رمان من پلیسم
- به قلم سیما.الف
- ⏱️۳ ساعت و ۴۰ دقیقه
- 107.8K 👁
- 585 ❤️
- 412 💬
داستان درباره ی دختری به اسم ریحانه هسش که در یک خانواده به شدت افراطی و خشک مذهب بزرگ شده و توسط پدرش وارد نیروی پلیس میشه و به خاطر هوشش بهش ماموریتی داده میشه که...
حتى از تو عکسم برق چشاش آدمو ميگرفت...
رو عکسش استپ کردمو بهش خيره شدم...لامصب چقد خوشگل بود!
ازون تيپ پسرا که من خيلى خوشم مياد...ولى بخاطر قيافه گوريلم حتى نگاهمم نميکنن!
صورتش صيقلى و برنزه....چشماى قهوه اى و بينى سربالا و متناسب...
فک مردونش نشون از محکم بودن شخصيتش داشت...از چشاش شرارت ميباريد....
لباشم که ديگه هيچى....وااااااى....خاکتوسرم ...هوايي شدم...
سريع از عکس خارج شدم...سى دى رو در اوردم....يعنى من بايد توجه اينو جلب کنم؟؟؟
اگه منم قاطى دخترا بندازه اونور آب چى؟؟؟
نه ....سرهنگ احمدى نميزاره....
ولى من با اين قيافه گوريل انگوريم چجورى توجه اين آقا هلو رو جلب کنم...
مطمئنم انقد دختراى رنگ وار دوربرش ديده که اصن من به چشش نميام!
آهان سرهنگ گفت باىد تغيير قيافه بدم.....واى خدااااا
چقد گيج کننده شد.....ولش کن اصن.
فردارو بچسب....
خوابيدمو تا صبح ديگه نفهميدم چى خواب ديدم!!!
.رگه هارو برداشتمو چادرمو سرم کردم و با قيافه نزارى حاصل از خواب بد ديشب راهى اداره شدم....
....تو اتاق کنفرانس همه جمع بودن....منم که مثل دفعه قبل تنها زن جمع بودم...
بعد چند ديقه سرهنگ اومد....
-بسم ا... الرحمن الرحيم...سلام بهمه..
همتون با خوندن اون مطالب بايد فهميده باشيد جريان از چه قراره....
برحسب وظيفه هرکدومتون بايد تغيير قيافه بدين...
همه گريم ميشن..حتى من...چون ممکنه اونا مارو شناخته باشن...
پس فعلا تا چند ماه با اين صورتتون خداحافظى کنين...
همونطور که قبلا گفتم ستوان محمدى مهره اصلى اين برنامس....
کار و موفقيت همه ما بستگى به تلاش ايشون داره...
البته ايشون تنها کسى نيستن که مستقيما با باند رابطه برقرار ميکنن.
سروان عسگرى هم بايد وارد باند بشن....ايشونم جز مهره هاى اصلى حساب ميشن...
با اشاره دستش همه سرها به طرفى رفت که سروانه نشسته بود...اونم مث بقيه صورتش ت انبوه ريشاش گم شده بود....
-جناب سروان شما هم نقش مهمى داريد که البته تو اين بازى نقطه مقابل ستوان محمدى هستيد....
اون سروانه با اين حرف چشاشو دوخت به من...اوه اوه...چه چشايي داره..
خوبه لااقل اين چشاش يه جذبه اى داره...ولى ريشاش نميذاشت دهنشو ببينم...
دماغش ولى خوشگل بود...اونم چشاشو تنگ کرده بود و با دقت بو صورت پشمالوى من نگاه ميکرد...
اااااا گفتم پشمالو يادم نبود چه قيافه ضايعى دارم....
سريع سرمو انداختم پايين...
.
از فردا ماموريت شروع ميشه...امشب با خانواده هاتون وداع کنين....
ديگه هيچ نوع رابطه اى نبايد داشته باشين تا پايان ماموريت...
فردا همه به اداره بيايد..با لوازمتون....براى هرکس خونه اى در نظر گرفتيم.
فردا تو خونه خودتون که مستقر شدين گريم ميشين....از شب ماموريتتون شروع ميشه....
حالا همه مرخصيد....ميتونيد بريد خونه....ممکنه ديگه برنگرديد....!!!!
يا خدا...يعنى شهيد ميشم؟؟؟
نه بابا...منو چه به شهادت!
نه بابا!!!اين حرفاى سرهنگ چقد تاثير گذار بوده ما خبر نداشتيم!!!!!
-لبامو با زبونم خيس کردم و با صدايى که بهت توش کاملا پيدا بود,گفتم:منم دلم تنگ ميشه مامان.
-رئيست ميگفت ماموريتت خيلى مهمه!
قراره کشورتو نجات بدى ...خيلى خوشحالم که دخترم قهرمان شده..
سعى کن اين يکى ماموريتتو مثل قبلى خوب انجام بدى...
رئيست گفت اگه موفق بشى ارتقاء درجه ميگيرى...
حقوقتم ميره بالا....خوبه حداقل اينجورى کمک پدرت ميکنى...
بدبخت ديگه جون نداره بره بازار و بياد....
بلکه بازنشسته بشه بياد پيشم...منم از تنهايى در ميام!!!!
آهااااااان.....حالا فهميم اين دلتنگيه قضيش چيه!
-جناب سرهنگ ديگه چى گفت؟
-ميگفت يهچند ماهى نبايد ببينيمت...ممکنه شناسايي بشى....
تازه بايد گيريمتم بکنن...
گفت بخاطر ماموريت مجبورى قيافتو تغيير بدى....
من که زياد راضى نبودم ولى سرهنگه گفت بايديه!
وگرنه ميشناسنت واسه ماهام خطرناک ميشه!!!
سمیه
00بنظر من اولاش خیلی غیر واقعه ای بود مگه میشه ی پلیس اینقد ازاد باشه حالا ازادم باشه ن در حدریحانه ی چیزی مینوشتیت با عقل جور دربیاد
۵ روز پیشناشناس
00خوب بود ولی ای کاش آخرش می نوشت با کی ازدواج میکرد با تشکر از نویسنده محترم
۳ هفته پیشالمیرا
00عالی بود رمانش
۴ هفته پیشhosna
00تهش خیلی نا مفهوم بود و خیلی زود پایان داده شده بود ای کاش درمورد اینکه ایا با امیر ازدواج میکنه یا کسه دیگه توضیح میداد ولی در کل خوب بود
۱ ماه پیشپونه
10خوب بود اما کاش با امیر عروسی می کردبعد رمان تموم میشد
۲ ماه پیشآیدا
00خیلی خوب بود مرسی
۲ ماه پیشستایش
10حاجی خیلی خوب بود ، ولی من باید بفهمم خسروی چی میشههههههه
۲ ماه پیشasal
10واقعا آخرش بد تموم شد نباید اونطوری میشد من به شخصه طرف محمدحسین بودم تا ریحانه... و اینکه رمان قابل پیش بینی ای بود و به راحتی میشد ادامش فهمید
۲ ماه پیشSahar
21خیلی قشنگ بود
۳ ماه پیشرایحه
10داستان جالبی بود ولی کاش آخرش معلوم میشد ک ریحانه با امیر ازدواج میکنه یا نه در ضمن غلط املایی زیاد بود امیدوارم در رمانهای بعدی برطرف بشه 👌🏻
۳ ماه پیشجلد۲
40ینی چی شد الان تهش چیشد چرا بی معنی تموم شد چه مسخره بازیه وقتم هدر رف این همه خوندم جلد دو هم بزارین
۳ ماه پیشفرنیا
20لطفا جلد دوم رمان روهم بزارید
۳ ماه پیشفرنیا
00به نظر من کلا رمان های پلیسی و جذاب خیلی قشنگن چون انسان وارد یسری چالش ها میشه که ذهن اونو مشغول میکنن من خودم به شخصه اینجور رخان هارو خیلی دوست دارم و بسیار لذت بردم امیدوارم شماهم لذت ببرید ممنون♥
۳ ماه پیشحسنا
20رمان خیلی خوبی بود مخصوصا برای من که عاشق رمان پلیسی ام و از نویسنده درخواست دارم رمان های پلیسی بیشتری بنویسه
۳ ماه پیششوکا
40لطفا جلد 2 رو بزارید واقعا این بی ادبی به ما هست که وقتمون رو برای این رمان هدر دادیم اگر فصل 2 آماده شه خیلی خوب میشه
۳ ماه پیش
M.A
00رمان من پلیسم رمان جذاب و هیجانی برای من بود و از نویسنده عزیز این رمان متشکر هستم