رمان همخونه شیطون من
- به قلم دینا محدث
- ⏱️۱ ساعت و ۲۶ دقیقه
- 147.2K 👁
- 509 ❤️
- 878 💬
رمان دربارهی دختره شیطونی به اسم نفسه که در اصفهان زندگی میکنه و اما دختر داستان ما توی تهران دانشگاه قبول میشه. ولی باباش با خوابگاه و خونه جداگرفتن مخالفه. شریکه باباش یه پسر داره که دیوونس!!!! دیوونه هم نیستا فقط تیکه عصبی داره. حالا سره یه مسئلهای ازدواج اجباری بین این دوتا پیش میاد و.....
نفس:همین؟شما دارین میگین من برم با
یارو ازدواج کنم با کسی که اصن
نمیشناسمش
بابا:عزیزم فقط یه عقد موقت میکنید
نفس:اونا چی؟ میدونن؟
بابا:آره الان باهاشون حرف زدم
تا قرار نیست باهم هیچ رابطه ای هم
داشته باشین
نفس:شما میگین طرف دیوونسا ازش
هرچیزی بعیده
دانیال:نفسسسس.اون دوستمه میشناسمش کاریت نداره.
حالا راضی شدی؟
نفس:من باید فکرکنم
بابا:باشه ولی تافردا.
من برم بهشون خبر بدم
وای خدا تازه وقتم تعین میکنن.
همش تقصیره این دانیاله دیگه.میمرد
حرف نمیزد؟بله دیگه حرف نزنه میگن
لاله.اووف دانیال.
دانیال:اجی گله من اخه چرا انقدر غرمیزنی؟
بابا چیزی نشده که میری و برمیگردی
اونم که قرارنیست باهات کاری داشته باشه.
نفس:کاری ندارهههه؟بابا شما میگین
طرف دیوونس بعد کاری نداره؟
اونم با کی منی که نمیتونم2دقیقه
آروم باشم.
دنیال:ای گفتی.بابا تو اگه کاری باهاش
نداشته باشی اونم باهات کاری نداره
بابا من2یا3ساله دوستشمااا میشناسمش
نفس:واقعا که خیلی بی غیرتین.هم تو
هم بابا.
دانیال:نفس دهنتو باز نکن هرچی زر
مفته تحویله من بده.من و بابا فقط
به خاطر تو وآیندت میگیم برو.
نمیخوای بریم به جهنم همین جوری
بی سواد بمون.
درضمن مطمئن باش اگه ما بهشون
اطمینان نداشیم تورو نمیدادیم دستشون
یه ذره شعور داشته باش و بفهم
بعدم رفت و درو محکم بهم کوبید
ایشششش جوگیر.ولی تا حالا این بامن
اینجوری حرف نزده بود.
ینی انقدر بهش اعتماد دارن که میخوان
منو بفرستن پیشش و عقدش کنن؟🤔
وللش باو عقل من انقدر گنجایش نداره
همینقدرشم زیادی فکر کردم
صبح با صدای خرمگس که هی دمه
گوشم وز وز میکرد از خواب ناز بیدارشدم.
ای برخرمگس معرکه لعنت.والا این گاو مگس بود.بوخوداااا
نفس:دانیااااال.دنی.خرررر.هووووی کجایی؟
مامان:سلام دخی رفته بیرون
یه تاره ابروهای نانازمو دادم بالا وگفتم
نفس:اااایعنی کجاس؟؟؟؟
مامان:باز تو کاراگاه بازیت گل کرد؟
نفس:حالا بابا کجاس؟
مامان:باهم رفتن
نفس:اهان.پ مشکلی نی
دنیال:سلاااااام بر اهالیه خونه.
خلاصش کامل تراز داست
00خلاصش کامل تراز رمان بود
۴ روز پیشرز
10بنظرم خیلی زود و سر سری تموم شد واقعا ارزش خوندن نداره
۱ هفته پیشسحر
20فوق العاده مسخره و بی محتوا بود واقعا همه چیز یهویی و مسخره اصلا ارزش خودند نداره
۲ هفته پیش.....
21نباید اینقدر خلاصه میکردی و اتفاقات سریع می افتاد بهتر بود ، در واقع باید یکم بینشون اتفاقات بیشتری می افتاد. بازم دوست داشتمش❤️
۲ هفته پیشنازنین
30وایی چقدر چرت بود .... چرت ترین رمانم بود همه چیز خلی یهو اتفاق افتاد یهو عاشق شد یهو اومد یهو رفت و ..... در کل خیلی چرت بودددددددددد
۳ هفته پیشسارا
11خیلی رمان قشنگی بود اما کوتاه
۴ هفته پیشNarges
40اشغال بود ارزش خواندن نداره خیلی خیلی بد بود حیف وقت با ارزشم که پای این داستان رفت
۴ هفته پیشنگین
11رمان خیلی بدیه خلاصه خوبی داشتولی .....
۴ هفته پیشفاطمه
20خیییییلی آبکی
۱ ماه پیشهانا
20ممنون از نویسنده ولی رمان خیلی آبکی بود. من دوست نداشتم،محتوای جالب نداشت.
۱ ماه پیشالی
10متاسفانه خیلی سطحی و برای سنین پایین شابد جذابیت داشته شه نوع صحبت پدر خانواده وحشتناکه واقعا
۱ ماه پیشAliyehh
10خیلی افتضاح بود
۲ ماه پیشDina
13قشنگ بود ولی کوتاه✨️🫠
۲ ماه پیش......
40یعنی میتونم بگم مضخرف،افتضاح و بی معنی. هم خیلی کوتاه بود و هم اینکه اصن نمیفهمیدی چی به چیه درضمن این دانشگاه این وسط چیکاره بود..؟
۲ ماه پیش
-
همخونه شیطون من ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #ازدواج اجباری #همخونه ای #هیجانی
-
مستی برای شراب گران قیمت ژانر : #عاشقانه #کلکلی #ازدواج اجباری #هیجانی
-
صدای بارون ، عطر نفسهات ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #همخونه ای #مذهبی
-
سوپر استار ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #هیجانی
-
میراث ژانر : #عاشقانه #کلکلی #ازدواج اجباری #همخونه ای
Niayesh
00رمان قشنگی بود ولی کوتاه بود باید بیشتر اتفاق می افتاد