رمان آخرین برف زمستان به قلم فاطمه ایمانی
پایان یک زندگی مشترک شروع این داستانه و آیلین زنی که جسورانه بدون اینکه حتی ذره ای حمایت خونواده واطرافیانش روداشته باشه دست به این کار می زنه واز محمد مردی که همیشه براش مث یه کاغذ سفید، نانوشته وغیر قابل درک بوده جدا می شه.تا به دنبال دست پیدا کردن به خواسته ها وآرزو های بزرگ زندگیش بره.اون با پیش زمینه ی ذهنی بدی که از ازدواجش داشته نقطه ی پایان وطلاق رو خیلی آسون تو جریان زندگیش می پذیره.…پایان خوش
تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۴ ساعت و ۱۵ دقیقه
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه:
پایان یک زندگی مشترک شروع این داستانه و آیلین زنی که جسورانه بدون اینکه حتی ذره ای حمایت خونواده واطرافیانش روداشته باشه دست به این کار می زنه واز محمد مردی که همیشه براش مث یه کاغذ سفید، نانوشته وغیر قابل درک بوده جدا می شه.تا به دنبال دست پیدا کردن به خواسته ها وآرزو های بزرگ زندگیش بره.اون با پیش زمینه ی ذهنی بدی که از ازدواجش داشته نقطه ی پایان وطلاق رو خیلی آسون تو جریان زندگیش می پذیره.…پایان خوش
شال دور گردنمو تا روی چونه ام بالا کشیدم ودستکش های چرمم رو به دست کردم . پله های دفتر خونه رو تند تند پایین اومدم ودرعین حال سعی کردم برای بند کیف سنگینی که همراهم بود ، یه جای ثابت رو شونه ی راستم پیدا کنم .
صدای سلانه سلانه ی قدم هایی که بر می داشت ، از پشت سرم می اومد . هوای راه پله خفه وفضا نیمه تاریک بود . یه نگاه به ساعتم انداختم . هشت وچهل وپنج دقیقه ی صبح رو نشون می داد واین نیمه تاریک بودن به چراغ سوخته ی راه پله و هوای ابری وخاکستری بیرون بی ربط نبود .
ـ یه لحظه وایسا باهات کار دارم . . . آیلین . . . آیلین با تو ام .
صداش عجیب اعصابمو خط خطی می کرد . داشتم تقریبا به طرف در خروجی پرواز میکردم که حس رها شدن وآزادی رو با همه ی وجودم احساس کنم و اونوقت اون داشت با آیلین گفتن هاش گند می زد به هرچی حس رها شدنه .
رو پاگرد اول ایستادم ودرحالی که سعی داشتم به اعصابم مسلط باشم ولااقل این دم آخری تندی نکنم ، نفسمو با حرص فوت کردم . به طرفش چرخیدم و یه نگاه ناچار ومعذب بهش انداختم .
ـ فرمایش؟
با آرامش تمام از پله ها پایین اومد وجلوم وایساد . مثل همیشه خونسرد واز خود مطمئن بود . دلم می خواست با کیف سنگینم چنان تو صورت مزخرف وبی خیالش بکوبم که دیگه واسه خونواده اش قابل شناسایی نباشه . واقعا درک نمی کردم این بشر به چیِ خودش اینقدر افتخار می کنه .
ـ این اون چیزی بود که می خواستی؟
نگاه تحقیر آمیزی بهش انداختم وبا نفرت زمزمه کردم .
ـ یعنی تو نمی خواستی؟
دستی کلافه پشت گردنش کشید وبه حالت تاسف سر تکان داد .
- جواب خونواده هارو . . .
صدام بی اختیار بالا رفت .
ـ گور بابای همه شون .
ـ دیشب بلاخره به رهی همه چیز رو گفتم .
ـ اتفاقاً زنگ زدن ومراتب تبریکات واظهار خوشحالیشون رو با فحش های خوش آب ورنگ وشاخ وشونه کشیدن های بی سر وتهشون به عرض رسوندن .
ـ حالا می خوای چیکار کنی؟
کیفمو رو شونه جا به جا کردم ودر حالیکه سعی داشتم به درد عصبی ای که منشأش از معده وزخم اثنی عشرم بود ، بی توجه باشم ، جواب دادم .
ـ زندگی کنم . . . یه نفس راحت بکشم .
ـ بر می گردی پیش پدر ومادرت؟!
پوزخند تلخی رو لبم نشست وبهش به دید یه آدم احمق و کودن زل زدم . یعنی واقعا فکر می کرد من بر می گردم؟اونم کجا . . . جایی بین یه مشت آدم از خود راضی و متعصب که براشون طلاق زن معنی نداشت؟پیش دَدِه (پدربزرگم)که بزرگ طایفه بود واینو ننگ واسه ایل می دونست؟یا پدرم که با وجود سی سال شهرنشینی هنوزم سرسپرده ی سنت های طایفه بود؟پیش مادرم که همه ی دنیاش تو یه چهاردیواری به اسم خونه خلاصه می شد وهمه ی فکر وذکرش تهیه ی سیسمونی واسه بچه ی آیناز بود وتنها دلخوشیش ادا کردن نذرهای هفتگی که هیچ وقت خدا تمومی نداشت؟یا برادرم رهی که یه زمانی همه جوره قبولش داشتم وحالا برام فقط دوست محمد ، شوهر سابقم بود؟واژه ی سابق بدجوری به مذاقم خوش اومد .
بهم جرات داد جلوش وایسم ونه برای انتقام ، برای اینکه بهش ثابت کنم دیگه اجازه نمی دم کسی برام تصمیم بگیره ، جواب دادم .
ـ فکر می کنم این یه مورد دیگه به خودم مربوط می شه .
ازفک منقبض وابروهایی که می رفت تا تو هم گره بخوره ، کاملا پیدا بود که به هدف زدم . وبا این کار انگار قند تو دلم آب کردن .
باخشم مهارناپذیری جواب داد .
ـ آره به خودت مربوط می شه . منتها هرغلطی که می خوای بکنی باید اینو در نظر بگیری که از شانس مزخرف من سه ماه تو عده ای . می دونی؟ . . . دلم نمی خواد کاری کنی که فردا من مجبور شم جوابگو باشم .
معده ام از درد تیر کشید وراه نفسمو بست . با صورتی از درد مچاله شده نگاه ناامیدم رو به چند پله ی باقی مونده انداختم ولعنت فرستادم به هرچی دفتر خونه که اینهمه پله داره . دست بلند کردم وبا ته مانده ی نیرویی که داشتم ، تخت سینه اش کوبیدم .
ـ خفه شو .
تکان مختصری خورد وچون عکس العملم غافلگیرانه بود یه قدم عقب رفت . دستمو به دیوار گرفتم وپله هارو پایین اومدم . مدام یه واژه تو ذهنم جولان می داد(عوضی . . . عوضی)
ـ صبرکن . . . آیلین می گم صبر کن .
با درد نالیدم .
ـ برو به درک آشغال .
ـ من منظورم . . . یعنی می دونی . . . خب عصبانی شدم ، دست خودم نبود .
با بی حالی از دفتر خونه بیرون رفتم وبه محض خارج شدن با یه نفس عمیق هوای سرد ویخ زده ی زمستونی رو به ریه هام فرستادم و همزمان آب شدن چندتا دونه ی برف رو ، روی صورتم حس کردم . سرمو بالا گرفتم وبا دیدن برفی که ر*ق*ص کنان وخرامان می چرخید وپایین می اومد ، بی اراده لبخند زدم . اولین برف زمستان همگام با یکی از بهترین روزهای زندگیم می بارید وشادی بی نظیری رو به وجودم تزریق می کرد .
صدای تلفن همراهم منواز فکروخیال بیرون کشید . هانا بود . صمیمی ترین دوستی که داشتم . مطمئن بودم الآن حسابی نگرانمه وفکر می کنه دارم یکی از سخت ترین وبحرانی ترین لحظات زندگیم رو تجربه می کنم . اما من خوشحال بودم . خوشحال وراضی .
مطمئن بودم این بهترین کاریه که تونستم برای اولین بار با تصمیم خودم انجامش بدم . حتی به اندازه ی روزی که دانشگاه و تورشته ی مورد علاقه ام قبول شدم یا موقعی که به خواست خودم به پسرعموم یاشار که خواستگار اولم بود ، جواب رد دادم ، هیچ وقت اینطور خوشحال نبودم .
با بدجنسی به تماس هانا جواب ندادم وخودخواهانه به این فکر کردم که نمی خوام حال خوشم با دلداری دادن های خواهرانه اش خراب شه .
دستی مچ راستم رو گرفت وکشید .
ـ مگه با تو نیستم یه لحظه صبر کن .
با نفرت عقب کشیدم .
ـ ولم کن . . . چی از جونم می خوای؟
دستاشو به حالت تسلیم بالا برد .
- باشه عصبی نشو . نمی خوام اذیتت کنم . . . فقط . . . فقط می خواستم بگم متاسفم .
ناامیدانه نگاش کردم . اون حتی الآنم که دیگه هیچ صنمی با هم نداشتیم دست از مبادی آداب بودنش نمی کشید واصرار بی مورد داشت که یه جورایی همه ازش راضی باشن .
- ببین نمی خوام از این روز آخری یه خاطره ی بد واسه هردومون بمونه . موافقی بریم یه چیزی با هم بخوریم؟ . . . بذار لااقل یه جدایی قشنگ داشته باشیم آیلین . باشه؟
سرمو با تاسف تکان دادم وبی خیال خندیدم .
ـ یه رابطه ی قشنگ ، جدایی قشنگ داره . ما که . . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباقی حرفمو خوردم وبهش خیره موندم . این یعنی باهاش بهشت که سهله یه قدم اونورترم نمی رم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیش زنگ خورد ولبخند رو لبمو پر رنگ تر کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ الو نینا . . . ببین من جایی هستم که نمی تونم باهات صحبت کنم . . . حالا بعدا بهت می گم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ دختر دایی عزیزتون احیانا نبودن؟ . . . خب چرا بنده خدا رو اینقدر دلواپس نگه می داری؟بهش میگفتی همه چی تموم شده بذار خیالش راحت شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون اینکه توجهی به لحن تحقیرآمیز حرفام نشون بده گفت : بازم می ری خونه ی خاله ات؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشالمو کمی بالاتر کشیدم . سوز هوا داشت کم کم به تنم نفوذ می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ایرادی داره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می دونی که حرفای خوبی پشت سرش نمی زنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا؟چون خودش واسه زندگیش تصمیم گرفته ونخواسته بسوزه وبسازه؟چون طلاق گرفته؟ . . . خب منم گرفتم . به همین زودی فراموش کردی؟همین چند دقیقه پیش بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو با ناراحتی تکان داد وبعد نگاه جدیش رو بهم دوخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ در مورد اون چک . . . مهریه ات رو میگم . . . اگه می شه فردا یکم دیرتر برای نقد کردنش اقدام کن . حسابم کمی کسری داره . البته صبح اول وقت می رم وجا به جاش می کنم اما الآن . . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه به ساعتش انداخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ راستش امروز اصلا فرصت نمی کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری اون برگه چک بهم ریختم وروز خوبم باحرفش به ل*ج*ن کشیده شد . همه ی بدبختی من از اون چک ومبلغش که به عنوان مهریه ام بود ، شروع می شد . تموم خاطرات یک سال قبل تند ومسلسل وار به ذهنم هجوم آورد ودهانمو تلخ کرد . اتفاقات روز خواستگاریم ، چک وچونه زدن پدرهامون سر مقدار مهریه ، چشم پشت نازک کردن های پوران خانوم که انگار می خواست بابت یه جنس بنجل همچین قیمتی رو بپردازه ، لودگی عمو ناصر که با خنده می گفت(حالا مهریه رو مگه کی داده وکی گرفته)و زیر لب ذکر گفتنهای مادرم که انگار میخواست با توسل به هرچیز مقدسی هرطور شده این وصلت سربگیره . تا مصیبت شوهرنکردن دختر بزرگش از سر بگذره . دختر بزرگی که فقط بیست ویک سال داشت وحالا به میمنت تلاش های اطرافیان شده بود یه زن مطلقه ی بیست ودو ساله .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناراحتی سرتکان دادم وخواستم از کنارش بگذرم که باز مانعم شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می گم می شه این حلقه رو دستت کنی؟فقط واسه همین سه ماه . . . به خاطر خودت میگم . خواهش می کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به حلقه ی ازدواجم افتاد که هفته ی پیش اونو همراه بقیه ی طلاهای خرید عروسیم رو میز آرایشم جا گذاشتم واز اون خونه بیرون اومدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ فکر می کنی این حلقه برام مصونیت می یاره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دلخوری لب ورچید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نمی خوام نگاه ناجوری روت باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند درد آوری رو لبم نشست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ رگ غیرت ایلیاتی محمد خان عود کرده . . . یه نگاه به دور وبرت بنداز وچشماتو بیشتر واکن . تواین دوره زمونه که همه یه جورایی گرگ شدن ، فرقی بین نگاه جوروناجور نیست . تو بهتره کلاه خودت رو محکم بگیری که باد نبره آقای ایل بیگی . نترس من هوای خودمو دارم . حواسم هست کاری نکنم که تو مجبور شی جوابگو باشی . درضمن اون حلقه ی لعنتی منو یاد مزخرف ترین روزهای زندگیم میندازه . روزهایی که منو با بالا ، پایین کردن چندتا سکه مث گوسفند به تو فروختن . پس بهتره پیش خودت نگهش داری وبندازیش دست گوسفند بعدی که بابات واسه سلاخیش پای معامله می شینه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهمو با نفرت ازش گرفتم وبه سمت ماشینم که یه پراید نقره ای بود ، پاتند کردم . همینم از صدقه سری اون داشتم اما حاضر نبودم مث طلاهام جا بذارمش . همین که سندش به نام خودم بود واونو از اموال محمد جدا می دونستم برام کافی به نظر می رسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگوشیم دوباره زنگ خورد . اینبار خاله طرلان بود . با لبخند جواب دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام خوشگله چطوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام . چی شد بلاخره؟تونستی این دندون لق رو بکشی یا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشین شدم وراه افتادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره بلاخره تموم شد . باور می کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ فکر نمی کردم اینقدر راحت کوتاه بیاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه پژویی که قصد داشت از یه فرعی وارد خیابون اصلی شه چراغ زدم وگفتم : اونم ازاین وضعیت خسته بود . می دونست چاره ی دیگه ای نداره . خودت که دیدی پیشنهاد طلاق رو هم اون داد . . . حالا می یام خونه در موردش حرف می زنیم . پشت فرمونم می ترسم افسر جریمه ام کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس که قطع شد دست پیش بردم وضبط ماشین رو ، روشن کردم . با ریتم شاد آهنگی که پخش می شد رو فرمون ضرب گرفتم وسعی کردم تموم اتفاقات چند ساعت قبل رو فراموش کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحدود چهل دقیقه بعد رسیدم . خودش در رو به روم باز کرد . انگشت های دست چپش رو از هم باز کرده بود وداشت رو ناخن هاشو فوت می کرد . یه لاک خوش رنگ کالباسی بهشون زده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ جایی داری می ری؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو نگه داشت تا من وارد شم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ قراره با مهندس کامرانی ونماینده ی فروش محصولاتمون تو لبنان ناهار بخوریم . بیشتر یه قرار کاریه . آخه یه مشتری عرب خوب به تورمون خورده . می خوایم هماهنگی های نهایی رو انجام بدیم که هرطور شده طرف رو حفظ کنیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلپشو با خنده کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هماهنگی واسه چی؟کافیه مهندس تورو بندازه جلو . تو هم یکم ناز وعشوه بیا . مشکل حله دیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرو بست وبه سمت کاناپه ی لیموییش رفت ونشست . سیگارشو گذاشت رو لبش ومشغول ور رفتن با ناخن هاش شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ این چرت وپرت ها چیه می گی . . . مث اینکه حالت اصلا خوش نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه اتفاقا خیلی هم حالم خوبه . باور نمی کنی چقدر احساس سبکی می کنم . انگاریه بار بزرگ از رو شونه هام برداشته شده . دیگه می تونم یه نفس راحت بکشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خستگی کیفمو رو جا کفشی گذاشتم وشالمو از دور گردنم باز کردم و رو زمین کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بیا بشین حرف بزن ببینم چیکار کردی . سرمهریه که کوتاه نیومدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه های پالتوم رو باز کردم ومقنعه امواز سرم کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه بابا چه کوتاه اومدنی . بهش گفتم مهریه مو می خوام . اونم نه نیاورد . مثلا میخواست لارج بازی دربیاره فوری دسته چکشو بیرون کشید ومبلغ رو به روز نوشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خونواده اش خبر دارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیله دادم به مبل و سرمو به طرفش کج کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چه می دونم . دختر داییش جلو دفترخونه باهاش تماس گرفت که اونم پیچوندش . احتمالا بدونن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ همه یه طرف اون مادرشوهرت بفهمه می شه اسفند رو آتیش . خیلی خوشم اومد بد چزوندیش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری چهره ی پوران که همیشه ی خدا چشم دیدنم رونداشت ، پوزخند زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه اتفاقا . اون الآن خوش خوشونشه . اونی که چزوندمش جهانگیر خان پدر شوهرمه . بیچاره اگه بدونه اون محمد بی عرضه تموم مهریه مو یه جا تقدیم کرده سکته که هیچ یه راست راهی اون دنیا می شه . آخه کم چیزی نیست . پونصد وچهارده تا سکه که اون چهارده تاشم به نیت چهارده معصوم بوده . فقط یاد این می افتم که سر همین چهارده تا بشه پنج تا چه بحثی بین منصور خان وجهانگیر خان درگرفت ، خون خونمو می خوره . ولی بی خیالش . فعلا که همش جرینگی ریخته شد به حساب خودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله به نشونه ی تایید حرفام سر تکان داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره بابا مهم اینه تو الآن با این پول دیگه به هیچ کدومشون احتیاجی نداری . منو بگو وقتی از بابک داشتم جدا می شدم بی صفت یه تفم کف دستم ننداخت . اونم فقط واسه اینکه راضی شه بلاخره طلاقم بده . اگه عرضه ی الآن رو اونموقع داشتم هرگز تو این مورد سکوت نمی کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکاملا پیدا بود از یادآوری گذشته دوباره اعصابش بهم ریخته . دستمو گذاشتم رو شونه اش ودلداریش دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بی خیال خاله . فرض کن نجابت به خرج دادی و نخواستی دستت به پولای کثیف اون بابک عوضی بخوره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irته سیگارشو تو ظرفش خاموش کرد وبا پوزخند گفت : نجابت؟!آره نجابت به خرج دادم اونم زیاد . ولی نجابت بیش از حدعین ک*ث*ا*ف*ته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir90
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای خیسمو با یه حوله ی صورتی پیچیدم وبه سمت آشپزخونه رفتم . طبق معمول بوی گند سیگار خاله فضا رو پر کرده بود . به اجاق گاز نزدیک شدم و هود رو ، روشن کردم . اما بی فایده بود . متنفر بودم از اینکه صبح ناشتا همچین بوی مزخرفی به دماغم بخوره . کمی پنجره رو باز کردم واز اون بالا به برفی که رو زمین نشسته بود خیره شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساکنین مجتمع تو رفت وآمد بودن . ساعت نزدیک هفت ونیم بود واحتمالا عده ای از اونها برای شروع یه روز کاری جدید راهی محل کارشون می شدن . اونم تو این هوای برفی ودرست مث خاله که یک ساعت قبل با این منظور خونه روترک کرده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخرده های خمیر نون بربری رومیز ریخته بود . خم شدم ، با یه حرکت جمعشون کردم و رو لبه ی باریک پنجره ریختم . اینم از روزی کبوترهایی که تواین برف ، شاید غذایی برای خوردن پیدا نمی کردن . هرچند خاله بارها تذکرداده بود این کار رو نکنم . چون کافی بود پاشون به اون پنجره باز شه تا اونجارو به ل*ج*ن بکشن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفضا تقریبا قابل تحمل شده بود واسه همین از ترس اینکه سرما بخورم ، پنجره رو بستم واستکان خاله رو گذاشتم تو سینک . واسه خودم چایی ریختم وپشت میز نشستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به بخاری که از چاییم بلند می شد خیره بود وبه این فکر می کردم که حالا من یه زن مطلقه ام . آزاد وبدون هیچ قید وبندی . دیگه سایه ای به اسم شوهر تو زندگیم نیست ومن می تونم با فراغ بالی دنبال برنامه ها وآرزوهایی که داشتم ، برم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباید تو اولین فرصت پیگیر کارهای فارغ التحصیلیم می شدم . تیر ماه بود که رسما درسمو تو رشته ی کارگردانی تموم کردم وتا الآن یه جورایی واسه خودم ول می گشتم . مریضیمم که عود کرد بی خیال گرفتن دفترچه ی ارشد شدم و خودمو مشغول درگیری های لفظی وقهر وآشتی های بچگانه ی زندگی مشترکم کردم . می خواستم محمد رو به ستوه بیارم که آوردم . اونم دست کشید البته بعد از اینکه حسابی دقم داد ورو اعصابم رفت . خودشم می دونست دیگه چیزی درست بشو نیست . خشت اول کج گذاشته شده بود و اون اگه می خواست ادامه بده چیزی جز اینکه زیر آوار سازه ی نامیزان زندگی مون بمونه ، براش به همراه نداشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه هرحال دیر یازود پوران خانوم واسه اش آستین بالا می زد واینبار که زبون محمد هم به خاطر انتخاب اشتباهش کوتاه شده بود دست رو هر دختری میذاشت نه نمی آورد . دلم میخواست با یه نفرشرط بندی کنم که اون شخص کسی جز نینا برادرزاده اش نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای تلفن همراهم با آهنگ بی کلام یکی از ترانه های دِمِت آکالین خواننده ی ترک ، حواسم رو برگردوند به زمان حال . یه نگاه به شیشه ی بخار گرفته ی پنجره انداختم وگوشیم رو همزمان با بلند شدنم از رومیز برداشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ الو سلام هانا خوبی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام دختر . از دیروز صبح تا الان کجایی؟چرا گوشیت رو جواب نمی دی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ رو سایلنت بود . چی شده این وقت صبح زنگ زدی . نگفتی شاید خواب باشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ برو بابا خوبه می شناسمت . می دونم سحر خیزی . حسابی نگرانت بودم . قرار نشد یه خبری بهم بدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانگشتمو رو شیشه ی بخار گرفته به صورت مارپیچ حلزونی کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چه خبری؟چیزی نبود بگم . رفتیم یه چندتا برگه رو امضا کردیم وتموم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ دیشب از بس نگرانت بودم که نتونستم جلو خودمو بگیرم . زنگ زدم به محمد . گفت خونه ی خاله اتی . مگه قرار نشد بیای اینجا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا یادآوری خونه ی دانشجویی هانا که همین امروزوفردا تصمیم داشت تحویلش بده و بعد تموم شدن درسش برگرده سنندج ، به نشونه ی نفی سر تکان داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه اینجا راحت ترم . به هر حال تو هم همین روزا باید بری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسشو با حرص تو گوشی فوت کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می گم خری نگو نه . مگه نگفتم تاپایان مرداد قرارداد دارم . خو من می رم تو جام بمون . این تو نبودی که می خواستی مستقل شی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا هنوزم می خوام . منتها یکم این روزا ذهنم مشغوله . خودت که می دونی کلی کار نا تموم رو سرم ریخته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حالا هرچی . پاشو بیا اینجا ، شقایقم داره می یاد . دور هم خوش میگذره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکف دستمو رو طرحی که زده بودم کشیدم وسریع دربرابرش موضع گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو چرا اصرار داری من حتما بیام اونجا؟نکنه محمد مغزت رو شستشو داده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خب دروغ چرا . اونم بابت این موضوع یه گلایه هایی پیشم کرد اما من هدفم بیشتر اینه که تنها نمونی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی به دور خودم چرخی زدم ودوباره رو به پنجره به فضای محو بیرون خیره موندم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من نمی دونم این بشر از جون من چی می خواد . خوبه همین دیروز به استحضارشون رسوندم دست مبارکشواز سر کچل ما برداره . اصلا اینطوری که شد نمی یام . تنها هم نیستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفوری عکس العمل نشون داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حالا عصبی نشو . ببینم دارو هات رو خوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه شیشه ی محتوی کپسول های امپرازولم که رو پیشخوان آشپزخونه قرار داشت نگاهی انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره صبح ساعت شیش خوردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می خوام واسه ناهار لوبیا پلو درست کنم . می دونم خیلی دوست داری . پاشو بیا روحیه اتم عوض می شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باور کن حالم از تو واون شقایق سرخوش بهتره . الآنم می خوام کم کم آماده شم برم بانک چک مهریه مو نقد کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ناز نکن دیگه . فکر کن ما دلمون برات تنگ شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ از پریروز تا حالا؟! . . . باشه میام ولی فقط واسه ناهار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس روکه قطع کردم نگاهم به استکان چاییم که سرد شده بود خیره موند . با یادآوری اینکه طبق توصیه ی دکترنباید تو این مدت چایی بخورم محتوی لیوانمو تو سینک سر وته کردم واز خیر صبحونه خوردن گذشتم . دریخچال رو باز کردم وظرف عسل رو بیرون کشیدم . زیاد ازش خوشم نمی اومد ولی مجبور بودم که بخورمش . واسه معده ام خوب بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه قاشق ازش برداشتم ، تودهانم گذاشتم وبا طعم زیادی شیرینش تلخ ترین خاطراتمو مرور کردم . از روزی که فهمیدم محمد دوست صمیمی رهی ، خواستگارمه تا الآن که اینجا بلاتکلیف ایستاده بودم ومهر طلاق تو شناسنامه ام خورده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادم می یاد واسه تعطیلات بین ترم برگشته بودم اردبیل . سالها می شد که پدرم سکونت تو این شهر رو به زندگی میون عشایرِایل شاهسون تو دشت مغان ترجیح داده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزندگیم تا اون روز خوب وظاهرا بدون هیچ تنشی به نظر می رسید . من دختر بزرگ خونواده ی پنج نفره مون بودم وارج وقربی داشتم که حتی با توجه به ازدواج خواهر کوچکترم ، باز از بین نرفته بود . منصور خان پدرم اعتقاد داشت دختر باید تو خونه ی باباش بهش خوش بگذره که وقتی ازدواج کرد حسرت خیلی چیزا به دلش نمونه . این توجه رو ما از صدقه سری عمه ی فوت شده مون فرخنده داشتیم که نه دده در حقش پدری کردو نه شوهرش سایه ی بالا سرش شد و خوشبختش کرد . یه روزم خیلی ناغافل مریض شد و به پدرم که خاطرشو خیلی می خواست خبر دادن فوت کرده . از اون روز به بعد من وآیناز خواهر کوچیکترم بیشتر از رهی که بچه ی بزرگ خونواده بود مورد لطف ومحبت پدرانه اش قرار گرفتیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمون موقع دوتا قانون به نفعمون وضع کرد . یکی اینکه تا هرجا که دلمون می خواد و تو هر شهری امکانش باشه ادامه تحصیل بدیم ودوم اینکه به اولین خواستگار خوبی که در خونه رو زد این ما باشیم که جواب بدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه همینم من تو رشته ی دلخواهم ادامه تحصیل دادم وآیناز سوم دبیرستان رو که تموم کرد از خیر درس خوندن گذشت . وبازمن به خواست خودم به یاشار پسرعموم ، که اولین خواستگارم بود جواب رد دادم و دوسال بعد آیناز به پیشنهاد ازدواج اون جواب مثبت داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخب اینم نتیجه ی قانون های منصورخان بود که خواستگار سابق من حالا شوهر خواهرم می شد . گاهی از دست آیناز به خاطر این تصمیمش حرصی می شدم ، ولی وقتی می دیدم زندگی خوبی داره ولااقل از یاشار راضیه سعی می کردم در مورد این قضیه با بی خیالی طی کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو اتاقم نشسته بودم وداشتم ناخن هامو می گرفتم که مادرم با خوشحالی در زد و وارد شد . از وقتی برگشته بودم مدام یه برق عجیب رو تو چشماش رصد می کردم ومطمئن بودم دیر یا زود خودش بدون اینکه چیزی بپرسم قضیه رو لو می ده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخماش با دیدنم تو هم رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اَه آیلین از دست تو . صدبار مگه نگفتم داری ناخن می گیری یه چیزی زیر دستت بذار؟نمی گی بریزه رو زمین فقر وفلاکت می یاره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامان از این تصورات خرافی مامان که هرگز ازشون دست نمی کشید . یه کاغذ از رو میزم برداشتم وزیر دستم گذاشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نترس مارال جون . ماشالله جیب آقا منصور مث دریاست . هرچقدرم که خشک بشه باز تا زانو آب داره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابام یه پاساژ کوچیک داشت که سالها می شد مغازه هاش رو اجاره داده بود واز پول اجاره ها اینجا واونجا سرمایه گذاری می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ زبونت رو گاز بگیردختر جون . . . خدا انشالله بیشترش کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد وکنارم نشست وکمی این پا واون پا کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو محمد ، دوست رهی رو می شناسی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگه می شد نشناسمش . من ورهی اونقدر با هم صمیمی بودیم که ازجیک وپیک زندگی هم خبر داشتیم . اکثر دوستاش رو می شناختم ومیدونستم محمد صمیمی ترین دوستشه . پسر جهانگیر خان ایل بیگی که از اسم ورسم خونواده شون همه عالم وآدم خبر داشتن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرتکان دادم و اون با شوق اعتراف کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ازت خواستگاری کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم بااکراه جمع شد و زمزمه وار گفتم : چی؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ گفتم ازت خواستگاری کرده . پدرش هفته ی قبل به آقا منصور زنگ زده وقرارش رو گذاشته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی دونم چرا یهو با این حرفش هر ایده وتصوری که از محمد داشتم پرکشید وجاش یه تصویر محوومات موند . هرچی به ذهنم فشار می آوردم دقیقا چهره اش رو به یاد بیارم ، بی فایده بود . واز اون بدتر حسی بود که از اومدنش داشتم . اگه بابام این دفعه بیفته رو دنده ی لج وبگه حتما باهاش ازدواج کنم چی؟باید با رهی درموردش حرف می زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفیش پُر وچک پشت نویسی شده رو گذاشتم رو پیشخوان و کارت ملی وبرگه ی نوبتمم روش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام آقا صبحتون بخیر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتصدی بانک سری تکان داد ونگاهی به چک وفیش انداخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می خوابونین به حسابتون؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بله .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحواسم دوباره پرت اتفاقات گذشته شد وروز خواستگاری و اون حرفایی که بین بابام وجهانگیر خان ردوبدل می شد رو به یادم آورد . رهی اونقدری مغزمو شستشو داده بود که بلاخره راضی شدم بیان وحرفای جدی زده شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ محمد پسر خوبیه . شناخته شده است . باور نمی کنی اگه بگم چقدر رنگ عوض کرد تا قضیه ی خواستگاری رو جلو من پیش بکشه . هیچ ریگی به کفشش نیست . از نظر مالی همه جوره تامینه . هم از طرف باباش و هم سرمایه ای که خودش جمع کرده . محمد یه کار گذار بورسه . می دونی یه کارگذار بورس باید چند صد میلیون سرمایه ی در گردش داشته باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطبق معمول باز بر اساس اون حس حسابگرانه اش که مختص شغلش بود همه چیز رو تحلیل می کرد . رهی یه کارمند بانک بود . یکی مثل همین آقایی که جلو روم نشسته ونگاهش به مانیتور جلو دستش بود . داشتم تفاوت ها وشباهت های رهی واین مرد روبررسی میکردم که لب هاش تکان خورد وبهم خیره شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ببخشین چیزی فرمودین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می گم این حساب کسری داره . چیکار کنم خانوم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاعصابم با این حرفش بهم ریخت . حدس می زدم بخواد با من اینجوری بازی دربیاره . مرد که تغییر ناگهانی صورتمو دید سریع واکنش نشون داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آقای ایل بیگی از مشتری های خوبمون هستن . مطمئنا فراموش کردن . چون اختلاف حساب فقط چیزی در حدود سیزده یا چهارده میلیونه . اگه اجازه بدین باهاشون تماس بگیریم واطلاع بدیم هرچه سریع تر مشکل رو حل کنن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی وتند نفس می کشیدم و خون خونمو میخورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ احتیاجی نیست . خودم باهاشون تماس می گیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچک رو ازش گرفتم واز بانک بیرون زدم . دلم می خواست ازته دلم جیغ بزنم وتموم گره های کور این بغض لعنتی رو یکجا باز کنم . چشمام ناخودآگاه تارشد ، خیس شد ودیگه جلو پامو نمی دیدم . گوشام سوت می کشید وتموم حرفای بابا وجهانگیر خان تو سرم رژه می رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هشتصد تا آقا جهان . اونم چون شمایی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چه خبره بابا؟!هشتصد تا سکه ی تمام بهار آزادیه هااا . مهریه عندالمطالبه ست باید این جوون داشته باشه بده یا نه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ شما چقدر میگی؟البته یه چیزی بگوکه نه سیخ بسوزه نه کباب .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سیصد وپنج تا . اون پنج تاشم به نیت پنج تن آل عبا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالت تهوع بهم دست داده بود . اینا مقدسات رو هم با حساب وکتاب هاشون به بازی گرفته بودن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه دیگه نشد . دخترموکه از سر راه نیاوردم . خودت واسه دخترخانومت حاضری همچین مهریه ای رو در نظر بگیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خب باشه . واسه روی گل شما هم که شده چهارصد تا ولی دیگه اون پنج تا رو روش نمی یام . . . من واسه عروس بزرگم ، زن محمود رومیگم همش صد وپنجاه تا سکه مهر کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ماشالله آقا محمود سنی ازش گذشته . اون سالی هم که ازدواج کرده نرخ همین بود . منم اون یکی دخترمو پارسال شوهر دادم . خودتون که می دونین به بچه ی برادرم . . . ببین آقا ناصرم اینجاست . ازش بپرس چقدر مهر دخترم کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعموناصر لبخند سیاستمدارانه ای زد وگفت : حالا مهریه یه چیز تشریفاتیه ولی خب ما واسه آیناز جان هفتصد وچهارده تا مهر کردیم . اینکه یاشار اینقدر سرمایه داشته باشه باید بگم نه نداره . ولی زیر بارش رفته . بذار پسرت قبول کنه . اینجوری قدر زندگیش رو بیشتر می دونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجهانگیر خان رو ترش کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حرفایی می فرمایید آقا ناصر . اومدیم واینا نتونستن باهم بسازن ، تکلیف پسر بیچاره ی من چیه؟بیفته زندون؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخند پر رنگی رو لبم سبز شد ونگاه شماتت باری به چهره ی محمد که از شدت ناراحتی وعذاب سرخ شده بود ، انداختم . پدر محترمشون از همین الآن آیه ی یاس میخووند ونگران جیب پسرش بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا کمی کوتاه اومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باشه می کنیمش ششصد تا . دیگه قرار نیست مهریه دختر بزرگم از خواهر کوچیکترش اینهمه کمتر باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوران خانوم که منتظر وقت بود یه چیزی بپرونه ومجلس رو بهم بریزه ، سریع جواب داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خب وجداناً بخوایم بگیریم اگه آیلین از آیناز زودتر ازدواج کرده بود هم باز مهریه اش کمتر می شد مگه نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irطرف صحبتش مادرم بود وطعنه اش به خاطر دیر ازدواج کردن من . خاله ی بزرگم ، جیران زیر لب استغفراللهی گفت ونگاهشو به زمین دوخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجهانگیر خان واسه ختم کار گفت : باشه پونصد وپنج تا . ولی دیگه منصور خان به جان خودت راه نداره . من واسه عروس دومیم که همش سه ساله با حمید ازدواج کرده خیلی کمتر از این درنظر گرفتم . دیگه لااقل مارو با عروس جماعت در نیندازکه متهممون کنن بینشون فرق گذاشتیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه . منتها بکنش پونصد وچهارده تا به نیت چهارده معصوم . اینجوری ثوابشم بیشتره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخداییش مث جوک می موند . از خنده ای که سعی در فروخوردنش داشتم ، نفسم به تنگ اومده بود . نگاه تحقیر آمیزمو به محمد که زبون باز نمی کرد ولال شده بود ، دوختم و از این سکوت چِندش آور و محجوبانه اش متنفر شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ الو محمد کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصداش مث همیشه آروم وبی هیجان بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سر کارم . چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آخه لعنتی چرا اینقدر اذیتم می کنی؟مگه قرار نشد صبح اول وقت کسری حسابت رو درست کنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ وای باز فراموش کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدام بی اختیار بالا رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه بابا . توگفتی ومنم باور کردم . هرکی نشناسدت من که خوب می شناسم . می دونم مث همیشه آزار داری ومی خوای سربدونیم . ولی کور خوندی . بهتره تا آخر ساعت اداری امروز حسابت پرشه وگرنه چکت رو فردا واسه همون مبلغ کم کسریش برگشت می زنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس رو قطع کردم و سوار ماشین شدم . مقصدم خونه ی هانا بود . ولی از الآن می دونستم اصلا امروز حوصله ی جمع روندارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر رو شقایق به روم باز کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بَه خانوم میلیونر . حال شما چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیفمو پرت کردم تو ب*غ*لش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سر به سر من نذار که امروز از دنده ی چپ بلند شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانا از آشپزخونه اومد بیرون . یه بلوز وشلوار زرد پوشیده بود که حسابی پوست سبزه ی تنش رو به رخ می کشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چته؟چرا پکری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگه چک رو از تو جیب پالتوم در آوردم وبالا گرفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ رسما گذاشت منو سر کار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده های ریز و رواعصاب شقایق داشت حالمو بدتر می کرد . هانا با لبخند جواب داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می دونستم این کارو می کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می خواد تحقیرم کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو بالا انداخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نچ . . . میخواد آخرین دلیل ونقطه ی ارتباطتون رو حفظ کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچک رو تا زدم وتو جیبم گذاشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ غلط کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقایق با لودگی گفت : چیکارش داری بنده خدا رو؟اینا همه کار دله .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ یه دلی بهش نشون بدم اون سرش ناپیدا . هنوز منو نشناخته . کافیه بزنه به سرم اونوقت بیا وببین چه کارها که ازم بر نمی یاد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانا دست انداخت دور کمرم و منو به طرف آشپزخونه کشوند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حالا خونت رو با این حرفا کثیف نکن . دوباره درد معده ات شروع می شه ها .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ناامیدی سر تکان دادم و همراهش رفتم . پشت میز که نشستیم ، شقایق بی مقدمه گفت : برات سخت نبود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چی؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ همین جداشدنتون دیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوزخندی رو لبم نشست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو فکرکردی من ومحمد موقع ازدواج لیلی ومجنون بودیم؟نه جونم از همون اولشم هیچ علاقه ای بینمون نبود . منِ بدبخت از ترس اینکه رودست ننه بابام نمونم وتنها دختر ترشیده ی طایفه نباشم ازدواج کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقایق پقی زد زیر خنده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خیلی باحالی به خدا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو فکر می کنی دارم باهات شوخی می کنم؟تو طایفه ی ما اولا اکثردختر ها زود ازدواج میکنن ثانیا به ترتیب . حالا حساب کن من با بیست ویک سال سن وداشتن یه خواهر کوچیکتر که تو هیجده سالگیش شوهر کرده بود باید چه موقعیتی می داشتم . نمیگم مجبور شدم نه . اتفاقا پدرم گفت(اگه دوست نداری جواب رد بده)منتها اونقدر مادرم چپ وراست رفت وتو گوشم خوند داره دیر می شه ودیگه خواستگار بهتر از محمد پیدا نیست واز این حرفا ، منِ خر راضی شدم بیان ووقتی رهی برادرم تاییدش کرد بهش جواب مثبت دادم . خوب یا بد ازدواج ما از روی عشق نبود . یه ازدواج سنتی که پایداری و دوامش رو ظاهرا قرار بود سنت های ایل تضمین کنه اما نکرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانا میون حرفم اومد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ به نظرم ربطی به سنت نداره . گاهی خود سنت ها مانع پایداری یه زندگی می شن . نمونه اش همین زندگی من ولاوین . وقتی بعد به دنیا اومدن دخترم آوات دیگه نتونستم بچه دار شم مادرشوهرم به جرم نداشتن پسر ، کلی نیش وکنایه بهم زد وحتی تهدیدم کرد برای پسرش دوباره زن می گیره . چرا؟چون داشتن پسر براشون یه ارزشه . . . هرکی ندونه شما ها می دونین من چقدر تو این مورد ناراحتی دیدم . منتها اونقدری با همسرم همراه و یک دل بودم که ناملایمات رو به خوبی پشت سر بذاریم وکارمون به طلاق نکشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقایق ساده انگارانه جواب داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خب ازدواج شما از رو علاقه بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو سن سیزده سالگی؟من قبل ازدواج به لاوین عمو می گفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفی که زد هیچ کدوممون رو به خنده نینداخت . از گذشته وزجری که هانا کشیده بود تا حدودی خبر داشتیم ومی دونستیم چه بار غمی پشت کلمه به کلمه اش هست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irواسه عوض کردن بحث گفتم : مسئله سر علاقه یا عدم علاقه نبود . بذار رک بگم من واون همدیگه رو نمی فهمیدیم . واسه زندگیمون هدف نداشتیم . باروز مره گی مون سر وکله می زدیم وخیال می کردیم مثلا ازدواج کردیم وزن وشوهریم . ولی در واقع ادای زن وشوهر هارو در می آوردیم . . . البته اون دید وخاطره ی بدی که از ازدواجم وجود داشت تو پیش اومدن همچین وضعی بی تاثیر نبود . هربار که فیلم عروسیم واون نگاه پراز کینه ونفرتم رو می دیدم ، داغ دلم تازه می شد . احساس می کردم به خونواده ی ایل بیگی فروخته شدم . اونم با کلی چک وچونه زدن وبالا وپایین شدن قیمت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقایق خوشبینانه گفت : خب این موضوع همه جا وجود داره . معمولا دو طرف سر مهریه بحث می کنن تا به یه نتیجه ای برسن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اما واسه من این چیزا ملاک نبود . نمی تونستم حرف خونواده ام رو بفهمم . درک کردنشون برام مشکل بود . من از ازدواجم دنبال یه زندگی با کیفیت بودم . زندگی ای که بتونه منو از هر لحاظ بالا بکشه . دلم می خواست ازدواج بهم یه دید بهتر ویه درک بالاتر بده . اما خونواده هامون قصدشون از ازدواج ما یه زندگی با کیفیت نبود . چون اگه واقعا به فکرکیفیت بودن اینقدر به کمیت مهریه وجهیزیه ولوازم وامکانات بها نمی دادن . من دلم می خواست انتخابم چیزی بالاتر ازیه سطح ظاهری مث داشتن خونه وماشین وشغل خوب وتجملات وهزار کوفت و زهرمار دیگه باشه . اما نهایتش چی شد؟متاسفانه ، تو محمد فقط همین هارو دیدم . اینه که نمی تونم بشناسمش ودرکش کنم . اونم همینطور . . . مطمئنم می دونه چقدر این کنار هم قرار گرفتن مون اشتباه بوده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانا از جاش بلند شد وسری به قابلمه ی غذاش زد ودرحالیکه از تو یخچال وسایل سالاد رو بیرون می آورد گفت : باز این دلیلی برای طلاق نبود . می تونستین با هم بشینین وحرف بزنین . من مطمئنم محمد اونقدرهام که میگی ناامید کننده نبوده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تاسف سر تکان دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می دونی شناخت من از اون تو این مدت یک ساله ی ازدواجمون چقدر بوده؟! . . . هیچی . . . من حتی نمی تونم به اندازه ی پنج دقیقه در مورد اون و افکار وعقایدی که داره صحبت کنم . چون نمی شناسمش واین نشناختن دلیل داره . اون برام بیش از حد انتظار معمولی وپیش بینی شده بود . تحت تاثیرم قرار نمی داد که بخوام بهش توجه خاصی داشته باشم . من تجربه ی یه زندگی مشترک طولانی رو ندارم اما اینقدری می دونم که رابطه ی بین زن ومرد برپایه ی تاثیر پذیری وتاثیر گذاریه . ما هیچ کدوممون تواین موضوع موفق نبودیم . واسه همینه که نتونستیم با هم بمونیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانا کاملا درک می کرد صحبت درمورد اینجورمسائل چقدر اعصابمو به هم می ریزه . واسه همین موضوع بحث رو عوض کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حالا از این حرفا بگذریم . . . واسه اون مستندی که تصمیم داری بسازی چه کارایی کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه بالا انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ فعلا که هیچی . اون مقالاتی که گفته بودی مطالعه کردم ودارم روش تحقیق میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ در مورد زندگی اون دختره سمیه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاینو شقایق پرسید ومن به نشونه ی مثبت سر تکان دادم . البته هدفم زندگی شخص سمیه نبود بلکه زندگی زنانی از جنس سمیه بود که تو پنهانی ترین زوایای شخصیتشون دردهای ناگفته ی بسیار داشتند وفریاد عدالت خواهی شون رو به قیمت حجب وحیای زنانه وسنت های مردسالارانه به سکوت می فروختن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوال هانا باعث شد از فکروخیال بیرون بیام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تصمیم داری براش فیلم نامه هم بنویسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ صد در صد . درسته این یه مستند براساس واقعیته ونیاز به فیلم نامه نداره اما فیلم مستند رو واقعیت شکل نمی ده بلکه چالش ودرگیری ما با واقعیت ، فیلم مستند رو می سازه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشقایق با کنجکاوی سوال کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خب الآن دقیقا تو چه مرحله ای هستی؟اصلا کار برای امسال کلید می خوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصادقانه جواب دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نمی دونم . باید روند تحقیقم کامل بشه . فعلا که فقط در حد داشتن یه ایده هستم ویه چند خط هم پیش نویس فیلم نامه . همین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانا متفکرانه سر تکان داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ولی من هنوزم فکرمی کنم این یه کار جنجال برانگیزه . یه جورایی مث راه رفتن رو لبه ی تیغه . باید خیلی مواظب باشی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفاشو کاملا قبول داشتم اما این هدفی بود که از سال اول دانشگاه دنبالش بودم ودلم می خواست هرطور شده یه مستند از حقیقت زندگی سمیه بسازم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون روز ناهار رو سه نفری با شوخی وخنده خوردیم . دیگه از اون روحیه ی خرابی که صبح داشتم ، خبری نبود . بعد از ناهار شقایق سیستم پخش موسیقی رو روشن کرد و اومد وسط وبه اسم ر*ق*صیدن کمی خودشوتکون داد . بعدشم یه آهنگ شاد آذربایجانی گذاشت و وادارم کرد براشون بر*ق*صم . خوب این دیگه واقعا چیزی بود که خودمم دوست داشتم واتفاقا خیلی تو بهتر شدن روحیه ام تاثیر داشت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنوبت به هانا که رسید بهش گیر دادیم کردی بر*ق*صه و اون با روسری کوچیکی که تو دستاش تکان می داد واسمش ظاهرا چوپی بود ، حرکات هماهنگ وریتم واری با پا انجام داد . وسط ر*ق*ص تلفن همراهش زنگ خورد و اون دوان دوان به سمت گوشیش رفت . چشماش از دیدن تصویر رو صفحه برق زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ الهی فداش شم . شوهر جونمه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا این حرفش شقایق به شوخی دستشوگذاشت رو دهانش وگفت : اووق . حالم بهم خورد . . . بپا از این همه اظهار عشق ومحبت نچایی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهانا جوابی نداد وبا هیجان مشغول صحبت با لاوین شد . همسری که یازده سال ازش بزرگتر بود ، پسر عموش بود و مجبورش کرده بودن تو سیزده سالگی باهاش ازدواج کنه . پسرعمویی که قبل ازدواج بهش عمو می گفت ومن برام همیشه جای سوال بود که چطور تونسته با اینهمه تفاوت کنار بیاد . شایدم این تفاوت های چشمگیر بود که اساس زندگیشون رو پایدار نگه میداشت . تفاوتی که من هرگز نتونستم توزندگیم با محمد درک کنم وبرام هیجان آور وقابل توجه باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir89
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی شعله ی گاز ایستاده بودم وداشتم کدو خورشتی ها رو تو تابه پشت ورو می کردم که نسوزن . طبق معمول هندزفری تو گوشم بود وهمگام با آهنگ زیر لب یه قسمت هایی رو که بلد بودم زمزمه می کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه ساعت پیش مامان باهام تماس گرفته وحسابی با حرفاش رو اعصابم رژه رفته بود . می گفت با تصمیم ظاهرا احمقانه ی ما فقط یه زندگی از هم نپاشیده ، میون دو طایفه رو با این کار بهم زدیم . دده حالش اصلا خوب نیست وکسی هنوز جرات نکرده این خبر رو بهش بده . می گفت پدرم زده به سیم آخر وگفته دیگه دختری به اسم آیلین نداره . از تهدید های تکراری وخط ونشون کشیدن هاشون خسته بودم . سر وته حرفای مامان رو هم که می زدم فقط به یه دلسوزی مسخره می رسیدم که این روزا اصلا بهش نیازی نداشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irای کاش می شد واسه یه چند روز شده از این زندگی مزخرف یه مرخصی استعلاجی می گرفتم ومی رفتم جایی که دست عالم وآدم بهم نرسه واونوقت اینقدر سر تموم بدبیاری هام هوار می کشیدم که شده کمی ، آره فقط کمی سبک می شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضربه ای رو شونه ام خورد وهمزمان دستی هندزفری رو از تو گوشم بیرون کشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام . کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله طرلان بود . نگام به سمت برش های سرخ شده ی کدو چرخید وبا یه حرکت دوتاشون رو از تو روغن در آوردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ همینجام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو فکری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش نکردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خواهرتون تماس گرفته بودن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مارال؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره طبق معمول یه بند از قضیه ی طلاق حرف زد وحتی نپرسید حالم چطوره . میگفت دده حالش بد شده وبیمارستان بستریه . مث اینکه جفت کلیه هاش از کار افتاده وقراره دیالیز شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر یخچال رو باز کرد ویه بوته کرم بروکلی بیرون کشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خب سنی ازش گذشته . پیش اومدن همچین مسئله ای طبیعیه . نزدیک هشتاد سال داره . درسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر تکان دادم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره ولی خب تا همین چند وقت پیش خوب بود . شهریور که با محمد رفته بودیم اردبیل دیدمش ، سرپا وقبراق بود . مث اینکه یهو زمین گیر شده . طوریکه حتی نتونسته مث سالهای قبل موقع کوچ ، با ایل باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشغول خورد کردن کلم شد . ظاهرا می خواست سالاد درست کنه . عادت نداشت واسه شام غذای سنگین بخوره . خیلی به روفرم بودن وسلامتیش اهمیت می داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نمی دونم چرا اصلا از اون پیرمرد خوشم نمی آد . نه واسه اینکه بعد طلاقم مارال ومنصور رو مجبور کرد باهام قطع رابطه کنن نه . به نظرم کلا آدم یُبس وغیر قابل تحملیه . البته ببخش . یکم زیادی رک گفتم . به هرحال پدربزرگته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش خودمم یه جورایی دده رو به خاطر رفتارهای زورگویانه ومستبدانه اش دوست نداشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ راحت باش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ برای تو هم سالاد درست کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه مرسی . معده ام رو اذیت می کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباقی وسایل سالاد رو از یخچال بیرون آورد ویه ظرف زیتون هم گذاشت رو میز .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سفارش دادم یکی از همکارای شمالیم برام بیاره . حتما بخور . برات خوبه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر جواب محبتش لبخند زدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ممنون . این چند مدت واقعا مزاحمت شدم . شرمنده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچپ چپ نگام کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باز داری پرت وپلا می گی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irغذامو گذاشتم رو میز و روی صندلی نشستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه خداییش بابت این موضوع معذبم . تصمیم دارم هرچه زودتر مستقل شم . البته اگه بتونم اول چک اون مهریه لعنتی رو نقد کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irریز خندید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پس خدا کنه نقد نشه که همینجا موندگار شی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین یه جمله ای که با خنده به زبون آورد یه حسرت بزرگ قابل لمس بود . حسرتی که ازدرد تنهایی ریشه گرفته بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه بابا دیروز که باهاش تماس گرفتم ، تهدیدش کردم چک رو برگشت می زنم . قرار شد مشکل رو حل کنه . منتها امروز صبح باهام تماس گرفت وخواست که قبل نقد شدن چک حتما منو ببینه . نمی دونم باز چی تو سرشه . ولی هرچی که هست دیگه عمراً بذارم منو با کارهاش به بازی بگیره . قبول کردم فردا عصری یه سر تا دفتر کارش برم وببینم اینبار دیگه چه نقشه ای داره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجفت دستاشو زیر چونه اش تو هم قلاب کرد . وبا لبخند بهم خیره موند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ مث اینکه خودتم خوشت می یاد باهاش کل کل کنی وبه پر وپاش بپیچی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرفی که زد جا خوردم . کمی خودمو عقب کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ حالت خوشه خاله؟!من دنبال یه راهی هستم که هرچه سریع تر از شرش راحت شم اونوقت تو می گی می خوام به پروپاش بپیچم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیرکانه پرسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ پس چرا بی خیال اون مهریه ی کذایی نمی شی؟بهم نگو به پولش احتیاج داری که باورم نمی شه . چون با اینکه این پول مقدار زیادیه وتو هم درحال حاضر دستت خالیه اما مطمئنم نیازی بهش نداری . تو دختر منصوری . از زیر سنگم شده خرج زندگیت رو می تونی دربیاری . دلیلت چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین اولین باری بود که بعد طلاقم تحت تاثیر سوالی که خاله پرسید ، نیش اشک به چشمام نشست واحساس کردم یه بغض بد نشست رو گلوم وحالت خفگی بهم دست داد . با ناراحتی از جام بلند شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ واسه اینکه اون پول حق منه . حق خراب شدن آینده ام ، بازیچه قرار گرفتن احساساتم . . . من مث . . . مث یه دام پروار به محمد فروخته شدم واون با توهم اینکه جای شوهر چوپونمه ، به هرطرفی که خواست منو کشوند . اما دیگه نمیذارم اینجوری شه . از اون پول متنفرم . برام یه جورایی مث حق خون می خونه . حق مثله مثله شدنم . . . هیچ دلخوشی ای از گرفتنش ندارم اما این کمترین بهاییه که دربرابر تموم اون چیزایی که از دست دادم باید ازش پس بگیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir88
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصبح که از خواب بیدار شدم ، خاله پاشو تو یه کفش کرد که حتما ناهار اون روز رو با اون ورئیس شرکتش مهندس کامرانی وپسرشون باشم . راستش اصلا حوصله ی همچین برنامه ای رو نداشتم . کلی کار ناتموم رو سرم ریخته بود که باید سر فرصت یه فکری براشون می کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله از صبح تا تا حالا تو اتاقم بست نشسته بود ویه ریز از مهندس وپسرش حرف می زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خیلی تعریفت رو پیش شون کردم . واقعا مشتاقن ببیننت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوشه ی تحقیقاتمو بستم وبه طرفش برگشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ این مهندس شمام یا خیلی بیکار تشریف دارن یا زیادی با جنابعالی احساس صمیمیت می کنن که اینطوری مشتاق دیدنم شدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله رو ترش کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این چه حرفیه؟حالا ما یه تعریفی ازت کردیم واونم خواست تورو ببینه . چرا فلسفه بافی می کنی و واسه خودت می بری ومی دوزی؟یهو بگو نمی خوای بیای وخلاص .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصورتم با این حرفش آویزون شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باور کن حرف از خواستن یا نخواستن نیست . نمی تونم بیام . کلی کار رو سرم ریخته . تازه عصری با محمد قرار دارم . باید برم شرکتش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ یه ناهاره دیگه . خیلی بخواد وقتت رو بگیره دوساعته . باور کن اگه مهندس اینهمه اصرارنداشت منم سعی نمی کردم مزاحم وقت با ارزشت شم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجمله ی آخرش رو با طعنه زد ومنو تو منگنه ی قبول درخواستش قرار داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آخه خاله تو از چی من تعریف کردی که این آقا اینهمه مشتاق دیدنم شده؟نکنه قضیه ی خاله سوسکه ودست وپای بلوری بچه اشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله که تو لحن صدام یه موافقت ظاهری رو حس کرده بود ، لبش به خنده باز شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ ای بابا تو به این حرفا چیکار داری . فقط بیا ، باور کن بهت بد نمیگذره . تازه پسر مهندس هم هست . جای برادر واقعا از همه لحاظ تعریفیه . خدارو چه دیدی شاید اینبار چشماتو خوب واکردی و تونستی یکی همفکر وهم پایه ی خودت رو پیدا کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو سریع عقب کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه تورو خدا دیگه تا این حد قضیه رو جدیش نکن . اگه قراره همچین آشی برام بپزی از همین الآن بگم من نیستم . همون محمد واسه هفت پشتم کافیه . تازه تونستم از شرش خلاص شم تو می خوای منو اسیر یکی دیگه کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خب حالا توهم . جوگیر می شی اساسی . . . کی خواست شوهرت بده؟گفتم اگه شد . . . حالا می یای دیگه؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیزی نگفتم و اون تو سکوتم رنگ موافقت دید که نه گذاشت ونه برداشت فوری با آقای کامرانی تماس گرفت و اطلاع داد که حتمامیایم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمی دونستم خاله تو شرکت اون مرد ، پست مهمی داره اما خب داشتن این پست می تونست باعث این نزدیکی وصمیمیت بیش از حد اون دوتا باشه؟اینو حتی وقتی حدود یک ساعت بعد ، خود مهندس به دنبالمون اومد وخیلی گرم و دوستانه باهام برخورد کرد ، باز بهش نرسیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوار ماشینش که شدیم ، خاله جلو نشست وباهاش خیلی راحت دست داد . خب این تو جامعه ای که من توش بزرگ شده بودم چندان پذیرفته نبود با این وجود برام غیرعادی نیومد . گذاشتم پای صمیمیت اون دوتا که زیادی خلاف عرف بود . مهندس از آینه ی جلو نگاهی بهم انداخت وبا خنده گفت : از آشنایی باهاتون خیلی خوشوقتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند معذبی رو لبم نشست . مرد واقعا خوش تیپی بود وچهره ی جذابی داشت . از اونا که ظاهرش بیشتر از اخلاق وخصوصیاتش تو چشم بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ منم همینطور .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله پرسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ کیوان نمی یاد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهندس نگاهی به ساعتش انداخت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ چرا گفت حتما می یاد . منتها یه کاری داشت باید قبل اومدن تمومش می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به من سوال کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- طرلان می گفت کارگردانی خوندی . درسته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز لحن زیادی صمیمانه اش واینکه خاله رو با اسم کوچیک صدا زده بود ، جا خوردم . با این حال سعی کردم به روی خودم نیارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بله یه چند ماهی می شه فارغ التحصیل شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ فیلم هم ساختی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ یه چندتا مستند کوتاه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله مداخله کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ یکی از کارهاش جایزه ی بهترین فیلم مستند رو از دیدگاه منتقدین برده . توکدوم جشنواره بود آیلین جان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم با بی میلی جوابش رو بدم که همزمان مهندس جلوی یه رستوران نگهداشت وگوشیم زنگ خورد . نگاهی به صفحه اش انداختم ، محمد بود . از ماشین پیاده شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ الو سلام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ سلام کجایی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم خونسرد باشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باید برات توضیح بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز لحن تندم فهمید بازم خراب کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ می شه امروز ناهار رو با هم باشیم؟من الآن جلوی درخونه ی خاله ات هستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمام از تعجب گرد شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ تو آدرس اونجا رو از کجا آوردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت کرد وچیزی نگفت . باحرص زمزمه کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ هانا داد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باور کن خیلی بهش اصرار کردم ، ناچار شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای سلام کردن با جذبه ی شخصی نگاهمو به سمت خاله ومهندس کشوند . مرد جوون خوش سیمایی کنارشون ایستاده بود وبا کنجکاوی نگاهم می کرد . با خجالت سری تکان دادم و رو به محمد گفتم : به هرحال دیگه برام فرقی نداره . من خونه نیستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ با کی هستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمطمئن بودم صدای پسر مهندس رو شنیده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ با خاله هستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدروغ نگفته بودم اما دلم میخواست خیال کنه که راستشو نگفتم . سکوتش کمی دلمو خنک کرد ولی کافی نبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ به دعوت چندتا از دوستای خاله ناهار رو باهاشون هستم . می خوای آدرس بدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز نفس های تند وعصبیش کاملا پیدا بود زدم به هدف .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ اون زن . . . لعنت به تو آیلین . چندبار بگم ازش فاصله بگیر . من به حرفایی که پشت سرش هست کاری ندارم . برای تو نگرانم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم وبا حرص گفتم : خب فعلا کاری نداری؟من باید برم . عصری می بینمت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آیلین . . . آیلین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتماس رو قطع کردم و گوشی رو گذاشتم رو سایلنت وبه سمت مهندس وپسرش وخاله رفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله با یه لحن خودمونی گفت : این آیلینه ، خواه*ر*زاده ی عزیزم . درموردش برات گفته بودم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتونگاهش یه تمسخرغیرقابل انکار وجود داشت که بدجوری توی ذوق می زد . باپوزخند سر تکان داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ بله ذکر خیرشون که بسیار بوده منتها سعادت دیدار نبوده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستش من همیشه به داشتن یه زبون تند وتیز معروف بودم واز اونجایی که بدجوری اون پوزخندش رو نروم بود ، گفتم : که خوشبختانه این سعادت هم امروز نصیبتون شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهندس کامرانی قهقهه زد وخاله با یه لبخند تاکتیکی یه نگاه تیز واساسی بهم انداخت . اما کیوان بدون لبخند فقط بهم زل زد . با تعارف مهندس بی تفاوت از کنارش گذاشتم و وارد رستوران شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفارشمون رو که آوردن ، مشغول شدیم . آقای کامرانی از کیوان پرسید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کار انجام شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه نگاه زیر چشمی بهم انداخت وسر تکان داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ آره ب*و*ستانی مث اینکه اینبار تونسته مشکل رو حل کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله قاشقش رو پایین آورد وبا تردید گفت : ب*و*ستانی؟!همونی که قرار بود سهام شرکت رو . . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسکوت بی اختیاراون وسرتکان دادن مهندس وپسرش باعث شد واسه چند لحظه به فکر فرو برم . اسم ب*و*ستانی برام آشنا بود . مطمئن بودم جایی اینو شنیده بودم . خاله که فهمید حسابی ذهنم درگیر این اسم شده ، زیر لب گفت : از همکارای محمده . یه کارگذار حقوقی تو بورس .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحالا یادم اومد این اسم رو چندباری از زبان محمد شنیده بودم . سرمو پایین انداختم وچون برام یه جورایی اوضاع گیج کننده به نظر می رسید خیلی عادی گفتم : می شناسمش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه لحظه سکوت سنگینی بینمون برقرار شد . حسی بهم می گفت رودستی که زدم به هدف خورده اما خاله با یه خنده ی تصنعی گفت : خب معلومه که باید بشناسی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به مهندس کرد وگفت : نمی دونم بهت گفتم یا نه . آقای ایل بیگی همسر سابق آیلین بوده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامرانی واکنش خاصی نشون نداد . انگار که این موضوع رو مدتهاست که می دونه اما کیوان دست از غذا خوردن کشید وسربلند کرد ومستقیم تو چشمام زل زد . منم بی تعارف بهش خیره شدم . بازم همون تمسخر لعنتی تو نگاش بود . نمی دونم چرا ، شاید واسه اون لفظ سابق یا نام ایل بیگی که زیادی ناشناخته بود . اما مهندس با توضیحی که داد کمی باعث شد تو باورهام مردد شم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ معلومه که می شناسمش . ایل بیگی مرد با نفوذیه . سابقه ی درخشانی که موسسه اش تو سرمایه گذاریهای کلان داره رو کسی نمی تونه منکر شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخاله لبخند کمرنگی زد ودرحالی که منو می پایید گفت : ظاهرا که چندان هم مرد با نفوذی نبوده ، وگرنه می تونست گنجینه ی با ارزشی مث آیلین رو برای خودش حفظ کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهندس حرف خاله رو با تملق گویی تایید کرد وپوزخند رو لب های کیوان با این کار پررنگ شد . نگاهی به ساعت انداختم وبا اینکه زمان زیادی نگذشته بود بی توجه به حرفاشون عصبی از جام بلند شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ من واقعا عذر می خوام اما متاسفانه یه قرار کاری دارم وباید هرچه سریع تر برم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامرانی با تردید نگاهی به خاله انداخت ورو به من گفت : آخه اینجوری که نمی شه . ما هنوز . . .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرفشو با بی تابی قطع کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ باید برم . اگه ضرورتی نداشت سعی نمی کردم همچین مصاحبت دلنشینی رو از دست بدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموقع ادای این جملات منم پوزخند رو لبام بود . خاله گفت : پس چند لحظه صبر کن تا خودمون برسونیمت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه خودم می رم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیوان از جاش بلند شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ منم باید کم کم برم . اگه بذارین خودم می رسونمشون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاصلا دلم نمی خواست باهاش همراه شم . راستش واسه اولین برخورد ، زیادی تو نگام نا امید کننده به نظر رسیده بود اما برقی که توچشمای خاله با شنیدن این پیشنهاد دیدم یکم مرددم کرد . پیش خودم گفتم خاله چه خیالاتی می تونه تو سرش از این پیشنهاد کیوان داشته باشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ نه ممنون جایی که می رم زیاد با اینجا فاصله نداره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکیوان پالتوش رو تنش کرد وسوئیچ ماشینش رو از تو جیب بیرون آورد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irـ خوشحال میشم برسونمتون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir