رمان همخونه شیطون من
- به قلم دینا محدث
- ⏱️۱ ساعت و ۲۶ دقیقه
- 147.9K 👁
- 513 ❤️
- 882 💬
رمان دربارهی دختره شیطونی به اسم نفسه که در اصفهان زندگی میکنه و اما دختر داستان ما توی تهران دانشگاه قبول میشه. ولی باباش با خوابگاه و خونه جداگرفتن مخالفه. شریکه باباش یه پسر داره که دیوونس!!!! دیوونه هم نیستا فقط تیکه عصبی داره. حالا سره یه مسئلهای ازدواج اجباری بین این دوتا پیش میاد و.....
نفس:همین؟شما دارین میگین من برم با
یارو ازدواج کنم با کسی که اصن
نمیشناسمش
بابا:عزیزم فقط یه عقد موقت میکنید
نفس:اونا چی؟ میدونن؟
بابا:آره الان باهاشون حرف زدم
تا قرار نیست باهم هیچ رابطه ای هم
داشته باشین
نفس:شما میگین طرف دیوونسا ازش
هرچیزی بعیده
دانیال:نفسسسس.اون دوستمه میشناسمش کاریت نداره.
حالا راضی شدی؟
نفس:من باید فکرکنم
بابا:باشه ولی تافردا.
من برم بهشون خبر بدم
وای خدا تازه وقتم تعین میکنن.
همش تقصیره این دانیاله دیگه.میمرد
حرف نمیزد؟بله دیگه حرف نزنه میگن
لاله.اووف دانیال.
دانیال:اجی گله من اخه چرا انقدر غرمیزنی؟
بابا چیزی نشده که میری و برمیگردی
اونم که قرارنیست باهات کاری داشته باشه.
نفس:کاری ندارهههه؟بابا شما میگین
طرف دیوونس بعد کاری نداره؟
اونم با کی منی که نمیتونم2دقیقه
آروم باشم.
دنیال:ای گفتی.بابا تو اگه کاری باهاش
نداشته باشی اونم باهات کاری نداره
بابا من2یا3ساله دوستشمااا میشناسمش
نفس:واقعا که خیلی بی غیرتین.هم تو
هم بابا.
دانیال:نفس دهنتو باز نکن هرچی زر
مفته تحویله من بده.من و بابا فقط
به خاطر تو وآیندت میگیم برو.
نمیخوای بریم به جهنم همین جوری
بی سواد بمون.
درضمن مطمئن باش اگه ما بهشون
اطمینان نداشیم تورو نمیدادیم دستشون
یه ذره شعور داشته باش و بفهم
بعدم رفت و درو محکم بهم کوبید
ایشششش جوگیر.ولی تا حالا این بامن
اینجوری حرف نزده بود.
ینی انقدر بهش اعتماد دارن که میخوان
منو بفرستن پیشش و عقدش کنن؟🤔
وللش باو عقل من انقدر گنجایش نداره
همینقدرشم زیادی فکر کردم
صبح با صدای خرمگس که هی دمه
گوشم وز وز میکرد از خواب ناز بیدارشدم.
ای برخرمگس معرکه لعنت.والا این گاو مگس بود.بوخوداااا
نفس:دانیااااال.دنی.خرررر.هووووی کجایی؟
مامان:سلام دخی رفته بیرون
یه تاره ابروهای نانازمو دادم بالا وگفتم
نفس:اااایعنی کجاس؟؟؟؟
مامان:باز تو کاراگاه بازیت گل کرد؟
نفس:حالا بابا کجاس؟
مامان:باهم رفتن
نفس:اهان.پ مشکلی نی
دنیال:سلاااااام بر اهالیه خونه.
طرلان
00خوب بود ولی کاش بیشتر بود
۴ روز پیشNazanin
20رمانش اصلن خوب نبود خیلی زود تموم شد و علاوه بر اون احساساتشون رو کامل بیان نکرد و قیافه هاشون رو توصیف نکرد و خیلی ک.ص.ش.ر بود و حیف وقتم که صرف خواندن این رمان کردم توصیه میکنم اصن نخونیدش
۷ روز پیشآوا
00سلام داستان رمان بد نبود ولی خیلی کوتاه بود و خب اون محور اصلی داستان خیلی سریع بود انگار نویسنده بابت نوشتن داستان خیلی عجله داشته و اینکه احساسات افراد داخل رمان خیلی خوب مطرح نشده و هنوز جا داره که بهتر بشه
۲ هفته پیشNiayesh
11رمان قشنگی بود ولی کوتاه بود باید بیشتر اتفاق می افتاد
۲ هفته پیشخلاصش کامل تراز داست
00خلاصش کامل تراز رمان بود
۳ هفته پیشرز
40بنظرم خیلی زود و سر سری تموم شد واقعا ارزش خوندن نداره
۳ هفته پیشسحر
40فوق العاده مسخره و بی محتوا بود واقعا همه چیز یهویی و مسخره اصلا ارزش خودند نداره
۴ هفته پیش.....
22نباید اینقدر خلاصه میکردی و اتفاقات سریع می افتاد بهتر بود ، در واقع باید یکم بینشون اتفاقات بیشتری می افتاد. بازم دوست داشتمش❤️
۴ هفته پیشنازنین
50وایی چقدر چرت بود .... چرت ترین رمانم بود همه چیز خلی یهو اتفاق افتاد یهو عاشق شد یهو اومد یهو رفت و ..... در کل خیلی چرت بودددددددددد
۱ ماه پیشسارا
23خیلی رمان قشنگی بود اما کوتاه
۱ ماه پیشNarges
60اشغال بود ارزش خواندن نداره خیلی خیلی بد بود حیف وقت با ارزشم که پای این داستان رفت
۱ ماه پیشنگین
41رمان خیلی بدیه خلاصه خوبی داشتولی .....
۱ ماه پیشفاطمه
50خیییییلی آبکی
۲ ماه پیشهانا
40ممنون از نویسنده ولی رمان خیلی آبکی بود. من دوست نداشتم،محتوای جالب نداشت.
۲ ماه پیش
-
رمان فرار دردسر ساز ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #غمگین #همخونه ای
-
فرار دردسر ساز ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #همخونه ای
-
همخونه شیطون من ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #ازدواج اجباری #همخونه ای #هیجانی
-
خوابگاه ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #همخونه ای
-
صدای بارون ، عطر نفسهات ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #همخونه ای #مذهبی
...
00من قبلاً این رمان رو خوندم وقتی دیدم اسم رمانو گفتم عه بزار بیام نظر بدم بگم واقعن رمان قشنگیه بخونید پشیمون نمیشید