رمان عملیات عاشقانه به قلم سرمه
یک دختر داریم شیطونه شوخ شلووووغ اما به موقعش حسابی مغرور یک پسر داریم سرگرد مغرور اما دلش شیطنت میخواد ادمه بلاخره این دو تا میخوان با هم یک پرونده مهم رو حل کنن در کنار این پرونده چی میشه خدا میدونه…
پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۱۵ دقیقه
میرم دنبال پدر مادر واقعیم بگردم بی شوخی ی سر شاید برم پیش سمیرا فعلا بای نفسم
خونه سما جنوب شرقه
مهسان چطوری با سما دوست شدی فک نکنم تو یک مدرسه باشید
مهسان - چرا اباجی پدرش تو مدرسه ما کار میکرد واسه همین تو مدرسه ما بود الان باباش اخراج شده
ای وای چرا ؟
مهسان - نمیدونم
جغل رسیدیم میام بالا ببینم تولد کی تموم میشه دیدی اصرار کردن منم موندم
زنگ رو میزنم
بفرمایید
سلیمی هستم
طقه دوم تشریف بیارید
یه اقایی دم در منتظرمون بود
سلام خانوم خیلی خوش اومدید بفرمایید داخل
سلام ممنون بعد هم رفتم تو خوب تشنمه
چای میل دارید ؟
نه یک لیوان اب لطف کنید ممنون میشم
سلام سما جون تولدت مبارک خم میشم میبوسمش بیا عزیزم اینم کادوت
سما - مرسی خاله
مامانت نیست؟
سما- نه خاله داداشیم میخواد دنیا بیاد مامانم بیمارستانه
باباش میاد و لیوان اب رو میده دستم نگام کشیده میشه اون سمت خونه چند تا مرد دور هم نشستن و صحبت میکنن تا لیوان رو میبرم سمت لبم در با شدت باز میشه
شاهین
دیشب تا صبح خوابم نبرده همش تو فکر حل این پرونده ی لعنتی ام دنبال یک راه واسه به دام انداختن این گروه انقدر این چند وقته درگیری دارم که از خودم از تفریحاتم از پدرم مادرم از خونه ام جدا شدم چقدر سخته دلت بخواد مثل همه زندگی کنی دلم واسه شایسته خواهرم و شهاب پسرش تنگ شده
میرم حموم دوش اب سرد رو وا میکنم باید از این خواسته های بچگانه جدا شم دست میکشم به صورتم چند روزه اصلاح نکردم یعنی وقتشو نداشتم یادمه هر وقت صورت مادرمو میبوسیدم میگفت -برو اونور الان صورتمو زخم میکنی
منم رومو اونور میکردم و میگفتم اصلا دیگه نمیبوسمت
شایسته حسود هم داد میزد از اتاقش که پسره ی لوس بچه ننه خجالت نمیکشه مثلا سرگرد مملکته
از سردی اب بدنم کرخت می شه از زیر دوش میام بیرون
امروز قرار بود چند تا از رابط های خرده کارشونو دستگیر کنم چون ممکن بود بعدا بخوام بعنوان جاسوس برم بینشون من می موندم اداره و بچه ها دستگیرشون میکردن
بازم اداره و یک پرونده حل نشده
من شاهین نیستم اگر تا اخر این ماه کل این باند رو فنا نکردم
مهیاس
منو این همه خوشبختی محاله بلاخره داره پام به کلانتری باز میشه هر چند نمیدونم این افتخار چرا داره نصیبم میشه
پلیس خانوم که بغلم نشسته یک لبخند محو میزنه و بر میگرده سمتم دو میگه قاچاق مواد مخدر
یا خدا این چی میگه ؟ یهــــــــــــــــو پوکیدم از خنده راننده و جناب سروان خوشگله با تعجب زل میزنن بهم با خنده میگم قاچاق مواد؟
حالا چی قاچاق میکنم؟هروئین یا کراک دوباره میخندم الان پیش خودشون میگن چه اسگلیه این ها
سروان -خانوم به نظر شما قیافه ما به شوخی میاد ؟
نخیر جناب سروان اما وقتی بیگناه دستگیر میکنید باید منتظر عواقبش هم باشید
سروان - تو اداره همه چیز معلوم میشه
ببخشید میخواستم بدونم بچه ها چیشدن یعنی میدونید سما امروز تولدشه
سروان- شما نگران نباشید یکی از همکاراری خانوم پیششون میمونه و نمیذارن متوجه چیزی بشن
ممنون
شاهین
مضنونین رو اوردن میرم پشت شیشه اتاق بازجویی همون لحظه صادقی میاد احترام میذاره
قربان یک خانومی هم هم همراهشون بود تو اون خونه که میگه والدین یکی از بچه هاست و شاکیه از اینکه اوردنش کلانتری قیافشون یکم اشناست
باشه صادقی ببرش اتاق من تا بیام
بله قربان
در اتاق رو باز میکنم و میرم داخل تا سرشو بلند میکنه قیافش میاد جلوی چشمم بگو چرا انقدر واسه صادقی اشناست
دوباره مث قورباغه لبشو کش میده اخه کی بهش گفته میخنده قشنگ میشه؟
سلام جناب سروان
سلام خانوم قاچاقچی خودت اعتراف میکنی یا بزور ازت اعتراف بگیرم
یهو لبخندش رفت و واسه یه لحظه ترسید اما فک کنم خباثت چشمامو فهمید میدونم نباید با مراجعین گرم بگیرم یا شوخی کنم اما این یکی رو دلم میخواد دغ بدم تا منو مسخره نکنه
از شما بالا دست تر نبود واسه اعتراف گرفتن؟ مثلا سرهنگی چیزی؟
خوب واسه ادمای خرده پایی مث تو منم از سرت زیادم
خب من با اون جناب سروانی که منو رسوندن موافق ترم جذبش بیشتر بود
تا میام جوابشو بدم در میزنن
بفرمایید
صادقی - قربان جناب سرهنگ فرمودند برید اتاقشون با این خانوم
باشه تو برو
Maha
۱۵ ساله 00رمان جاب و قشنگی بود
۲ روز پیشفرانک
00همچین میگین عالیه..! خیلی طرز نوشتارش ضعیف بود👎🏻 و رو مخ پقدر با خودش حرف میزد اصلااا خوشم نیومد نظر بیخود هم راجع رمان ندید سبک بچگانه داره و برای کسایی که رمان خون واقعی هستن مناسب نیست
۳ روز پیشElina
00عالیییی بودددد
۱ ماه پیشM
۲۰ ساله 00عالی
۲ ماه پیشریحانه
۴۱ ساله 10عالی عالی بود
۲ ماه پیشفاطمه
۱۷ ساله 00سلام رمان عالی هست از برنامتون ممنون منم خودم رمان می نویسم تا الان ۵.۶ تا نوشتم به کسی نشون نمیدم چون میترسم کسی خوشش نیاد.
۳ ماه پیشMaral
۱۸ ساله 00عالیی بود
۳ ماه پیشندا
۳۰ ساله 00عالی بود قسمتای طنزش خیلی خوب بود
۳ ماه پیشZahra
00قشنگ ترین رمانی بود ک خوندمممممممم مرسی ازتون💞
۴ ماه پیشanis
10سلام خیلی بد مهمتر از همه انتقادم ب نحوه گفتار نویسنده نسب ب بلوچستان عزیز هست ایشون متاسفانه اطلاعات کافی از مکان جغرافیایی ک اسم بردن ندارن وگرنه منطقه کوهستانی و صحرایی قشنگی در جنوب کشورمون داریم
۵ ماه پیشمهدیه
۱۴ ساله 00سلام رمان خوبی بود ولی کشش نداشت و لی من خیلی دوست دارم بخدا به هیچ رمانی این قدر علاقه مند نشدم
۵ ماه پیشa.fatemi
00۱) رمان کوتاهی بود ۲)بدون هیجان ۳)زیاد به داستان پلیسی نپرداخته بود و کاملا داستان عاشقانه ای بود ۴)وصحبت با نویسنده جدید و جذاب بود
۵ ماه پیشالهه
۱۸ ساله 10سلام عالی بود آرزومه پلیسم شم ولی چون خنگم نشد منم زیاد رمان خوندم درسته کم بود ولی بهتر از اون رمانهایی که نصفن جذاب بودو خفن
۷ ماه پیشDarya
00رمان خوبی بود ولی ای کاش آخرش آنقدر زود تموم نمیشد
۸ ماه پیش
دختر تنها
00سلام خوب هستین واقعا رمان عالی بود تشکر می کنم از نویسنده رمان و خواهش می کنم که ادامه رو هم بزارید ممنون واقعا بهترین رمانی بود که خوندم ❤