هیچوقت به اونیکه میبینی باور نداشته باش همیشه واقعیت ناشی از حقیقت نیست توی ذهن همه ی ما یه رازایی هست ... یه رازایی که هیچ کس ازش خبرنداره.... آره درسته عین همون چیزایی که توی ذهنته و فقط خودت ازشون باخبری... گاهی هم یه دشمنایی هستن به اسم خانواده که میفتن به جونتو ذره ذره وجودتو میخورن... جوری که مثل پرنسس بزرگت کنن و در اصل اخرش میخوان نقشه ی نابودیتو بکشن.... اما چرا ...؟ که حین این که دوستت داره ،واسه نابودی تو نقشه میکشه!؟ من پرستارم : دختری که با زورگویی های عموش بزرگ شده ...و برای رسیدن به اهدافش میجنگه .... دختری که همیشه جسوره و هیچکس و هیچ چیز نمیتونه مانع لبخندش بشه.... من همونیم که فکر میکنن آبروی خانواده رو میبره .... اما همونجور که گفتم واقعیت،حقیقت نیست.... یه شک هایی این بین وجود داره .... یه رازایی که بعد ۲۵ سال پرده ازش برداشته شده و قراه خیلی چیزارو معلوم کنه....

ژانر : عاشقانه، اجتماعی

این رمان به صورت آنلاین در حال انتشار است و به مرور قرار داده میشود. شما میتوانید برای خواندن این رمان روی دکمه زیر کلیک کنید تا به صفحه مخصوص رمان منتقل شوید

شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.