رمان فرار دردسر ساز به قلم hasti, nadiaar
در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه و ..
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ ساعت و ۵۱ دقیقه
حرفای مامان فکر میکردم .
دیگه خستم کرده بود .
از اون سر دنیا تقریبا هر روز ما سر من بحث داشتیم .
واقعا نمیدونم چه کم و کاستی دارم تو زندگیم که مجبورم یه موجود مزخرف و چندشه لوس به اسم زن رو تحمل کنم !؟
مسخرست !
ازدواج اصلا تو برنامه ی من
نیست .
اونقدر فکرم مشغول بود که اصلا متوجه نشدم دارم میرم سمت دیوارای باغ. یه دفعه کنار دیوار یه صدا اومد و رشته افکارمو پاره کرد.
انگار چیزی افتاد !!
با تعجب اول یکم خیره نگا کردم نه چیزی نیست اومدم برم که دوباره صدای خش خش و بعدشم یه چیز سفید افتاد که همون صدا رو داد . اروم نزدیک شدم .
دوتا کفش دخترونه و ظریف ..!!؟
تو کف این بودم که اینا مال کیه
که یه چیزی مثل آجر افتاد رو گردنم!!
حس کردم قطع نخاع شدم این
چه سنگین بود !!؟؟؟
گرفتمش و نگاش کردم .
کوله پشتی !!؟؟
دیگه داشتم شاخ در میوردم .
دزد که نبود ! بود ؟؟
اومدم سرمو بلند کنم که ببینم از کجا افتاده که یه دفعه از رو دیوار بلندمون یه مشت تور سفید دیدم که با سرعت داره میاد سمتم !!!
کاملا تو شوک بودم و همونجوری خشکم زده بود و قدرت انجام عکس العملی رو نداشتم که یهو افتاد روم و مجبوری محکم گرفتمش!
وزنش سنگین تر از تور خالی بود !
تا اومدم به خودم بیام یه دفعه یه دختر عین گربه خودشو از تورا کشید بیرون !!!
کلا تو هنگ بودمو تکونم نمیخوردم دختره هم که از وجناتش پیدا بود کلا تو شوکه..
با چشای گرد زل زده بود به من.
که اون زود تر به خودش اومد
و اروم خودشو از ب*غ*لم کشید بیرون
یکم که ارزیابی کردم کم کم اخمام رفت توهم ...
این دختره تو ویلای من ؟؟
《 نفس 》
یا اکثر امامزاده ها !
این دیگه کیه ؟؟
چرا اینجوری نگام میکنه ؟؟
وجدانم زد تو ملاجم و گفت خوب خره از اسمون نازل شدی رو سرش میخوای با لبخندم نگات کنه ؟
منم یکی زدم توسرشو گفتم خاک تو ملاجت چرا میزنی ؟؟
کم کم قیافه ی این جیگره .نه ..نه ببخشید پسره (اشتباه لپی بود) داشت عین میرغضب خدابیامرز میشد .
خوو حالا فهمیدم عصبانی هستی چیششش ملت اعصاب ندارنا
منم عین شاخ شمشاد از ب*غ*لش اومدم پایین و انگار نه انگار الان داشتم سکته میکردم لبخند ژکوندی تحویلش دادم بیا و ببین .
قربون خودم برم رو نیست که ..
این یارو هم همین که لبخند منو دید انگار توش دینامیت گذاشتن منفجرررر شد !!!
- تو دیگه کی هستی ؟؟
تو خونه من چیکار میکنی ؟؟!
وا ! چه بیتربیته هاااا . شیطونه میگه ..
باز این وجدان خرم اعلام وجود کرد و زد تو سرم. بله !
مثه اینکه باید از شیوه خر کردن استفاده کرد چون مطمئن بودم که اون محافظه هنوز همونجاستو این برادر اگه بیرونم کرد باید برم ور دل سامان بشینم دهنمو با عسل شیرین کنم .
واسه همین دستمو با ناز رو دامنم کشیدمو چشامو مظلوم کردم .
-خواهش میکنم .منو بیرون نکن ! اونا منو میگیرن . باشه ؟؟
پسره که معلوم بود هنوز هنگ اوره باز داد زد
-معلوم هست چی میگیی؟
اونا کین دیگه ؟
منم دیدم ازین ابی گرم نمیشه .باید از این دیواره دورش میکردم وگرنه محافظه صدای دادشو میشنید . اومد باز داد بزنه که
هول شدم .
- چ..چیزه ..خ.خب باشه .. من...
محکم سرمو تکون دادم .اه .
باز سوزنم گیر کرد.
دوباره با التماس نگاش کردم .
که فکر کنم از چشام به حال زارم پی برد یا دلش سوخت که یکم اروم شد .
- خیل خوب حالا هی چشاتو ایجور نکن خواهشا.
مائده
۱۵ ساله 00خیلی رمان خوبی بود خیلی عالی بود پیشنهاد میکنم بخونید. رمان رو
۳ هفته پیشحدیثه,
06از نظر من خوب نبود موضوع رمان کلیشه و مسخره بود و قلم نویسنده هم ضعیف در کل رمان ضعیفی بود
۱۱ ماه پیشNelli
۱۵ ساله 00تو ساکت رمان به این خوبی
۳ ماه پیشلاوین
۱۷ ساله 00محشر بود لطفاااا یکی بگه جلد دومشو از کجا بگیرم؟
۳ هفته پیشدلسا
۱۸ ساله 00فوق العااده بود تاحالا رمان به این قشنگی نخونده بودم دست نویسنده اش درد نکنه
۳ هفته پیشماری
00عالی بود
۳ هفته پیشسلین
۲۲ ساله 00خیلی خیلی رمان خوبی بود خیلی خوشم اومد
۴ هفته پیششقایق
۱۵ ساله 00یکی از بهترین رمانایی بود که خوندو درمان دختر فوتبالیستو ام پیشنهاد میکنم عااالییی
۱ ماه پیشنسرین
۲۵ ساله 00عاااااالی
۱ ماه پیشfatemeh
۱۵ ساله 00رمان خیلی عالیه من دارم جلد دومشو می خونم ولی باز برا ۶ مین بار دارم جلد اولشو می خونم انفدر قشنگه
۳ سال پیشرها
31مگه جلد دومم داره؟ اسمش چیههه؟ لطفا بگوووو
۳ سال پیشکیانا
00مشه راهنماییم کنی جلد دومش کجا پیدا کنم توی هرچقد میگردم نیست
۲ ماه پیشکیانا
00لطفا فصل دوم
۲ ماه پیشکیانا
00فصل دوم رمان فرار دردسر ساز رو هم لطف کنید..اسمش بلای اسمانی هست.. و درباره بچه هاشونه..شخصیت های فصل دوم :رها دختر نفس و ارسام..ساسان پسر سامان..خیلی زیباست من خیلی کم ازش خوندم و گمش کردم
۲ ماه پیش........
00خیلی چرت بود
۲ ماه پیش...
00خیلی رمان مسخره ای بود نصف رمان دختره داشت با وجدانش حرف می زد اصلا از داستان دور میشد
۲ ماه پیشزهرا
01خیلی رمان مسخره ای بود نصف رمان دختره داشت با وجدانش حرف می زد
۲ ماه پیشکیانا
00محشر ترین رمانی که خوندم.عالی بوددد.رمان بگو سیب از زهرا ارجمند نیا هم فوق العاده.حتمااا بخونید.درسته طولانیه ولی معرکس
۲ ماه پیش
Maryam Rezaei
۴۵ ساله 00خوب بود