
رمان من پلیسم
- به قلم سیما.الف
- ⏱️۳ ساعت و ۴۰ دقیقه
- 112.6K 👁
- 607 ❤️
- 449 💬
داستان درباره ی دختری به اسم ریحانه هسش که در یک خانواده به شدت افراطی و خشک مذهب بزرگ شده و توسط پدرش وارد نیروی پلیس میشه و به خاطر هوشش بهش ماموریتی داده میشه که...
حتى از تو عکسم برق چشاش آدمو ميگرفت...
رو عکسش استپ کردمو بهش خيره شدم...لامصب چقد خوشگل بود!
ازون تيپ پسرا که من خيلى خوشم مياد...ولى بخاطر قيافه گوريلم حتى نگاهمم نميکنن!
صورتش صيقلى و برنزه....چشماى قهوه اى و بينى سربالا و متناسب...
فک مردونش نشون از محکم بودن شخصيتش داشت...از چشاش شرارت ميباريد....
لباشم که ديگه هيچى....وااااااى....خاکتوسرم ...هوايي شدم...
سريع از عکس خارج شدم...سى دى رو در اوردم....يعنى من بايد توجه اينو جلب کنم؟؟؟
اگه منم قاطى دخترا بندازه اونور آب چى؟؟؟
نه ....سرهنگ احمدى نميزاره....
ولى من با اين قيافه گوريل انگوريم چجورى توجه اين آقا هلو رو جلب کنم...
مطمئنم انقد دختراى رنگ وار دوربرش ديده که اصن من به چشش نميام!
آهان سرهنگ گفت باىد تغيير قيافه بدم.....واى خدااااا
چقد گيج کننده شد.....ولش کن اصن.
فردارو بچسب....
خوابيدمو تا صبح ديگه نفهميدم چى خواب ديدم!!!
.رگه هارو برداشتمو چادرمو سرم کردم و با قيافه نزارى حاصل از خواب بد ديشب راهى اداره شدم....
....تو اتاق کنفرانس همه جمع بودن....منم که مثل دفعه قبل تنها زن جمع بودم...
بعد چند ديقه سرهنگ اومد....
-بسم ا... الرحمن الرحيم...سلام بهمه..
همتون با خوندن اون مطالب بايد فهميده باشيد جريان از چه قراره....
برحسب وظيفه هرکدومتون بايد تغيير قيافه بدين...
همه گريم ميشن..حتى من...چون ممکنه اونا مارو شناخته باشن...
پس فعلا تا چند ماه با اين صورتتون خداحافظى کنين...
همونطور که قبلا گفتم ستوان محمدى مهره اصلى اين برنامس....
کار و موفقيت همه ما بستگى به تلاش ايشون داره...
البته ايشون تنها کسى نيستن که مستقيما با باند رابطه برقرار ميکنن.
سروان عسگرى هم بايد وارد باند بشن....ايشونم جز مهره هاى اصلى حساب ميشن...
با اشاره دستش همه سرها به طرفى رفت که سروانه نشسته بود...اونم مث بقيه صورتش ت انبوه ريشاش گم شده بود....
-جناب سروان شما هم نقش مهمى داريد که البته تو اين بازى نقطه مقابل ستوان محمدى هستيد....
اون سروانه با اين حرف چشاشو دوخت به من...اوه اوه...چه چشايي داره..
خوبه لااقل اين چشاش يه جذبه اى داره...ولى ريشاش نميذاشت دهنشو ببينم...
دماغش ولى خوشگل بود...اونم چشاشو تنگ کرده بود و با دقت بو صورت پشمالوى من نگاه ميکرد...
اااااا گفتم پشمالو يادم نبود چه قيافه ضايعى دارم....
سريع سرمو انداختم پايين...
.
از فردا ماموريت شروع ميشه...امشب با خانواده هاتون وداع کنين....
ديگه هيچ نوع رابطه اى نبايد داشته باشين تا پايان ماموريت...
فردا همه به اداره بيايد..با لوازمتون....براى هرکس خونه اى در نظر گرفتيم.
فردا تو خونه خودتون که مستقر شدين گريم ميشين....از شب ماموريتتون شروع ميشه....
حالا همه مرخصيد....ميتونيد بريد خونه....ممکنه ديگه برنگرديد....!!!!
يا خدا...يعنى شهيد ميشم؟؟؟
نه بابا...منو چه به شهادت!
نه بابا!!!اين حرفاى سرهنگ چقد تاثير گذار بوده ما خبر نداشتيم!!!!!
-لبامو با زبونم خيس کردم و با صدايى که بهت توش کاملا پيدا بود,گفتم:منم دلم تنگ ميشه مامان.
-رئيست ميگفت ماموريتت خيلى مهمه!
قراره کشورتو نجات بدى ...خيلى خوشحالم که دخترم قهرمان شده..
سعى کن اين يکى ماموريتتو مثل قبلى خوب انجام بدى...
رئيست گفت اگه موفق بشى ارتقاء درجه ميگيرى...
حقوقتم ميره بالا....خوبه حداقل اينجورى کمک پدرت ميکنى...
بدبخت ديگه جون نداره بره بازار و بياد....
بلکه بازنشسته بشه بياد پيشم...منم از تنهايى در ميام!!!!
آهااااااان.....حالا فهميم اين دلتنگيه قضيش چيه!
-جناب سرهنگ ديگه چى گفت؟
-ميگفت يهچند ماهى نبايد ببينيمت...ممکنه شناسايي بشى....
تازه بايد گيريمتم بکنن...
گفت بخاطر ماموريت مجبورى قيافتو تغيير بدى....
من که زياد راضى نبودم ولى سرهنگه گفت بايديه!
وگرنه ميشناسنت واسه ماهام خطرناک ميشه!!!
سارینا پناهی فر
00رمان خوبی بود و درست وقتی که فکر میکردی میتونی ادامه شو حدس بزنی تغییر می کرد نویسنده خیلی خوب بهش پر و بال داده بود
۲ هفته پیشBahar
10عالی بود ریحانه جون فقط اگه میشه برو جلد ۲ هم بنویس مرسی عالی بود🥹
۲ هفته پیشفاطمه
00خیلی خوب بود وکشش بالایی داشت
۳ هفته پیشسوگند
00واقعا زیبا بود خیلی زیبا بود من که عاشق این رمان شدم والان فهمیدم منم یه دختر ایرانی دقیقا مثل سروان ریحانه جمشیدی هستم
۴ هفته پیشنفس
00این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
آیسان
20رمان خوبی بود فقط کاش عشق بین محمدحسین و ریحانه خراب نمی شد و اینطور بنظرم رمان فانتزی تر با یه عشق قشنگ بود ولی درکل خوب بود ازدواج با امیر هم خوبه
۱ ماه پیشfatemeh
00رمان جذاب و خوبی بود البته یه سری نقص های جزئی داشت ولی در کل خوب بود
۱ ماه پیشهستی
00همه جاش ریحانه چون دختر باهوشی بود و فکر میکردم اصلا چیزی بلد نباشه ولی خوندم تا تهش خوب بود که بخونید عالیه
۱ ماه پیشایراندخت
20غیرت ایرانی اجازه نمیده یک دختر رو بندازن جلو برای همچین کاری،همیطور که چند نفر شهید شدن تا جنازه *** یک دختر رو نجات بدن بی توجهی به اینکهمأموری که تو ماموریت که ارتباطش با خدا بیشتر میشه ولی اینجا یادش میره *** هاشو بخونه مهم نبودن شئوناتی که از همه چیز مهمتر هست برای این ارگان ها ،که رعایت نشد
۱ ماه پیشترانه
11بد نبود آخرش جالب نبود
۲ ماه پیشترانه
10رمان خوبی بود بنظرم ارزش یکبار خوندن داره از ۱۰ بهش ۷ میدم
۲ ماه پیشزهرا
20رمان جالبی بود ولی خب تهش باز بود
۲ ماه پیشیسنا
10رمان قشنگ تون به دوستام معرفی کردم ولی با پایان افتضاحی که داشت کلی حرف شنیدم ازشون
۲ ماه پیشفاطمه
20نویسنده عزیز رمان قشنگی بود ولی جنبه احساسیش داغون بود همش کلک بود عشق این نیست که تو رمان نشون دادی خیلی ها براش ارزش قائل هستن تمام مدت کلک و دروغ بود مردم میخوان یه رمان قشنگ بخونن که این رمان اصلا....
۲ ماه پیش
Fatemeh
00یه جوری بود