رمان آن ها در تاریکی حضور دارند به قلم سامان
طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو
ژانر : #جنایی #ترسناک
خلاصه :
داستان درباره ی پسری به اسم آییت جن گیری مشغول بوده و بعد از زیاد شدن ازار و اذیت ، جن گیرییزاره اما اجنه دست از سرش برنمیدارند تا اینکه...
مقدمه
داستان درباره ی پسری به اسم آیدن هست که در گذشته به فعالیت جن گیری مشغول بوده و بعد از زیاد شدن ازار و اذیت ، جن گیری رو کنار میزاره اما اجنه دست از سرش برنمیدارند تا اینکه...
_دارم بهت میگم آیدن این یه فرصت طلاییه ، نباید از دستش داد.
کاسه را از روی اپن برداشتم و به طرف گوشه ی اشپزخانه حرکت کردم و کمی از آب داخلش را کنار گاز ، در گوشه ی دیوار ریختم.
نگاهم را از روی اب جاری بر روی موزاییک های سفید گرفتم و با عصبانیت به چهره اش خیره شدم.
_ببین نیما ، واقعا نمیفهمی یا خودت رو زدی به نفهمی ، من از این کار کشیدم بیرون بسه دیگه.
شروع به حرکت کردم و از کنارش گذشتم و به طرف گوشه ی هال راه افتادم .
کنار مبل ، کمی اب در دستم ریختم و روی فرش پخش کردم ، درست در گوشه ی دیوار.
از پنجره نگاهی به جلوی در انداختم و با دیدن آقای فریدی اخم هایم ناخواسته درهم فرو رفت.
_واقعا از این یارو فریدی متنفرم.
نگاهی از گوشه ی چشم به چهره ی بامزه اش انداختم ، لبخند محوی روی لب هایم پدید امد.
به طرف اتاق سمت راست خانه حرکت کردم و واردش شدم.
بی توجه به بهم ریختگی ، به طرف گوشه ی اتاق حرکت کردم.
از کنار تخت خواب تک نفره رد شدم و به اینه ی رو به روی تخت خیره شدم.
دستی به موهای قهوه ایم کشیدم و چشمان سیاهم با رضایت کامل روی بینی و لب های متوسطم در حرکت بود.
ته ریشم را آهسته لمس کردم و چشمکی به تصویر درون اینه زدم.
رو به روی کمد دیواری ایستادم و کمی اب روی زمین ریختم.
چرخیدم و به طرف در خروجی حرکت کردم و از اتاق خارج شدم.
نیما روی مبل زرد رنگ هال ، رو به روی تلویزیون نشسته بود و با دقت به صفحه خیره شده بود.
شانه ای بالا انداختم و به طرف اتاق دیگر حرکت کردم.
با وارد شدنم به اتاق نگاهم دوباره روی رد ناخن های روی دیوار افتاد .
لرزی که در تنم نشست دوباره هواسم را به خودم داد ، بی توجه به مسائل دیگر به طرف در المینیومی گوشه ی اتاق حرکت کردم .
در را باز کردم و وارد حمام شدم و در گوشه ی دیوار باقی مانده ی اب را ریختم.
از حمام بیرون امدم و کاسه را روی کمد لباس هایم گذاشتم و از اتاق خارج شدم.
روی مبل کنار نیما نشستم ، باد سردی که به صورتم خورد لبخند خسته ای را مهمان لب هایم کرد.
نگاهم را از دریچه ی کولر گرفتم و به تلویزیون خیره شدم.
با دیدن فیلم در حال پخش ، با چهره ی خنثی به نیم رخش نگاه کردم.
_این چرت و پرتا چیه اخه نگاه میکنی.
بدون اینکه نگاهش را از صفحه تلویزیون بگیرد ، جوابم را داد :
_من عاشق فیلمای ترسناکم.
پاکت سیگار را از روی میز رو به رویمان برداشتم .
سیگاری روشن کردم ، به پشت تکیه دادم و به فکر فرو رفتم.
من هم عاشق هیجان و تجربه ی حس ترس بودم اما تنها ثمره ی این عشق از دست دادن زندگی عادیم بود.
_راستی قضیه ی این ابی که هر هفته میریزی گوشه ی خونت چیه ؟.
نفسم را بیرون فرستادم و به دود سیگار خیره شدم.
_اب مقدسه ، یه جور حفاظ برای وارد نشدن نیروی شیطانی به داخل خونه.
ضربه ای محکمی به بازوم زد و با شوق به چشمانم خیره شد.
_وای پسر این عالیه ، چه چیز خفنی.
سرم را آهسته تکان دادم و به ساعت مچیم اشاره کردم.
_فکر کنم کلاس داریم نیما.
به ساعت بالای سرمان خیره شد و با استرس از روی مبل بلند شد.
_اوه عجله کن دیر نرسیم .
از سر جایم بلند شدم و به طرف در خروجی خانه حرکت کردم.
_ کتابا داخل اتاق خوابه .
موبایلش را از شارژ کشید و به طرف اتاق خواب حرکت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسوییچ را از روی جاکلیدی برداشتم و از خانه خارج شد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله مشغول طی کردن مسیر بودیم ، نگاهی به ورودی دانشگاه انداختم و با خستگی نفسم را بیرون فرستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی یزیدی ، بخاطر نبودن جای پارک من رو دوتا خیابون پیاده کشوندی ، خدا ازت نگذره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند شیطنت آمیزی زدم و وارد دانشگاه شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بهم نگفتی دم در دانشگاه پیادت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص به نیم رخم نگاه کرد ، لبخندم به خنده ی کوتاهی تبدیل شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف یکی از نیمکت های آهنی گوشه ی حیاط رفتیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرخت کاج پیری که پشت نیمکت حضور داشت از تابش نور خورشید ، جلوگیری می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی نیمکت نشستم و بعد از کشیدن خمیازه ی طولانی به پشت تکیه دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اه لااقل جلو دهنت رو بگیر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی زدم و به پسرا و دخترایی که روی میز های بوفه ی دانشگاه نشسته بودند ، نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیما دوتا شیر کاکائو خیلی میچسبه قبول داری؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به من پای راستش را روی پای چپش انداخت و شروع به ورق زدن کتاب در دستش کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اگه منظورت اینه که خودت میری میگیری که اره خیلی میچسبه و اگه منظورت اینه من برم بگیرم که هوا گرمه مزه نمیده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و به صفحات کتابش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی پرویی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشروع به خواندن متن های کتاب کردم که لااقل اگر سر کلاس سوالی ازم میشد ، بتوانم جواب بدهم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اوه اوه ایدن برو تو حالت تدافعی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهش خیره شدم و ابرویی از تعجب بالا انداختم ، قبل از اینکه بتوانم جوابش را بدهم ، یک جفت کفش ابی رنگ دخترانه جلویم ظاهر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم را با عصبانیت بیرون فرستادم و چشمانم را با حرص بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام اقای امیری و اقای جلیلی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را از روی ساپورت تنگ چسبانش بالا کشیدم و بی توجه به مانتوی کوتاه رنگ جلفش به چهره ی اعصاب خورد کنش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سلام خانوم حمیدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به نیما که جوابش را داد ، اهسته سرم را تکان دادم و با اخم سرم را در کتاب فرو بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_به پیشنهادم فکر کردین اقای امیری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمشتم را محکم فشردم و با اخم های درهمی به چشمان لنز زده ی ابی اش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خانوم گفتم که اشتباه به عرضتون رسوندن ، من این کاره نیستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب هایش را کمی جلو فرستاد و اهسته سرش را خم کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفتم که پول خوبی بهتون میدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگر تحمل حرف های تکراری اش برایم سخت و طاقت فرسا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی نیمکت بلند شدم و رو به نیما کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اقای جلیلی من هرچی به این خانوم میگم متوجه نمیشه لطفا شما بهشون یه چیزی بگین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو بی توجه به جفتشان به طرف ورودی ساختمان حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل راهرو رو به روی تابلوی اعلانات ایستادم و از باد خنک کولر گازی لذت میبردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_احمق من رو با این دختره تنها گذاشتی دوساعت فک زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و به طرفش چرخیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شما دهن لقی کردی ، خودتم میپیچونیش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش را از تابلو گرفت و به طرف راه پله ی پشت سرمان حرکت کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا قبول نمیکنی خب پول خوبی میتونی ازش بچاپی...میری اونجا یه جن احظار میکنی اینا میترسن بعد تمام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگام هایم را با قدم هایش هماهنگ کردم و از پله ها بالا رفتیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب هایم را روی هم فشردم و با گذاشتن اولین قدم بر روی طبقه ی دوم به سمتش چرخیدم و جلویش را گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مگه الکیه؟...زندگیم رو واسه چهارتا بچه به خطر بندازم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی خودمان را کنار کشیدیم و سه دختری که از طبقه ی پایین بالا می امدند از کنارمان گذشتند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخرین پله را بالا امد و دستش را روی شانه ام گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی که فقط بخاطر خودت میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنارم گذشت و به سمت در کلاس حرکت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدنبالش راه افتادم و جلوی کلاس با گرفتن گوشه ی استینش به سمت خودم برگردوندمش ، با اضطراب به چشمانش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیما چند وقتیه ازار و اذیتا کمتر شده ، نمیخوام باز با یه مسئله ی بی خود خودم رو بدبخت کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش را از چشمانم گرفت و باهم وارد کلاس شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف صندلی های اخر کلاس رفتیم و روی دو صندلی در اخرین ردیف نشستیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز پنجره انطرف کلاس به اسمان خیره شدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه کاری میکنم طرف بیخیالت بشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند قدرشناسانه ای زدم و سرم را تکان دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ورود استاد به کلاس کمی از هم فاصله گرفتیم ، به چهره ی سالخورده و اخموی استاد خیره شدم و با ناامیدی نفسم را بیرون فرستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بازم شروع شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما آهسته خندید که با صدای استاد ساکت شد..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خسته نباشید استاد ، خودم را روی صندلی ول کردم و نفسم را از روی خستگی بیرون فرستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دهنم سرویس شد ایدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز گوشه چشم به نیما نگاهی انداختم که سرش را میان دست هایش گرفته بود و به جزوه ی رو به رویش خیره نگاه می کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم در کلاس چرخید ، همه به طرف خارج از کلاس حرکت می کردند و عده ی محدودی از بچه خرخونای کلاس دور استاد جمع شده یودند و با چابلوسی از استاد سوال میپرسیدند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_هیچوقت فاز اینا رو درک نکردم خدایی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه نیما نگاه کردم که با انزجار به استاد خیره شده بود ، خنده ی خسته ای کردم و از روی صندلی بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_پاشو بریم هزارتا کار داریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی صندلی بلند شد و با لحن طعنه آمیزی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شرمنده مهندس بریم که پروژه هاتون عقب افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و سرم را از روی تاسف تکان دادم و همراه هم از کلاس خارج شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراهروی دانشگاه به طرز غیرقابل باوری شلوغ شده بود و میان همهمه ای که صورت گرفته بود اصلا متوجه صحبتای نیما نمی شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به ساعت دیجیتال کنار راه پله انداختم و با دیدن ساعت کمی به سرعتم افزودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیما من اصلا گوش نمیدم چی میگی پس راه بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عجله از میان دانشجوهایی که در راه پله بودند گذشتیم و به طبقه ی پایین رسیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا مشت محکمی که به کتفم خورد ، به طرف نیما برگشتم و با چهره ی دردناکی به چشمان عصبی اش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دوساعته دارم برای تو زر میزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتفم را کمی ماساژ دادم و به طرف خروجی حرکت کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب حالا بنال ببینم چی میگی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهش را به طرف گوشه ی حیاط ، روی میز های بوفه ی دانشگاه چرخاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داشتم میگفتم از یه دختره خوشم اومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکمی بهش خیره شدم و سپس خنده ی بلندی کردم که باعث شد چند نفری که در نزدیکیمان عبور می کردند با کنجکاوی نگاهمان کنند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرت نگو پسر بیا بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتابش را محکم به سینه ام کوبید و به طرف بوفه حرکت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_وایسا الان میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکتاب را میان دست هایم فشردم و با حرص به حرکاتش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف اولین میز که دو دختر مشغول خوردن نوشیدنیشان بودند ، حرکت کرد و کنارشان ایستاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از کمی حرف زدن یکی از دخترها از روی صندلی پلاستیکی سفید رنگش بلند شد و همراه نیما به طرف دیوار کنارشان که خلوت تر از بقیه جاهای دانشگاه بود ، رفتند و کنار درختی ایستادند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عصبانیت دستی به موهایم کشیدم و نفسم را بیرون فرستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن دوباره خانم حمیدی ، اخم هایم ناخواسته درهم فرو رفت و صورتم را به طرف دیگری چرخاندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما بعد از یک صحبت طولانی کاغذی را به سمتش گرفت و دختر بعد از مکثی کاغذ را گرفت و داخل جیب مانتوی سیاه رنگش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام اقا ایدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قدرت پلک هایم را روی هم فشردم و بی توجه به لحن زننده اش به طرفش چرخیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام خانم حمیدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه سردی لحنم شد ، لبخند زورکی ای زد و سرش را اهسته تکان داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_البته بگین بهار راحت ترم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی بالا انداختم ، با پوزخندی نگاهم را از نگاه دلخورش گرفتم و به نیما که به این سمت می امد ، خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب اونجوری من ناراحتم و بازم میگم از دست من کاری برنمیاد ، روز خوش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا سرعت به سمت نیما حرکت کردم ، بدون توجه به صدا زدن هایش دست نیما را با قدرت گرفتم و به طرف در خروجی حرکت کردیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ اخ دستم شکست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حقته پسره ی دختر باز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرویی از روی شیطنت بالا انداخت و به عقب اشاره کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره من دختر باز ولی تو چی که دختره همینجوری ایدن ایدن میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را بالا اوردم و به نشانه ی عق زدن جلوی دهانم گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_من از اینجور دخترا متنفرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بیخیالی سرش را تکان داد و از دانشگاه خارج شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه پیاده رو نگاهی کرد و با چهره ی درهمی به سمتم برگشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میشه من همینجا بمونم تا ماشین رو بیاری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما را سر خیابانی که خانه اش در ان قرار داشت پیاده کردم و با سرعت به سمت خانه خودم حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها پنج خیابان بین خانه هایمان فاصله است و همین باعث میشود که مدام در خانه ی یکدیگر باشیم. با لرزیدن جیب شلوارم ، تلفنم را از جیبم در اوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به سوپر مارکت بسته ی سر کوچه انداختم و با عصبانیت مشت محکمی روی فرمان فرود اوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پیچیدن داخل کوچه ، تماس را وصل کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_الو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_زهرمار ، میدونی چقدر زنگ زدم بهت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی روی لب های خشکم نشست ، ماشین را رو به روی اپارتمان نگه داشتم و خاموش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نه والا ، بگذریم...چطوری ، چه خبرا؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز ماشین پیاده شدم و در را محکم بستم ، بعد از زدن دزدگیر به طرف در ورودی حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی احمقی...دارم میام اون سمت ، خونه ای؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر را باز کردم و وارد حیاط شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به گلبرگ های خشکیده ی گل های رز روی سنگ فرش های حیاط ، مسیر را به طرف در چوبی اپارتمان طی کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره فقط مهران ، یه پاکت سیگارم سر راه واسه ی من بگیر ، مغازه بسته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیچیدن نفس عصبی اش در تلفن ناخواسته لبخند محوی را روی لب هایم پدیدار کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باشه اما فکر نکن بازم پولش رو نمیگیرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و تلفن را بدون خداحافظی قطع کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل اسانسور رفتم و دکمه ای که عدد پنج را نمایش میداد ، فشردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپایم با اهنگ ملایمی که در محیط پخش شده بود ، روی کف اهنی اسانسور ضرب های هماهنگی گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اینه خیره شدم و دستی به موهای نیمه بلندم کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ایستادن اسانسور گامی به جلو برداشتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را پایین انداختم و زیرلب اهنگی را زمزمه کردم ، با باز شدن در سرم را بالا گرفتم و با دو چشم عصبی رو به رو شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به بیژامه اش انداختم و بعد از ان تی شرت گشاد سیاه رنگش ، به زور جلوی خنده ام را گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_سلام اقای فریدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاخم هایش را درهم کشید و موهای سفید روی پیشانی اش را با حرکت عصبی ای به عقب هدایت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ چه سلامی چه علیکی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروی راستم را به علامت تعجب بالا فرستادم و از اسانسور خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقامت خمیده اش را به طرف در خانه ام کشاند و انگشت اشاره اش را به طرف در کرمی رنگ گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه خبره این تو؟...چندتا خانوار اینجا زندگی میکنن؟.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صحبتایش ، عرق سردی روی کمرم نشست و صدای قورت دادن اب دهانم در گوشم پیچید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چطور مگه چیزی شده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدندان های مصنوعی اش را روی هم فشرد و دست به سینه ، به نگاه مضطربم خیره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صدای جیغ و داد ، زن و بچه میومد از خونتون بعدشم که انگار بمب ترکوندن...خواب واسه ی من نذاشتی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را با شرمندگی تکان دادم و کلید را از جیبم در اوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چشم دیگه تکرار نمیشه من رسیدگی میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسش را با عصبانیت فوت کرد و به طرف واحد رو به رویی رفت و بعد از داخل رفتن ، در را با شدت بهم کوبید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلید را وارد در کردم ، دستم از عصبانیت مشت شد و دندان هایم را محکم روی هم فشار دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مرتیکه مفنگی سرپیری معرکه میگیره ، خوبه مدیر ساختمونه ، خداروشکر به پست های بالاتری دست پیدا نکرده بود وگرنه دیگه خدا رو بنده نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر را با کردم و با دیدن وضع خانه ، زانوهایم لرزید و روی زمین فرود امدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناله ای کردم و در را بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمبل ها برعکس چپه شده بودند و فرش به طرف کنج خانه ، پشت و رو جمع شده بود و شیشه ی میز رو به روی تلویزیون شکسته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تف به ذات هرچی جنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمبل را به سمت دیوار کشیدیم و بعد از مرتب شدن خانه ، خودم را از خستگی روی مبل پرت کردم و خمیازه طولانی کشیدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مهران خدایی دمت گرم ، ادم یه دست و یه پا نداشته باشه اما یه پسر دایی مثل تو داشته باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکنارم نشست و نگاه عصبی ای بهم انداخت ، بی توجه به حالتش دست دراز کردم و از روی عسلی کنار مبل ، پاکت سیگارم را برداشتم و بعد از روشن کردن یک نخ ، پاکت رو کنارم روی مبل گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضربه ای که پشت گردنم خورد ، دود را با سرفه بیرون فرستادم و به سمتش چرخیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چته..چرا میزنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شد و کیسه ی اشغالی که خورده شیشه داخلش بود را برداشت و به طرف اشپزخانه رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_صدبار گفتم بدون خداحافظی قطع نکن ، بدم میاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهایم را کمی بالا فرستادم و سوت کشیده ای زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مهندس مهران رحیمی ، فردی باکلاس و متشخص است.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خنده ی بلندی سر دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خوردن بالشت کوچکی به صورتم به طرفش برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز کنار مبل عبور کرد و دوباره وارد اشپزخانه شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی مبل بلند شدم و به طرفش راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چقدر سخت میگری مهران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوارد اشپزخانه شدم و تکیه ام را به اپن دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداخل فنجانش کمی قهوه ریخت ، به طرفم چرخید و به کابینت سفید پشت سرش تکیه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_حقا که الاغی ، ناسلامتی سه سال ازت بزرگترم ، خودتم که 25 سالته.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را کمی تکان دادم و چشمانم را در حدقه چرخاندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یه کار واسه تو و نیما پیدا کردم داخل شرکت رفیقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسیگارم را در جاسیگاری کریستالی کنارم خاموش کردم و بهش خیره شدم که یعنی ادامه بدهد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_مطابق با رشتتونه ، کارای کامپیوتری میکنید دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و تکیه ام را از اپن گرفتم و به طرفش حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دمت گرم ، جبران میکنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را تکان داد و جرعه ای ازقهوه اش را نوشید ، یک فنجان هم برای خودم قهوه ریختم و کنارش ایستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_میدونی ایدن کلا ادم عجیب و اعصاب خوردکنی هستی ، این قضیه جن و جنگیری به کنار ، اخه احمق تو چایی تو این خونه واموندت نداری بعد قهوه داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و بعد از نوشیدن کمی از قهوه ام ، فنجان را روی کابینت گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب نیما رو که میشناسی ، چایی نمیخوره ، اینم اون اورده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را با حالت مسخره ای تکان داد و فنجان خالی اش را کنار فنجانم گذاشت و به طرف هال حرکت کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اره...چرا خودم حدس نزدم ، کلا خاک تو سرت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم که با بلند شدن سه بار زنگ خانه پشت سرهم به طرف ایفون حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن چهره ی نیما ، گوشی را برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_باز که تویی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کرد و دوباره زنگ را فشرد ، کمی گوشی را از گوشم دور کردم و با قیافه درهمی به مانیتور کوچک ایفون خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعنت بهت گوشم کر شد ، بیا بالا کلید بالا رو که داری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا باز کردن در به طرف مهران حرکت کردم و کنارش روی مبل نشستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن فیلم در حال پخش ابرویی بالا انداختم و با لبخند مرموزی به سمتش برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_واستا نیما داره میاد الانم که نزدیک شبه ، فیلم رو ببینه میگرخه میخندیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کرد ، سرش را اهسته تکان داد و فیلم را استوپ زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir**
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران تلویزیون را خاموش کرد و کنترل را روی میز گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چه ترسناک بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما در تاریکی خانه سرش را مدام به اطراف میچرخاند و با اضطراب نفس می کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داستانشم براساس واقعیت بود مهران.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده از سر جایم بلند شدم و به نیما خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نترس بابا ، من هستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگرانی اش شدت گرفت و با حالت عصبی به پشت تکیه داد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دقیقا چون تو هستی من نگرانم ، عجب غلطی کردم خدا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران قهقه ی بلندی زد و بلند شد به طرف پنجره رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرده حریر زرد رنگ را لمس کرد و به بیرون خیره شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف اشپزخانه راه افتادم تا بساط شام را علم کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین عادت همیشگی من و مهران بود که نیما را تا سرحد مرگ بترسانیم ، لذت اینکار از خوابیدن هم برایمان بیشتر بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و سرم را اهسته تکان دادم ، در سفید رنگ یخچال قدیمی گرفتم و با فشاری بازش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهی به یخچال انداختم و خالی بودنش لبخندم را کش اورد و سرم را با تاسف پایین انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و به طرف هال چرخیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_بچه ها شام چی میخورین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران و نیما نگاهی به همدیگه انداختن و خنده ی اهسته ای کردند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چیزی تو خونت پیدا میشه اصن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشخندی روی لب هایم نقش بست و رو به مهران چشمکی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_تخم مرغ میزنم کیف کنید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما چهره اش را درهم فرو برد و روی مبل دراز کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_املت بزن لااقل.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاه دوباره ای به یخچال انداختم و با خنده سرم را بالا اوردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_یدونه گوجه هست که سکته ناقص زده کج شده نصفشم خرابه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیما نگاه خنثی بهم انداخت و با صدای خنده ی مهران بهش خیره شدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-لعنت بهت یعنی ایدن...الان زنگ میزنم چند پرس غذای درست حسابی بیارن اینا چیه میخوای به خوردمون بدی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده در یخچال را بستم و به لباسشویی کنارش تکیه دادم و به مهران که با تلفنش ور میرفت خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_نیما اون پاکت سیگار رو بنداز.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپاکت را از روی مبل کنارش برداشت و به سمتم پرت کرد که وسط راه روی زمین افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم را بیرون فرستادم ، بهش خیره شدم که با بیخیالی سری تکان داد و چشمانش را بست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف پاکت حرکت کردم ، خم شدم تا برش دارم که با حرکت چیزی داخل اتاق به سرعت به طرف اتاق چرخیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احساس سرما دست هایم را بهم مالیدم و نگاه گذرایی به بچه ها انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گفتن قضیه فقط نگرانشون میکردم ، باید خودم اوضاع را درست میکردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچاقوی اشپزخانه را از روی اپن برداشتم و با قدم های اهسته و نامطمئن به طرف اتاق راه افتادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچاقو را پشتم بردم و با دست دیگرم چارچوب اهنی در را لمس کردم و وارد شدم، دمای پایین اتاق توجه ام را جلب کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irموهای دستم از شدت سرما سیخ شد ، با نگاهم در نور کم اتاق مشغول گشت زدن شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را ارام به سمت کلید برق بردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا زدن کلید ، چراغ هیچ واکنشی نشان نداد که اضطرابم را دوبرابر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حس کردن جسمی در تاریکی به گوشه ی انطرف اتاق خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای نفس خش دار و کشیده ی عصبی ای به گوشم رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را به طرف گوشه دیگر اتاق ، کنار تخت خواب انداختم که متوجه شخص دیگری نشدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتپش های دیوانه وار قلبم ، برای ثانیه ای ترس را در وجودم پخش کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و شروع به خواندن دعا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریبا دو خط از دعا را خوانده بودم که با بیرون امدن شخص بلند قدی از همان گوشه ی تاریک لکنتی از ترس به جانم افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسفیدی چشمانش که به سرخی میزد در همین نور کم اتاق دیده میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقدم دیگری که به سمتم برداشت متوجه ی ردای سیاه تنش شدم که اندازه یک وجب از سطح زمین فاصله داشت ، چهره اش در تاریکی گم شده بود اما فقط چشمان عجیبش که با عصبانیت شدیدی بهم خیره بود ، پیدا بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب دهنم را قورت دادم و تندتر از قبل شروع به خواندن دعا کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان دوباره به طرف عقب رفت و در تاریکی محو شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حس کمتر شدن سرما ، دستم را ه طرف کلید برق بردم و فشردمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا روشن شدن اتاق نفسی از روی اسودگی بیرون فرستادم و دستم را روی قلبم گذاشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما با دیدن رد ناخن عمیقی روی گچ دیوار ، درست در قسمتی که شخص بلند قامت در انجا محو شد ، وجودم به لرزه در امد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای مهران ، نفس عمیقی کشیدم و سعی در مخفی کردن ترسم کردم ، اما انچنان موفق نبودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفسم را بیرون فرستادم و بعد از خاموش کردن برق اتاق ، بیرون رفتم و در را محکم بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_دیشب تو یکیشون رو داخل خونه دیدی و چیزی به من نگفتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی حوصله پتو را روی صورتم کشیدم و جوابی ندادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان پتو از روی صورتم کشیده شد ، با ترس چشمانم را باز کردم که نگاهم به نیما افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_شانس اوردی مهران اینجا نیست وگرنه جفتمون رو میزد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کردم و نگاهم را کمی در اطراف چرخ دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چرا تورو بزنه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز روی تشک بلند شد و پتوی پیچیده شده ی دور پایش را به طرف بالشتش انداخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_اخه ادم نیستین که ، جفتتون رد دادین من بدبختم نمیدونم گناهم چیه شماها رفیق منید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالشت مهران را از سر جایش برداشتم و روی صورتم گذاشتم تا نوری که از پنجره وارد خانه میشد ، به چشمانم نخورد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_راستی ایدن مهران قبل از رفتن بهم یه چیزی گفت بهت بگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالشت را از روی صورتم برداشتم و در حالی که خمیازه میکشیدم بهش خیره شدم که داخل اشپزخانه مشغول گشتن در کابینت ها بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_چی گفت...اه صدای تق تق اون بی صاحبارو در نیار سردرد گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ای کرد و در اخرین کابینت را محکم تر بست و به طرف اپن حرکت کرد ، شیشه ای که داخلش قهوه بود را روی اپن گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_گفت که اقای الاغ تا لنگ ظهر نخواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده اش شدت گرفت و در حالی که اشک گوشه ی چشمش را پاک میکرد ، ادامه داد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_و اینکه امروز بعداظهر بری خونش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقیافه خنثی به خود گرفتم و از سرجایم بلند شدم ، روی تشکم نشستم و به شیشه قهوه خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خیلی ادم کثیفی هستی تو که میدونستی قهوه تو کدوم کابینته چرا انقدر سروصدا کردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخند کش داری زد و دست هایش را روی سنگ اپن گذاشت ، کمی خودش را به سمتم خم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_داشتم کرم میریختم بیدار بشی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلب هایم را از حرص روی همدیگه فشردم و بالشت را به نشانه پرتاب کردن بالا بردم که سریع سرش را دزدید و پشت اپن قایم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخنده ی پر از حرصی کردم و دوباره بالشت را در بغلم گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_خب چرا مهران گفت که برم خونش ، تو نمیدونی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرش را کمی از زیر اپن بالا گرفت و بعد از اینکه خیالش راحت شد خودش را کامل بالا کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدست راستش را روی چانه اش گذاشت و حالت متفکری به خود گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ببین من فضول نیستم اما شما خاندانی موقع صحبت با تلفن عربده میزنید ، مهرا ن صبح پشت تلفن یه ایل از خاندان محترمه را دعوت کرد خونش و شمام برای حمالی لازم داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از زدن حرفش خنده ی بلند دیگری کرد که باعث شد ناخوداگاه من هم خنده ام بگیرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراست میگفت ، تمام خانواده ی من و البته خود من موقع صحبت با تلفن صدایمان به طرز افتضاحی بلند میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرم را تکان دادم و از سر جایم بلند شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_ تا من صورتم رو میشورم دوتا قهوه درست کن نیما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاهسته چشمانم را باز کردم و به صفحه ی روشن تلویزیون خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخمیازه ی طولانی ای از روی خستگی کشیدم ، دستم را دراز کردم و کنترل را از پایین مبل برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا نشستنم روی مبل ، تلویزیون را خاموش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را سمت پنجره چرخاندم ، با دیدن هوا که رو به تاریکی میرفت ، با جهشی از سر جایم بلند شدم و به ساعت بالای مبل خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن ساعت شش و نیم ، با استرس به طرف اتاق دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران من را میکشت که با وجود آن همه تاکیدی که به نیما کرد دیر میرسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irظهر بعد از رفتن نیما پلک هایم گرم شد و از روی بیکاری خواستم چرت کوتاهی بزنم اما انگار دنیارا آب برد و مرا خواب.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشلوار کتان سیاه رنگم را از روی زمین برداشتم و با سرعت پا کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه طرف تخت حرکت کردم و بلوز سفید رنگم را از رویش برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دیدن لکه ی قهوه روی لباس با حرص نفسم را بیرون فرستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به عقربه های کوچک ساعت رومیزی زرد رنگ ، روی پاتختی افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمین چندلحظه ی کوتاه یک ربع شد؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم به پایین تخت افتاد ، چنگی به پیراهن سرمه ای گوله شده ی پایین تخت زدم و با استرس واضحی در حرکاتم به تن کردمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکمه هایش را تند تند بستم و بعد از پا کردن جورابم ، از اتاق خارج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفنم را با سرعت از روی اپن برداشتم و به طرف در حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر را باز کردم ، خم شدم و کفشم را پوشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلید خانه و ماشین را از روی جاکلیدی برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچرخیدم و نگاهی به خانه انداختم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز بهم ریختگی اش لحظه ای چهره ام درهم فرو رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخدا..چرا من انقدر شلخته ام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدستم را به طرف کلید برق بردم و فشردمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلحظه ی اخر حرکت جسمی به داخل اتاق خواب ، شوک شدیدی بهم وارد کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر تاریکی مطلق خانه سکوت وحشتناکی پیچیده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه کمک نوری که از چراغ های راه پله به داخل میتابید ، قسمتی از خانه را میدیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای قدم برداشتن شخصی ، سریع عقب گرد کردم.و در را با ترس محکم بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای بلند در ، به خودم امدم و به در خیره ماندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان صدای بلند دیگری به گوش رسید ، انگار کسی از داخل خانه مشت محکمی روی در نشاند.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاب دهنم را قورت دادم و چشمانم را بستم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای شکستن شیشه از کنارم با ترس به سمت صدا چرخیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irفریدی با همان لباس های داغون همیشگی اش ایستاده بود و با ترس بهم خیره شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه لیوان شکسته ی روی سرامیک های سفید رنگ زیر پایمان خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسرخی شربتی که در حال در لیوان بود روی زمین پخش شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدوباره به چهره اش خیره شدم که گویی قدرت حرف زدن را نداشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمگر چه دیده بود که اینگونه مسخ شده بود؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه عقب چرخیدم و با دیدن رد ناخن های عمیقی روی دیوار نفس من هم برای ثانیه ای حبس شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنزدیک تر رفتم و بهش خیره شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطره های کوچک خونی که روی رد ناخن ها بود برای لحظه ای حالم را بد کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به فریدی به طرف اسانسور حرکت کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از مدت های طولانی اینبار شانس به یاری ام آمد و اسانسور در طبقه ی خودمان بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا وارد شدنم دکمه همکف را فشردم و سرم را به آینه چسباندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبغض نشسته در گلویم حالم را دگرگون ساخت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبی توجه به موزیک اعصاب خوردکنی که در فضا پیچیده بود ، نفسم را بیرون فرستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقطره ی اشک کوچکی از میان پلک هایم بر روی گونه هایم جاری شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشمانم را باز کردم و با دیدن شخص بلند قدی در آینه که پشت سرم ایستاده بود ، با ترس به عقب چرخیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا رو به رو شدن با فضای خالی اسانسور ، آب دهانم را با استرس شدیدی قورت دادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتپش های دیوانه وار قلبم ، در موسیقی که در محیط پیچیده بود ، گم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا فکری که در سرم نشست ، آهسته و لرزان سرم به عقب چرخاندم و در آینه نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا عادی بودن اوضاع ، نفسم را با اسودگی بیرون فرستادم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشاید به دلیل خستگی زیاد توهم زده بودم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irناگهان صدای تق تقی از پشت سرم بلند شد ، نگاهم را از اینه گرفتم و به طرف صدا برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه یکباره اسانسور از حرکت ایستاد و اینبار صدای تق تق ها بلندتر شد و تا عمق جانم رسوخ کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irترس شدیدی سر تا پایم را به لرزه در اورد ، دستم را در جیب عقب شلوارم فرو کردم و با حس کردن چاقوی ضامن دار ، لبخند محوی روی صورتم پدیدار شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا حدودی خیالم جمع شد که اگر چیزی بهم حمله می کرد میتوانستم از خودم دفاع کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا قطع شدن صدا ، سکوت عجیبی جو متشنج را فرا گرفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتنها صدای موجود ، نفس های عمیق امیخته با ترسم بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچاقو را از جیبم در اوردم و بازش کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_لعنت بهت چی از جونم میخوای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچاقو را محکم تر فشردم و خودم را به اینه ی پشت سرم چسباندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir_جونت رو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا شنیدن صدای کلفت و ترسناکی از پشت سرم به عقب چرخیدم و باز فرد قد بلندی را پشت سرم دیدم اما اینبار با برگشتنم به عقب ، چراغ های اسانسور خاموش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنفس عمیقی کشیدم و چاقو را کمی بالا تر گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتاریکی همه چیز را فرا گرفته بود و هیچ چیز قابل رویت نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجرقه ای در ذهنم زده شد ، چرا از اول همینکار را نکردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم به خودم مسلط شوم ، با چند نفس عمیقی که پشت سرهم کشیدم ، تنفسم را به حالت عادی بازگرداندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزیر لب شروع به خواندن دعایی که در ذهنم نقش بسته بود ، کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتقریبا سه چهارم از متن دعا را خوانده بودم که برق اسانسور برگشت و در با صدای اهسته ای باز شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندی زدم و دست از خواندن دعا کشیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگامی به بیرون برداشتم و نگاهم را در سالن ورودی چرخاندم ، با عادی بودن اوضاع ، به طرف در خروجی ساختمان دویدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir***
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین را کمی پایین تر از خانه مهران پارک کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپیاده شدم و در را بستم ، با زدن دزدگیر سویچ را در جیبم گذاشتم و در پیاده رو شروع به قدم زدن کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا گرفتن کام عمیقی از سیگارم ، تهش را داخل سطل اشغال عمومی که در کنار پیاده رو گذاشته شده بود ، انداختم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنگاهم را روی ماشین هایی که کنار خیابان پارک شده بودند ، چرخاندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحتی جای سوزن انداختنم هم باقی نمانده بود چه برسد به پارک ماشین دیگری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به روی خانه ی ویلایی شیکی ایستادم و نگاهم را روی سنگ های تزئینی خانه چرخاندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمهران همیشه عاشق رنگ قهوه ای بود ، برای همین سنگ هایی که در نمای خانه اش به کار برده بود را به همین رنگ زده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irfatii
00خیلی واضح از رمان هیچکسان تقلید شده بود و حتی اشخاص و روحیه ان ها هم هیچ تغییری نکرده بود
۷ ماه پیشparadox
۱۹ ساله 00واقعا خفن و ناب بود:)
۸ ماه پیششیرین
00سلام من خیلی رمان رو دوست داشتم با کمال میل منتظر بخش دوم هستم لطفا هر چه زودتر جلد دوم هم بزارید ممنون از قلم خوبتون.
۱۰ ماه پیشم
۱۳ ساله 00خوب اس عالی هست
۱ سال پیش.
۲۴ ساله 11تخیلی... مسخره.... اسکی رفتن از دیگران...و بی مزگیه بینهایت برا بچه ها خوبه بخونین ولی برا رمان بازا بشدت مذخرفه از من به شما نصیحت نخونینش ((هشت ساله رمان میخونم)))))
۲ سال پیشFz
616من به این دلیل که میگن از هیچکسان کپی کرده نمی خونمش . واقعاً متاسفم برای نویسنده هایی که هیچ ایده ای از خودشون ندارن و از رمان دیگران کپی میکنن..... واقعاً متاسفم.
۳ سال پیشمن?
60هوی تویی که نخوندی نظرنده😡 باش. این رمان خیلیم عالی بود😍👍
۲ سال پیشرها یعقوبی
۲۵ ساله 10دقیقا تقلید از هیچکسان بود.البته هیچکسان کجا و این کجا.
۲ سال پیشNima
00رمان خوبی بود در حدی ترسناک نبود که شب خوابت نبره در ضمن کسی می دونه اسم جلد دومش چیه؟
۲ سال پیشمریم
۱۹ ساله 00رمان آنها در تاریکی حضور دارند خیلی قشنگ بود جلد دومش روهم زود تر بذارید
۲ سال پیش???
10مثل رمان هیچکسانه
۲ سال پیشZeynab
00یکی از ترسناک ترین رمانایی بود ک خوندم و خیلیییییی باحال بوددد
۲ سال پیش&&
10رمان عالیییییی بود خیلی خوب ولی اونایی ک میگن کپی از هیچکسان ه تا نظرشون مخالفم درضمن هیچ شباهتی نداشتند و متفاوت بودند همین رمانم خیلی خوب بوددد😍👍👍
۲ سال پیشدانیال
20سلام عالی لطفا قسمت ۲ را هم بزارید
۳ سال پیشSara
۱۹ ساله 30رمان خیلی خوبی بود اون اشخاصی که میگن از رمان هیچکسان کپی شده باید بگم کاملا با نظرشون مخالفم نه داستان رمان یکی بود و حتی اتفاقاتی که در طول رمان افتاد هیچ شباهتی به رمان هیچ کسان نداشت.
۳ سال پیشzahra
۱۲ ساله 26منم فک کنم از رو هیچکسان کپی کرده باشه چون خیلی شبیه بود هم شخصیتاس هم اتفاقاتش فقط اسم شخصیت ها عوض شده بود. درکل بد نبود کنجکاو شدم جلد دوم رو بخونم
۳ سال پیش
سیاوش
00کاملا از هیچکسان تقلید شده بود درسته که اتفاقات فرق میکرد ولی همون بول . ایدن بهراد بود هادی هامون . مهران مسعود و نیما هم سورن بود حتی اخلاق ها هم شبیه بود