داستان درباره ی پسری به اسم آییت جن گیری مشغول بوده و بعد از زیاد شدن ازار و اذیت ، جن گیرییزاره اما اجنه دست از سرش برنمیدارند تا اینکه...

ژانر : ترسناک، جنایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۲ ساعت و ۲۷ دقیقه

مطالعه آنلاین آن ها در تاریکی حضور دارند
نویسنده : سامان

طراحی و صفحه آرایی: رمان فوریو

ژانر : #جنایی #ترسناک ‎

خلاصه :

داستان درباره ی پسری به اسم آییت جن گیری مشغول بوده و بعد از زیاد شدن ازار و اذیت ، جن گیرییزاره اما اجنه دست از سرش برنمیدارند تا اینکه...

مقدمه

داستان درباره ی پسری به اسم آیدن هست که در گذشته به فعالیت جن گیری مشغول بوده و بعد از زیاد شدن ازار و اذیت ، جن گیری رو کنار میزاره اما اجنه دست از سرش برنمیدارند تا اینکه...

_دارم بهت میگم آیدن این یه فرصت طلاییه ، نباید از دستش داد.

کاسه را از روی اپن برداشتم و به طرف گوشه ی اشپزخانه حرکت کردم و کمی از آب داخلش را کنار گاز ، در گوشه ی دیوار ریختم.

نگاهم را از روی اب جاری بر روی موزاییک های سفید گرفتم و با عصبانیت به چهره اش خیره شدم.

_ببین نیما ، واقعا نمیفهمی یا خودت رو زدی به نفهمی ، من از این کار کشیدم بیرون بسه دیگه.

شروع به حرکت کردم و از کنارش گذشتم و به طرف گوشه ی هال راه افتادم .

کنار مبل ، کمی اب در دستم ریختم و روی فرش پخش کردم ، درست در گوشه ی دیوار.

از پنجره نگاهی به جلوی در انداختم و با دیدن آقای فریدی اخم هایم ناخواسته درهم فرو رفت.

_واقعا از این یارو فریدی متنفرم.

نگاهی از گوشه ی چشم به چهره ی بامزه اش انداختم ، لبخند محوی روی لب هایم پدید امد.

به طرف اتاق سمت راست خانه حرکت کردم و واردش شدم.

بی توجه به بهم ریختگی ، به طرف گوشه ی اتاق حرکت کردم.

از کنار تخت خواب تک نفره رد شدم و به اینه ی رو به روی تخت خیره شدم.

دستی به موهای قهوه ایم کشیدم و چشمان سیاهم با رضایت کامل روی بینی و لب های متوسطم در حرکت بود.

ته ریشم را آهسته لمس کردم و چشمکی به تصویر درون اینه زدم.

رو به روی کمد دیواری ایستادم و کمی اب روی زمین ریختم.

چرخیدم و به طرف در خروجی حرکت کردم و از اتاق خارج شدم.

نیما روی مبل زرد رنگ هال ، رو به روی تلویزیون نشسته بود و با دقت به صفحه خیره شده بود.

شانه ای بالا انداختم و به طرف اتاق دیگر حرکت کردم.

با وارد شدنم به اتاق نگاهم دوباره روی رد ناخن های روی دیوار افتاد .

لرزی که در تنم نشست دوباره هواسم را به خودم داد ، بی توجه به مسائل دیگر به طرف در المینیومی گوشه ی اتاق حرکت کردم .

در را باز کردم و وارد حمام شدم و در گوشه ی دیوار باقی مانده ی اب را ریختم.

از حمام بیرون امدم و کاسه را روی کمد لباس هایم گذاشتم و از اتاق خارج شدم.

روی مبل کنار نیما نشستم ، باد سردی که به صورتم خورد لبخند خسته ای را مهمان لب هایم کرد.

نگاهم را از دریچه ی کولر گرفتم و به تلویزیون خیره شدم.

با دیدن فیلم در حال پخش ، با چهره ی خنثی به نیم رخش نگاه کردم.

_این چرت و پرتا چیه اخه نگاه میکنی.

بدون اینکه نگاهش را از صفحه تلویزیون بگیرد ، جوابم را داد :

_من عاشق فیلمای ترسناکم.

پاکت سیگار را از روی میز رو به رویمان برداشتم .

سیگاری روشن کردم ، به پشت تکیه دادم و به فکر فرو رفتم.

من هم عاشق هیجان و تجربه ی حس ترس بودم اما تنها ثمره ی این عشق از دست دادن زندگی عادیم بود.

_راستی قضیه ی این ابی که هر هفته میریزی گوشه ی خونت چیه ؟.

نفسم را بیرون فرستادم و به دود سیگار خیره شدم.

_اب مقدسه ، یه جور حفاظ برای وارد نشدن نیروی شیطانی به داخل خونه.

ضربه ای محکمی به بازوم زد و با شوق به چشمانم خیره شد.

_وای پسر این عالیه ، چه چیز خفنی.

سرم را آهسته تکان دادم و به ساعت مچیم اشاره کردم.

_فکر کنم کلاس داریم نیما.

به ساعت بالای سرمان خیره شد و با استرس از روی مبل بلند شد.

_اوه عجله کن دیر نرسیم .

از سر جایم بلند شدم و به طرف در خروجی خانه حرکت کردم.

_ کتابا داخل اتاق خوابه .

موبایلش را از شارژ کشید و به طرف اتاق خواب حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سوییچ را از روی جاکلیدی برداشتم و از خانه خارج شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله مشغول طی کردن مسیر بودیم ، نگاهی به ورودی دانشگاه انداختم و با خستگی نفسم را بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی یزیدی ، بخاطر نبودن جای پارک من رو دوتا خیابون پیاده کشوندی ، خدا ازت نگذره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند شیطنت آمیزی زدم و وارد دانشگاه شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بهم نگفتی دم در دانشگاه پیادت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حرص به نیم رخم نگاه کرد ، لبخندم به خنده ی کوتاهی تبدیل شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف یکی از نیمکت های آهنی گوشه ی حیاط رفتیم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درخت کاج پیری که پشت نیمکت حضور داشت از تابش نور خورشید ، جلوگیری می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی نیمکت نشستم و بعد از کشیدن خمیازه ی طولانی به پشت تکیه دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اه لااقل جلو دهنت رو بگیر .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی زدم و به پسرا و دخترایی که روی میز های بوفه ی دانشگاه نشسته بودند ، نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیما دوتا شیر کاکائو خیلی میچسبه قبول داری؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به من پای راستش را روی پای چپش انداخت و شروع به ورق زدن کتاب در دستش کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اگه منظورت اینه که خودت میری میگیری که اره خیلی میچسبه و اگه منظورت اینه من برم بگیرم که هوا گرمه مزه نمیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم و به صفحات کتابش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی پرویی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروع به خواندن متن های کتاب کردم که لااقل اگر سر کلاس سوالی ازم میشد ، بتوانم جواب بدهم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اوه اوه ایدن برو تو حالت تدافعی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهش خیره شدم و ابرویی از تعجب بالا انداختم ، قبل از اینکه بتوانم جوابش را بدهم ، یک جفت کفش ابی رنگ دخترانه جلویم ظاهر شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم را با عصبانیت بیرون فرستادم و چشمانم را با حرص بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام اقای امیری و اقای جلیلی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را از روی ساپورت تنگ چسبانش بالا کشیدم و بی توجه به مانتوی کوتاه رنگ جلفش به چهره ی اعصاب خورد کنش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-سلام خانوم حمیدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به نیما که جوابش را داد ، اهسته سرم را تکان دادم و با اخم سرم را در کتاب فرو بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_به پیشنهادم فکر کردین اقای امیری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشتم را محکم فشردم و با اخم های درهمی به چشمان لنز زده ی ابی اش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خانوم گفتم که اشتباه به عرضتون رسوندن ، من این کاره نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب هایش را کمی جلو فرستاد و اهسته سرش را خم کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفتم که پول خوبی بهتون میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگر تحمل حرف های تکراری اش برایم سخت و طاقت فرسا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی نیمکت بلند شدم و رو به نیما کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اقای جلیلی من هرچی به این خانوم میگم متوجه نمیشه لطفا شما بهشون یه چیزی بگین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بی توجه به جفتشان به طرف ورودی ساختمان حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

*

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل راهرو رو به روی تابلوی اعلانات ایستادم و از باد خنک کولر گازی لذت میبردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_احمق من رو با این دختره تنها گذاشتی دوساعت فک زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم و به طرفش چرخیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شما دهن لقی کردی ، خودتم میپیچونیش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را از تابلو گرفت و به طرف راه پله ی پشت سرمان حرکت کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا قبول نمیکنی خب پول خوبی میتونی ازش بچاپی...میری اونجا یه جن احظار میکنی اینا میترسن بعد تمام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گام هایم را با قدم هایش هماهنگ کردم و از پله ها بالا رفتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب هایم را روی هم فشردم و با گذاشتن اولین قدم بر روی طبقه ی دوم به سمتش چرخیدم و جلویش را گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مگه الکیه؟...زندگیم رو واسه چهارتا بچه به خطر بندازم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی خودمان را کنار کشیدیم و سه دختری که از طبقه ی پایین بالا می امدند از کنارمان گذشتند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخرین پله را بالا امد و دستش را روی شانه ام گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونی که فقط بخاطر خودت میگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنارم گذشت و به سمت در کلاس حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبالش راه افتادم و جلوی کلاس با گرفتن گوشه ی استینش به سمت خودم برگردوندمش ، با اضطراب به چشمانش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیما چند وقتیه ازار و اذیتا کمتر شده ، نمیخوام باز با یه مسئله ی بی خود خودم رو بدبخت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را از چشمانم گرفت و باهم وارد کلاس شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف صندلی های اخر کلاس رفتیم و روی دو صندلی در اخرین ردیف نشستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پنجره انطرف کلاس به اسمان خیره شدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه کاری میکنم طرف بیخیالت بشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند قدرشناسانه ای زدم و سرم را تکان دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ورود استاد به کلاس کمی از هم فاصله گرفتیم ، به چهره ی سالخورده و اخموی استاد خیره شدم و با ناامیدی نفسم را بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بازم شروع شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما آهسته خندید که با صدای استاد ساکت شد..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خسته نباشید استاد ، خودم را روی صندلی ول کردم و نفسم را از روی خستگی بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دهنم سرویس شد ایدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از گوشه چشم به نیما نگاهی انداختم که سرش را میان دست هایش گرفته بود و به جزوه ی رو به رویش خیره نگاه می کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم در کلاس چرخید ، همه به طرف خارج از کلاس حرکت می کردند و عده ی محدودی از بچه خرخونای کلاس دور استاد جمع شده یودند و با چابلوسی از استاد سوال میپرسیدند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_هیچوقت فاز اینا رو درک نکردم خدایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نیما نگاه کردم که با انزجار به استاد خیره شده بود ، خنده ی خسته ای کردم و از روی صندلی بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_پاشو بریم هزارتا کار داریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی صندلی بلند شد و با لحن طعنه آمیزی گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شرمنده مهندس بریم که پروژه هاتون عقب افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم و سرم را از روی تاسف تکان دادم و همراه هم از کلاس خارج شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهروی دانشگاه به طرز غیرقابل باوری شلوغ شده بود و میان همهمه ای که صورت گرفته بود اصلا متوجه صحبتای نیما نمی شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به ساعت دیجیتال کنار راه پله انداختم و با دیدن ساعت کمی به سرعتم افزودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیما من اصلا گوش نمیدم چی میگی پس راه بیا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عجله از میان دانشجوهایی که در راه پله بودند گذشتیم و به طبقه ی پایین رسیدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مشت محکمی که به کتفم خورد ، به طرف نیما برگشتم و با چهره ی دردناکی به چشمان عصبی اش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دوساعته دارم برای تو زر میزنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتفم را کمی ماساژ دادم و به طرف خروجی حرکت کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب حالا بنال ببینم چی میگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهش را به طرف گوشه ی حیاط ، روی میز های بوفه ی دانشگاه چرخاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داشتم میگفتم از یه دختره خوشم اومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمی بهش خیره شدم و سپس خنده ی بلندی کردم که باعث شد چند نفری که در نزدیکیمان عبور می کردند با کنجکاوی نگاهمان کنند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرت نگو پسر بیا بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتابش را محکم به سینه ام کوبید و به طرف بوفه حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_وایسا الان میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کتاب را میان دست هایم فشردم و با حرص به حرکاتش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف اولین میز که دو دختر مشغول خوردن نوشیدنیشان بودند ، حرکت کرد و کنارشان ایستاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کمی حرف زدن یکی از دخترها از روی صندلی پلاستیکی سفید رنگش بلند شد و همراه نیما به طرف دیوار کنارشان که خلوت تر از بقیه جاهای دانشگاه بود ، رفتند و کنار درختی ایستادند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عصبانیت دستی به موهایم کشیدم و نفسم را بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن دوباره خانم حمیدی ، اخم هایم ناخواسته درهم فرو رفت و صورتم را به طرف دیگری چرخاندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما بعد از یک صحبت طولانی کاغذی را به سمتش گرفت و دختر بعد از مکثی کاغذ را گرفت و داخل جیب مانتوی سیاه رنگش گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام اقا ایدن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قدرت پلک هایم را روی هم فشردم و بی توجه به لحن زننده اش به طرفش چرخیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام خانم حمیدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متوجه سردی لحنم شد ، لبخند زورکی ای زد و سرش را اهسته تکان داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_البته بگین بهار راحت ترم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی بالا انداختم ، با پوزخندی نگاهم را از نگاه دلخورش گرفتم و به نیما که به این سمت می امد ، خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب اونجوری من ناراحتم و بازم میگم از دست من کاری برنمیاد ، روز خوش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سرعت به سمت نیما حرکت کردم ، بدون توجه به صدا زدن هایش دست نیما را با قدرت گرفتم و به طرف در خروجی حرکت کردیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ اخ دستم شکست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حقته پسره ی دختر باز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابرویی از روی شیطنت بالا انداخت و به عقب اشاره کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره من دختر باز ولی تو چی که دختره همینجوری ایدن ایدن میکرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را بالا اوردم و به نشانه ی عق زدن جلوی دهانم گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_من از اینجور دخترا متنفرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بیخیالی سرش را تکان داد و از دانشگاه خارج شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به پیاده رو نگاهی کرد و با چهره ی درهمی به سمتم برگشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میشه من همینجا بمونم تا ماشین رو بیاری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما را سر خیابانی که خانه اش در ان قرار داشت پیاده کردم و با سرعت به سمت خانه خودم حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها پنج خیابان بین خانه هایمان فاصله است و همین باعث میشود که مدام در خانه ی یکدیگر باشیم. با لرزیدن جیب شلوارم ، تلفنم را از جیبم در اوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به سوپر مارکت بسته ی سر کوچه انداختم و با عصبانیت مشت محکمی روی فرمان فرود اوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با پیچیدن داخل کوچه ، تماس را وصل کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_الو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_زهرمار ، میدونی چقدر زنگ زدم بهت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی روی لب های خشکم نشست ، ماشین را رو به روی اپارتمان نگه داشتم و خاموش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نه والا ، بگذریم...چطوری ، چه خبرا؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ماشین پیاده شدم و در را محکم بستم ، بعد از زدن دزدگیر به طرف در ورودی حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی احمقی...دارم میام اون سمت ، خونه ای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را باز کردم و وارد حیاط شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به گلبرگ های خشکیده ی گل های رز روی سنگ فرش های حیاط ، مسیر را به طرف در چوبی اپارتمان طی کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره فقط مهران ، یه پاکت سیگارم سر راه واسه ی من بگیر ، مغازه بسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیچیدن نفس عصبی اش در تلفن ناخواسته لبخند محوی را روی لب هایم پدیدار کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باشه اما فکر نکن بازم پولش رو نمیگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم و تلفن را بدون خداحافظی قطع کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل اسانسور رفتم و دکمه ای که عدد پنج را نمایش میداد ، فشردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایم با اهنگ ملایمی که در محیط پخش شده بود ، روی کف اهنی اسانسور ضرب های هماهنگی گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اینه خیره شدم و دستی به موهای نیمه بلندم کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ایستادن اسانسور گامی به جلو برداشتم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را پایین انداختم و زیرلب اهنگی را زمزمه کردم ، با باز شدن در سرم را بالا گرفتم و با دو چشم عصبی رو به رو شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به بیژامه اش انداختم و بعد از ان تی شرت گشاد سیاه رنگش ، به زور جلوی خنده ام را گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_سلام اقای فریدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم هایش را درهم کشید و موهای سفید روی پیشانی اش را با حرکت عصبی ای به عقب هدایت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ چه سلامی چه علیکی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروی راستم را به علامت تعجب بالا فرستادم و از اسانسور خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قامت خمیده اش را به طرف در خانه ام کشاند و انگشت اشاره اش را به طرف در کرمی رنگ گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه خبره این تو؟...چندتا خانوار اینجا زندگی میکنن؟.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صحبتایش ، عرق سردی روی کمرم نشست و صدای قورت دادن اب دهانم در گوشم پیچید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چطور مگه چیزی شده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دندان های مصنوعی اش را روی هم فشرد و دست به سینه ، به نگاه مضطربم خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صدای جیغ و داد ، زن و بچه میومد از خونتون بعدشم که انگار بمب ترکوندن...خواب واسه ی من نذاشتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را با شرمندگی تکان دادم و کلید را از جیبم در اوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چشم دیگه تکرار نمیشه من رسیدگی میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسش را با عصبانیت فوت کرد و به طرف واحد رو به رویی رفت و بعد از داخل رفتن ، در را با شدت بهم کوبید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید را وارد در کردم ، دستم از عصبانیت مشت شد و دندان هایم را محکم روی هم فشار دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مرتیکه مفنگی سرپیری معرکه میگیره ، خوبه مدیر ساختمونه ، خداروشکر به پست های بالاتری دست پیدا نکرده بود وگرنه دیگه خدا رو بنده نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را با کردم و با دیدن وضع خانه ، زانوهایم لرزید و روی زمین فرود امدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناله ای کردم و در را بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبل ها برعکس چپه شده بودند و فرش به طرف کنج خانه ، پشت و رو جمع شده بود و شیشه ی میز رو به روی تلویزیون شکسته بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تف به ذات هرچی جنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبل را به سمت دیوار کشیدیم و بعد از مرتب شدن خانه ، خودم را از خستگی روی مبل پرت کردم و خمیازه طولانی کشیدم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهران خدایی دمت گرم ، ادم یه دست و یه پا نداشته باشه اما یه پسر دایی مثل تو داشته باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنارم نشست و نگاه عصبی ای بهم انداخت ، بی توجه به حالتش دست دراز کردم و از روی عسلی کنار مبل ، پاکت سیگارم را برداشتم و بعد از روشن کردن یک نخ ، پاکت رو کنارم روی مبل گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ضربه ای که پشت گردنم خورد ، دود را با سرفه بیرون فرستادم و به سمتش چرخیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چته..چرا میزنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و کیسه ی اشغالی که خورده شیشه داخلش بود را برداشت و به طرف اشپزخانه رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_صدبار گفتم بدون خداحافظی قطع نکن ، بدم میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهایم را کمی بالا فرستادم و سوت کشیده ای زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مهندس مهران رحیمی ، فردی باکلاس و متشخص است.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خنده ی بلندی سر دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خوردن بالشت کوچکی به صورتم به طرفش برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کنار مبل عبور کرد و دوباره وارد اشپزخانه شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی مبل بلند شدم و به طرفش راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چقدر سخت میگری مهران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد اشپزخانه شدم و تکیه ام را به اپن دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل فنجانش کمی قهوه ریخت ، به طرفم چرخید و به کابینت سفید پشت سرش تکیه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_حقا که الاغی ، ناسلامتی سه سال ازت بزرگترم ، خودتم که 25 سالته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را کمی تکان دادم و چشمانم را در حدقه چرخاندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یه کار واسه تو و نیما پیدا کردم داخل شرکت رفیقم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سیگارم را در جاسیگاری کریستالی کنارم خاموش کردم و بهش خیره شدم که یعنی ادامه بدهد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_مطابق با رشتتونه ، کارای کامپیوتری میکنید دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و تکیه ام را از اپن گرفتم و به طرفش حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دمت گرم ، جبران میکنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را تکان داد و جرعه ای ازقهوه اش را نوشید ، یک فنجان هم برای خودم قهوه ریختم و کنارش ایستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_میدونی ایدن کلا ادم عجیب و اعصاب خوردکنی هستی ، این قضیه جن و جنگیری به کنار ، اخه احمق تو چایی تو این خونه واموندت نداری بعد قهوه داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم و بعد از نوشیدن کمی از قهوه ام ، فنجان را روی کابینت گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب نیما رو که میشناسی ، چایی نمیخوره ، اینم اون اورده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را با حالت مسخره ای تکان داد و فنجان خالی اش را کنار فنجانم گذاشت و به طرف هال حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اره...چرا خودم حدس نزدم ، کلا خاک تو سرت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم که با بلند شدن سه بار زنگ خانه پشت سرهم به طرف ایفون حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن چهره ی نیما ، گوشی را برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_باز که تویی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد و دوباره زنگ را فشرد ، کمی گوشی را از گوشم دور کردم و با قیافه درهمی به مانیتور کوچک ایفون خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لعنت بهت گوشم کر شد ، بیا بالا کلید بالا رو که داری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باز کردن در به طرف مهران حرکت کردم و کنارش روی مبل نشستم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن فیلم در حال پخش ابرویی بالا انداختم و با لبخند مرموزی به سمتش برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_واستا نیما داره میاد الانم که نزدیک شبه ، فیلم رو ببینه میگرخه میخندیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد ، سرش را اهسته تکان داد و فیلم را استوپ زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

**

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران تلویزیون را خاموش کرد و کنترل را روی میز گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چه ترسناک بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما در تاریکی خانه سرش را مدام به اطراف میچرخاند و با اضطراب نفس می کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داستانشم براساس واقعیت بود مهران.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده از سر جایم بلند شدم و به نیما خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نترس بابا ، من هستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگرانی اش شدت گرفت و با حالت عصبی به پشت تکیه داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دقیقا چون تو هستی من نگرانم ، عجب غلطی کردم خدا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران قهقه ی بلندی زد و بلند شد به طرف پنجره رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرده حریر زرد رنگ را لمس کرد و به بیرون خیره شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف اشپزخانه راه افتادم تا بساط شام را علم کنم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این عادت همیشگی من و مهران بود که نیما را تا سرحد مرگ بترسانیم ، لذت اینکار از خوابیدن هم برایمان بیشتر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم و سرم را اهسته تکان دادم ، در سفید رنگ یخچال قدیمی گرفتم و با فشاری بازش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به یخچال انداختم و خالی بودنش لبخندم را کش اورد و سرم را با تاسف پایین انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و به طرف هال چرخیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_بچه ها شام چی میخورین؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران و نیما نگاهی به همدیگه انداختن و خنده ی اهسته ای کردند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چیزی تو خونت پیدا میشه اصن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی روی لب هایم نقش بست و رو به مهران چشمکی زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_تخم مرغ میزنم کیف کنید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما چهره اش را درهم فرو برد و روی مبل دراز کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_املت بزن لااقل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه دوباره ای به یخچال انداختم و با خنده سرم را بالا اوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_یدونه گوجه هست که سکته ناقص زده کج شده نصفشم خرابه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیما نگاه خنثی بهم انداخت و با صدای خنده ی مهران بهش خیره شدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-لعنت بهت یعنی ایدن...الان زنگ میزنم چند پرس غذای درست حسابی بیارن اینا چیه میخوای به خوردمون بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده در یخچال را بستم و به لباسشویی کنارش تکیه دادم و به مهران که با تلفنش ور میرفت خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_نیما اون پاکت سیگار رو بنداز.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاکت را از روی مبل کنارش برداشت و به سمتم پرت کرد که وسط راه روی زمین افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم را بیرون فرستادم ، بهش خیره شدم که با بیخیالی سری تکان داد و چشمانش را بست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف پاکت حرکت کردم ، خم شدم تا برش دارم که با حرکت چیزی داخل اتاق به سرعت به طرف اتاق چرخیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با احساس سرما دست هایم را بهم مالیدم و نگاه گذرایی به بچه ها انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گفتن قضیه فقط نگرانشون میکردم ، باید خودم اوضاع را درست میکردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقوی اشپزخانه را از روی اپن برداشتم و با قدم های اهسته و نامطمئن به طرف اتاق راه افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقو را پشتم بردم و با دست دیگرم چارچوب اهنی در را لمس کردم و وارد شدم، دمای پایین اتاق توجه ام را جلب کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهای دستم از شدت سرما سیخ شد ، با نگاهم در نور کم اتاق مشغول گشت زدن شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را ارام به سمت کلید برق بردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با زدن کلید ، چراغ هیچ واکنشی نشان نداد که اضطرابم را دوبرابر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حس کردن جسمی در تاریکی به گوشه ی انطرف اتاق خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای نفس خش دار و کشیده ی عصبی ای به گوشم رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را به طرف گوشه دیگر اتاق ، کنار تخت خواب انداختم که متوجه شخص دیگری نشدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تپش های دیوانه وار قلبم ، برای ثانیه ای ترس را در وجودم پخش کرد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و شروع به خواندن دعا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا دو خط از دعا را خوانده بودم که با بیرون امدن شخص بلند قدی از همان گوشه ی تاریک لکنتی از ترس به جانم افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سفیدی چشمانش که به سرخی میزد در همین نور کم اتاق دیده میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدم دیگری که به سمتم برداشت متوجه ی ردای سیاه تنش شدم که اندازه یک وجب از سطح زمین فاصله داشت ، چهره اش در تاریکی گم شده بود اما فقط چشمان عجیبش که با عصبانیت شدیدی بهم خیره بود ، پیدا بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اب دهنم را قورت دادم و تندتر از قبل شروع به خواندن دعا کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان دوباره به طرف عقب رفت و در تاریکی محو شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با حس کمتر شدن سرما ، دستم را ه طرف کلید برق بردم و فشردمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با روشن شدن اتاق نفسی از روی اسودگی بیرون فرستادم و دستم را روی قلبم گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما با دیدن رد ناخن عمیقی روی گچ دیوار ، درست در قسمتی که شخص بلند قامت در انجا محو شد ، وجودم به لرزه در امد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای مهران ، نفس عمیقی کشیدم و سعی در مخفی کردن ترسم کردم ، اما انچنان موفق نبودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفسم را بیرون فرستادم و بعد از خاموش کردن برق اتاق ، بیرون رفتم و در را محکم بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_دیشب تو یکیشون رو داخل خونه دیدی و چیزی به من نگفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی حوصله پتو را روی صورتم کشیدم و جوابی ندادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان پتو از روی صورتم کشیده شد ، با ترس چشمانم را باز کردم که نگاهم به نیما افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_شانس اوردی مهران اینجا نیست وگرنه جفتمون رو میزد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کردم و نگاهم را کمی در اطراف چرخ دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چرا تورو بزنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی تشک بلند شد و پتوی پیچیده شده ی دور پایش را به طرف بالشتش انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_اخه ادم نیستین که ، جفتتون رد دادین من بدبختم نمیدونم گناهم چیه شماها رفیق منید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالشت مهران را از سر جایش برداشتم و روی صورتم گذاشتم تا نوری که از پنجره وارد خانه میشد ، به چشمانم نخورد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_راستی ایدن مهران قبل از رفتن بهم یه چیزی گفت بهت بگم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بالشت را از روی صورتم برداشتم و در حالی که خمیازه میکشیدم بهش خیره شدم که داخل اشپزخانه مشغول گشتن در کابینت ها بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_چی گفت...اه صدای تق تق اون بی صاحبارو در نیار سردرد گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ای کرد و در اخرین کابینت را محکم تر بست و به طرف اپن حرکت کرد ، شیشه ای که داخلش قهوه بود را روی اپن گذاشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_گفت که اقای الاغ تا لنگ ظهر نخواب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده اش شدت گرفت و در حالی که اشک گوشه ی چشمش را پاک میکرد ، ادامه داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_و اینکه امروز بعداظهر بری خونش .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیافه خنثی به خود گرفتم و از سرجایم بلند شدم ، روی تشکم نشستم و به شیشه قهوه خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خیلی ادم کثیفی هستی تو که میدونستی قهوه تو کدوم کابینته چرا انقدر سروصدا کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخند کش داری زد و دست هایش را روی سنگ اپن گذاشت ، کمی خودش را به سمتم خم کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_داشتم کرم میریختم بیدار بشی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لب هایم را از حرص روی همدیگه فشردم و بالشت را به نشانه پرتاب کردن بالا بردم که سریع سرش را دزدید و پشت اپن قایم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خنده ی پر از حرصی کردم و دوباره بالشت را در بغلم گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_خب چرا مهران گفت که برم خونش ، تو نمیدونی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرش را کمی از زیر اپن بالا گرفت و بعد از اینکه خیالش راحت شد خودش را کامل بالا کشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دست راستش را روی چانه اش گذاشت و حالت متفکری به خود گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ببین من فضول نیستم اما شما خاندانی موقع صحبت با تلفن عربده میزنید ، مهرا ن صبح پشت تلفن یه ایل از خاندان محترمه را دعوت کرد خونش و شمام برای حمالی لازم داره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از زدن حرفش خنده ی بلند دیگری کرد که باعث شد ناخوداگاه من هم خنده ام بگیرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راست میگفت ، تمام خانواده ی من و البته خود من موقع صحبت با تلفن صدایمان به طرز افتضاحی بلند میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم را تکان دادم و از سر جایم بلند شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_ تا من صورتم رو میشورم دوتا قهوه درست کن نیما.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اهسته چشمانم را باز کردم و به صفحه ی روشن تلویزیون خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیازه ی طولانی ای از روی خستگی کشیدم ، دستم را دراز کردم و کنترل را از پایین مبل برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نشستنم روی مبل ، تلویزیون را خاموش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را سمت پنجره چرخاندم ، با دیدن هوا که رو به تاریکی میرفت ، با جهشی از سر جایم بلند شدم و به ساعت بالای مبل خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن ساعت شش و نیم ، با استرس به طرف اتاق دویدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران من را میکشت که با وجود آن همه تاکیدی که به نیما کرد دیر میرسیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ظهر بعد از رفتن نیما پلک هایم گرم شد و از روی بیکاری خواستم چرت کوتاهی بزنم اما انگار دنیارا آب برد و مرا خواب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شلوار کتان سیاه رنگم را از روی زمین برداشتم و با سرعت پا کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به طرف تخت حرکت کردم و بلوز سفید رنگم را از رویش برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دیدن لکه ی قهوه روی لباس با حرص نفسم را بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به عقربه های کوچک ساعت رومیزی زرد رنگ ، روی پاتختی افتاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همین چندلحظه ی کوتاه یک ربع شد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم به پایین تخت افتاد ، چنگی به پیراهن سرمه ای گوله شده ی پایین تخت زدم و با استرس واضحی در حرکاتم به تن کردمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکمه هایش را تند تند بستم و بعد از پا کردن جورابم ، از اتاق خارج شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تلفنم را با سرعت از روی اپن برداشتم و به طرف در حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در را باز کردم ، خم شدم و کفشم را پوشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کلید خانه و ماشین را از روی جاکلیدی برداشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرخیدم و نگاهی به خانه انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از بهم ریختگی اش لحظه ای چهره ام درهم فرو رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خدا..چرا من انقدر شلخته ام؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دستم را به طرف کلید برق بردم و فشردمش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لحظه ی اخر حرکت جسمی به داخل اتاق خواب ، شوک شدیدی بهم وارد کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در تاریکی مطلق خانه سکوت وحشتناکی پیچیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به کمک نوری که از چراغ های راه پله به داخل میتابید ، قسمتی از خانه را میدیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای قدم برداشتن شخصی ، سریع عقب گرد کردم.و در را با ترس محکم بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای بلند در ، به خودم امدم و به در خیره ماندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان صدای بلند دیگری به گوش رسید ، انگار کسی از داخل خانه مشت محکمی روی در نشاند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اب دهنم را قورت دادم و چشمانم را بستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای شکستن شیشه از کنارم با ترس به سمت صدا چرخیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریدی با همان لباس های داغون همیشگی اش ایستاده بود و با ترس بهم خیره شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به لیوان شکسته ی روی سرامیک های سفید رنگ زیر پایمان خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرخی شربتی که در حال در لیوان بود روی زمین پخش شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوباره به چهره اش خیره شدم که گویی قدرت حرف زدن را نداشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مگر چه دیده بود که اینگونه مسخ شده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به عقب چرخیدم و با دیدن رد ناخن های عمیقی روی دیوار نفس من هم برای ثانیه ای حبس شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نزدیک تر رفتم و بهش خیره شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره های کوچک خونی که روی رد ناخن ها بود برای لحظه ای حالم را بد کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به فریدی به طرف اسانسور حرکت کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از مدت های طولانی اینبار شانس به یاری ام آمد و اسانسور در طبقه ی خودمان بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وارد شدنم دکمه همکف را فشردم و سرم را به آینه چسباندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بغض نشسته در گلویم حالم را دگرگون ساخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه به موزیک اعصاب خوردکنی که در فضا پیچیده بود ، نفسم را بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قطره ی اشک کوچکی از میان پلک هایم بر روی گونه هایم جاری شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمانم را باز کردم و با دیدن شخص بلند قدی در آینه که پشت سرم ایستاده بود ، با ترس به عقب چرخیدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با رو به رو شدن با فضای خالی اسانسور ، آب دهانم را با استرس شدیدی قورت دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تپش های دیوانه وار قلبم ، در موسیقی که در محیط پیچیده بود ، گم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکری که در سرم نشست ، آهسته و لرزان سرم به عقب چرخاندم و در آینه نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عادی بودن اوضاع ، نفسم را با اسودگی بیرون فرستادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید به دلیل خستگی زیاد توهم زده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناگهان صدای تق تقی از پشت سرم بلند شد ، نگاهم را از اینه گرفتم و به طرف صدا برگشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یکباره اسانسور از حرکت ایستاد و اینبار صدای تق تق ها بلندتر شد و تا عمق جانم رسوخ کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ترس شدیدی سر تا پایم را به لرزه در اورد ، دستم را در جیب عقب شلوارم فرو کردم و با حس کردن چاقوی ضامن دار ، لبخند محوی روی صورتم پدیدار شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا حدودی خیالم جمع شد که اگر چیزی بهم حمله می کرد میتوانستم از خودم دفاع کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با قطع شدن صدا ، سکوت عجیبی جو متشنج را فرا گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنها صدای موجود ، نفس های عمیق امیخته با ترسم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقو را از جیبم در اوردم و بازش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_لعنت بهت چی از جونم میخوای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چاقو را محکم تر فشردم و خودم را به اینه ی پشت سرم چسباندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

_جونت رو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای کلفت و ترسناکی از پشت سرم به عقب چرخیدم و باز فرد قد بلندی را پشت سرم دیدم اما اینبار با برگشتنم به عقب ، چراغ های اسانسور خاموش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم و چاقو را کمی بالا تر گرفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تاریکی همه چیز را فرا گرفته بود و هیچ چیز قابل رویت نبود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جرقه ای در ذهنم زده شد ، چرا از اول همینکار را نکردم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سعی کردم به خودم مسلط شوم ، با چند نفس عمیقی که پشت سرهم کشیدم ، تنفسم را به حالت عادی بازگرداندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیر لب شروع به خواندن دعایی که در ذهنم نقش بسته بود ، کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تقریبا سه چهارم از متن دعا را خوانده بودم که برق اسانسور برگشت و در با صدای اهسته ای باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبخندی زدم و دست از خواندن دعا کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گامی به بیرون برداشتم و نگاهم را در سالن ورودی چرخاندم ، با عادی بودن اوضاع ، به طرف در خروجی ساختمان دویدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشین را کمی پایین تر از خانه مهران پارک کردم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیاده شدم و در را بستم ، با زدن دزدگیر سویچ را در جیبم گذاشتم و در پیاده رو شروع به قدم زدن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با گرفتن کام عمیقی از سیگارم ، تهش را داخل سطل اشغال عمومی که در کنار پیاده رو گذاشته شده بود ، انداختم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهم را روی ماشین هایی که کنار خیابان پارک شده بودند ، چرخاندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حتی جای سوزن انداختنم هم باقی نمانده بود چه برسد به پارک ماشین دیگری.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به روی خانه ی ویلایی شیکی ایستادم و نگاهم را روی سنگ های تزئینی خانه چرخاندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهران همیشه عاشق رنگ قهوه ای بود ، برای همین سنگ هایی که در نمای خانه اش به کار برده بود را به همین رنگ زده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیاوش

    00

    کاملا از هیچکسان تقلید شده بود درسته که اتفاقات فرق میکرد ولی همون بول . ایدن بهراد بود هادی هامون . مهران مسعود و نیما هم سورن بود حتی اخلاق ها هم شبیه بود

    ۲ روز پیش
  • fatii

    00

    خیلی واضح از رمان هیچکسان تقلید شده بود و حتی اشخاص و روحیه ان ها هم هیچ تغییری نکرده بود

    ۷ ماه پیش
  • paradox

    ۱۹ ساله 00

    واقعا خفن و ناب بود:)

    ۸ ماه پیش
  • شیرین

    00

    سلام من خیلی رمان رو دوست داشتم با کمال میل منتظر بخش دوم هستم لطفا هر چه زودتر جلد دوم هم بزارید ممنون از قلم خوبتون.

    ۱۰ ماه پیش
  • م

    ۱۳ ساله 00

    خوب اس عالی هست

    ۱ سال پیش
  • .

    ۲۴ ساله 11

    تخیلی... مسخره.... اسکی رفتن از دیگران...و بی مزگیه بینهایت برا بچه ها خوبه بخونین ولی برا رمان بازا بشدت مذخرفه از من به شما نصیحت نخونینش ((هشت ساله رمان میخونم)))))

    ۲ سال پیش
  • Fz

    616

    من به این دلیل که میگن از هیچکسان کپی کرده نمی خونمش . واقعاً متاسفم برای نویسنده هایی که هیچ ایده ای از خودشون ندارن و از رمان دیگران کپی میکنن..... واقعاً متاسفم.

    ۳ سال پیش
  • من?

    60

    هوی تویی که نخوندی نظرنده😡 باش. این رمان خیلیم عالی بود😍👍

    ۲ سال پیش
  • رها یعقوبی

    ۲۵ ساله 10

    دقیقا تقلید از هیچکسان بود.البته هیچکسان کجا و این کجا.

    ۲ سال پیش
  • Nima

    00

    رمان خوبی بود در حدی ترسناک نبود که شب خوابت نبره در ضمن کسی می دونه اسم جلد دومش چیه؟

    ۲ سال پیش
  • مریم

    ۱۹ ساله 00

    رمان آنها در تاریکی حضور دارند خیلی قشنگ بود جلد دومش روهم زود تر بذارید

    ۲ سال پیش
  • ???

    10

    مثل رمان هیچکسانه

    ۲ سال پیش
  • Zeynab

    00

    یکی از ترسناک ترین رمانایی بود ک خوندم و خیلیییییی باحال بوددد

    ۲ سال پیش
  • &&

    10

    رمان عالیییییی بود خیلی خوب ولی اونایی ک میگن کپی از هیچکسان ه تا نظرشون مخالفم درضمن هیچ شباهتی نداشتند و متفاوت بودند همین رمانم خیلی خوب بوددد😍⁦👍👍

    ۲ سال پیش
  • دانیال

    20

    سلام عالی لطفا قسمت ۲ را هم بزارید

    ۳ سال پیش
  • Sara

    ۱۹ ساله 30

    رمان خیلی خوبی بود اون اشخاصی که میگن از رمان هیچکسان کپی شده باید بگم کاملا با نظرشون مخالفم نه داستان رمان یکی بود و حتی اتفاقاتی که در طول رمان افتاد هیچ شباهتی به رمان هیچ کسان نداشت.

    ۳ سال پیش
  • zahra

    ۱۲ ساله 26

    منم فک کنم از رو هیچکسان کپی کرده باشه چون خیلی شبیه بود هم شخصیتاس هم اتفاقاتش فقط اسم شخصیت ها عوض شده بود. درکل بد نبود کنجکاو شدم جلد دوم رو بخونم

    ۳ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.