رمان با قلب تو می تپم به قلم افسانه نادریان
داستان درباره ی خواهر و برادری به اسم زهرا و منصور هستش که در محله ی خودشون با خواهر برادری به اسم آرش و شیدا آشنا می شوند.زهرا بعد از ورود به دانشگاه دلباخته ی یکی از دانشجوها می شود و ….
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۳۷ دقیقه
من چشم غره اي به منصور رفتم كار ديگه اي نمي تونستم بكنم آرش خنديد و گفت :
- بچه كه بوديم اينطوري نبود
- اون موقع هم كلك بود تو از بس كه ساده بودي اونو نشناختي و گول ظاهرشو مي خوردي
سر كوچه رسيده بوديم آرش به سمت خيابون اشاره كرد و گفت :
- ماشين من اونجا پاركه اگه خيلي دوره با ماشين بريم
چوناز وضع مادي اونا خبر داشتم و مي دونستم كه بعد زا رفتن از محل ما چقدروضعشون خوب شده و صاحب كارخونه و خونه بزرگي هستن فكر كردم الان يه ماشينمدل بالاي گرون قيمت جلو روم ظاهر مي شه ولي وقتي جز يه پيكان درب و داغونو يه ژيان و يه بنز مدل قديمي كه رديف هم پارك شده بودن چيزي نديدم پرسيدم:
- من كه ماشيني نمي بينم ماشين شما كدومه ؟
منصور خنديد و گفت :
- همون بنز قراضه هه رو مي گه ديگه
با تعجب به ماشين نگاه كردم و پرسيدم :
- اينه ؟
وقتي آرش بدون خجالت سرشو به علامت تاييد پايين آورد منصور گفت :
- زهرا فكر مي كرد با يه بنز تپل مشكي يا يه الگانس نقره اي خوشگل روبرو ميشه
آرش لبخند زيبايي تحويلمون داد و گفت :
-اين بنز هم يه روزي تپل مپل بوده منتها چون بهش نرسيدن پير و لاغر شدهضمناً اين ماشين براي من از هر ماشين ديگه اي با ارزش تره چون يك زمانيپدرم سوارش مي شده هر چيزي رو پير و قدمي شد كه نبايد دور انداخت
آرشهمون آرش سال هاي گذشته بود با همون دل و همون احساس پاك بچگي اينو همونلحظه فهميدم با اينكه راه زيادي نبود ولي با ماشين رفتيم وقتي رسيديم وپياده شديم منصور گفت :
- بيخود خودمونو سبك كرديم و با ماشين اومديم اين كه اصلاً راه نمي ره پياده يم اومديم زودتر مي رسيديم
سالناجتماعات فرهنگسرا خيلي شلوغ بود خيلي دير رسيده بوديم وارد سالن كه شديميك نگاه به آرش انداختم و تعجب رو تو صورتش ديديم صندلي هاي جلوي سن همهپر شده بود فقط چند صندلي رديف آخر خالي بود چشم گردوندم و شيدا رو دررديف اول پيدا كردم او هم با نگاهش دنبالم مي گشت منصور هم او را ديد چونبهم گفت :
- شيدا هم اومده كنارش يه جاي خالي هست تو اونجا بشين نميدونم اين دوستت از كي مي اد اينجا زنبيل پهن مي كنه كه جايي به اين خوبيگيرش مي ياد
اخم كردم و گفتم :
- بتركه چشم حسود
رو به آرش گفتم :
- با اجازه شما
و به سمت شيدا رفتم صداي منصور رو شنيدم كه مي گفت :
- نيم دونم اين دخرته چه حساسيتي به دوستش داره
كنارصندلي شيدا كه رسيدم بلند شد و صورت همديگه رو بوسيديم با اينكه چند ساعتقبل با هم بوديم ولي دلم براش تنگ شده بود براي اولين بار صورتش گلانداخته بود و پوست گندمي صافش شفافيت خاصي پيدا كرده بود لبهاش بدوناينكه از لوازم آرايش استفاده كرده باشه سرخ بود و هيجان زده به نظر ميرسيد وقت نشد دليل اين حالشو بپرسم تا كنارش نشستم جلسه شروع شد و هر دوساكت چشم به روبرو دوختيم شب شعر با سخنراني يكي از اساتيد شروع شد بعد همشعراي جوان به ترتيب روي صحنه آمدند و شعرهاشون رو خوندن نمي دونم شيداچندمين نفر بود فقط پرسيدم :
- كدوم شعرتو يم خوني ؟
- قلب هاي ابري
هنوزحرفش تموم نشده بود كه اسمشو شنيدم بلند شد و روي صحنه رفت در تاريك روشنزير نور پردازي شاعرانه و زباي صحنه روبروي شمعي روشن ايستاده بود حس كردمدارم رويا مي بينم شبيه فرشته ها شده بود وقتي شروع به خوندن كرد همهساكتش شدن سالن اينقدر ساكت بود كه فكر كردم صداي نفس هم تو سينه ها قطعشده جذبه اي در صداي شيدا بود همه رو مجبور به سكوت كرده بود وقتي شروع بهخواندن كرد صداش جذبه اي خاص به اشعارش داد :
آسمان قلب هاي ابري است
چرا باران نمي بارد
برگ ها زرد
شاخه ها عريان
قلب ها خالي
عشق بي معني
مگر دوران چه دوراني است ؟
هواي قلب ها ابري است
روح زندگي خاليست
مگر دوران چه دوراني است ؟
زمستان است و
هواي قلب ها ابري است
چرا باران نمي بارد
بهار هرگز نمي آيد
صداي كف زدنم در دل كف زدن هاي جمعيت گم شد و تو گوشم پيچيد
شيداتشكر كرد و چند قدم برداشت تا از روي صحنه پايين بيايد كه استاد كنارشايستاد و از او خواست يك شعر ديگر هم بخواند شيدا برگشت پشت ميز در ميانصفحات دفترش دنبال يك شعر مناسب مي گشت
به عقب نگاه كردم منصور و آرشرو ديدم كه مثل دو آدم مسخ شده به روبرو خيره شده بودند و انگار تو دنيايديگه اي سير مي كردن صداي شيدا رو شنيدم برگشتم و به صورتش خيره شدم وقتيدوباره شروع به خوندن كرد صورتش در برابر صداش رنگ باخت و فقط صداش بود كهفضا رو پر كرده بود :
- صداي گنجشكان مرا به ديروز مي برد
صداي گنجشكان صداي زمان من است
تيك تيك ساعت كه بيست و دوبار ضربه مي زند
برگ هاي سپيدار كه مي رقصند
رقص نور بر شيشه هاي شسكته و خاموش امروز را به تماشا مي نشينم
و لب هاي سكوت ديوار هاي ترك خورده ديروز را به پاس
تن رنجورشان تا امروز مي بوسم
عشق گل هاي هميشه بهار به گلدان
قامتشان را از ديروز تا امروز راست نگه داشته
قامت بلند و خاك گرفته كوه نيز زير بار زمان خم گشته
زمان عجب بيماري غريبي است
نيمي را از پا در مي آورد و نيم ديگر
دوستﭘسࢪࢪ بابایتم
20تو اوݪ یاد بڱیࢪ نویسنده ࢪو خوب بنویس بعد نظࢪ بده سووسوو😂
۱۰ ماه پیشارام
۱۸ ساله 00نه بنده خدا میخواسته بنویس سوسانو اشتباهی نموشته سووسوو خخخ
۲ ماه پیشپانیذ
00افتضاح و مسخره بود انگار قلم رو دادی به یه بچه ی ۷ ساله گفتی رمان بنویس انشا ش هم زیر صفر املا رو هم نگم بهتراینجور که به نظر میومد نویسنده اش حتی حرف زدن رو هم بلد نیست انگار از پشت کوه اومده👎👎👎👎
۲ ماه پیشفرشته
10اصلا رمان خوبی نبود،با این که داشتم رمان میخوندم اما حوصلم سر رفت،خود نویسنده از نوشتن این رمان بی هیجان و بی سروته خسته نشده بود،
۳ ماه پیشر.ش
00اول داستان خوب شروع شد ولی از فصل ۴ به بعد خیلی به حاشیه میرفت یه موضوع رو خیلی کش میداد هی عاشق میشدن هی متنفر از هم .معلوم نبود چی به چیه .ولی موضوع رمان خوب بود
۹ ماه پیشرستا
۱۹ ساله 30من موندم بعضیا چجوری نظر میدن به خدا واقعا بیخود بود
۹ ماه پیشلیمو
۳ ساله 812رمانو نخوندم بخاطر اسم شخصیتها:/ خواهشا برا شخصیتای رمانتون اسمای خوب انتخاب کنین:/ منصور چیه اخه:/
۲ سال پیشمبینا
۲۳ ساله 02منم سر اسم شخصیتاش خوشم نیومد نخوندم😂👍
۱۰ ماه پیشبرزه
10والا نمیدونم چی بگم.یه جاهایی حوصله سر بر بود.میشد بهتر از این هم نوشته بشه. در کل بد نبود
۱۰ ماه پیشموفرفری
00حتی فصل اولم کامل نخوندم اما به نظر من رمان های شعر گونه رو آدم های خیلی کمی می پسندند خوب منم از اون دسته هام اما این رمان یکم ک م خیلی یجوری بود به نظرم ارزش خوندن نداره....
۱۱ ماه پیشنفس
۱۷ ساله 00من تو بیش از صد تا رمان خوندم ولی این بهترین رپامی بود که خوندم مخصوصا شعر هاش خودم هم شعر مینویسم و از این رمان خیلی کمک گرفتم با شعر هاش خیلی بهم انگیزه میداد ولی میشه بگید اخرش ارش و شیدا بهم میرسن
۱۲ ماه پیشسحر 35
00به نظرم جالب نبود
۱ سال پیشزهرا
۲۱ ساله 00ای بابا حالا بخونیم یا نه
۱ سال پیشملینا
00خوب بود مرسی ولی میشه بگید توی این برنامه رمان فاصله جانبی هست یا نع👀✌
۲ سال پیشس میشه قسمت دومش
00سلام میشه قسمت دوم این رمان رابگین چیه
۲ سال پیشصبا
۱۴ ساله 00چرت ترین رمانی بود که تا حالا خونده بودم 😠
۲ سال پیش......
۱۸ ساله 01خیلی بد بود همش شعر بود😐
۲ سال پیش
سووسوو
۳۸ ساله 20خیلی زیاد غلط املایی داشت یه نوییتده اول باید انلاش هم خوب باشه. شخصیتهارو هم مشخص نمیکرد یهو از زبون یکی حرف م یزد میپرید به دیگری