رمان عشق کیلویی چنده ؟
- به قلم dokhiوروجک (raha f)
- ⏱️۴ ساعت و ۳۲ دقیقه
- 96.3K 👁
- 236 ❤️
- 365 💬
با 5 دختر 5 پسر که ناخواسته باهم تو یک ماموریت قرار می گیرن
یکدفعه دیدم این پسره مثل گاو سرشو انداخته پایین داره میاد تو اتاق منو داری چنان عصبانی شدم که
داد زدم : هوی مگه اینجا طویلس سرتا گذاشتی پایین اومدی تو
یه جعبه شیرینی دم دستم بود چنان پرت کردم سمتش که گوشه جعبه خورد توی تخم چشمش حالا من توی اون هیری ویری چنان خندم گرفت که داشتم جان به جان به افرین تسلیم می کردم
سامیار
من :ای دختر دستت بشکنه الهی . الهی سیاه بخت بشی همین جوری داشتم مثل پیر زنا غرغر می کردم که دیدم آپاما با دکتر بخش با دهن باز ( به اندازه غار علیر ) چشم های از حدقه در اومده ( قده ماهیتابه ) داره منا نگاه نی کنن منم هووول
من: چیزه چیزه میگم دکتر حال این خانوم چطوره ؟
دکتر که خندش گرفته بود رو به من گفت : ایشون حالشون خوبه مرخصند فقط باید بیشتر مراقب باشید
قسمت
دکتر که رفت بیرون آپاما یک جعبه دستمال کاغذی گرفت پرت کرد سمتم که سریع جا خالی دادم
رادوین
رفتم تو ماشین برا خودم اهنگ زدم ( اهنگ پازل باند )
دریا . دریا
قدم زدم تو خاطرهات ، یادم اومد تموم حرفات دلم می خواست دلتا بخواد یادم اومد تموم حرفات
دم غروبه ها تنگ دلم با خودمم می جنگه دلم تویی حس قشنگ دلم
دریا دریا اشکه تو ساحل نگاهم بعد تو هنوز تو اشتباهم
چیه گ*ن*ا*هم
ساحل ساحل ......
( حالا یکی بیاد منو بگیره چنان رفتم تو حس که نگو حالا چشامو هم بستم یواشکی سر گردنی هم قر می دم که یکدفعه دیدم یکی می زنه به شیشه
سریع چشمما باز کردم که دیدم ای وای از این بد تر نمی شه این دختره داره با چشم های از حدقه در اومده به من نگاه می کنه شیشه را دادم پایین گفتم : چیه ؟ یک ساعته به چی زل زدی ؟
دختره ( پالیز ): رو که نیس به سنگ پا قزوین می گی برو من جات هستم
من : چی ؟
دختره ( پالیز ): می خواستی بشنوی
من: خوب حالا چیکار داری که وقت گرانبهای منا گرفتی
دختره زیر لب : زرشک
من : شنیدم چی گفتیا
دختره : گفتم که بشنوی
من : کارتو بگو
دختره : بلند شو بیا پایین بریم کلانتری
من : من واسه چی بیام
دختره : واسه دکوراسیون من نمی دونم باید بیای بدو سریع
اوف پیاده شدم رفتم تو بیمارستان که دیدم داداش سامیار رفت پذیرش رفتم پیشش
من:داداش چی شد؟
سامی:هیچی داره مرخص میشه
من :اینا هم ول بکن نیستنا هی میگن باید بریم کلانتری
سامی: یعنی چی نخیر لازم نیس
تیسا
دیدم پسرا چشم مارو دور دیدن دارن با هم پچ پچ می کنن یکم رفتم جلوتر دیدم ای وای می خوان دو در کنن برن هه هه هه کور خوندین سریع به بچه ها اطلاع دادم اوناهم گفتم راه نداره باید بیان مخصوصا با این کارشون هیچی دیگه همه حاضر شدیم بریم آپاما هم مرخص شد همه حاضر اماده وایسادیم پسرا بیان که دیدیم ای دله غافل دارن یواشکی می رن ما هم یواشکی رفتیم دم در وقتی اومدیم بیرون منتظر شدیم ، دیدیم دارن میان همین که از در خارج شد منو هیلا رفتیم جلو
هیلا :به به پارسال دوس امسال اشنا جایی تشریف می برین اونم دسته جمعی
فرسام :اولا به شما مربوط نیس خانوم کوچولوا باید به شما حساب پس بدیم
من: بایدم حساب پس بدید زدین خواهرمو( همه شون مثل خواهر همو دوس دارن ) ناکار کردین طلبکار هم هستید
شهریار : تو رو خدا راست میگی ؟ برو بابا حال نداریم به ما چه خواهر شما این جوری شد
رها با اون چشای سبز وحشیش زل زد به شهریار گفت : یک قرون بده اش به همین خیال باش حتتتتتتتتمی با می ذاریم شما به راحتی برید
رادوین : مثلا کی می خواد جلوی ما رو بگیره
اپاما که تا اون موقع روزه سکوت گرفته بود گفت :ما دخترا
سامیار : آخی می ترسم اوخ شی کوچولو
آپاما: اگه ما کوچیکیم تو خودتو بزرگ ندون ok? بعدشم برو تا ببینی چه بلایی سرت میارم
پسره ( سامیار) اولین قدمی که برداشت
آپاما تمام ابمیوه ای که دستش بودا روش خالی کرد یعنی کارد می زدی خون این پسره در نمیومد پسره رفت جلو تا بزنه زیر گوشش که اپاما عصبانی دستشو گرفت ناخونشو تو پشت ارنج پسره فرو کرد دستشو پیچوند همه ی پسرا متعجب شدن پسره( سامیار ) از شدت عصبانیت می لرزید
فرسام
وای وای وای این دختره با بد عکسی در افتاد من سامیو می شناسم الان دخترو رو می کشه وااااای??ولی اینا چقدر زرنگنا
اپاما
من:گفتم حق نداری بری یعنی حق نداری
(من ای نظامیم فریاد زدم بعله پس چی )
یکدفعه سامیار داد زد : تو چه غلطی کردی بعدم با یک حرکت دستشو از دستم در اورد
به حالت تهدید واری رو به من گفت : ببین دختره احمق هیچکس (تاکید کرد)هیچکس حق نداره دست رو سامیار شریفی بلند کنه فهمیدی؟
من: اوهو ببین اق پسر خودتو خیلی دسته بالا گرفتی تو هیچی نیستی هیچی پس انقدر منم منم نکن تو نیم منم نیستی حالا تو فهمیدی؟
حالا هم بهتره زود تر راه بیوفتی تا بدتر نشد
( امید وارم نهایت لذتو از رمان ببرین?)
ماهک
0این رمان اگه با دقت بیشتر نوشته میشد میتونست جذابیت داشته باشه و اصلا مشخص نبود چی به چیه در کل باعث کلافگی خواننده میشد . نویسنده عزیز امیدوارم ناراحت نشده باشی ، زحمتت قابل ستایشه
۱ ماه پیشهستی
5عالی بودا فقط چطوری یه گلوله خورد تو سر تیسا یا تو قلب هیلا ولی زنده موندن؟ ولی کلا عالی بود
۴ ماه پیشخوشمل
2رمان بر اساس فیلم های هندی نوشته شده
۱ ماه پیشbi bi
0والا خداییش من رمانو نخوندم ولی نظر ها رو خوندم بیشتر سرگرم شدم😂😂🤣
۲ ماه پیشخوشمل
2یعنی نویسنده رو من زنده میخوام آخه این چی بود تو نوشتی بشررررر پشمای هر چی نویسنده و خواننده رمان بود ریخت اینقدر این رمان مزخرفه بی معنی حیف نمیشه اینجا فش داد باید ادبی رعایت کرد ولی رمانت خداوکیلی خیلی قهوه ایه
۲ ماه پیشآیلین
7افتضاح بود حالم بهم خورد واقعان چرت تر از این رمان خودشه 🤢🤢🤮🤮🤮🤮نویسنده ایران و با خارج اشتباه گرفته بعد بر می گرده می گه دخترا سرگردن بعد رفتن قلیون می کشن آخه عقل کل پلیس های زن ایرانی فقط مثلث صورتشون زیر چادر مشخصه 😡🤬
۲ ماه پیشدریا
3واه این دیگه چه افکاریه مگه یه قلیون کشیدن چیه خواهشا آپدیت شو یعنی چی چون قلیون میکشم نمیتونن پلیس باشن🤣🤣
۲ ماه پیشحنانه
2فقط نصف قسمت اول زو خوندم شخصیت ها خییییییلی زود عوض میشه و واقعا گیج کننده اس
۲ ماه پیشfatemeh
3خیلی عالی بود من اولای رمانو دوست داشتم اونجایی که پسرا رو حرص میدادن دخترا
۳ ماه پیشرمان خوبی نبود اصلا
6شخصیت ها تند تند عوض میشه و واقعا سر از این رمان در نیوردم اولشو خوندم ول کردم چرت بود
۳ ماه پیششیدا
3قلمش ضعیف که هیچ افتضاح بود یعنی هیف وقتی که واسش گذاشتم نمونه بارز یه رمان مضخرف
۳ ماه پیشبیتا
5رمان بدی نبود ولی خیلی سریع از ی موضوع می گذشت اولش اصلا انگار نه انگار که تو مامورت هستن ولی آخراش بهتر شد ی چیز دیگه هیلا چرا چشماش صورتی بود مگه داریم ؟؟
۳ ماه پیشپانیذ
4خیلی قشنگ بود ولی ای کاش انقدر سری شخصیت هارو عوض نمی کرد هی از این شخصیت به اون شخصیت در کل دوستش داشتم
۴ ماه پیشMe
3من خیلی رمان میخونم و این بهترین رمانی بود ک تا الان خوندم واقعی خیلی دوستش داشتم خیلی خوب تونستی حسو ب رمانت بدی من با تک تک رمانت شادی و غمو عمیق احساس کردم... متشکرم از این رمان فوق العاده 🤍💜
۱ سال پیشخودمم
4تو رمان زیاد میخونی پس حتما باید رمان گناهکار رو بخونی اونم فوق العادست
۵ ماه پیشاوا
1واقعا رمان عالیه
۴ ماه پیشدختر کرد
1وقتی که تو عاشق رمان باشی دیگه اینا اصلا برات نباید مهم باشه من این رمان رو خوندم اصلا هم غاطی نکردم چون وقتی رمان رو برای خوت هلالی میکنیمیفهمی چی به چی به نظرم بخونینش
۴ ماه پیشمن فاطمه هستم
1من خیلی رمان خوندم ولی متاسفانه این رمان اصلا خوب نبود یک مشکل این بود همش اسم قاطی میکردی ددم اینکه توی چند ساعت همش بیمارستان بودن چون رمان پلیسی بود فقط فقط ۴نفر سرگرد بودن دیگ هیچ ربطی نداشت خلاصه خیلی بد بود
۴ ماه پیش
-
رمان عشق کیلویی چنده ؟ ژانر : #پلیسی #عاشقانه #طنز #کلکلی #هیجانی
-
خیانتکار عاشق 2 (جلد دوم ) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #کلکلی #غمگین #هیجانی #جاسوسی
-
همخونه شیطون من ژانر : #عاشقانه #طنز #کلکلی #ازدواج اجباری #همخونه ای #هیجانی
-
خلافکار مغرور ( جلد اول ) ژانر : #پلیسی #عاشقانه #طنز #هیجانی #معمایی #جنایی
-
آقای مغرور ، خانم لجباز ژانر : #پلیسی #عاشقانه #طنز #کلکلی
نازی
0خوب بود مشکلات خودشو داشت خوبیای خودشم داشت ، افتضاح نبود ولی عالی هم نبود