرد .زنی که ضجه می زد وجیهه خانم زن حاج اقاجوادبود. روبروی زن یک ملافه سفید روی چیز ی یانه روی کسی کشیده بودند ودریک نقطه یک دایره بزرگ خونی داشت.
مامورهای پلیس بابی سیم صحبت می کردند .خدایا !!!کمک ا!!!اینجاچه خبره؟ قلبم باشدت تمامترداشت می زد .تمام بدنم یخ کرده بود.
همین موقع صدای جیغ زنی ازداخل خانه مان وبعدصدای شیون امد. میناسریع خودش رورسوندبه من وگفت رکسانا چی شده؟ اینجاچه خبره .؟
مغزم کارنمی کرد هنگ کرده بودم. پاهایم نای حرکت نداشت جرات نمی کردم بروم جلو وحداقل ازکسی بپرسم چی شده ؟
کم کم متوجه ایماواشارات مردم وصحبتهای درگوشی انهاشدم
-خودشه ؟خواهرشه؟
-نگاش کن زدند بچه مردم روناکارکردند!!!
-ازبس این پسره ول بود
-این خواهر قاتله؟
قاتل !!!نه خدایا اشتباه شنیده باشم .مغزم قابلیت حلاجی نداشت ازداخل خانه دوتا پلیس بیرون امدند وهمراهشان روزبه درحالی که دستانش بادستبند بسته شده بود وسروصورتش زخمی بود.
پشت سرشان پدرم بیرون امد انگار چندسال پیرترشده بود .وقتی بیرون امد
وجمعیت رادید وبعدنگاهش افتادبه حاج جوادوزنش بعد ملافه خونی روی زمین انگارکمرش ازوسط دونصف شد وافتادروی زمین وشروع کردگریه کردن .علی پسر همسایه بغلی سریع امد وزیربغلش راگرفت وبلندش کرد.
مادرم درحالیکه به سروصورتش می زد دنبالشان بیرون امد ودادمی زد پسرم بی گناهه !خدااااااااا!!!!
پلسیها برادرم راسوارماشین کردند .وقتی روزبه می خواست سوارماشین بشه نگاهی به جنازه روی زمین انداخت ونگاهی به جمعیت همان موقع نگاهش افتادبه من وبعدسوارشد. جنازه روی زمین رابرداشتندوسوارامبولاانس کردند.
صداها ومردم دورودورترشدند .کسی صدایم می کرد .دنیا درحال دوران بود همه چی تاب می خورد ودیگر چیز ی نفهمیدم. روزهای بعدروزهای سیا ه
ووحشتناکی بود انطورکه برایم تعریف کردند روزبه وفرانک ازگردش برمی گشتند که کیومرث اندورامی بیند. رومی کندبه فرانک ومی گوید اهای!!! چرابااین یارو ) روزبه (رفتی بیرون؟
فرانک هم می گوید این شوهرمه!!!
کیومرث عصبانی می شود وچاقوی ضامن دارش رادرمی اوردوحمله می کندبه روزبه .تودعوامدام می گفته می کشمت نامرد!!!!درهمین اثنا روزبه چاقوراازدستش می گیردومحکم می زند توقلب کیومرث و...
ازفردای ان روز صدای شیون وضجه ازخانه حاج جوادبلندبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوخواهر وبرادربزرگترکیومرث هم امده بودند .صدای نفرین وناله هرلحظه می امد .مادرم یک گوشه نشسته بود وگریه می کردبابا گوشه ای دیگر بی صدااشک می ریخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکبارکه بابارفت دم خانه انها، کیانوش باباراازخانه پرت کرده بودبیرون .مامان که جرات نمی کرد بیرون برود .فقط من ،انهم برای رفتن به مدرسه یبرون می رفتم .تاهمسایه ها من رامی دیدند درگوشی حرف می زدندوصورتهالپیشان راطرف دیگر می کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگاهی هم بادایی بهروز می رفتیم دادسرا .روزبه لاغرشده بود وحالی نزارپیداکرده بود .فرانک هرروز انجابود. تودعوا تاکیومرث چاقودرمی اره فرانک دمش روگذاشته بود روکولش والفرار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالم ازش به هم می خورد اون باعث این دعواشده بود .قرارشد دادگاه هفته بعدبرگزاربشه. مامان وباباداشتنددیوانه می شدند. شبانه هردورابردم خونه دایی بهروز تاابهاازاسیاب بیفتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز هفت بابااصرارداشت که برود من ودایی بهروز گفتیم نرو!!! شاید حرف ناجوری بشنوی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی رفت .وقتی امد پای چشمش سیاه شده بو.د انقدراصرار کردیم که کی این کارراکرده؟ که گفت کیانوش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیانوش برادربزرگترکیومرث بود. 42 ساله بود و2سال ازروزبه وکیومرث بزرگتربود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسال اخرپزشکی بود وتهران درس می خواند. چندسالی بود که ندیده بودمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزدادگاه من نرفتم. وقتی مامان وباباودایی امدند حال همه خراب بود روزبه به قتل عمدوپرداخت دیه وقصاص محکوم شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا ماشین ومغازه اش رافروخت. مامان سروی عروسیش راگذاشت برای فروش، تاپول دیه جورشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی قصاص!!!! دیگه کارهرروز مامان وبابا بودکه بروند دم خونه حاج جوادبرای بخشش!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرباریاکیانوش یا خواهرهای کیومرث اندو رابیرون می کردند. کیانوش گفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگردوباره حرفی ازبخشش بزنند قلم پایشان راخوردمی کند. دادمی زد که ازخون برادرم نمی گذرم. به عزاش می نشونمتون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج جواد که مات ومتحیر شده بودووجیهه خانم هروز بیمارستان بستری بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح که می شد هردو میرفتنددم خانه جاج جواد.ولی فایده نداشت .بابااخرسر دست به دامان حاج مرتضی شد .پیش نمازومعتمدمحل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج جوادباحاج مرتضی دوستی دیرینه داشتند .و ارادت ویژه ای به حاج مرتضی داشت .خود حاج جوادازخیرین محل بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکسی جرات نمی کردروی حرف حاج مرتضی حرفی بزند. ازان روز حاج مرتضی وباباومامان وهیئت امنای محل مدام دررفت وامد بین خانه حاج جوادوخانه ما بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتااینکه روز 5شنبه ساعت 2 جلسه داشتند بعد دوساعت مامان امددنبالم گفت :لباس بپوشم وبرم دنبالش. وقتی رفتم خونه حاج جواد !!!دنبال مادرم رفتم داخل خانه. دلم مثل سیروسرکه می جوشید .داخل پذیرایی شلوغ بود، حاج مرضتی همراه 5نفراز هیئت امنای مسجد و3پیرمرد که انهارانمی شناختم وحاج جوادوباباووجیهه خانم نشسته بودند.این جلسه چه ربطی به من داشت؟ من این وسط چه کاره بودم؟ دلم گواهی می داد که اتفاق خوبی قرارنیست بیفتد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهانم خشک شده بود دست وپاهایم یخ کرده بود .ارام سلام کردم وهمان دم درنشستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج مرتضی چشمانش رابسته بود وزیرلب ذکرمی گفت تاسلام کردم چشمانش راباز کردوجواب سلامم رادد وگفت دخترم!!!! خودت می دونی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچقدرمن واین بزرگواران امدیم ورفتیم تارضایت بگیریم .داغ یک جوون چیزی نیست که به این راحتی فراموش بشه. وجیهه خانم ارام گریه می کرد.اخرسر به راهی رسیدیم که تنهاراه نجات برادرته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم به تاپ تاپ افتاده بود چیزی راه نفسم رابسته بود ادامه داد:دیگه نمی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهیم خونی ریخته بشه بسه !!!!یک خانواده داغدارشده .دیگه مرگ جوون نمی خواهیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدیا !!!این چی می گه؟ چکارمی خوادبکنه؟ یکی به من بگه اینجاچه خبره ؟من چطوری می تونم رضایت بگیرم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباضربه ای به پهلویم به خودم امدم مادرم بود. اشاره می کردکه جواب بدهم نمی دانستم چه سوالی ازمن پرسیده شده .روکردم به مادرم وگفتم چی می گی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرم زیرلبی گفت به جاج اقاجواب بده!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه به حاج اقاکردم اب دهانم رابه سختی قورت دادم .همه نگاهها به من دوخته شده بود .حاج مرتضی گفت دخترم چی می گی؟ اگه توزن کیانوش بشی ،ازخون برادرت می گذرند. تنهابااین شرط حاج جوادووجیهه خانم راضی شده اند .قراره یک عقددائم بین شما خوانده بشه ومراسم عروسی بعدسال کیومرث.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارفته بوم نگاهی به تک تک حاضرین انداختم صورت وجیهه خانم بدون هیچ احساسی بود وداشت به گلهای قالی نگاه می کرد. حاج جواد سرش پایین بود ودانه های تسبیحش رایکی کی باطمانینه می انداخت. بابامنتظرچشم به دهانم دوخته بود وحاج مرتضی به من نگاه می کرد منتظر پاسخم بود. مادرم باحالی نزار به وجیهه خانم چشم دوخته بود. گویی میترسید حرفی بزند یاکاری کند .داشتم باخودم فکرمی کردم چی فکرمی کردم چی شد؟ حالاباید تو 55 سالگی زن اون ادم ازخودمتشکربشم که می خوادسربه تن هیچیک ازمانباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبلا دوست داشتم زن کیانوش بشم .می دونستم خوش قیافه است. دکترهم که بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی اینطوری نه!!!! مطمئن بودم ازمن وخوانواده ام متنفره وچشم دیدن مارونداره. اینده ابستن حوادث بدی بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم راتکان دادم وگفتم هرچی بزرگترهابگند. چاره دیگه ای هم نداشتم .اگه مخالفت می کردم ،برادرم روزبه رواعدام می کردند. درسته خیلی اذیتم می کردولی دوستش داشتم .برادرم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندشدیم وامدیم بیرون. یک ساعت بعددرزدند. فرانک بود بابابرایش جریان راتعریف کرداوکه تاقبل این برایم تره هم خردنمی کرد. پریدجلو ودراغوشم گرفت ومرابوسید وگفت الهی قربونت برم !!!خوشبخت شی!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.سعی می کردم به روزرلبحندبزنم کم کم داشت عواقب کاردستم می امدخدایا !!!چراقبول کردم؟ اخه احمق تو55 سالته.می خوای زن اون بشی؟ اون می خوادسربه تن تونباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازیک طرف قلبم می گفت اون خوش قیافه است .دکتره!!! یکجوری نرمش می کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه درهمین اثنا صدای دادوهواربه گوش رسید. صداازخانه حاج جوادمی امد صدای واضح کیانوش که می گفت بابا!!!!اخه چکاربه من دارید؟ خودتون بریدیدخودتون هم می دوزید؟ زدندداداشم روکشتند،حالامی خواهند دخترشان روبه مابندازند .بابامن نمی خوام!! من ناراضی ام !!!ازخون داداشم نمی گذرم باید اعدام بشه .مگه زوره ؟چرانظرمن رانپرسیدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداها مثل پتک تومغزم فرودمی امد .رفتم پشت پنجره همسایه هاتوکوچه جمع شده بودند. درخانه حاج جوادبازدش وکیانوش پریدتوکوچه بامشت ولگدافتادبه درخونه ما. بابامی خواست بره پشت در.مادرجلویش راگرفت وفرستادش تواتاق ودرراقفل کرد.وخودش رفت دم در کیانوش امدتوخونه توپارکینگ ،مامان هم دنبالش دادمی زد: عباس اقا!!! مگه ماچه گناهی کردیم؟ زدیدپسرمردموکشتید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir!!!حالامی خواهید دخترتون روبه زور بیخ ریش ماببندید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمادرم گفت کیانوش مادر!!این چهحرفیه؟ ایستاد وسرمادرم شروع کرد دادزدن :اههههههه نه بابا !!!می خواهید به پاتون هم بیفتیم وعذرخواهی هم بکنیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir؟وصدایش راچنددرجه بالاتربرد ودادزد:چرادست ازسرمابرنمی دارید؟ من می خوام اون اشغال اعدام بشه!!! چرامثل زالوافتادیدبه جون ما؟ صداش همینطوربلندتروبلندترمی شد.مادرم سرش رانداخته بودپایین می دانستم که باباتواتاق داره خودش روهلاک می کنه دیگه نمی تونستم تحمل کنم، امدم جلو ودادزدم :هوووووووی!!!! چه خبرته !!!سراوردی ؟فکرکردی ؟خیلی تحفه ای؟ نه خیراقا !!!اون داداش احمق من وکیومرث سر یک دختراحمق ترازخودشون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدعواشون بود. دوتاشون هم مقصرند.مثل اینکه داداش جون خودشما هم اول چاقو کشیده ،حالااگه اون روزبه خاک برسر!!! قتل کرده مقصراولیه ،داداش خودت بوده. ولی قاتل هم الان اینجانیست. توزندونه !!! مردی!!! برو توزندون یقه اش رابگیر .نمی خوادمردونگیت رو برای مادرمن به رخ بکشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمثلادکترمملکتی!!! اما قدر یک بچه شعورنداری. باید شعوروفرهنگت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاترازاینهاباشه. شعورکه ندار ی هیچ ،فرهنگ وادب هم ندار ی که سریک زن که جای مادرته عربده کشی می کنی. می خوای دادبزنی؟ هررررر ی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir!!!بروتوخیابون .می خوای رضایت بده می خوای نده !!به جهنم !!!اون روزبه احمق هم تقاص کارش رومی بینه .ولی حق نداری پاتوتو این خونه بگذاری وسرماهواربکشی. اش دهن سوز ی هم نیستی که من بخوام زنت بشم .فقط به خاطر مادروپدرم رضایت دادم وگرنه ادم لات وبی سروپایی مثل توعمرادلم بخوادشوهرم بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنم کف کرده بودقلبم به سرعت داشات می زد .همسایه هاازدم درحیاط سرک می کشیدند. چشمهای کیانوش قرمز شده بودوازانهااتش می بارید .رگ گردنش به شدت میزد.دستهایش رامشت کرده بود. چشمهایش راریزکرد ودستش رابلندکرداماده شد که بزندتوصورتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل ازانیکه کاری کند دادزدم ازاین خونه بروبیرون!!! گمشو بروبیرون !!!دستش رابالاتربردویک قدم جلو امد چشمهایم رابستم .منتظر ضربه اش بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه صدای فریادی امد: دستت روبنداز پسر!! تاحاج جوادزنده است اجازه نمی ده کسی به این خانواده توهین کنه. سریع عذرخواهی کن وبروتوخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه من ومامان وکیانوش به سمت صدا برگشت حاج جواد دم درایستاده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگار42 سال پیرترشده بود سر ش رابرگرداندعقب روبه همسایه هادادزد نمایش تمام شد!!! بریدخونه هاتون .وای به کسی که به این خانواده توهین کنه که حسابش بامنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکوچه خلوت شد حاج جواد امدداخل درراپشت سرش بست وبه ارامی به سمت مادرامد .سرش پایین بود وقتی جلوی مادررسید گفت اکرم خانم!!! هم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشماناراحتی هم وجیهه خانم !!!نادونی دوجوون دوتاخانواده رونابودکرده .اتفاقیه که افتاده .من هم باقصاص مخالفم .حاج مرتضی راست گه که خون بسه من ووجیهه خانم سرحرفمون هستیم .من قبلش هم دلم می خواست رکساناعروسم بشه. زن کیومرث.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدنگاهی به کیانوش انداخت وگفت این پسرهم غلط میکنه روحرف من ،حرف بزنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیانوش باچشمهای بهت زده به حاج جوادنگاه می کرد .حاج جواد ادامه داد برو خونه!!! اول هم عذرخواهی کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی اقاجون!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ساکت!!! همین که گفتم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیانوش نفس عمیقی کشید چشمهایش رابست روکردبه مادرم وگفت اکرم خانم !!!معذرت می خوام. بعدروکردبه من چشمهایش راریز کرد ونگاه بدی به من انداخت نگاهی که تنم رالرزاند.ورویش رابرگرداندوازخانه بیرون رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج جوادرویش رابه من کردوگفت ایکاش این اتفاقات پیش نمی امد تاتورابرای کیومرثم خواستگاری میکردم ولی حیف!!! شانه هایش افتادندوبرگشت رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت خانه اش. فردای ان روز رفتیم محضر. نمی دانم بین حاج جواد وکیانوش چه گذشته بود ولی هرچه بود وقتی امدمحضر ساکت بود وهیچی نمی گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
وجیهه خانم باصورتی بی حس وحال واردشد جواب سلام مادروبابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرانداد.تودنیای خودش بود. مامان سفارش کرد لباس سیاه تنم نکنم یک مانتوی سورمه ای روشن تنم کردم شلوارلی ابی ویک شال ابی اسمانی سرم کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیانوش هم بایک پیراهن مردانه جذب یاسی واردشد .قدبلندی داشت وعضلات و اندام ورزشکارانه اش به خوبی اززیر لباس جذبی اش پیدابود. اصلاح کرده بود موهای سیاهش راروی سرش به یک طرف شانه کرده بود .موهای مجعهد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبسیارزیبایش که چون شب سیاه بود .چشمانش به رنگ میشی بود یاشاید قهوای یا نمی دانمهربارکه می دیمش به یک رنگ بود رنگش بسیارزیبابود ولی نگاه نافذی داشت .حتی دیروز هم وقتی انطوربه من نگاه می کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتامغزاستخوانم نفوذمی کرد .بینی متناسب ،ابروهایی پرپشت وچانه ای محکم ولبهایی گوشتالو داشت .دندانهایی سفید ویکدست و پوست سفیدی داشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.برخلاف کیومرث که خیلی سبزه بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگردنی پهن که مشخص بودگردن یک ورزشکار است عضلات قفسه سینه اش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانچنان اززیر لباسش نمایان بودکه انگارمی خواست ازان بزندبیرون. شلوار مردانه سیاه بسیارقشنگی به پاداشت کتش راروی دستش انداخته بود وبدون اینکه نگاهی به کسی بکند دنبال حاج جوادروی صندلی نشست. انکارمتوجه شد که دارم نگاهش می کنم سریع سرش رابه سمتم چرخاندوچمشمانش راریز کردونگاه بدی به من انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«ساخته شده در کانال تلگرام عاشقان رمان @Asheqaneroman »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنان بود که تنم لرزید، عرق ازیربغلم شروع کردبه جریان انگارفقط من واوبودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش وحشی بود دستانش رابه هم فشارمی داد انگاربین دشتانش گردن من قراردارد. دندانهایش رابه فشارمی داد ولی این حالتش سریع ازبین رفت وجهت دیگری رانگاه کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاقد شروع به صحبت کرد نمی فهمیدم چی میگه مامان تکانی به من داد واشاره کردکه برم روی صندلی که عاقدمی گفت کنارکیانوش بنشینم. وقتی روی صندلی کنارش نستم ارام طوری که کسی نشنود گفت چنان حالی ازتو وخانواده ات بگیرم که خودت حظ کنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام روبستم ونفس عمیقی کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعاقدشروع کردبه خواندن خطبه عقد هردوبله گفیتم .ولی برخلاف عقدهای دیگر کسی کل نکشید فقط حاج جوادودنبالش باباصلوات فرستادند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباومامان مرابوسیدند ومراهل دادندسمت وجیهه خانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجیهه خانم رابوسیدم نگاهی به من کردونگاهی به کایانوش وبغضش ترکید وچادرش راجلوی صورتش گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج جوادسریع امدجلو سرم رابوسید وبرایم ارزوی خوش بختی کرد وبه وجیهه خانم گفت عروست رابغل کن!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجیهه خانم جلوامدومرابغل کرد وکنار ی رفت. حاج جوادجلوامدویک جعبه کوچک به من داد،داخلش یک سکه بهارازادی بود وجعبه ای دیگر رابه کیانوش داد.داخل ان جعبه یک کلیدماشین بود، چشمان کیانوش برقی زد ونگاهی به من کرد ودوباره نگاهش سردوسخت شد. وجیهه خانم یک سرویس بسیارزیبا به من داد. خواهرهای کیانوش نیامده بودند. خواهرهای خودم هم همینطور.مامان وبابابه کیانوش یک ساعت طلا دادند . یک عقدسوت وکور ،کیانوش وحاج جوادووجیهه خانم رفتندومن وبابا ومامان سوارتاکسی شدیم وسمت خانه رفتیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرارشد بعدسال کیومرث مراسم عروسی برگزار شود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدادگاه برای روزبه 2سال زندان برید .مامان وبابا غصه جهاز من راداشتند. طفلی ها که دیگه اهی دربساط نداشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباقبلا یک مغازه بقالی داشت که برای دیه ان رافروخته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالان دریک مغازه لوازم خانگی پادویی می کرد .مامان وهم شب وروز خیاطی می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمسایه ها سعی می کردندزیاد بامامراوده نداشته باشند. نگاهها سروسنگین تر شده بود. حتی دامادهایمان هم زیادبه خانه ماسرنمی زدند .تواین مدت به اصرارمامان مدام می رفتم خونه وجیهه خانم درامورخانه به اوکمک می کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرروز بعدمدرسه می رفتم خونشون وتوکارهای خونه کمکشون می کردم .کیانوش رادیگه نمی دیدم فردای عقدبرگشت تهران ،فهمیده بودم که حاج جوادیک پژو 422 سفید برایش خریده تادهانش بسته شود .رفتارحاج
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجوادووجیهه خانم بامن محترمانه بود.درسته که وجیهه خانم صمیمی نبودولی به من احترام می گذاشت وحرفی نمی زد. که من احسا س ناراحتی نکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج جوادهم همینطوربود ولی خواهرهای کیانوش، کیاندخت وکتایون هربارمن رامی دیدند، یک متلک به من می انداختند وباعث نارحتی ام می شدند ولی سعی می کردم محلی ندهم . 2ماه بعدعقد کیانوش امداصفهان ، تابه پدرومادرش سربزند.تواین مدت که امد زیادندیدمش برای تعطیلات عید امده بود ومراسم عید ی کیومرث ،سعی می کرد اگرهم که من رامی دید زیادمحلی به من نگذارد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا روز قبل سال تحویل که داشتم ازخونه وجیهه خانم می رفتم خونه خودمون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکهوازپشت سرم ظاهرشد وازپشت بازویم راگرفت وبه سمت خودش کشی.د صورتش رانزدیک صورتم کرد درحالیکه ازچشمانش نفرت می بارید به من خیره شد وگفت دختره پررو!!!! فکرکردی بیای خونه ماوخودشیرین کنی وتودلشون جاکتی، من هم بهت محل می دم. کورخوندی!!!! خواب دیدی خیرباشه!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینجارودیگه بزاوردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنهاعلتی که حاضرشدم توی نکبت!!! روبگیرم این بودکه اقاجون بهم قول داده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبودبرام یک ماشین بگیره وبعدهم می خواد یک زمین به نامم بزنه. وقتی مدرکم وروگرفتم ومستقل شدم وقتی اومدی توخونم حالت روجا می ارم. توداداشم روازم گرفتی من هم دخترنازشون رو بیچاره می کنم. وفشاردستش رازیادتر کرد وادامه داد:مامان وبابات فکرکردندهمه چی تموم شد. نه داداد!!!! این خبرهاهم نیست اون روزبه احمق هم حالش روبعدجا می ارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی اول به توومامان وبابات نشون می دم یک من ماست چقدرکره داره. زدید داداشم روکشتید وحالاذوق مرگید که یک داماددکترگیراوردیم. هه!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفعه دیگه هم وقتی تواین خونه من اومدم ،دوروبرمن زیاد نمی پلکی. اصلاازت خوشم نمی اد دختره زبون دراز!!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی می کردم دستش رو ازدوربازوم بازکنم، ازشدت دردنمی تونستم چیز ی بگم.باسختی گفتم: ولم کن ازخودراضی!!!! چی فکرکردی؟ من هم ازت بدم می اد!!!! تویک ادم بی سروپایی ومتاسفانه اسم دکتررویدک می کشی .حیف دکتر !!!!من هم تحمل ریخت توروندارم!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکباره دستش راول کرد ومن رابه عقب هل داد ودستش رادورگلویم فشارداد ومن رامحکم به دیوارکوباند .داشت علناخفه ام می کرد. خدایا چقدردستاش سنگین بود .داشتمخ فه می شدم فشاردستش روبیشتر و بیشتر می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراه تنفسم داشت بسته می شد،با دستام رابه دستاش چنگ می زدم وسعی می کردم اونهارو ازدورگلوم بازکنم. صورتش رادوباره جلواوردوازلای دندانهایش گفت :یادت باشه من ازدخترهای زبون دراز خوشم نمی اد. پس زیاد پررو نشو!!!! یادت هم باشه انقدردخترخوشگل تودست وبالم هست که اصلا توبرام پشیز ی ارزش نداری .پس یکهو هوابرت نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irویکباره دستش راول کردورفت افتادم روی زمین. به سرفه افتاده بودم گلویم دردمی کرد اشک ازچشمام راه افتاد ه بود. تابحال اینقدر تحقیرنشده بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندشدم. انقدرعصبانی شده بودم که پایم رامحکم کوبیدم تودیوار وبه دنبالش دردی ازنوک پاتافرق سرم کشیده شد. درحالیکه زیرلب هرچی فحش ونفرین بودنثارش می کردم ازخونه اومدم بیرون. دوهفته بعدازان ماجرا یک شب بابادرحالی که خیلی توخودش بودامدخونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«ساخته شده در کانال تلگرام عاشقان رمان @Asheqaneroman »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرسفره مامان طاقت نیاوردوگفت بهروز !!!چی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباباروکردبه مامان وگفت امروزتومغازه بودم .حاج مرتضی اومده بود با حاج رحیم کارداشت. حاج رحیم وسط کاریکهوگفت حاجی!!!! راسته که حاج جوادگنج پیداکرده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج مرتضی هم گفت امان دست زبان مردم !!!گنج کجابود؟ زمین خودش بود ،حالا قیمتش رفته بالا .شانسه دیگه!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحاج رحیم هم گفت اره دیگه!!! اون هم چه شانسی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدکه حاج مرتضی رفت پیگیر شدم .حاج رحیم گفت حاج جوادیک تکه زمین داشته ارثی توی راه دهق یک بنده خدایی می خواسته اونجاسوله بزنه .کارخونه راه بیندازه چون جای زمین خوب بوده حالاحاضرشده برای زمین که سالهالم یزرع وبیکاربه امان خدارهاشده بوده ،پول بده .حاجی هم خداخواسته فروخته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروکردم به باباوگفتم حالامگه چندفروخته ؟ بابانگاهی به من کردوگفت 4میلیاردتومن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان که داشت بی خیال غذامی خوردتااین راشنید لقمه توگلوش گیرکردوشروع کردبه سرفه کردن. بابا پرید ویک لیوان اب بهش داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن همچنان قاشقم بین هواوزمین مانده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی مامان حالش جااومد درحالیکه بامشت توسینه اش می زد که غذارابه زوربفرستدپایین ، نجویده نجویده شروع کردبه صحبت :راست می گی ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردحالایعنی چقدر؟....چندتاصفرداره؟.... ازمیلیون هم بیشتره؟.... حالاکی فروخته؟.... پول راگرفتند؟..... حالاچی مشه؟....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بابا پریدوسط حرفش وگفت اوووووووووه !!!!!خانم چه خبرته؟ پیاده شوباهم بریم .گازش روگرفتی داری می ری. من هم نمی دونم .فقط همینو بهم گفت.تازه حاج رحیم خبرنداره رکسانا عروس حاج جوادوگرنه حتماول کن من نبود. ازهیچی هم خبرندارم ولی تومحله خیلی حرفش بود . بعدرویش راکردسمتم وگفت رکساناتوچیزی نشنیدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم رانداخته بودم پایین داشتم فکرمی کردم .حالامعنی ومفهوم حرفهای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرگوشی وجیهه خانم وحاج جوادورفت وامدهای مشکوک کیان وکتایون رامی فهمیدم .باهم حرف می زدندوچیز ی راازمن قایم می کردند. اول فکرمی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرباره من است ولی بعدگاهی کلمات کارخانه دهق نمایندگی سایپاو....راشنده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالاموضوع دستم امده بود بابادوباره سوالش راتکرارکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروکردم به مامان وباباوگفتم نه!!! نمی دونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه کسی غذانمی خورد.مادرم حالادیگه رفته بودتوخودش .قاشقش روانداخت توبشقاب ورفت عقب تکیه دادبه دیوار باخود ش گفت :خداچکارکنم من؟ حالاچی میشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن وبابابه هم نگاه کردیم ونمی فهمیدیم مامان چش شده ؟ نگاهی به مامان کردم وگفتم چه ربطی به ماداره مامان ؟ مامان سرش رامدام به طرفین حرکت می داد مثل پاوندل ساعت وچیزهایی زیرلب زمزمه می کرد بااین حرف من نگاهش رادوخت به من وچشمهایش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراریزکردوگفت چه ربطی به توداره؟ چه ربطی به توداره؟ اخه توچراانقدرخنگی دختر. تومثلاعروس این خانواده ای حتماهم ازاین محل می رند وضعشون هم که خوب شده .یاتورو طلاقت می دند یااینکه باید بری باهاشون. اونوقت حسنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی مونه وحوضش من خاک برسر هم باید یک جهازدرست حسابی برات تهیه کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره سرش رامثل پاندول ساعت به طرفین حرکت دادودستهایش رامدام به فشارمی داد وباخود ش حرف می زد .بعدیکباره بلندشد ورفت تواتاقش ودررابست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن وباباهم مات ومتحیر به هم نگاه می کردیم. بعدباباسرش روانداخت پایین وگفت مادرت راست میگه .فکراینجارونکرده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه کسی غذانخوردسفره راجمع کردم .توخونه یک غمی دوباره حکمفرماشده بود .همه توخودمون بودیم .باباکه کارش شده بودخیره شدن به یکجا.مامان هم ازاتاقش بیرون نیامد حاج خانم زنگ زدخونمون وگفت باحاجی برای چندروز می رندمسافرت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط ارزوکردم هراتفاقی که می افته ختم بخیربشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته بعدازمسافرت امدند.ظهربعدکه ازمدرسه امدم رفتم خانه شان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوخونه حاجی شلوغ بود همه وسایل وسط بود وچندنفرداشتندوسایل راجابجامی کردندوبعضی داشتندوسایل راداخل کارتن می گذاشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک کامیون بزرگ هم دم درخانه بود وجیهه خانم هم داشت باچندتاکارگر صحبت می کردجلورفتم وسلام کردم وقتی مرادید لبخندی زدودستهایش
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرابازکردومرادراغوش گرفت وگفت سلام به روی ماهت مادر !!!...یک هفته ندیدمت دلم برات تنگ شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به اطراف انداختم نگاه پرسشگرم را به ویجهه خانم انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدوگفت مادر!!!ماداریم ازاین خونه می ریم .یک خونه بزرگ خریدیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتومطهری، دوطبقه خیلی جاداروبزرگه. ان شاله بعدعروسی باکیانوش توهم می ای اونجا ....حتماخبرهاروشنید ی ؟تومحل که پیچیده. توهم برو سردرس ومشقت مادر ...نمی خوادکمک کنی ....ادم اینجازیاده...بروشب هم من وحاجی میایم خونتون ساعت 8 به باباومامانت بگو ..بروگلم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی امدم قضیه رابه مادرگفتم اوکه تازه دوروز بودارامش پیداکرده بود دوباره مثل اسپندروی اتش پریدودورخودش میچرخید ویکباره نشست وسرش رابین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدودستش گرفت وبدنش رابه جلووعفب حرکت داد بعد بلندشد ودست ازسر ش برداشت وسرش رابلندکردوبه من خیره شد .سریع رفت ازتوی کیغش کیف پولش را دراورد دادبه من و گفت بدوبرو میوه وشیرینی بخربه باباتم بگو زودتر بیادخونه تامن خونه رامرتب کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبعددوباره دست راستش راروی سرش گذاشت وصورتش راروبه بالاکردگفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا!!!حالا من چکارکنم ؟خودت بخیربگذرون .خودت رحم کن !!!بچه ام روبدست تومی سپرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدروبه من کردوگفت بدودخترچراوایستادی ؟بروهزارتاکاردارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومرابه بیرون ازخانه هل داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشب حاج جوادوجیهه خانم امدند وگفتندکه قراراست ازاین خانه بروند ولی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدمراسم سال کیومرث عروسی می گیرند .بعدحرف دل مادرم رازدندکه نگران جهیزیه نباشد ووانهاانتظار چیزسنگینی ندارندو هرچه که ازتوانشان برمی اید تهیه کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی این راگفتندمادرخیالش راحت شد ارامش رامی شد توچهره اش به راحتی تشخیص داد. بعدرفتن انهادوباره مامان شارژشده بود .شروع کردبه کشیدن نقشه که چه می کندوچه نمی کند وغیره دلم برایش می سوخت ازاینکه قراراست عروسی کنم ولی مادربدبخت ازغصه جهازمن خواب وخوراک ندارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدرفتن حاج جوادازمحل خانه شان فروخته شدوجایش خانواده دیگری امدند ولی همچنان همسایه ها باماسروسنگین بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه درخواست من وبابا ازاین محل رفتیم. خانه مان که اجاره ای بود،فرقی به حالمان نمی کرد اینطوری جایی می رفتیم که کسی دیگر به چشم خانواده قاتل به مانگاه نمی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفرانک بعدازحکم دادگاه روزبه پیدایش نشد فقط می رفت زندان ملاقات روزبه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی حسم می گفت این دختر منتظرروزبه نمی ماند. همانروزها هم حدسم درست ازاب درامدوتقاضا ی طلاق کرد. فقط می خواست به مااتش بزند وگورش راگم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان وبابا ناراحت بودند ولی ازطرفی خوشحال که این ادم مزخرف دیگر عروس مانیست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزبه قاطی کرده بود.بعدطلاق من رفتم زندان دیدنش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگریه می کرد طاقت گریه اش رانداشتم. طفلک ازطرفی خواهرش مجبورشده بودبه زورعروسی کندوازطرفی دخترموردعلاقه اش راازدست داده بود. اشک می ریخت وازمن حلالیت می طلبید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی زبانم نمی چرخید که بهش بگم باشه حلالت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز تولد 52 سالگی من بود .52 سال!!!! اکثردخترها تو52 سالگی خوشند تازه دنیای دخترانه شادشون شرع شده ومن باید عروس بشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسال کیومرث داشت نزدیک می شد هرازگاهی به خونه حاج جوادسرمی زدم ولی خونشون چون دوربود بامامان وبابام میرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونه اونهاتویک محله شیک وباکلاس وخونه ما تویک محله فقیرنشین .اخه بابای بدبخت من دیگه حالاتوانایی مالی نداشت پول دیه ازدست دادن مغازه فروختن ماشین ازهمه بدترجهازمن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان درسته که وجیهه خانم گفته بود جهازسنگین نباشه ولی بازهم دست ودلش نمی رفت می گفت من باید همونطورکه به اون دوتادخترم جهازدادم برای توهم بدم. یکی نبودبگه مادرمن اون موقع باباوضعضش خوب بودنه مثل حالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپول دادرسی ها واستینافهاووکیل روزبه هم مومونده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسال کیومرث تومسجدمحل سابقمون برگزارشد برای عید کیومرث من نرفتم یعنی کارخدا انفولانزاگرفتم ومریض شدم .وجیهه خانم هم گفت نیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irولی برای سال مجبوربودم برم تومراسم، سال وقتی واردمسجدشدم همه نگاهها به سمتم چرخید وپچ پچها شروع شد. بامامان یک گوشه دورازهمه نشستیم مامان بلندم کردکه برم کمک کنم برای پذیرایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی رفتم کیان که من رودید جلوی بقیه زنهای فامیلشون بالحن بد ی روکردبه من وگفت هان !!!چیه؟ برای چی اومدی؟ چکارداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اومدم کمک کنم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وا اااا!!لازم نکرده !!!شما به اندازه کافی برادرتون کمک کردند!!! برید وردل مامان جانتون بشینید!!!! هرچی دورترازماباشی اعصاب ماراحتتره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاههای شرربارفامیل حاج جوادمثل مته بود سوراخم می کرد. دلم سوخت !!!این بی انصافی بود . دست ازپادرازتربرگشتم مامان چیز ی نپرسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع پذیرایی هیچ کس جلوی ماچیز ی نگرفت . کسی ماراادم حساب نکردانگارنه انگارمن ومامان انجانشستیم نه سلامی نه حرفی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجیهه خانم که تودنیای خودش بوددوباره یادپسرش افتاده بودوگریه می کرد .فامیل هم هرچقدرتونستند ماروتحقیرکردند.خواهرهام رعنا و رزیتا سریع امدندورفتند.حتی کنارماهم ننشستند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمجبوربودیم تااخرمراسم بنشینیم .دریغ از یک استکان چایی. مثل جذامیها بامارفتارمی شد . اگرکسی هم کنارمان می امدتامارامیدید سریع بلندمی شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اشک می ریخت ومطمئن بودم که برای این تحقیرهابودبیشتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم گرفته بودپاشدم ازمجسداومدم بیرون جلوی درمسجد چشمم خوردبه کیانوش .کثافت!!! حتی توتیپ مشکی هم خوش قیافه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکت وشلوارسیاه وشلوارلی مشکی وپیراهن مشکی مردانه تنش بود. ویقه اش رابازگذاشته بود ودودکمه اول لباسش رانبسته بود .سینه عضلانی اش پیدابود موهایش راژولیده وارشانه زده بود.خیلی بهش می اومد اینطورارایش مو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالهی کوفت بخوری!!! دلم حالی به هولی شده بود! قلبم به تپش افتاده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir..وای بااین که ته ریش داشت ولی چقدرجذاب شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم سمت دیگر رونگاه کنم روبروی مسجدیک پارک بود باخودم فکرکردم برم اونجا لااقل تاپایان مراسم که چیز ی نمونده بود، اونجابشینم .راه افتادم که برم دستی مراازپشت گرفت برگشتم خودش بود بانگاهی ترسناک به من خیره شد بود. تنم لرزید ازلای دندانهای به هم فشرده اش گفت اینجاچه غلطی می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباتته پته گفتم هههیچی !!!!اومدم بیرون!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-انوقت برای چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-برای ...برای....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازویم رامحکم فشاردادومرابه سمت مسجدهل دادوگفت گم شوبروتومسجد!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلازم نکرده بیای بیرون خودنمایی کنی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع برگشتم وگفتم من برای خودنمایی نیومدم توهم حرف دهنت روبفهم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irادوقدم اومدجلو درست جلوی من ایستادهرم نفسهای داغش توصورتم می خورد .سوراخهای بینی اش بازوبسته می شد .چشماش قرمز شده بود صورتش رواوردجلو وگفت حرف دهنم رونفهمم انوقت چکارمیکنی کوچولو ؟ دستهایم رامشت کردم !!!راست می گفت!!! چکارمی تونستم بکنم؟ ولی نمی خواستم کم بیارم گفتم به موقعش تلافی می کنم !!5
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتش ازهم بازشد ودهنش کج شدوگفت اهه !!!!نه بابا!!!!ترسیدم !!بروتو !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتوهیچ غلطی نمی تونی بکنی!! حدوحدودخودت روهم بدون جوجه!!! جلوی من زبون!درازی نکن ،اونوقت می زنم دک وپوزت وخونین ومالین می کنم !!!شیرفهم شد!!! حالاهرررریی. !!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشت رفت سمت مردونه دلم می خواست همونجا بشینم گریه کنم .بغض توگلوم گیرکرده بودبرگشتم که برم توقسمت زنانه سه تاازدخترهای فامیل اونها ایستاده بودندبانگاهی تمسخرامیزمرانگاه می کردند.وقتی ازکنارم ردشدند یکی ازاونهاگفت اشغال تولیاقت کیانوش رونداری!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی دیگه شون هم گفت حیف کیانوش!!! گیرکی افتاده!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهمیتی به حرفهاشون ندادم ورفتم توزنونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفردای ان روز رفتم خونه وجیهه خانم تابامامان جهازم رابچینیم خونه که نه قصربود .یک خانه بزرگ دوطبقه با5اتاق خواب بزرگ درهرطبقه استخروباغچه های بسیارزیبا. وجیهه خانم یک خدمتکارداشت وخونه کلا یک خونه اشرافی بود. هیچیک ازاسباب واثاث قدیم نبود .جاش مجسمه ها گلدانها وظروف شیک
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
وبوفه ای قشنگ وسرویهای کریستال و..و....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقرارشد من وکیانوش طبقه بالاباشیم ووجیهه خانم وحاج جوادطبقه پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزمان خریدعقد من ومامان ووجیهه خانم رفتیم. کیانوش بامانیامد.لباس عروسی ام یک لباس بااستینهای بلندکه تاروی زمین کشیده میشد ودنباله لباس بسیارزیبا گلدوزیهای قشنگ روی استینها ویقه داشت .دوتا پاپیون بزرگ توپهلو داشت ویک سنگ دوزی نقره ای شیک طرح گل ختایی روی سینه داشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوست نداشتم لباسم دکلته باشد.یقه لباس بسته بود. عروسی دریک تالاربرگزارمی شد. وجیهه خانم که خیلی خوشحال بود ودل تودلش نبود .دیگه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir52 سالم شده بود سال دیگه اخردبیرستان بودم .قرارشد دبیرستانم یک مدرسه نزدیک خونه حاج جوادباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزعروسی صبح با بابا رفتیم ارایشگاه. کیانوش نیامددنبالم.از ارایشگر خواستم ارایش غلیظ روی صورتم انجام ندهد .همان باشم که هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارش که تمام شد لباسم راتنم کردم وجلوی اینه ایستادم یک دختربالباس سفیدعروسی باموهایی که بالای سرم بسته شده بود .حتی نگذاشتم موهایم رارنگ کندرنگ موهای خودم قشنگ بود وتاکمرم می امد.خیلی فرق کرده بودم دختری باچشمهای قهوای پوست سفید دماغی کوچک ولب ودهنی گوشتالو
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.مژه های بلندوفردار!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدک نبودخوشگل شده بودم وجیهه خانم برایم اسپند دودکردومنتظردامادشدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقراربود ساعت 5دنبالم بیاد یک ساعت گذشت همه دلواپس شده بودند. وجیهه خانم به چندجاتلفن کرد .همه عصبی شده بودند. مامان حالش بدشده بود.فکرمی کرد کیانوش منوقال گذاشته خودم هم همین فکربه سرم زده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیان مدام می رفت دم دروبرمی گشت. چشمهام روبسته بودم وپشت لبم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراگازمی گرفتم تاگریه نکنم .ساعت 2ونیم شد که بالاخره کیان پریدداخل وگفت پاشین اومد!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عیمقی کشیدم وبلندشدم .این هم قدم بعدیش بود، برای تحقیر کردنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدم دروجیهه خاتم داشت دعواش می کرداون هم خونسردایستاده بودوهیچی نمی گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکت وشلوارسفید وپیراهن سفید مردانه ای تنش بود. کفشهای ورنی سیاهی به پاداشت ودسته گل بسیارقشنگی دستش بود. بااکراه گل راسمتم گرفت وارام گفت بگیر گل و زودباش !! وخودش رفت وسوارشد. حتی دررابرایم بازنکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجیهه خانم پریدجلودررابرایم بازکرد. فیلم بردارخواست عقب ماشین بشیند که کیانوش سرش دادزد: بروپایین !!!لازم نکرده!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوراه افتاد توراه یک کلمه هم نگفت. وقتی دم تالاررسیدیم ماشین متوقف شد وروکردبه من وگفت وقتی اومدی توخونه من ،کاری به کارهم نداریم .هرکی به راه خودش .فضولی توکارمن نمی کنی!!! بامن حرف نمی زنی !!!تووظیفه ات فقط پختن وتمیزکردن اون خونه است. یکهو هوابرت نداره، خانم اون خونه شدی . بخوای خودت رولو س کنی وتوکارهای من سرک بکشی، انوقت بدجورمی بینی .اینوخوب توگوشات فروکن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنهاکاری که توانستم انجام بدهم تکان دادن سرم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی واردتالارشدیم دنبال من تا زنانه امدوبعدمن راول کردورفت سمت مردانه .کیانوش حتی حاضرنشد برای خوشامدگویی به مهمانان برود وجیهه خانم هم ازپسش برنیامد.هرچی بهش می گفتندبیا می خواهیم فیلم بگیرم علناگفته بودحوصله مسخره بازی ندارد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خواست بااینکارش تحقیرم کند. کم کم پچ پچهای مهمانان به گوش می رسید:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نگاه کن حتی یکبارهم نیومدعروسش روببینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب معلومه !!زدند داداشش روکشتندبیاد قربون صدقه عروس هم بره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی به خداکیانوش حیف بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفهایی که هرکدام نیشتری بودبه قلب وروح من!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعداتمام مراسم کیانوش روکردبه همه وگفت کسی نمی خواددنبال ماشین بیاد وهمونجاهمه ازماخداحافظی کردند. وقتی به خانه رسیدیم.بی توجه به من رفت تواتاق خواب وبعدبایک لباس راحتی امدبیرون وگفت من می رم تواتاق مهمان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی خوابم فرداهم می ام وسایلم روازتواون اتاق جمع می کنم وبعدرفت تواتاق دیگه ودررابست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن ماندم وتخت دونفره ی که قراربود مونس تنهایی های من باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیک هفته بعدعروسی رفت تهران دنبال کارهای فارغ التحصیلی اش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجیهه خانم وحاج جوادزیادپاپیچش نمی شدند. بعدمدتی نتیجه امتحان تخصص کیانوش امد جراحی عمومی شهید بهشتی قبول شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطول دوره 5سال بودپدرومادرش خیلی خوشحال بودند ویک مهمانی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگرفتندوخواهرهای کیانوش روزقبل مهمانی به من گفتند به بهانه مریضی اصلا نروم پایین تامهمانی انها خودمانی باشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای شادی وهلهله مهمانان ازپایین می امد حتی صدای خنده های کیانوش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irومن بالاتواپارتمان خودمان گوشه ای نشسته بودم وگریه می کردم وبربخت بدخودم لعنت می فرستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای شام همه راهتل عباسی مهمان کرده بود.حدودا 32 نفری می شدند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجیهه خانم زنگ زدوگفت لباس مناسب بپوشم بروم پایین من هم یک مانتوی سبز نخودی که کمربندی طلایی داشت ویک شال سبز کمرنگ وشلوار کتان سبز پایم کردم ورفتم پایین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتارفتم پایین مهمانان مراکه دیدندسکوت کردند. کیانوش ازسکوت مهمانان متوجه من شدروکردبه من وگفت اینجاچه غلطی می کنی؟ وجیهه خانم گفت من بهش گفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه تندی به مادرش انداخت وگفت انوقت برای چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوجیهه خانم هم دستپاچه گفت خب!!!! مادربریم شام بخوریم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیانوش چشمهایش رابست ودستهایش راباکلافگی کردتوموهایش وروکردبه مادرش وگفت من فقط می خوام عزیزانم روشام بدم نه قاتلهای داداشم رو !!!!کسانی که باعشق ومحبتشون من روبه اینجارسوندند ونه افرادی که حضورشون باعث نکبته!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض گلوم روگرفته بود حاج جوادووجیهه خانم سکوت کرده بودند.حتی اونهاهم چیز ی نگفتند. کیان روکردبه منوگفت شنیدی که داداشم چی گفت !!!بروبالا!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم ورفتم بالا پریدم تواتاقم وتااونجاکه می تونستم گریه کردم. صدای دادکیانوش می امدکه باراخرتون باشه خواستید ازاین شاهکار های مسخره انجام بدهید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهروقتی کیانوش چیز ی به من می گفت وجیهه خانم وحاج جواددربرابرش سکوت می کردند انگارانهاهم دلشان نمی خواست باپسرشان دربیفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیانوش چندماه دیگه قراربودبرود تهران تا درسش راشروع کندتواین مدت یا شیفت بودیا بیرون درحال گشت وگذار. دیگه حتی غذاهاش روهم پایین می خوردوبرای خواب می اومدبالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن درس می خواندم وبه حال خودم بودم .یکبارکه مامان وبابا امده بودندبه من
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسربزنند تااومدواونهارودید به من اشاره کردکه دنبالش بروم تواشپزخانه وباصدای بلندشروع کرددادوهوار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اینجاکاروانسراست که فک وفامیلت می اند اینجا. خوش ندارم هرروزمامان وبابات اینجاباشند.یکجور ی حالیشون کن .شیرفهم شد!!! وبعدبدون اینکه حتی سلامی به انهابکندوحرفی بزند. ررفت تواتاقش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرومادرم هم همان لحظه بلندشدندورفتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروزهایکی بعددیگری می امدندومی رفتند زندگی مسخره من وکیانوش ادامه داشت نه اجازه داشتم کسی رودعوت کنم ونه اجازه داشتم بیشترازماهی یکبارخونه مامان وبابام برم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتابستان روبه امام بود شهریورکه شدکیانوش رفت تهران برای شروع دوره تخصصش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم دیگه سال اخر دیبرستان بودم وخودم روبرای کنکوراماده می کردم کیانوش زیاداصفهان نمی ومد .دوماه یاحتی چهارماه یکبار.بیشتروجیهه خانم وحاج جواد می رفتنددیدنش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن بیشترتوخونه تنهابودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرومادرش هم زیاد کار ی به کارمن نداشتند.بیشترفکرکنم ازترس پسرشون بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع کنکورکه شد چون عاشق معماری بودم زدم معماری وعمران وازاین رشته ها واخرش معماری اصفهان قبول شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمعماری برای من یک دریچه فراربه سوی دنیا دیگه بود. اینطوری ازپیله خودم هم درمی اومدم . اززندگی مسخره ای که داشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوحداقل خوبیش این بودکه کسی کاری به کارم نداشت . مدتهابودکیانوش روندیده بودم. روزها مثل برق وبادمی گذشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخبرداشت که من دانشگاه قبول شدم وبرام پیغام داده بود خرج دانشگاهم روبابام بده چون اون حتی حاضرنیست یک پاپاسی هم خرجم کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوباباهم قبول کرده بود به خاطرهمین تصمیم گرفتم جایی برای خودم کارپیداکنم تانخوام اضافه خرج اونهابشم .ولی کوکار!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروز اول مهروموقع شروع دانشگاه رفتن من شد.روز اول مهر خوشحال وشادرفتم دانشگاه تصمیم داشتم به کسی نگم شوهردارم فقط بگم نامزددارم وان هم تهرانه تاکسی کاری به من نداشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتودانشگاه کم کم بادوتادختررفیق شدم یکی پریسا ودیکری اناهیتا دوتادخترخاله مهربان ودوست داشتنی. اوندو چشم من رابه دنیایی دیگربازکردند ومن رابه همه جامی بردند پارک ،محفل شعر ، محفل داستان نویسی، انجمن های ادبی، کتابخانه ،سینما،انجمهایNGO ،گشت وگذاردراثارتاریخی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه مثل یک دریچه روبه دنیای ازاد.دانشگاه محیط خوبی بود. که دران کسی من رانمی شناخت ونمی دونست که برادرمن قاتله ومن روبه چشم خواهرقاتل نمی دیدندوبه چشم عروس خون بس.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه چشم یک طفیلی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفقط خودم رومی دیدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماسه نفرحسابی باهم جوربودیم. وجیهه خانم وقتی میدیدمن ازاون لاک خودم دراومدم وعوض شدم خیلی خوشحال شده بودانگاردچارعذاب وجدان بودکه پسرش اون رفتارها روبامن داره وحتی چندبارخواست دوستام رودعوت کنه ولی ازترس خواهرهای کیانوش وخودش قبول نکردم.تازه حتی اگرهم که دعوت می کردم اگرپریسامی امدوواقعیت من راومی فهمیدمطمئنادیداوهم عوض می شدومن این رانمی خواستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچندین بارازمن خواستندعکس نامزدم رانشان دهم وهرباربهانه اوردم. اندوهم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی دیدندمن مایل به این کارنیستم پایی نشدندروزها وماهها وسالهاازپی هم می امدندومی رفتند وکیانوش درسش سنگین شده بود وزیاداصفهان نمی امد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاگرهم می امد فقط برای خواب می امدبالا یکی دوباری که رفتم پایین سرم دادکشید وبابدترین لحن ممکن گفت برم بالا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی می امدبالا جلوی روی من باتلفنش باافرادی حرف می زدمشخص بودکسانی که باانهاحرف می زند زن هستند انقدرپرروشده بودکه حتی یکبارتلفن خانه رابه انهاداده بود و وقتی یکبار تلفن زنگ زد ومن گوشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرابرداشتم صدای زنی امد که سراغ کیانوش رامی گرفت . پرسیدم شما؟ خنده ای بانازکردوگفت من دوستشم !!!حرصم درامده بود گفتم خوشبختم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن هم همسرش هستم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاوهم خندید گفت اهه!!! پس توهمونی که برادرت داداش کیانوش روکشته؟ پست فطرت !!!!گوشی راگذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی تحمل این قضیه هم برام سخت بوداون علنابه من خیانت می کرد سال سوم که رسید روزبه اززندان ازادشد .یک هفته بعدازاد ی روزبه هم مامان وباباسریع زنش دادند. توهیچ یک ازمراسم ها چه ازادی وچه عروسی روزبه کیانوش اجازه ندادبرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت اگرکه برم قلم پام رومی شکونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنهادلخوشی من دانشگاه بود ودرس !!!عاشق رشته ام بودم تصمیم داشتم ارشد هم شرکت کنم. بعداتمام سال چهارم ارشدقبول شدم. ورشته معماری اسلامی راانتخاب کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا هم مثل من قبول شد ولی اناهیتا ادامه نداد.وترجیح دادواردبازارکاربشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه داشتم وارد43 سالگی می شدم من وپریسا تصمیم داشتیم یک پروژه سنگین وباحال برای تز ارشد برداریم. استادمون هم قبول کرده بودمی خواستیم طرح مساجدجامع استان اصفهان رو برداریم وبررسی مساجدجامع ودوره ساخت وکلا معماری اونهاروموردبررسی قراربدیم . استادخیلی استقبال کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته پروژه هزینه برداروسخت بود وپریسا حاضرشده بودهزینه روتقبل کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخه من بدبخت پول تز روازکجاباید می اوردم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابای طفلی من مقدار ی ازهزینه تحصیل من رومی داد ومقدار ی دیگه رومن ازراه تدریس تویک موسسه کنکور درمی اوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه این روکیانوش اصلا خبرنداشت وگرنه اصلا نمی گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهرباریک شهرمی فتیم تا مسجدجامع های ان شهرها راربررسی کنیم اول شهرهای دورتابه شهرهای نزدیک برسیم .تواین مدت کیانوش درسش تمام شده بودوداشت دوره k تخصصی اش رامی گذراندیاهمان طرح پزشکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرحش دریک شهرستان نزدیک اصفهان بود.همانجاهم اپارتمانی گرفته بودوفقط اخرهفته ها اصفهان می امدگاهی هم به بهانه شیفت اصلا نمی امد.ولی می دانستم پای یک زن درمیان است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irازحرفهای وجیهه خانم وخواهرهای کیانوش فهیمده بودمو اصلا هم برام مهم نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریسا خیلی مشکوک شده بود چندباردرباره نامزدم سوال پرسید وبعدوقتی نمی دید تمایلی به پاسخ ندارم ول می کرد.خوشبختانه دوست فضولی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکبارکه برای بررسی مسجدجامع نائین رفته بودیم روز 2شنبه بودوفردای ان روز تعطیل رسمی قراربودبعدکه رسیدم یکراست برم خونه مامان وبابام.خسته وکوفته ساعت 5 رسیدم خانه مثل مرده شده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم حموم ودوش گرفتم ورفتم تواتاقم بخوابم. کیانوش هم گفته بود روز جمعه می اد وجیهه خانم هم باحاج جوادرفته بودندیزد دیدن یکی ازدوستانشان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمن تنهابودم وتواتاقم خوابیده بودم که صدای قهقهه های یک زن مراازخواب بیدارکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندشدم ودررابااحتیاط بازکردم حسابی ترسیده بودم .رفتم تواشپرخانه ویک چاقو برداشتم صدا ازتوی هال می امد جلوترکه رفتم یک زن جوان ارایش کرده درحالی که یک تاپ دکلته تنش بودویک شلوارک کوتاه پایش روی مبل نشسته بود وباکیانوش داشتنددرباره موضوعی می خندیدند. وکیانوش کثافت درحالی که دستهایش راروی ران زنک گذاشته بودو رانش رانوازش می دادچسبیده بودبه زن وتقریبادراغوش هم بودند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاشغال عوضی!!!! فهمیده بود که من خانه نیستم معشوقه هایش رااورده بودخانه .هردوبادیدن من انجا یکه خوردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیانوش دستپاچه شده بودولی خیلی زود خودش روکنترل کردوباپررو یی بلندشد وامدجلوم وگفت تواینجاچه غلطی میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعوضی !!!!عجب رویی داشت؟ همونجورکه چاقوروجلوی روم گرفته بودم گفتم توایناچه غلطی می کنی؟ دیگه کارت به حدی رسیده که معشوقه هات رومیاری توخونه ؟ببین!!!! هرغلطی می خوای بکن ولی حق ندار ی کثافت کاریهات روبیار ی توخونه!!!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقهقهه ای زدوگفت خونه؟ خونه ؟اینجاخونه منه !!!هرکاری هم بخوام می کنم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب دادم توبیخودمی کنی خبرش رودارم یک اپارتمان تو شهر ....داری !!!بهتره این جی جی خانم روببری همونجا نه اینکه بیاریش اینجا واینجارونجس کنی !!!.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین حرفم مصادف شد با سیلی توصورتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خفه شو!!! دختره احمق!!! این تویی که زندگی من رو به نجاست کشیدی تو واون داداش..... چاقوروانداختم وگفتم خودت خفه شو!!! فکرکرد ی کی هستی؟ توازحیوون هم بدتری !!ناراحتی طلاقم بده برم، که بیشترازاین خونت روبه نجاست نکشونم !!!چراولم نمی کنی؟ چرانمی گذاری برم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اه!!! زبون درازی خاتم بیشترهم شده!!!! زودباش تاسیلی دیگه نخوردی گورت روگم کن بروتواطافت!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو واون اشغال گورتون روگم کنید برید گم شید!!! چی ازجونم می خوای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir؟چراولم نمی کنی؟ خسته شدم ازتو ازاین مسخره بازیهات!!! ای لعنت به اون روزبه !!!که منواسیردست توی حیوون کرد!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماش روخون گرفته بودرگ گردنش داشت می زد. افتادبه جونم وتااونجاکه توان داشت منوزد اونقدر بدمی زد که صدای داداون زن هم بلندشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولش کن کیانوش !!!کشتیش بسه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخرین چیز ی که فهمیدم ضربه ای بودکه که به من خورد ومن رو به سمت دیوارپرت کرد . چشمام سیاهی رفت ودیگه هیچی نفهمیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به هوش اومدم همه جاسفید بودباخودم گفتم من مردم خداروشکر !!!راحت شدم. یک خانم خوشگل سفید پوش اومدوگفت بیدارشدی عزیزم؟ لبخندزدم .البته فکرنکنم لبخند،چون تمام صورتم دردگرفت وگفتم شما فرشته اید؟ من الان توبهشتم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردوگفت نه خوشگله !!!من فرشته نیستم!!! اینجاهم بشهت نیست!!! تو تو ی بیمارستانی صبرکن برم به اقای دکتربگم بیاد. خداروشکر!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونی چندروز بیهوش بودی ؟5هفته!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام روبستم .خدالعنتت کنه کیانوش!!!! چقدرازکارام عقب افتادم. چشمام روکه بازکردم صدای پرستاروشنیدم که داشت به کسی توضیح می داد. گردنم رومی تونستم حرکت بدم سرم زق می زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی دستهام هم بیحرکت بود وپاهام !!!!خدایا چه بلایی سرم اومده بود.؟ صدای پایی راشنیدم نمی تونستم چیز ی ببینم. که یکهو صورت کیانوش اومدجلو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیاحضرت عباس!!!!! این اینجاچکارمیکنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم حرفی بزنم دستم راگرفت وصورتش راوردجلو ودم گوشم گفت صدات دربیاد من زدمت، می زنم اون دوتادست وپای دیگه ت روهم می شکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir!!!!خودم ارتوپدم ....خودم هم می شکنم خودم هم برات جا می اندازم ...به همه گفتم رفتی پارک یکی خواسته کیفت روبدزده ازخودت دفاع کردی اون هم زده لت وپارت کرده ....جیک بزنی من زدمت بیچاره ات می کنم.... شوخی هم نمی کنم.... وای به حالت....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبعدبازویم رامحکم فشارداد .دردوحشتناکی توتمام بدنم پیچید .عاجزانه نگاش کردم نمی خواستم التماسش کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت چرالتماس نمیکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجواب دادم ااا... ارزوبدل می مونی.... تاالتماس....منوببنی!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره دستم رامحکم ترفشارداد. نفسم بندامده بود ادامه دادفهمیدی چی گفتم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم راتکان دادم وگفتم اره!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعددستم راول کرد. قلبم تندتندمی زد حالم دوباره بدشده بود. چشمام سیاهی می رفت خدالعنتت کنه!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.همون موقع صدای پرستار ومرددیگری راشنیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیانوش صورتش راجلواوردودوباره گفت یادت باشه عزیزم !!!چیزهای روکه گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبعدگونه ام رابوسید ووبامردی که تازه رسیده بود سلام واحوالپرسی کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان وباباوپریساامدندملاقاتم وروز دوم وجیهه خانم وحاج جواد ومن همان چیزهایی که کیانوش گفته بودراتکرارکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقرارشد بعدمرخصی برم خونه مامانم اینا.2 روزبعد مرخص شدم ورفتم خونه خودمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپریساتعجب کرده بود می گفت پس اونجایی که قبلابودی کجا بوده؟ مشخص بودچیزی ازار ش می ده ولی سعی می کردبه رویم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیاورد.اخرسرطاقت نیاوردوجلسه دوم که امدملاقاتم خانه بابام پرسید: رکسانا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون اقای دکترخوش تیپ که روزمرخصی امده بودوبابات باهاش حرف می زد کی بود؟ انگاربابات می شناختش !!!وراستش روبخوای خیلی کنجکاوشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنهان کاری دیگه فایده نداشت باید واقیعت رومی گفتم .دوستی من وپریسا 5سال بودکه ادامه داشت وتواین 5سال پریسا نشون داده بودکه ادم فضولی نیست حقش بودکه حقیقت روبدونه گفتم :حقیقت چیزدیگه ایه وامیدوارم بعدشنیدنش ازمن دلگیرنشی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناراحت شدوگفت یعنی تودرمورداین طورفکرمیکنی؟ هرچی باشه تودوست منی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir...اینوبدون..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهی کشیدم وگفتم اون اقای دکترخوش تیپ توبیمارستان روزمرخصی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir،شوهرمه... وماباهم 5ساله که عروسی کردیم!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنش ازتعجب بازمانده بود وچشمانش گشادشده بود نمی دونست چی بگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت ولی !!ولی !!!تو....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره!!! می دونم قضیه پیچیده ترازاین حرفهاست .وکل ماجراروبراش گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدکه همه ماجراروشنید سرش راپایین انداخت وبعدچندثانیه سرش رابالااورد.توچشماش اشک جمع شده بودگفت من فکرمی کردم عروس خون بس فقط تو روستاهای دورافتاده وجاهای بدویه. سری تکان دادم وگفتم اره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
...می دونم چی می گی.... ولی اگه اینکار رونمی کردم روزبه رواعدام می کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-توفداکاری کردی اره؟اره؟ روزبه برات چکارکرد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی زدم وگفتم کار؟نمی دونم... نمی خوام که حتی کاری بهم داشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کیانوش ازت متنفره!! اره؟ اره؟ چرابهش نمی گی طلاقت بده؟ گفتم چندین بار....ولی می گه می خوام زجربکشی تاپدرومادرت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزجربکشندوبالطبع روزبه. ولی روزبه مطمئنم که اصلا زجرنمی کشه اون الان زندگی خودش روداره .تنهاکسی که این وسط اسیب می بینه خودم هستم وبعدباباومامانم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اون روانیه اره!!! تابحال بهت دست زده ؟ خنده ام گرفته بودگفتم نه !!من دخترم!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشخص بودتعجب کرده گفت اخه چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-همون بهتر ...چون حتی دوست ندارم دستش به من بخوره...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دوستش داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-داشتم یک زمانی.... ولی الان نمی دونم ....وقتی می بینمش دلم به تاپ تاپ می افته ولی بعد وقتی نگاه پرازنفرتی که بهم می اندازه وتحقیرم می کنه رومی بینم... می خوام سربه تنش نباشه .زندگی من یک تراژدی مسخره ست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ولی حقت این نیست....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-حق من!!!! حتی حالانمی دونم چی حقمه!!!؟ من دارم به گناه کس دیگه ای می سوزم. روزبه کیومرث روکشت ومن باید تاوان بدم. تحقیروتوهین وحالاکتک .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواهرهاش ازمن متنفرهستند هربارکه من رومی بینند یک چیز ی می گند.فامیلش باتحقیرنگام می کنند ومادروپدرش تنهاکاری که می کنندسکوته!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irالبته همین هم بهتره حداقل بهترازتحقیرشدنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تواین مدت چندبارپدرشوهرومادشوهرت ملاقاتت اومدند؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یکباراون هم روز اول بهوش امدنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کیانوش کتکت زده بود؟ اره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه بغض گلوم روگرفته بوداشک پشت چشمام جمع شده بود گفتم اره!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوبغضم ترکید هردوباهم گریه می کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگفت باید شکایت کنی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ازکی ؟ازکیانوش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اره!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-که چی بشه؟ حالاتوبدترین حالت بندازنش زندان. چندماه؟ دوماه ،3ماه بعدش چی؟ دوباره می ادبیرون. طلاقم که نمی ده.... همون اش وهمون کاسه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لااقل تعهدمی ده!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-بروبابادلت خوشه. تعهدمی خوام نده ....کتک خوب می شه ولی تحقیروتوهین مثل یک زخم توروحت می مونه که هربارچرک می کنه وخوب نمی شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوب بایدرویه ات روتغییربدی...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه جوری؟ چکارکنم ؟حرفی می زنی!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مثل خودش بشو ...سنگ وسخت ...محل بهش نده... توخیلی بدلباس می پوشی ...ارایش نمی کنی ..توارایش ولباس پوشیدنت تغییر بده. رفتارت روباهاش سردکن .محلش نده. کاری به کارش نداشته باش .مثل خودش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبذاراون به سمتت بیاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خلی ها!!!!! اخه چه جور ی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زمان می بره.... ولی به نظرمن بهترین راهه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-راه برای چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir