رمان تب داغ گناه به قلم نیلوفرقائمی فر
!# quote==تخمین مدت زمان مطالعه رمان == ۸ ساعت و!#
تب داغ گناه | نیلوفرقائمی فر
#عاشقانه #اجتماعی
#پیشنهاد_ادمین #برترین
خلاصه:
آرمین پسر زیبا و مغروری که اومده تا انتقام بگیره انتقام گذشته ی تلخی که مردی برای او وخانواده اش رقم زده
تاوان گناهی که در گذشته رخ داده رو چه کسی باید بده دختری بی گناه که از هیچ چیز خبر نداره...
دلم به شدت شور میزد تو وجودم غوغایی به پا بود آخه تا حالا از این کارا نکرده بودم داشتم خط قرمز هایی که در فرا خودم بودو زیر پا میذاشتم حس های متفاوت با وجدانم در افتاده بودن یکی در وجودم میگفت:«چرا اومدی احمق اگر یه آشنا ببینتت چی؟برگرد تا دیر نشده» اگر مامان و بابا بفهمند؟...وای اونا هیچی نعیمو بگو مامور عذاب وای اون قیافه ای که در تصور فانتیزیم شبیه یکی از هیولا های موذی کارتون هیولاها بود اومد تو ذهنم اگر بفهمه خون به پا میکنه کلا برای نعیم همیشه همه کارای من عیب بود ولی وقتی همون کارا رو خودش انجام میداد خیر بود اه بره گمشه اصلادوست داشتم بیام –آینده ات چی؟ اگر این پسره اونی نباشه که خودشو معرفی کرده و آینده اتو خراب کنه چی؟وایــــــــــی مصیبت ها ،باز شروع شد آیه یأس خوندن تو تمومی نداره ...بلند شو نفس تا دیر نشده برو هنوز نیومده آینده اتو با این دوستی های نا پایدار خراب نکن ،میتونی خط موبایلتو عوض کنی اون که جز یه شماره ازت چیزی نداره خطتو که عوض کنی دیگه نمیتونه پیدات کنه قضیه فیصله پیدا میکنه تمام؛ هنوز همو ندیدید هنوز فیس تو فیس نشدید بلند شو نفس...اه وجدان لعنتی میخوام بشینم –بهت میگم پاشو»تا بلند شدم یکی تو سرم گفت «خب اگر همونی باشه که خودشو معرفی کرده چی؟چرا لگد به بختت میزنی اصلا شاید زدو عاشقت شدبه یه ازدواج تموم عیار تبدیل شدم هووم چرا که نه؟ تو چی کم از بقیه داری زمانه تغییر کرده دیگه نباید تو خونه نشست منتظر خواستگار موند این تفکرات واسه قبل از میلاد مسیح(ع)بوده نفس......س طرف این طور که گفته بود خیلی پول داره خیلی آدم حسابیه خره بشین تا بیاد» سریع نشستم- اگر دروغ باشه چی اگر یه آدم عوضی باشه سرتو شیره بماله تو ساده ای و زود باور تا حالا کسی تو زندگیت نبوده مسلماً زود وابسته میشی بعد اگر خاک بر سرت کنه چی پاشوپاشو برو تا نیومده»بلند شدم- بشین شعبون بی مخ شاید مال باشه آخ که نمونه اسکل در انسان هستی تو این سن هنوزم از نعیم و حرف مردم میترسی از خداته که ببینیش ولی به خاطر حرف مردم که یه وقت نبیننت و بگن بیا اینم راه افتاد میخوای میدون خالی کنی بیست و یک سالته رنگ پسر ندیدی همه مسخره ات میکنن_به درک اونا که دیدن به کجا رسیدن که تو برسی؟افتخارش اینه که سالم هست دوست پسر داشتن که افتخار نیست برو- بتمرگ مگه جز کودکان استثنایی هستی که انقدر ساده باشی که ببینی داره ازت سوء استفاده میکنه و ادامه بدی؟- آ
ه اگر بیریخت و بد قواره بود چی ؟اگر برعکس اونچه گفت یه آس و پاس باشه چی؟خب یه بهونه جور میکنیم و خلاص – اگر با حرف من سر خورده بشه چی؟ ای وای الحق که شعبون بی مخی آخه مغز فندوقی پسرای ایران هم مگه سر خورده میشن؟ خدای اعتماد به نفس، خدای خود شیفتگی ِ محض، تو مراقب خودت باش نگران طوله مردم نباش بشین »نشستم نگران به اطراف نگاه کردم توی پارک لاله پرنده هم توی این سرما پر نمیزد چه برسه به انسان حتما ً اسکلم کرده الانم یه گوشه ایستاده داره به ریشم میخنده کاش نمیومدم اگر همه چیز اونی بشه که وجدانم میگه بعد همه میگن خوبه نگینو دید که بعد یه عشقو عاشقیه خیابونی چطور سرش به سنگ خوردو نرفته با یه شناسنامه سیاه شده برگشتو توی بیست و سه سالگی مطلقه شدو حالا شده پیت حلبی هی میرن میان می کبونن تو سرش که آخر عاقبت دوست پسر بازی همینه تا زمانی که دوستی همه چیز گل و بلبله همین که میری زیر یه سقف میفهمی همه اش تَوَهم شیرین بود که باهم خوشبخت میشید بلند شم به دردسرش نمیارزه من اهلش نیستم تا بلند شدم یکی پشت سرم گفت:
_پس بالاخره بلند شدی؟ زانو درد گرفتی انقدر پاشدی نشستی!
چشمامو رو هم گذاشتم وای نه نه نه ایشالله که تَوَهم ایشالله
_هو...وم؟
نه انگار نیست خاک خاک خاک بر سرت نفس گفتم برو یکی میبینتت آخه چرا من انقدر خوش شانسم خدا؟ باید ازم یه تندیس بسازن بذارن تو میدون انقلاب تا همه حسرتمو بخورند ترو خدا ببین کی اومده ای کاش نعیم می اومد، بابا می اومد ولی این نه نه نه(لبمو گزیدم و زیر دندون کشیدم در حالی که به پشت سرم بر میگشتم و چشمامو آهسته باز میکردم و بازم دعا میکردم که توهم زده باشم اونم از سرمای هوا!)ولی وقتی چشمام باز شد فهمیدم که آرزویی محال بیش نبود
اون قد تقریبا 182-3 _چهارشونه_سینه ستبر_موهای زیتونی دودی تیره که مدل دیزل زده بود_ابرو های مرتب ِکشیده ولی نه زیاد پهن و پرپشت عین چشم ابرو مشکیا_چشمای دریده ی آبی که کشیدگیو درشتیش همراه اون پف پشت پلکش واقعا عضوی جذاب واسه صورتش بود لعنتی انگار چشمش دهن داره داره من و می بلعه_بینی ای ایتالیایی کلا ً میمیک صورتش یا بهتره بگم بدگراند صورتش شبیه ایتالیاییها بود اصلا در مورد لبو دهنش حرف نزن نکنه پیش خدا پارتی داشته چرا یه پسر باید چنین لب و لوچه ای داشته باشه اه حرصم میگیره.... این قیافه مغرور _جسور_تخس_دریده_با مخلوطی از جذبه ای بی انتها_اعتماد به نفس عظیم وفقط و فقط«آرمین شوکت» داره لعنت بهت که این جا منو دیدی...
_تموم شد؟
با چشمایی جا خورده و گرد نگاش کردم و گفتم :چی؟!!
_وارسی من؟
چشمام گردتر شد ای خاک بر سرت نفس لب پاینمو زیر دندونم کشیدم و سر به زیر انداختم وگفت :
_سلامتو خوردی؟
با هول زدگی آشکاری سر بلند کردمو با پته مته گفتم:س َ سلام.
سر شو متمایل به بالا گرفته بود فقط در حدی که مغرور بودنشو کامل کنه و از افق بهم نگاه کنه نمیدونم چرا به همه دیده ای متحقر داشت حس خدایی میکرد؟ استغفرالله ؛پولدار از دماغ فیل افتاده امروز زیاد به خودش نرسیده فقط یه تیپ رسمی زده یه شلوار جذب خوش دوخت پارچه ای جای اینکه تیپشو مردونه کنه بازم به مد روز بودن یا .. اصطلاحا فشن بودن افزوده بود یه پیرهن جذب نوک مدادی که عضلات سینه اش گویا میخواستن جلوی لباسو بدرند با یه پالتوی کوتاه خوش دوخت_هو...م یه با دیگه هو...وم دمی کشیدم بس بلند ولی بی صدا تا نفهمه از ادکلن خوش بوی تلخ و خنکش دارم استشمام میکنم واقعا محشر بود حتی توی این هوای سرد هم اون ادکلن جواب میداد انگار تلخیش خنکیشو میپوشوند و اونو مناسب تموم فصول میکرد
با همون لحنی که من ازش متنفر بودم به علاوه پوزخندی که لحن مستخمرشو پررنگ تر میکرد گفت:بوش چطوره؟
تنم یخ کرد از کجا فهمید ؟!!!! وایـــی آبروم رفت دیگه کارم تمومه از این به بعد دست انداختنمو پیشه هر برخوردمون میکنه برو تا ضایع تر نشدی
سر بلند کردم و گفتم :جناب مهندس با اجازه....
نذاشت ادامه بدم با همون لحن پر جذبه و صدای محکمش ولی تن صدای آروم گفت:نمیخوای منتظرش بمونی ؟
چشمام گرد شد و با تعجب نگاش کردم و اخمی از گنگی کردم وای دلم داشت از دهنم در میومد خودمو با این حال حفظ کردم و گفتم :
_متوجه منظورتون نمیشم!! من فقط اومده بود هوا خوری
یه تا ابروشو داد بالا و با شیطنتی که زمینه صورتش بود گفت:
-یعنی میخوای بگی با کسی قرار نداشتی؟
اول که از هولم دهنم باز مونده بود و نگاش میکردم بعد از چند ثانیه به خودم اومدم وسریع خودمو جمع و جور کردم و با صدایی که نمیدونم چرا حالا میلرزید گفتم:نَ..نه..یعنی ..نع...وای منو قرار؟!
خیلی خونسرد پوز خندی زد و ریلکس در حالی که موبایلشو در آورده بود و باهاش ور میرفت گفت:به نظر میومد اومدی سر قرار ..«یه تا ابروشو بالا دادو سرشو متمایل به چپ کرد... به اطراف نگاه کردم پسره الان نیاد اون جلوی آرمین!بی اختیار لب گزیدم و نگران تر اطرافو از نظر مثلا ً نا محسوس گذروندم ولی مثــــــــــــــلاًاً...ن»
_نه اشتباه میکنید
بدون اینکه سرشو بلند کنه نگاهشو بلند کرد و پوزخندی زدو گفت:
_اشتباه می کنم؟«تأکید ورانه تر گفت»:اشتباه
سریع و بی معطلی و تندتند گفتم:
-خب دیگه من برم...
منو در حالی که براندازانه نگاه میکرد با همون ژست قبلیش ،گوشه ی لبشو جوییدوگفت: عوض شدی نفس«با اتمام حرفش سرشو بلند کرد و از افق نگام کرد»
از حرفش و نگاه تیزش هیز نه تیز بود نگاهش انگار تا تک تک سلول های بدنتو با نگاش لمس میکرد... شالمو کشیدم جلو تا با چشماش منو نخورده،نگام کردو محکم تر گفتم:با اجازه
_برسونم
نه ممنون خودم میرم
_امروز دانشگاه نداشتی؟_دیگه دانشگاه ندارم دارم خودمو برای کنکور کارشناسی آماده میکنم
_رشته ات چی بود؟
_نقاشی«با دقت اطراف از نظر گذروندم خدایا پسره سر نرسه آبروم بره چه غلطی کردما».
_پس هنرمندی؟
«ترو جدّت انقدر سوال نپرس الان میاد آبروم پیشت میره»
_نه درحدی که بشه اسممو گذاشت هنرمند
-ولی هارمونی رنگ لباست میگه که خیلی هنرمندی
«چشمام گرد شد در حالی که نگامو به دستش که هنوز گوشی تو دستش بود دوخته بود؛فکرکردم که عجب پسردختر بازیه چه زبونی می ریزه موذ مار خان1به اطراف دو مرتبه یه نگاه سرسری انداختم نه کسی اطراف نبود آخه این وقت بعد ازظهر کی میاد پارک؟!اونم ساعت 2 یه روز زمستونی؟!
_به نعیم از طرف من تبریک بگو شنیدم که نامزد کرده
لبخندی سر سری و تصنعی زدم و گفتم :چشم حتماً...با اجازه...
با لبخند مرموزی گفت:عجله داری نفس پناهی.
از لحنش قلبم فرو ریخت و گفتم : آخه خیلی وقته بیرونم باید برگردم به درسام برسم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز یه تا ابرو شو بالا داد و گفت :خیلی وقته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاش کردم و گفتم:نیم ساعت واسه هوا خوری کافیه«به اطراف نگاه کردم دو تا پسر از دور میومدن نکنه این باشه یعنی طرف با دوستش اومده؟وای نه چه واویلایی بشه جلوی این آرمین از کجا معلوم که اینا باشن؟اگر باشن چی؟نه به ریسکش نمی ارزه خدا حافظی کن بریم با با خر ما از کره گی دم نداشت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا اطرافو انقدر نگاه میکنی منتظر کسی هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا!نه «چه سریع هم حرف تو دهن آد م میذاره»خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدا حافظ مواظب باش زمین نخوری زمین سره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب برگشتم نگاش کردم و کمی هم اخم کردم تو نگران من بشی؟! مار خوش خط و خال تا نگامو دید سریع گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابات میگه وقتی برف میاد خیلی زمین میخوری «نگامو آروم ترکردم و سری تکون دادم و بعد به راهم ادامه دادم هنوز 10قدم دور ترنشده بودم که«خشایار» همون پسری که باهاش قرار داشتم همون که 3ماه تموم فقط به هم مسیج میدادیم بدون اینکه نه من بدونم اون واقعا کیه نه اون بدونه هر چیزی که در مورد همدیگه میدونستیم همون چیزایی بود که از خودمون بهم گفته بودیم و حالا مثلا ً خیر سرمون قرار بود برای اولین بار همیدیگه رو ببینیم که البته جناب خشایار خان تشریف فرما نشدن،دیدم شماره اش روی گوشیمه همون شماره رند با کد یک با حرص جواب دادم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام معلومه کجایی ؟ توی این سرما دوساعت منتظر جنابعالی بودم مردم از سرما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلب هری ریخت سریع گوشی رو از رو گوشم برداشتم و دو مرتبه به شماره نگاه کردم نکنه اشتباهی تشخیص دادم شماره ی خشایاره ...ولی نه شماره خودش بود با تردید گفتم:خشا ...ی...یار؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره خودمم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه تو خشایار نیستی این صدای اون نیست!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا خودشم من سر قرارم تو نیستی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irانقدر عصبانی شدم که یادم رفت مخاطبم تن صدای خشایاررو نداشت با عصبانیت گفتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا الکی حرف میزنی من همین الان از سر جام بلند شدم خالی نبند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من سر قرارم میتونی برگردی و من ببینی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیتونم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بابا انقدر دیر کردی که آخر شریک بابام منو دید دوساعت هم مخ منو با سوال و جوابش خورد یه گیری هم داده بود که من الا و بلا اومدم سر قرار اگر برگردم و منو ببینه که برگشتم ... خب آبروم میره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب یه کلمه میگفتی آره خودتو راحت میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو انگارشرایط منو هنوز درک نکردی طرف شریک بابامه میره میذاره کف دست بابام و بعد هم هیهات بابام سر منو پخ پخ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندید و گفت :اینجا که جز من کسی نیست رفته بابا، برگرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خشایار به خدا خالی بسته باشی دیگه نه من نه تو ها
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدی گفت: میگم کسی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیله خب چطوری بشناسمت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینجا جز منو تو کسی نیست وقتی برگردی منو میشناسی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام سرم پر از تردید شد یه خوفی ته دلم افتاد گوشه ی لبمو گزیدم و آهسته بدون اینکه گوشی رو از روی گوشم بردارم برگشتم نگاهم از زمین شروع شد درست 20قدم عقب تر از من یه جنس مذکر ایستاده بود کفش های مردونه _شلوار جذب مشکی پارچه ای...تپش قلب بالا رفت روی کمرم عرق سردی نشست نفسمو حبس کردم و نگاهم و بالا ترکشیدم _یه پالتوی کوتاه ...قدم به قدم نزدیکم میشد نه نه نه اون نیست دیده ایستادم میخواد بیاد جلو یه چیزی بگه ... اونم گوشی دستشه !!! نه خدایا لبمو زیر دندون چنان گزیدم که حس کردم سوراخش کردم صدا از داخل گوشی به گوشم رسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیدی چه راحت تونستی منو بشناسی؟«لمس شدم پوزخندش پررنگو پررنگ تر میشد ...گوشیم از دستم سُر خورد افتاد زمین روی برفا ولی دستم همون طور بالا کنار گوشم با فیگورتلفن جواب دادن بالا مونده بود یکی تو سرم زمزمه میکرد «رو دست خوردی »...دهنم باز مونده بود و خشک خشک شده بود چشمام هم از خیرگی میسوخت ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه فاصله ی نیم متر کمتر از من ایستادو گوشیمو از روی زمین برداشت و در حالی که برفا رو از روش پاک میکرد گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو که گفتی:«نیم ساعته اومدی»چرا خالی میبندی که دوساعته منتظرمی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز شک یه بار دیگه با هول زدگی سلام کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلندزد زیر خنده و گفت: چند بار سلام میکنی؟«باطری گوشیمو جا انداخت وروشنش کردو یه نیم نگاه به من کرد »و سری با زاویه کم به طرفین تکون داد و بعد نفسی کشیدو چشماشو یه کم درشت کرد و بعد به حالت اول برگردون(درست حالتی که دِیمِن(دیمون) تو سریال وَمپایردایریز میکنه)و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آه نفس بسته آرمینم دیگه ...گوشی رو به طرفم گرفت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بیا بگیر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهونی از جا پریدم مغزم قفل کرده بود سریع اولین چیزی که به ذهنم رسیدو گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_فکر کنم من باید برم خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خونه ؟ توبا من قرار داری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نَ..من ..نه ..من اومده بودم هوا خوری...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بسته نفس تو با من قرار گذا شتی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من قرار گذاشتم ؟!!!!کی؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین گوشیشو در آورد و شماره گرفت و موبایلم زنگ خورد نگاه وارفته امو از صورت خونسرد و ریلکس آرمین گرفتم و به گوشیم نگه کردم شماره خشایار بود همون شماره رند کد یک....نگاه یخ زده و ویلونمو به طرف صورت آرمین بلند کردم و گفتم :آقای مهندس!!!! اصلا کار خوبی نکردید شوخی بدی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین لبخند زد پررنگو پررنگ تر شد بعد به خنده تبدیلش کردو نهایتاً به قهقهه و بعد دوباره چشماشو اونطوری کمی درشت ودر حین حرف زدن کمکم به حالت عادی بر میگردوند کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ترو خدا دعوام نکن نفس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم نگاش کردم به چه حقی منو سرکار میذاره؟با سردی و خشکی گفتم :خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا رومو برگردوندم که برم جلوم عین جن ظاهر شد ازظاهر شدن اونطوریش قلبم هری ریخت و نفسی با لا کشیدم :«ییه»...ترسیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو ریز کرد و گفت :میخواستم موضوعو یه کم هیجان انگیز کنم...اِم ... مّ ...هیجان انگیز که نه «باز سرشو یه کم اینور اونور کرد و گفت»:جذاب
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم کردم و با حرص گفتم : واقعاً که .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ناراحت شدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_معلوم نیست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کم صورتشو آورد جلو دقیق تو صورتم نگاه کرد وگوشه های لب برگردون و گفت:نه تنها چیزی که معلومه اینکه رنگ پوستت تیره تر شده «سریع و بی مهاباد گفت»:برنزه بهت میاد«لبخندی مکش مرگ ما تحویلم داد که خیلی حرصیم کرد پسره پرو خیال کرده منم دخترای بد بخت مردومم که منو هم دست میندازه احمق نکبت پولداره رذل با اون چشمای دریده اش با لحن محکم و جدی گفتم :»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خدافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشماشو دِیمِنی کرد و گفت :آه نفس چرا آنقدر خدا حافظی میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبالم راه افتاد و دوباره جلوی راهم سبز شد و با اون قیافه ای که میشد فهمید تو دلش داره مسخره ام میکنه که اون لبخند مزخرف ژیگول رو لبشه گفت:اولین روز قراررو این همه ترش رویی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقاطعانه و محکم گفتم :من با شما قرار نذاشتم جناب مهندس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من و خشایار هردو یه نفریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدندونامو از حرص رو هم گذاشتم و،استخون فکم منقبض شده بود از میون دندونای قفل شده گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آدم که احمق باشه آخر عاقبتش میشه این «به خودم اشاره کردم »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبشو با یه قیافه با مزه ای گاز گرفت و گفت:دور از جون نفس ،نچ دور از جون بابا دخترای عاقل با پسری مثل من قرار میذارن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتأکیدی و شمرده گفتم: من، باشما،قرار ، نذاشتم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باز گفتی که ؛ای بابا من دیدم اگر بگم «آرمین هستم»تو با من قرار نمیذاری خودمو خشایار معرفی کردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم : خشایار ، بیست و سه ساله،مغازه لوازم خونگی،چشم ابرو مشکیه...اینا همه شمایید دیگه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب اگر میگفتم «خشایار ،بیستو نه ساله ، رئیس شرکت تجاریِ ِ صادرات و واردات چرم ،قد بلند چهار شونه چشمام آبیه ..»حتما می بایستی عقب مونده باشی که نفهمی منم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرص داشتم منفجر میشدم گوشام داغ کرده بود و گونه هام داشت آتیش میگرفت آرمین لبخندی زد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تا حالا دقت نکرده بودم وقتی حرص میخوری چقدر جذاب میشی،ولی زیاد حرص نخور همه اش یه شوخی بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای لرزون از بغض و کینه و حرص گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوخی جالبی نبود ،خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجدی تر از هر لحظه گفت :ا َه ،باز میگه خدا حافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه نمیگید شوخی بود خیله خب شوخی کردید خندیدید دیگه تموم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا کمی اخم که چاشنی جذبه همیشگیش بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اسم و نشونم شوخی بود بقیه اش که شوخی نیست
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی چی؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خــــــُــــب «لبخندی زد که گویا پشت اون لبخند دنیایی پوشده و پنهان وجود داره ،کلی نقشه که من ازش بی خبر بودم حس بدی نسبت به لبخندش داشتم »من از تو خوشم میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاهش کردم هنگ کرده بودم آرمین از من خوشش اومده ؟ از من ؟ مضحک ترین موضوع دنیا میتونست همین یه قضیه باشه اخمی کردم و جدی در حالی که سرمو زیر انداخته بودم چون طرز نگاهش نوعی خجالت بهم تزریق میکرد ...گفتم:همه ی دخترای دنیا رو ویزیت کردید حالا رسیدید به من ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچنان محکم و با جذبه گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این چه طرز حرف زدن با منه ؟«که به جد قالب تهی کردم و یه قدم از ترس به عقب رفتم و سرمو انقدر پایین آورده بودم که چونه ام چسبیده بود به قفسه ی سینه ام و با تن صدای آرومی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببخشید ولی من اهلش نیستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاکی و طلب کارانه گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ا ِ،جالبه وقتی خشایار بودم اهلش بودی حالا نیستی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میگم که اشتباه کردم اصلا بلند شده بودم که برم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو اگر اهلش نبودی سه ماه قبل باید این مقوله رو ختم به خیر میکردی می بینی نفس تو...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل اینکه محکومم کنه سر بلند کردم گلایه گونه گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اصلا برا ی چی به من زنگ زدید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو چرا جواب دادی ؟الان موضوع تویی نه من تو که ادعا میکنی اهلش نیستی «بهم نزدیک شد انقدر که فقط چند سانتی متر با صورتم صورتش فاصله داشت به عقب رفتم به جلو می اومد و ادامه میداد:چرا جواب یه اس ام اس ناشناسو دادی پس تو هم تنت میخارید هان کرم از خوده درخته ...«اخم کردمو در حالی که به عقب میرفتم و به جلوتر میومد و دریده تر به چشمام چشم دوخته بود خوردم به نیمکت از ضربه ای که لبه نیمکت به پشت زانوم وارد کرد نشستم روی نیمکت و سر بلند کردم و با یه خوفی آشکار نگاش کردم با پوزخندی پیروز صورتشو جلو آوردو گفت :هو...وم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما نگفتید...نگفتید ...کی ...کی هستید«تو جز جز صورتم دقیق نگاه کرد به چشم راستم ،چشم چپم، انقدر دقیق به چشمم نگاه کرد که گفتم تک تک مژه هامو حساب کرد بینیم و آهسته نگاهشو پایین تر آورد روی لبم زوم کرد قلبم ایستاد ترسیدم چی تو سر خرابش میگذره ؟ این مغزش مشکل داره خیال نکنه من از این دخترام و کاری کنه ناشیانه سرمو عقب تر کشیدم بدون اینکه نگاه از لبم برداره پوزخندی زد ...یه چیزی دور مچ دست چپم حلقه شد سریع به دستم نگاه کردم نذاشت آنالیز کنم که چیه دوردستم پیچیده، دستموکشید وبا یه حرکت از جا بلندم کردو گفت:بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخودمو کشیدم عقب زورش بهم میچربید میکشیدتم، امتناع میکردم و فایده نداشت با درد گفتم:ای وای خدا...ا ،آقای مهندس ولم کنید این چه کاریه؟!!آخ آخ دستم وا...ای، خدا جون دستم درد گرفت ولم کن ..ایــــــیه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبدون تغییر در رفتارش گفت: میریم یه فنجون قهوه میخوریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تموم قوام دستمو کشیدم و با صدای بلند گفتم: ولم کن ببینم اه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irایستاد برگشت نگام کرد بدون هیج احساسی حالا چه بد چه خوب چشماشو کمی ریز کرد و دقیق نگام کرد و نفس زنان از تقلایی که میکردم انگشت اشاره امو مقابلش گرفتمو گفتم :نه آقای شوکت گفتم که من اصلا ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوسط حرفمو بااون صدای باز و تن محکم و کوبندش گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چونکه شما شریک پدر من هستید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سن بابا تو که ندارم شریکش هستم دلیل دیگه بیار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من اصلا تا حالا با پسری دوست نبودم نمیخوام..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب این چه ربطی داره ؟نبودی حالا هستی اونم با مّنّ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگر بابام بفهمه منو میکشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرشو بالا گرفت باز از افق نگام کرد و گفت: بابات زیر دست من کار میکنه میدونی که بدون اجازه من آب هم نمیخوره ،بدون هماهنگی با من هیچ کاری نمیتونه بکنه ولی مّنّ«مغرورانه تر گفت»:نیازی به هماهنگی با بابات ندارم «با اخم و گیجی گفتم»: یعنی چی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یعنی اینکه اگر بابات بو ببره اولین نفر به خود من میگه بعدشم «پوزخندی زد و گفت» گیرم که بفهمه میخواد چیکارکنه ؟ تموم دار و ندار بابات دست منه اونم بدون سند و مدرک «یه تا ابروشو بالا دادو گفت»: واسه بقا ی مال و اموالشم که شده نمیتونه به مّنّ حرفی بزنه «اه اه چه منم منمی میکنه پسره ی پولدار نکبت به چه حقی بابای منو جلوی روی من کوچیک میکنه فکر کرده کیه ؟تو هیچی نیستی هیچی فقط یه خر شانس که ننه بابای پولدارش براش ارث کلون گذاشتن با حرص نگاش کردم و دندونامو روی هم فشار دادم تا بهش توهینی نکنم حرفی از دهنم نپره از میون دندونای قفل شده ام گفتم : به هر حال من اهل دوستی با پسرا نیستم «نگاهی جاه طلبانه بهم انداخت ودر حالی که آهسته دورم میچرخید گفت»:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو خیال کردی من علاف تو یه الف بچه میشم که بگی نه و منم برم ؟«لبه ی شالمو گرفت و لمس کرد و خیره شد تو چشمام و گفت:»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من هر چی بخوام به دست میارم و حالا ترو میخوام «از نگاه درنده اش ترسیدم گوشه شال که دستش بودو رو هوا ول کرد و نزدیک تر بهم شد و بو کشیدو نگاهشو بلند کرد و به چشمام خیره شد از این نگاه دریده اش نفرت داشتم »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_212،هو...وم سلیقه مردا رو میدونی ققدیسه خانوم خوشم اومد سرشو عقب کشید و و در عوض با یه حرکت شال پشمین سفیدمو از قسمت جلو تو چنگ گرفت ومن به جلو کشید و چشم تو چشمم شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اگر با من نباشی تموم رابطه سه ماهت با من کف دست باباته همه اس ام اسایی که برام فرستادی رو دارم نمیخوای که برعکس تحریکش کنم ؛اونم علیه تو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنم یخ کرد حس کردم فشارم افت کرد که پشتم اون طوری می لرزید با وحشت نگاهش کردم گیرم انداخته بود درست عین یه عنکبوت که حشرات دیگه رو در تارهای نا مرئیش اسیر میکنه،اگر بابا بفهمه آبروم میره پیشش ،اعتمادمو از دست میدم منو میکشه به خاطر اینکه با مهندس دوست شدم تا حالا از گل نازک تر بهم نگفته خیلی بهم ایمان دارن اگر میفهمیدن دیدشونو نسبت به خودم خراب میکردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من با آبروی بابام بازی نمیکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب بازی نکن،اگر«شالمو رها کرد و رو شونه هام مرتبشون میکرد که کلافه یه قدم به عقب رفتم و منتظر نگاش کردم پوز خندی از کارم زد و »گقت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگر تو با من نباشی مطمئن باش که روزای خوبی در پیش واسه تو و بابات نیست خب به هر حال ماجرا رو جوری باید جلوه بدم که تو مزاحمم شدی پس رو شراکتم با پدرت هم تاثیر خواهد داشت و اون موقعه است که نفس حسین پناهی(پدرمو میگفت )بی نفس میشه (با حالت کش دار گفت:)ولـــــــــــــــــــ ــی، عزیزم «دوباره شروع کرد به دورم چرخیدن و پشت سرم ایستاد و دهنشو نزدیک گوشم کرد و گفت :»با من باشی بابات هیچی از قضیه نمیفهمه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه روبرو نگاه کردم ازش میترسیدم دیگه نه راه پس داشتم نه پیش دومرتبه اروم تو گوشم گفت :می خوای تصمیم بگیری اینم در نظر بگیر عزیزم که خوشی خونواده ی پناهی در دست توا ِمیدونی چرا؟ چون من ترو میخوام واگر تو پسم بزنی مجبورم حرصموسر سرمایه اتون توی شرکتم خالی کنم تموم دارای پنجاه و خرده ای ساله ی بابات تو شرکت من خوابیده میدونی که؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشت برگشتم نگاش کردم چرا انقدر پس فطرته؟چطور انقدر راحت از مال خوری حرف میزنه؟داره تهدیدم میکنه ؟یه قدم به عقب رفتم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تهدیدم میکنید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشونه بالا انداخت وگفت: تو اسمشو میذاری تهدید؟من اسمشو میذارم راهنمایی برای اینکه تصمیم درستو بگیری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش نگاهمو دوختم دل چرکین بودم و پر از حرص و ترس دل آشوبه ای داشتم که خدا میدونست چقدر وسعت داشت تموم دار و ندارمون تو دستاش بود اونم بی مدرکو سند؛ اسمش این بود که بابا شریک یک چهارم شرکته ولی ما هیچ وقت هیچ سندی رو ندیدیم نمیدونستیم قضیه این اعتماد بابا چیه ولی همین که سود سرمایه اش ماه به ماه به حسابش میومد و مدیر اجرائی بود انگار براش کافی بود همیشه یه دل شوره بزرگ نسبت به این کوتاهی بابا داشتیم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم حماقت من باعث بهم خوردن این شراکت و دستمون تو حنا موندن بشه اصلا نیازی به فکر نیست ارمین زده بود به هدف بی رد خور نقشه میکشید؛ بابا گفته بود که با وجود سن کمش ولی تجارت اونو یه گرگ کرده که یه تنه صد نفررو حریفه حالا دارم با تک تک سلول های بدنم این حرف بابا رو درک میکنم اون یه گرگه یه گرگ چشم آبی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچیکار باید بکنم ای کاش مامان یا نگین این جا بودن هیچ وقت عرضه نداشتم خودم به تنهایی تصمیم بگیرم همیشه مامان یا نگین برام تصمیم میگرفتن ،تصمیم کبری ی من برای زندگی انتخاب لباسم بود نه این تصمیمی که هم رو آینده خودم تاثیر میذاره هم رو آینده هفت نسل بعد از خودم... باید چیکار کنم؟ تصمیم درست چیه؟ با ید بیشتر فکر کنم ناگهونی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به من وقت .....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نع «اومد جلو تو صورتم چشم گردوند و» گفت: همین الان
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض کردم خیلی ازش میترسم داره مجبورم میکنه نه اینکه انتخاب کنم چرچیل آره درست عین چرچیل موذیه ... نفس نفس قبول کن آرمین یه دختر بازه نترس قانون های تو خسته اش میکنه و وقتی به مراد دلش نرسه ولت میکنه اینطوری هم حرف اونو گوش دادی هم از خونواده حمایت کردی... آرنجمو گرفت و کشید به طرف خودش تقلا کردم ولی باعث شد اون یکی آرنجمم میون چنگش بگیره و منو به جلو تر بکشونه کف دستامو رو قفسه سینه اش گذاشتم و خواستم هولش بدم ولی زورم نمیرسید حتی یه اینچم تکون نمیخورد لبخندی پیروز مندانه زد و گفت:بیشتر بیشتر تقلاکن اینطور جذاب تر میشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی مهاباد زدم زیر گریه و با التماس گفتم: ولم کن تروخدا من به دردت نمی خورم من املم هیچی بلد نیستم اهل هیچی نیستم حوصله اتو سر میبرم ،کلافه ات میکنم خودم میگردم یه دختر اهلش برات پیدا میکنم فتو کپی خودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا لحنی آمیخته از حرص و شعف گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من اصلو میخوام نه کپی انقدر هم از خود گذشتگی نکن بعدشم «لبخندی پهن لبش کردو خواهانه نگاه توی صورتم گردوند و باز زوم کرد رو لبام ازش میترسیدم وقتی این کارو میکرد و،آروم با صدای خفه گفت:»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خودم بهت یاد میدم عزیزم غصه نخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحس خطرم انقدر زیاد بود که قدرتمو زیاد کنه با تموم قدرت هولش دادم و جیغ کشیدم ولی...عین کوه می بود لامصب چرا قدرت من در برابرش ضعیفم؟ ...نا امید با ترس و گریه نگاش کردم و گفتم :خواهش میکنم ...آقای شوکت...«یهو رهام کرد از حرکتش جا خوردم جدی شد باز و سرشو بالا گرفت و پر جذبه با اون صدای باز و کمی بم که وقتی محکم حرف میزد ته قلب آدم از صداش میلرزید گفت:»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیخوای به من پا بدی نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا همون گریه و نفس زنان از ترس و تقلا نگاش کردم و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیله خب«گوشیشو در آورد و شماره ای رو گرفت با تعجب نگاش کردم و جدی تر نگام کرد و گفت:»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جناب پناهی...سلام ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشوکه نگاش کردم مغزم از کارش سوت کشید لال شده بودم انقدر شوکه بودم که نفس کشیدن هم یادم رفته بود ولی در عوضش تپش قلبم انقدر بالا رفته بود انقدر بالا که انگار قلبم تو سرم میزد انگار تو تنم برف ریخته بودن ولی از درون از کاری که داشت میکرد میسوختم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباخشم و جدیت گفت : آقای محترم این چه وضعش؟ اصلا خبر دار...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین صدای من بود؟!!!که با هول وولا و التماس گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه باشه هر چی تو بگی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاون همه خشم تبدیل شد به یه لبخند پیروز مندانه ؛بدون اینکه تلفن و قطع کنه گوشی رو آورد پایین به دستش خیره شدم همون طور هنگ کرده نگاش میکردم و با همون قیافه که فریاد میزد :«من استاد شیطانم»نگاهی بهم کرد وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دفعه ی دیگه واقعا زنگ میزنم خواستم حالو روزتو یه بار تجربه کنی که رو حرف من «نه » نیاری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص و نفرت نگاش کردم و با شیطنت و هیجان سرشو تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی ؟چی میخوای بگی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با حرص و دندون قروچه گفتم : پس فطرت (این یعنی نهایت شجاعتم)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شیطنت اخمی کرد و گفت : بی ادبی ممنوع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو از قدرتت سوء استفاده میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه کم تصنعی فکر کرد و سری بازاویه ی کم به طرفین تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_او...وم ،خب آره چیزخاصی کشف نکردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به چی میخوای برسی؟«اشکامو با حرص پس زدم وادامه دادم:»چرا برات مهمه که من با هات دوست بشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومد نزدیک انقدر نزدیک که فقط 2-3 سانتی با صورتم فاصله داشت نفساش به صورتم میخوردبوی ادکلنش تا توی مغزم فرو رفت قلبم به تپش افتاده بود تو چشمام نگاه کرد برق شیطنت گذر کرد نگاهم کرد!! ؟ از ترس داشتم قالب تهی میکردم ... لبخندی از اون ذات خرابش روی لبش نشست ... خوب که ترسودتم سرشو کنار گوشم اورد و گفت : چون ازت خوشم اومده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عقب رفتم و با تعجب گفتم : بعد سه سال یهویی خوشت اومده؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرمو به زیر انداختم آهسته گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با من نمیتونید به اهدافی که در سر دارید برسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفاصله رو پر کرد و اومد جلو با لبخندی از شیطنت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه اهدافی «تو قرنیه چشمام از چپ به راست و از راست به چپ مانور تند رو میرفت»هو..وم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_همون هدفی که پشت این قیافه غایم کردید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هیجان بیشتر و شیطنت پررنگ تر آروم تر گفت:متوجه نشدم ،چه هدفی عزیزم؟«قلبم فرو ریخت لعنتی چرا لحنت اینطوریه ؟ اه خاک بر سرم کنن چرا بلد نیستم من از پا بندازمش... تلخی ادکلنشو ته گلوم حس میکردم نگاهش با گناه داشتم حس میکردم ،عذابم میداد به عقب رفتم و گفتم :من باید برگردم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعادی نگام کردو گفت":میرسونمت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه ممنون خودم میرم تر جیح میدم با تاکسی برم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتم : میرسونمت «از لحن محکمش جا خوردم و با تعجب نگاش کردم وگفت»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_عادت کن که رو حرف من حرف نزنی چون منو طوفانی میکنی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدایا ،خدایا غلط کردم ترو قران منو از شر این دیوان جانی نجات بده...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ماشین مو اون دست خیابون پارک کردم «اشاره کرد به یه آئودی مشکی رنگ لامصب چی ماشینی داره بازم به این اعتقادم که دنیا برای پولداراست رو آوردم بذار یه بار دیگه تلاشمو بکنم گوشه آسین پالتو شو گرفتم تا از حرکت بایسته و وقتی ایستاد یه نگاه پرسشگرا بهم کرد به زور آب دهنمو قورت دادمو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببین من مطمئنم که از من خوشت نیومده چون اگر خوشت اومده بود چرا توی این سه سال به من بی توجه بودی پس معلومه که....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرید وسط حرفمو خیلی جدی با تن صدای محکمشو چاشنی صورتش که اخم بود سر شو آورد نزدیکو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چون سه سال پیش غیر قابل تحمل بودی ولی الان فرق کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من اصلا شبیه اونایی نیستم که انتخاب میکردید نگاه (به خودم اشاره کرد )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم کرد از همون فاصله نزدیک چشمای فیروزه رنگشو ریز کرد حالا دقیق تر مویی تر جز به جز صورتمو از نظر گذروند و گوشه ی لبشو جویید و بعد خونسرد سرشو به عقب کشید و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره این مدل ابرو بیشتر بهت میاد ،خب نگات کردم چی؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی مأیوس از دهن خارج کردم و با شونه های افکنده گفتم :وایـــــــــــــی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخمی از گنگی کرد و گفت: وای ؟!وای... یعنی چی؟!متوجه نمیشم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من یه دختر آفتاب مهتاب ندیدم(با لحن مسخره اش و چشمایی که مدل دیمون میکرد)«وقتی میگم دیمون یعنی همون درشت میکنه چشماشو بعد کم کم به حالت عادی برمیگرده قابل توجه » گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وا...ای ، سور پرایز ،«جدی سر شو جلو آورد و گفت»:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب منم واسه همین تو رو میخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص پامو زمین کوبیدمو گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من ترو نمیخوام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخونسر شونه بالا انداخت گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مشکلی نیست عزیزم کافی دو هفته با من باشی اون موقعه این تویی که مشتاق منی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسی آه وار کشیدم و دنبالش به راه افتادم قدم تا شونه هاش بود با این که لاغر مردنی نبودم بلکه جز دخترای شاسی بلند محسوب میشدم ولی بازم از من درشت تر بود درست هیکل یه ورزشکارکه فیت نس کار میکردو داشت خبُــــــــــــــــــــــ ــ ،یه اعتراف که هیکلش بی نظیره همین طور که تو فکر بودم ازش جلو افتادم و اون افتاد پشت سرم سنگینی نگاش اینو بهم فهموند که پشت سرمه انقدر نگاهش قوی بود که ایستادمو در جا برگشتم و بهش نگاه کردم تا دیدمش گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهتر یه کم لاغر بشی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای انگار بد ترین فحش دنیا رو بهم داد یه جور داغ کردم که مشتمو کنار پام گره کردمو از میون دندونای قفل شده گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تا حالا نشنیدی نباید در مورد دو تا موضوع با یه خانم صحبت کرد اولی سنشه و دومی هیکلش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی پهن و با شیطنت و موذ ماری روی لباش نقش بست و گفت : ا ُ! به خانم بر خورد ؟«سرشو کمی کج کرد طرف راست و چشماشو ریز کرد و خیره تر نگام کرد و گفت :»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ولی عزیزم من هرکسی نیستم «با چنان حرصی نگاش کردم که باعث شد قهقهه ای سر بده که منو در مرز آتیش گرفتن برد حس میکردم هر آن از چشمام آتیش بیرون میزنه از خنده ایستاد و بهم نزدیک شد و صورتشو جلو آورد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به نظر من که این روزا سوگلیم شدی هر جوری که باشی خواستنی ای داف شاسی بلند من!«دلم میخواست بزنم تو دهنش ولی توان تا این حد جسارتو در وجودم نداشتم ؛آرنجمو گرفت و گفت» :بریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرنجمو از تو دستش کشیدم بیرون و خودم به راهم ادامه دادم که باعث شد یه پوز خند بلند بزنه انقدر که من صدای پوز خندشو بشنوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفکرمو نظری که در مورد هیکلم داده بود بهم ریخته بود اه لعنتی من که چاق نیستم چرا ازم ایراد گرفته ؟حتما باید شبیه اسکلت تو آزمایشگاه باشی که از نظر این پسرا خوش هیکل بیای ...دندونامو رو هم فشار دادم و زیر لب گفتم دیگه شام نمیخورم...باید ورزش کنم ،شاید بهتره یه قرص لاغری بخرم ؟ معتادنشم شنیدم تو قرص لاغری ها شیشه میریزن... نه ولش کن همون ورزش میکنم ... اه سخته ...نه ولش کن شامو حذف میکن...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اینور، اینور... الو...اینجا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز حرکت ایستادم دیدم ماشین خوشگل دو درشو رد کردم ببین چه عروسکی زیر پاشه یعنی مایه اش چقدره ؟ از نعیم شنیده بودم یه پورشه شاستی بلند داره !!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرزوی خیلی از دخترا ست که سوار یه همچین ماشینی و کنار همچین پسر خوشگل و خوشتیپی بشینن ولی من... اصلا حس خوبی که ندارم هیچ بلکه درست مثل یه اسیرم که دارن مدرن باهام برخوردمیکنن سوار ماشین شیک میکننم و بهم میگن «عزیزم» و احتمالاچندین جای شیک هم میبرنم ولی ماهیت این رابطه همون اسارت... چقدر ازش میترسم غیر قابل پیش بینی تا حد زیادی خود خواه انقدر که همه رو به خاطر خودش نادیده میگیره ،قدرتی که پول به اون داده اونو تبدیل به آدمی کرده که با همه چیز تجاری برخورد کنه (یا باهام دوست میشی یا سرمایه اتون پر)یا به (حرفم گوش میدی یا اس ام اسات تحویل بابات میدم )لعنت به تو هیچی از انسانیت سرش نمیشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیادمه یه بار یه جلسه کاری تو خونه ی ما برپا شد آرمین،بابا ،چند تن از کارمندایی که پست مهمی توشرکت داشتن حضار این جلسه بودن جلسه تو پذیراییمون بود ؛منو نگین هم توی هال نشسته بودیمو تلویزیون نگاه میکردیم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه یهویی اون عربده ای که آرمین سر اون کارمند بی نوا زد نصیب هیچ بنی بشری نکنه رو شنیدیم، من جای کارمنده قالب تهی کردم و از ترس چسبیده بودم به نگین ،الهی بمیرم بیچاره کارمنده سرشو انداخته بود پایین و فقط میگفت:چشم درستش می کنم جناب مهندس «از اون به بعد بود که هر وقت آرمینو میدیدم انقدر مراقب رفتارم بودم که یه وقت یه کاری نکنم که به مزاج مبارک آقا بد بیادو به تیریش قباش بر بخوره و از اون داد قشنگا سر منم بزنه الحمدالله هم که نه از ننه جانم ابایی داره نه از پدر جان و شیرین منو جلوی همه خرد بکنه اصلا انگار جای دل تو سینه اش سنگه همه رو به چشمه نوکر وکنیز می بینه چقدر دوست داشتم از پا افتادنشو نسبت به یکی ببینم ،هیچ وقت یادم نمیره یه سال خونواده من و به باغش دعوت کرد ،یه باغ خوشگل و بهشت مانند تو کردان کرج داره وای فردوسی برا خودش بود، شنیده بودم که باغ پدریش بود خیلی هم این باغ براش مهمه و با ارزش چه عجب یه چیزی واسه اش ارزشمند بود! خلاصه پشت این باغ یه حیاط پشتی بود که بکر و دست نخورده تو تموم این حیاط پر از گلای نرگس خودرو بود عطر نرگسا تو فضا پیچیده بود کنار اون آبی که از صخره های کوه کنار باغ به حیاط جاری بود محوطه ای ساخته بود که نا خدا گاه تورو جذب خودش میکرد دقیقاً بلایی که سر من اومد و وارد اون منطقه ممنوعه شدم که آرمین در قانونش تأکید داشت که به اون قسمت باغ کسی نره... من رفتم...و جای بهشت آرمین جهنمی برام ساخت که تاعمر دارم یادم نره که وقتی مکانی ممنوعه غلط بکنم پامو بذارم توش...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین که منو توی اون مکان پشت حفاظ دید خون تو چشمش نشستو عین شیر نعره زد«کی به تو اجازه داد بیای اینجا؟کی بهت گفت که میتونی هر کجا که دلت خواست بری؟من؟صاحب خونه منم یادمم نمیاد که بهت همچین اجازه ای داده باشم ،بیرون همین الان بیرون...»یعنی مردم از خجالت انقدر شرمنده شده بودم که دلم میخواست بمیرم اون روز از اون لحظه که صبح بود تا خود شب یه جا نشستم و از جام جُم نخوردم ،انقدر خودمو سرزنش کردم،فحش دادم و نفرین کردم که آخر هم روی همون کاناپه ای که نشسته بودم خوابم برد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوا...ای...ی که خدای من، تموم خاطرات من از این پسر، بده من چطوری الان نشستم کنارش ؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموبایل آرمین به صدا در اومد ،گوشیشو از جیبش در آورد و نگاهی به صفحه گوشییش کرد و گفت:باباته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقلبم هری ریخت با ترس نگاش کردم و خونسرد و خشک جواب داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الو..سلام....چی شده؟...الان جاییم نمیتونم بیام...کی گفت شما جلسه رو بندازید جلو؟..«جدی تر و بلند تر گفت»:جواب منو بده جناب پناهی...«بیشعور چرا با بابام اینطوری حرف میزنه ؟»..رئیسه اون شرکت کیه ؟من یا شما؟...اگر منم پس چرا شما تصمیم میگیرید؟...«با حرص نگاش کردم گستاخ ببین چه منم منمی میکنه،هر چی نباشه بابای من جای باباشه حق نداره انقدر گستاخانه باهاش حرف بزنه »به من نگاه کرد و با لحنی آروم تر ولی در عین حال همون طور جدی گفت:جناب پناهی من الان یه قرار شخصی دارم نمیتونم بیام ، «تأکیدی گفت»:اون جلسه ای هم که به اختیار خودتون به جلو انداختیدو موکول میکنید به همون زمانی که من تعیین کرده بودم«ببین چه دستوری به بابا میده انگار بابا نوکرشه بیشعو...ئور» تلفنو قطع کرد و نگاهمو ازش گرفتم بهم نیم نگاهی انداخت که از گوشه چشم دیدم و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونستی بابات خیلی حس ریاست داره ؟«با حرص و نفسایی سخت که از بینیم دم و باز دم میشد نگاش کردم و خونسرد به روبرو نگاه کردو گفت:»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نمیدونه جاش کجاش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لطفا در مورد بابام این طوری صحبت نکنید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف پنجره ام نگاه کردم به فضای سفید پوش شهر ... با شیطنت گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیه بهت بر خورد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب اخلاقمه چیکار کنم خوشم نمیاد کسی جای من تصمیم بگیره یا کاری بکنه ،حالا بابات یا هر کس دیگه ای
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپنجه های دستموآهسته به معنی تمومش کن بالاگرفتم و نفسی کشیدم تا تسلط خودمو به دست بیارم ،آهسته گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حس خوبی نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرگشتم نگاش کردم و با تعجب گفتم :چی؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرمین مغرورانه سر بالا گرفت وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این که با منی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدهنمو باز کردم که بگم«وای معلوم نیست دارم بال در میارم تو نهایت آمال و آرزو هام بودی فدات شم ..که لبمو گزیدم و نفس فوت کردم تا خودمو کنترل کنم و بعد رو مو برگردوندم به طرف پنجره و گفتم : خواهشاً به داخل کوچه نرید من پشت کوچه پیاده میشم «با شیطنت گفت»:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا میترسی کسی تو رو با من ببینه ققدیسه خانم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بله دقیقاً«با همون لحن مملو از شیطونی گفت »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آخه هوا سرده میترسم سرما بخوری
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاش کردم یه نگاه عاقل اندر سفیر لبخندی پهن لباش کرد و کش دار گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_با...اشه« و سریع ترمز کرد اومدم پیاده بشم که قفل در های ماشینو زد و برگشتم با گنگی اخمی کردمو پرسش گرا نگاش کردم و جدی گفت»:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من تاکسیت نبودم«با تردید از جمله ای که گفت، گفتم:»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی ممنون که نگه داشتید آقای شوکت و به حرفم اهمیت دادید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی با شیطنت زد و با هیجانی مشعوف لب پایینشو زیر اون دندون های ردیفش کشید و نگاهی عمیق و تیز به چشمام دوخت و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آرمین
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگنُگوارانه نگاهش کردم و سری به طرفین تکون دادمو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیگه برای تو آرمینم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و گفتم : باشه خدا حافظ «تا اومدم نگامو ازش بگیرم گفت »:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی نفس من یه حساسیت دارم که اگر اُد کنه بد جور گرد و خاک میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشت نگاش کردم و در جاش جا به جایی شد و گوشه شالمو میون انگشتاش گرفت.... دوباره اون خال کوبی رو روی پشت دستشو دیدم !...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چون تو در حال حاضر صنم جدیدی با من پیدا کردی من باید این قانونو بهت بگم ..«بدون اینکه گوشه شالمو رها کنه نگاهی برانداز کننده به سر تا پام انداخت و بعدچشم به چشمم دوخت و گوشه لبشو جوییدو با لحن محکم وتن صدای آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگر تا زمانی که بامنی حتی اگر «انگشت دست آزادشو بالا آورد و گفت:»حتی اگر یه اس ام اس به پسری ،مردی بزنی یا جواب اس ام اسشو نو بدی چه برسه به اینکه با هاشون قرار بذاری یا احیاناً دوست بشی یا هر غلط بیجای دیگه ای دور از چشم من انجام بدی ...«لبخندی پهن لبش کرد و نفسی کشید وبا مهربونی تصنعی به صورتم نگاه کرد و گفت:»من سر اون کسی رو که جرئت کرده به قلمروی من نزدیک بشه و با تو قرار بذاره و جرئت کرده با تو باشه رو ، تویی که به من خیانت کردی رو «چشماشو رو هم گذاشتوباز کرد و گفت :»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلایی میارم که مرغای آسمون براش ختم قران بگیرند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآهسته دستشو از رو شالم کشید روی بازوم خودمو کمی جمع کردم دوست نداشتم لمسم کنه حتی از روی لباس ولی اون حتی با این عکس العملم هم از کارش منصرف نشد و بالاخره رسید به انگشتای دستم و با اون دست گرم و تب دارش دست سرد و یخ زده امو گرفت و در حالی که به انگشتام نگاه میکرد و دستمو میون انگشتاش با ظرافتی ماهرانه لمس میکرد و تپش قلب منو بالا وبالا تر میبرد و تنمو مور مور میکرد گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من متنفرم از این که نفر دوم زندگی کسی باشم «چشمای وحشی دریده اشو به طرفم بلند کرد بدون اینکه سرشو بلند کنه؛ فیگوری ترسناک وجذاب بود »ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_و کسی بهم دروغ بگه «سرشو آهسته بلند کرد و بلند تر و بم تر گفت»: منو بازی بده «نگاهشو از چشمام سر داد و به لبم رسید و خیره با همون حس قبلیش نگاه کرد چند ثانیه گذشت هول کرده بودم که اینطوری نگاهم میکرد یهو چشماشو بلند کرد به طرف چشمامو گفت:کسی که بهم خیانت بکنه زاده نشده نفس
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وحشتی نگاهش کردم که فهمید حسابمو به کرامت الکاتبین سپردم پشت دستمو با شصتش نوازشی کرد و بعد به دستم نگاه کرد انگار عصبی بود گردنش داشت سرخ میشد سکوت کرده بود و فقط به دستای یخ زدم نگاه میکرد دلم میخواست بگم «ارواح خاک مرده هات بیخیال من شو من اصلا آدم نیستم بذار برم میخوام فرار کنم و تا ته دنیا هم تاریکِ دنیا بمونم»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تو تاحالا با پسری نبودی «بهم نگاه کرد آروم تر شده بود ادامه داد»:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_این یعنی یه پوأن مثبت برای تو من نمیذارم کسی به قلمروی من نزدیک بشه، دست دراز ی و تجاوز کنه و تو الان تو قلمروی منی«دَدَم یاندی، بشکنه دستی که 3ماه قبل جواب اون اس ام اس ناشناس لعنتی رو دادم ای کاش میتونستم دادبزنم بگم «برو بابا مگه اسیر گرفتی...»با اون حرفایی که من تو اس ام اسام زدم ؛اگر به بابا نشون بده فاتحه ام خونده است ...»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باید برم خداحافظ دستمو ول کردو قفل در رو زد و گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گوشیتو خاموش نمیکنی ،از این کار خوشم نمیاد چون اونوقت میام جلوی در خون اتون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسری تکون دادم و پیاده شدم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه جای کوچه پر برف بودو بعضی از قسمت های برف نشسته شده روی زمین هم یخ زده بود با احتیاط قدم بر میداشتم که نخورم زمین و سوژه خنده آقا بشم بالاخره به دم در خونه رسیدمو زنگ زدم بر گشتم ببینم ماشین آرمین تو راستای دوربین آیفن نیست که تا برگشتم آرمین و دیدم که چقدر مرموزانه و دقیق داره نگاهم میکنه انقدر دقیق که متوجه نشد که من هم دارم نگاش میکنم نمیدونم چرا یه حسی از نگاش پیدا کردم یه جور استرس و اضطرابی خاص که ته دلمو خالی میکرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نفس ؟!یخ زدی؟ بیا تو دیگه دوساعته به کجا نگاه میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir«صدای نگین بود که از آیفن میومدو منو به خودم آورد در رو به عقب هول دادم وارد حیاط خونه ی ویلاییمون شدم یه ویلای 200 متری که سه سال بود در اونجا مستاجر بودیم درست از وقتی که بابا دارو ندارمونو فروختو سرمایه کرد و سپرد به دست آرمین و نمیدونم چی شد سر چی انقدر اعتماد به آرمین کردو حتی یه دست نوشته هم ازش نگرفت خب الحق هم آرمین تا حالاحق بابا رو نخورده بود و سود سهمشو هر ماه تموم وکمال به بابا علاوه بر حقوقش پرداخت میکرد ،حتی یه کار خوب هم تو شرکت دومش که تو لواسون بود برای نعیم جور کرد ...نعیمو به کارمندی بخش حساب داری استخدام کرد...شاید همین چیزا باعث اعتماد بابا شده بود دو تا پله مرمری حد فاصل بین حیاط و تراس بود تراسمون زیاد بزرگ نبود با سه قدم به در خونه میرسیدیم در رو باز کردم و وارد راهرو شدم چشمم به آیفن خورد کنجکاو شدم که ببینم آرمین رفته یا نه که پشیمون شدم آخه ماشینش که تو زاویه ی دید نبود تا اومدم قدم بردارم صدای جیغ لاستیکای یه ماشینی که از مازاد گاز روی سطح لیز زمین تولید میشد از تو کوچه ،همراه صدای موتور ماشین به گوش رسید نفسی کشیدمو گفتم «رفت»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کی ؟شاهزاده با اسب سفیدش؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر بلند کردم نگینو ته راهرو دیدم «قد متوسط،هیکلی ظریف ،پوست سفید ،موهای مصری فانتیزی ِ شرابی تیره ، ابرو های هشت کوتاه ،چشمای درشت قهوه ای ِ مایل به کهربایی، بینیی عمل شده که مدل مزخرف عروسکی بود ،که هر چند مزخرف ولی بهش میومد،گونه های برجسته ،لبای قلوه ای ،چونه ای گرد ،یه تونیک بنفش بلند با آسین پفی با ساپرت پوشیده بود» سری تکون داد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_کجا بودی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیدونم چرا یاد بنفشه دوست دانشگاهم افتادم که از قزوین اومده بود و تو تهران تا پایان دوران کاردانی خونه گرفته بود و من بیشتر وقتمو با اون میگذروندم چون تنها بود و چون خونواده ام شناخته بودنش و اونم دختر بدی نبود به رابطه دوستیم و گذروند ِ وقتم با اون حساسیتی نداشتن ولی الان دو هفته بود که بنفشه خونه رو پس داده بودو برگشته بود قزوین و مامان اینا نمیدونستن پس نا خدا آگاه برای این که سوال و جواب نشم گفتم :خونه بنفشه بودم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین بیخیال سری تکون داد و به طرف اتاق مون رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد راهرو هال بود که دکوراسیونش با مبل راحتی مخملی قهوه ای شکلاتی بود و یه میز مستطیلی در وسط سالن هال و یه بوفه قهوه ای که مامان تا تونسته بود کریستال چیده بود و یه ال سی دی دیوار کوب به دیوار رو به روی مبلها نصب بودکنار هال آشپز خونه در سمت چپ بود یه آشپز خونه اپن بزرگ و کنار آشپز خونه راهروی اتاقا بود که متشکل شده بود از سه اتاق ،اتاق منو نگین ،اتاق نعیم در کنار اتاق ما و اتاق مامان اینا روبروی اتاق ما ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسمت چپ سالن هال هم پذیرایی بود که متشکل شده بود از یه پنجره بزرگ که بهش پرده مدل دار اطلسی آویخته شده بود ودر محوطه پذیرایی مبل های استیل طلایی رنگ و تابلو هایی از کار دست نگین که مثل من رشته ی نقاشی خونده بود که تصاویری از منظره ،اشخاص رومی ... بود به دیوارای سالن پذیرایی آویخته شده بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف اتاقم حرکت کردم در حالی که از نگین میپر سیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نگین مامان کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نگین که داشت رو پوش سفید مخصوص نقاشی کردنشو میپوشید با چشمو ابرو نازک کردن و بالحن پر از حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_رفته خرید واسه عروس خانو...ومش که پاگشاش کنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_امشب ؟!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آره مگه خبر نداری امشب با خونواده اش میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وایـــــی من که اصلا حوصله اشونو ندارم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین که انگار منتظر یه جمله بود تا سر دلش باز بشه در جاش جهشی زد و با هیجان و حرص شروع کرد :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_آخ ،گفتی آخه من موندم نعیم از چیه این دختره افاده ای خوشش اومده به همه میگه دنبال من نیایید بو میده البته صد رحمت به ملیکا اون مادرش ... مادر فولاد زره است... اصلا ً این مادر و دختر حس زیبایی کاذب دارن تا مادره میشینه شروع میکنه :«آره رفته بودیم فلان جا به من گفتن خانم شمس خواهرتونه ؟ گفتم : ا ِ،وا نه دخترمه گفتن : وا!!! اصلا ً بهتون نمیخوره ماشالله چه جووونیدا !!! بهم گفتن شما مادر و دختر بینی هاتونو عمل کردید ؟ من میبینید با تعجب گفتم : نع!!!! گفتن : مثل عمل کرده ها می مونه ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین همین طوری از دل پُریاش حرف میزد و من هم روی تختم وارفته بودمو به مأمور وحشتم وشایدم بهتر بود بهش میگفتم مأمور عذابم ،فکر میکردم و از اینکه آدم بزدل وترسویی بودم و جرئت ندکردم مقابل خواسته اش بایستم خودمو سرزنش میکردم با اینکه میدونستم چاره ای نداشتم هر کی بود همین کار رو میکرد؛یکی نبود بگه آخه پدر من شریک آدم قحط بود که با آرمین شریک شدی؟نفسی کشیدم یاد حرف بابا اُفتادم که میگفت«این پسر مخش آفریده شده برای تجارت یکی از نمونه های موفق سب و کار تجاریه »ولی مامان همیشه میگه«این پسره دل منو آشوب میکنه »فکر کنم آشوب دل مامان من بودم که قرار بود این آرمین ملعون با نقشه وارد زندگیم بشه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین_معلومه چته؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی؟!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین_دو ساعته دارم صدات میکنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه کم سرم درد میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای باز شدن در ورودی خونه اومد بعد هم صدا ی مامان که صدامون میکرد هر دو به طرف بیرون رفتیم و مامانو با کلی هدیه های بسته بندی شده دیدیم نگین سری به تأسف تکون داد شاید هم از حرص !مامان رو کرد به منو گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلیک سلام نفس خانم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اِوا مامی جون ببخشید محو کوه هدایایی بودم که برای زن سوگلیت خریدی یادم رفت سلام کنم،سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان چشم غره ای رفت و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خدا شانس بده «تا خواستم دست بزنم به بسته های کادو زد پشت دستم و شاکی گفتم »
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان جان !نمیخوام که بخورم ببینم چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان-مگه نمیبینی کادو شده چی رو ببینی ؟ کی اومدی خونه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-دو ساعته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین از تو اتاق گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-غلط کردی مامان یه ربعه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص به طرف اتاق نگاه کردم و گفتم :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از تو پرسید فضول خانم ؟خود شیرین ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- خیله خب بسته پاشو که کلی کار داریم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پاشو؟ پس نگین چی؟ موقعه کار من فقط دخترتم؟...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین باز از اتاق داد زد :تا چشمت دَراد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خفه بابا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین –خفه شدی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان عاصی شده جیغ زد :ساکت میشید یا اون جارو خوشکله امو بیارم نوازشتون بدم ؟«منو نگین که حالا دیگه دم راهروی اتاقا ایستاده بود ساکت شدیم و مامان با همون جذبه اش گفت: زود زود برید تو آشپز خونه هر کدوم یه طرف کاررو بگیرید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irما رفتیم تو آشپز خونه و مامان هم بیسیم تلفنو برداشتو شماره گرفت در حالی که نگاش میکردم پیاز هم از سبدش بر میداشتم که پوست بکنم مامان هم آنالیزم میکردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدو هیکل متوسط،پوست سفید ،موهای عنابی ،ابرو های هلالی ،چشمای کهربایی رنگ،بینی مدل ایتالیایی که به صورتش میومد و لبایی بسیار زیبا و خدادادی با رنگ صورتی پررنگ!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- الو حسین(بابارو میگفت)...سلام کی میای؟...«مامان یه جیغ بنفش زد که شونه های من پرید و بشقاب هم از دست نگین افتاد رو میز...»حسین یعنی چی دیر میام جلسه است؟بهش بگو امشب پاگشای نعیمه نمیشه مهمونا بیان تو بعد مهمونا بیایی میخوای بچه امو سکه یه پول کنی ؟.... من نمیدونم ساعت 7 خونه ای ... حسیـــــــــــــــن 7... «مامان یهو ساکت شدو گذرا به روبروش که آشپزخونه بود تند تند نگاه میکرد انگار داشت فکر میکرد بعد چندی گفت:»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-باشه...نه ...خداحافظ
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو نگین کنجکاو به مامان نگاه کردیم مامان با حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-میگه مهندس جلسه گذاشته، میگم بگو پاگشای نعمیه، میگه اون رئیسمه زن پاگشا سرش نمیشه ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاختیار ما افتاده دست یه الف بچه میبینی ترو خدا من نمیدونم...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلم میخواست برم به آرمین زنگ بزنم بگم «ترو جدّت بذار بابام بیاد خونه وگرنه مامانم تا دو هفته این مراسمو دیر اومدن بابارو ... انقدر میگه و مرور ِجریان میکنه تا ما رسماً دیوونه بشیم... مامان-میخوام یه فسنجون درست کنم ،یه باقالی پلو،یه زرشک پلو،یه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین-چه خبره؟شاهزاده که پاگشا نمیکنی همین نعیمه دیگه «از لحنش خنده ام گرفت مامان لبشو گزیدو گفت:»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه مادر آبرو بچه امه این پاگشا ،من نمیذارم برامون حرف در بیارن یه سفره میندازم دهن مادر زنش قفل بشه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه دهن ادعای اونا بسته بشواِمادر من؟اصلا خود شیفتگی تو این خونواده بیداد میکنه«نگین ادای چشمو ابرو اومدن مادر زن نعیمو درآورد و منو مامان خندیدیم و مامان یه نگاه به ساعت آشپز خونه کرد و گفت:»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای بدویید بدویید دیر شد ساعت چهاره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان تا رفت که لباسشو عوض کنه گوشیم که رو سایلنت بود تو جیب شلوار جینم لرزید برداشتم دیدم شماره خشایار... نه بهتره بگم آرمین ِو اس داده:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-امشب پاگشای نعیمه؟نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوای نه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین- چی شد دستتو بریدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه هیچی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان اومدو گفت: امشب این پسره هم میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین- شروین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- شروین که میاد پاگشای خواهرشه ها، نه بابا مهندسه رو میگم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-وای نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- باباتونم مارو کشته باشراکتش چشم دنیا رو کور کرده شریک پیدا کرد شد ما یه جا بریم اینو دنبال ما راه نندازه ؟شده سر جاهازی باباتون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین-اشکال نداره آرمین حال بگیره آخ حال ملیکا و ننجونشو بگیره من حال کنم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- چی میگی نگین این مهمونی خصوصیه یه غریبه نباید بیاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین- آرمین که غریبه نیست !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان_این پسره یه چیزی داره که...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو نگین-که دلتو آشوب میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان-آخه دینو ایمون که نداره همه رو هم از راه به در میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین- ما چیکار به دین و ایمانش داریم؟ موسی به دین خود عیسی به دین خود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- یه شب میاد اینجا تا سه روز خونه بوی سیگار میده،گوشتمون لای دندونشه باید با آقا راه بیاییم خاک بر سر باباتون...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-اِ! مامان با شروع کردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- آخه کدوم عاقلی خونه و زمینو دم و دستگاهو میفروشه پول میکنه بعد بی مدرکو سند میده دست یه آدم غریبه؟ توی این دوره زمونه آدم به خواهر برادر خودش شک داره چه برسه به غریبه حالا به خاطر اینکه نمک گیرش کنه همه جا دنبال خودش میکشونتش تو همه کار مهندس ،همه چیز با اجازه مهندس ،آخ خدا شوهر احمق داشتنم نعمتیه...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-مامااان!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با اخم گفت: کوف باز در مورد بابات حرف زدیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین- خب مامان راست میگه دیگه بدبخت مهندس که سه سال بیشتر حقمونو داده کمتر نداده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- چه میدونم والله من که دلم همش آویزونه،این خونه که استجاریه ،تا اومدیم خودمونو جمع وجور کنیم آقا نعیم عاشق شد حالا هم خرج عروسی و خونه و... اوهَه کجاشودیدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین محکمو سنگدلو مغرور گفت:نکنید ، خرج نکنید بگید خانم بشینه تا آقازاده پولاشو جمع کنه،کم ولخرجی میکرد مگه کم حقوق میگیره؟کمتر خرج عیاشیاش میکرد جمع میکرد واسه امروز
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- خاک بر سرم عیاشی چیه ؟خب پسره باید تفریح کنه یا نه؟بعدشم خب مادرجون خرج عروسی رو پدر داماد میده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین- کی گفت؟ کجا نوشته؟ عاشق شده؟ زن میخواد؟ خیله خب هر کی خربزه خورده پای لرزشم بشینه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان باحرص گفت: از کجا؟ سر قبر... الله و اکبر
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین هم با حرص گفت:پس نِقشو سر ما نزنید«چاقو گذاشت زمین و گذاشتو رفت ... مامان چپ چپ نگاش کرد و گفت»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چه پاشنه دم ساوییده سه سال پیش چند برابر همین خرجو واسه خانووم کردم اشکال نداشت حالا چه شعار میده «نکنید ،خرج نکنید»...ایی نفس برنج وارفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخ مامان ببخشید حواسم رفت به حرف شما...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان پشت چشمی نازک کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-آره تو که راست میگی معلوم نیست چیکار کردی که انقدر مضطربی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخلاصه بابا ساعت6:30اومد خونه دلم داشت از جا در میومدیعنی آرمین هم همین الان اومده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام باباجون«قامت متوسطی داشت ،موهای جوگندمی با زمینه قهوهای روشن ،ابرو های بلند ولی نه زیاد پر پشت ،چشمای مشکی ،بینی گوشتی ای که به صورتش میومد ،سیبیل های جوگندمی... ولی چرا انقدر جذابه؟ یه جاذبه خواست داره با این که تک تک اعضای صورتش به تنهایی خوشگل نیستن ولی کنار هم از اون یه مرد جذاب میسازند والبته بسیار خوش تیپ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی با شعف به طرفم زد و رفتم جلو طبق عادت همیشه بوسیدمشو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام باباجان،نیومدن که؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه هنوز خیالتون راحت از غر مامان نجات پیدا کردی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی از خنده زدو گفت: خدا پدر مهندسو بیامرزه حداقل منو درک میکنه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جلسه نموندید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه منو فرستاد گفت :«خودم هستم»
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچه باشعور ازامروز انقدر فهمیده شده ؟! تأثیر دوستیه؟! خب.. حداقل واسه من شره واسه خونواده ام خیّر شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا- وقتی شعورش میرسه میگه برو خودم هستم خب منم باید دعوتش کنم دیگه درسته ؟ به هر حال مهندس که غریبه نیست ،شریکمه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- حسین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا عاصی شده گفت :بله خانم ؟بلـــــــه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- زود باش برو حموم هفت میانا
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا- بذار برسم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای زنگ اومد بند دلم پاره شدمانیتور آیفنونگاه کردم نفس راحت کشیدم نعیم بود در رو باز کردم صدای دوییدنش از تو حیاط اومدتا زودتر به خونه برسه در ورودی رو تا باز کرد گفت:نیومدن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو چرا این ریختیی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم گفتم: چه ریختیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چرا لباس نپوشیدی؟ میخوای اینطوری جلوی ملیکا اینا ظاهر بشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وای دیدی چی شد؟ ملیکا داره میاد خونه امون من هنوز حاضر نیستم این یعنی فاجعه!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین از تو اتاق اومدو گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ملیکا نه ملیکا خانو...وم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنعیم-دهنتونو ببندید، حرف نزنید میگن لالید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبابا-شد یه بار بیام تو این خونه ، آرامش داشته باشیم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنعیم-مامان ،بلوزمو اتو کردی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- آره مامان جان رو تختته
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین با حرص نگاهی به نعیم کرد و گفت: همه چیزو حاضر رو آماده میخواد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنعیم –تا چشت دراد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان با ذوق و شعف نگاهی به نعیم کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ای قربونش برم که داماد شده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنو نگین با هم ادای عق زدنو دراوردیم : اُع
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان به هر دومون چشم غره رفت و بابا از تو حموم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-ناهید حوله من کو؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمامان- باز رفت حموم هیچی با خودش نبرد همش باید دنبالش بود...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرفتم تو اتاقم یاد آرمین افتادم وای امشب میاد منم دق میده میدونم بهم وحی شده نگین هم اومد تو اتاقو گفت چرا آماده نمیشی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چی بپوشم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگین – من که یه تیپ اسپرت میزنم حالا« پشت چشمی نازک کردو گفت:» مگه کی هستن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir