
رمان عملیات عاشقانه
- به قلم سرمه
- ⏱️۲ ساعت و ۱۵ دقیقه
- 101.8K 👁
- 548 ❤️
- 306 💬
یک دختر داریم شیطونه شوخ شلووووغ اما به موقعش حسابی مغرور یک پسر داریم سرگرد مغرور اما دلش شیطنت میخواد ادمه بلاخره این دو تا میخوان با هم یک پرونده مهم رو حل کنن در کنار این پرونده چی میشه خدا میدونه… پایان خوش
میرم دنبال پدر مادر واقعیم بگردم بی شوخی ی سر شاید برم پیش سمیرا فعلا بای نفسم
خونه سما جنوب شرقه
مهسان چطوری با سما دوست شدی فک نکنم تو یک مدرسه باشید
مهسان - چرا اباجی پدرش تو مدرسه ما کار میکرد واسه همین تو مدرسه ما بود الان باباش اخراج شده
ای وای چرا ؟
مهسان - نمیدونم
جغل رسیدیم میام بالا ببینم تولد کی تموم میشه دیدی اصرار کردن منم موندم
زنگ رو میزنم
بفرمایید
سلیمی هستم
طقه دوم تشریف بیارید
یه اقایی دم در منتظرمون بود
سلام خانوم خیلی خوش اومدید بفرمایید داخل
سلام ممنون بعد هم رفتم تو خوب تشنمه
چای میل دارید ؟
نه یک لیوان اب لطف کنید ممنون میشم
سلام سما جون تولدت مبارک خم میشم میبوسمش بیا عزیزم اینم کادوت
سما - مرسی خاله
مامانت نیست؟
سما- نه خاله داداشیم میخواد دنیا بیاد مامانم بیمارستانه
باباش میاد و لیوان اب رو میده دستم نگام کشیده میشه اون سمت خونه چند تا مرد دور هم نشستن و صحبت میکنن تا لیوان رو میبرم سمت لبم در با شدت باز میشه
شاهین
دیشب تا صبح خوابم نبرده همش تو فکر حل این پرونده ی لعنتی ام دنبال یک راه واسه به دام انداختن این گروه انقدر این چند وقته درگیری دارم که از خودم از تفریحاتم از پدرم مادرم از خونه ام جدا شدم چقدر سخته دلت بخواد مثل همه زندگی کنی دلم واسه شایسته خواهرم و شهاب پسرش تنگ شده
میرم حموم دوش اب سرد رو وا میکنم باید از این خواسته های بچگانه جدا شم دست میکشم به صورتم چند روزه اصلاح نکردم یعنی وقتشو نداشتم یادمه هر وقت صورت مادرمو میبوسیدم میگفت -برو اونور الان صورتمو زخم میکنی
منم رومو اونور میکردم و میگفتم اصلا دیگه نمیبوسمت
شایسته حسود هم داد میزد از اتاقش که پسره ی لوس بچه ننه خجالت نمیکشه مثلا سرگرد مملکته
از سردی اب بدنم کرخت می شه از زیر دوش میام بیرون
امروز قرار بود چند تا از رابط های خرده کارشونو دستگیر کنم چون ممکن بود بعدا بخوام بعنوان جاسوس برم بینشون من می موندم اداره و بچه ها دستگیرشون میکردن
بازم اداره و یک پرونده حل نشده
من شاهین نیستم اگر تا اخر این ماه کل این باند رو فنا نکردم
مهیاس
منو این همه خوشبختی محاله بلاخره داره پام به کلانتری باز میشه هر چند نمیدونم این افتخار چرا داره نصیبم میشه
پلیس خانوم که بغلم نشسته یک لبخند محو میزنه و بر میگرده سمتم دو میگه قاچاق مواد مخدر
یا خدا این چی میگه ؟ یهــــــــــــــــو پوکیدم از خنده راننده و جناب سروان خوشگله با تعجب زل میزنن بهم با خنده میگم قاچاق مواد؟
حالا چی قاچاق میکنم؟هروئین یا کراک دوباره میخندم الان پیش خودشون میگن چه اسگلیه این ها
سروان -خانوم به نظر شما قیافه ما به شوخی میاد ؟
نخیر جناب سروان اما وقتی بیگناه دستگیر میکنید باید منتظر عواقبش هم باشید
سروان - تو اداره همه چیز معلوم میشه
ببخشید میخواستم بدونم بچه ها چیشدن یعنی میدونید سما امروز تولدشه
سروان- شما نگران نباشید یکی از همکاراری خانوم پیششون میمونه و نمیذارن متوجه چیزی بشن
ممنون
شاهین
مضنونین رو اوردن میرم پشت شیشه اتاق بازجویی همون لحظه صادقی میاد احترام میذاره
قربان یک خانومی هم هم همراهشون بود تو اون خونه که میگه والدین یکی از بچه هاست و شاکیه از اینکه اوردنش کلانتری قیافشون یکم اشناست
باشه صادقی ببرش اتاق من تا بیام
بله قربان
در اتاق رو باز میکنم و میرم داخل تا سرشو بلند میکنه قیافش میاد جلوی چشمم بگو چرا انقدر واسه صادقی اشناست
دوباره مث قورباغه لبشو کش میده اخه کی بهش گفته میخنده قشنگ میشه؟
سلام جناب سروان
سلام خانوم قاچاقچی خودت اعتراف میکنی یا بزور ازت اعتراف بگیرم
یهو لبخندش رفت و واسه یه لحظه ترسید اما فک کنم خباثت چشمامو فهمید میدونم نباید با مراجعین گرم بگیرم یا شوخی کنم اما این یکی رو دلم میخواد دغ بدم تا منو مسخره نکنه
از شما بالا دست تر نبود واسه اعتراف گرفتن؟ مثلا سرهنگی چیزی؟
خوب واسه ادمای خرده پایی مث تو منم از سرت زیادم
خب من با اون جناب سروانی که منو رسوندن موافق ترم جذبش بیشتر بود
تا میام جوابشو بدم در میزنن
بفرمایید
صادقی - قربان جناب سرهنگ فرمودند برید اتاقشون با این خانوم
باشه تو برو
رمان جالبی بود?
00رمان باحالی بود من که خیلی خوشم اومد ممنون از نویسنده عزیز و خسته نباشید🩷
۳ هفته پیشBahar
00رمان خیلی خوبی بود من از نویسنده ی گرامی❤️
۳ هفته پیشرویا
20سلام خیلی رومان خوبی بود از خوندنش لذت بردم ممنون از نویسنده محترم ❤✨
۴ هفته پیشJanan
40الهی بگردم به زور گریه مو خوردم خیلی قشنگ بود
۲ ماه پیشReyhaneh
20سلام در ابتدا خیلی ممنونم از نویسنده ی عزیز ک زحمت کشیدن و این رمان رو نوشتن و به نظرمن رمان متفاوت و قشنگی بود ممنون💫🥰 میشم ک توی این سبک ها بیشتر بنویسید🤩 اما لطفا یذره بیشتر جزئیات رو بنوسید مثلا بعضی جاها من توقع داشتم ک توضیحات بیشتری داده باشید🌸😉 اما در کل لذت بردم❤️🙏🏻
۲ ماه پیشرها
30رمان قشنگی بود دست نویسندش درد نکنه
۳ ماه پیشM.a
17داستانش خوب بود ولی نوشتاری خیلی بد بود و وقتی از یه جایی اطلاعات نداری الکی حرف نزن سیستان خیلی جای خوبیه و از همه نظر از بقیه جاها بهتره آدم هایی خیلی خوب داره و جاهای تفریحیش خیلی زیاده و همین سیستانی که میگی بدرد نمیخوره قبلا پایتخت ایران بوده وقتی اطلاعات نداری لطفا درباره اون حرف هم نزن
۳ ماه پیشA...
27داستانش اونقدرا خوب نبود و از نظر نوشتاری اصلا خوب نبود و وقتی از یه جایی اطلاعات نداری دربارش هم حرف نزن سیستان خیلی جای خوبیه ادم های خیلی خوبی داره و جای تفریحاتش خیلی زیاده و قبلا همین سیستانی که میگی بدرد نمیخوره پایتخت ایران بوده و از همه نظر از بقیه جاها خیلی بهتره
۳ ماه پیشTara
20عالییییییی
۳ ماه پیشزهرا
20عالی عالی عالی 😍
۳ ماه پیش،،
32سلام رمانش عاللیی و زیییبا بود و واقعاا لذت بردم هم اینکه کم بود هم اخرش خوب تمام شد ولی متاسفانه سبک نوشتاریش ضعیف بود اینطوری که انکار داره برای بچه ها قصه میگه ولی در کل خوبب بود
۴ ماه پیشمبینا
20عالییییییییییییییی
۵ ماه پیشفاطمه
20از خواندنش لذت بردم
۵ ماه پیشدختریازتبار"رادمان
52با سیستان مشکل داری؟ میگه آخه سیستان جای خوشگذرونیه؟ ن پ بگم تحقیق میکردی درمورد جایی که اسمش رو به زبون میاری هیچیییی هیچییی ام که به ظاهر دارم میگم نداشته باشیم حداقل میدونیم که ایرانی و الاصل هستیم
۵ ماه پیش
زهرا
00رمان خوبی بود ولی ی جاشو دوست نداشتم چون اسم سیستان و بلوچستان بد واقعا فکر نکردم اینجوری بشه