رمان غوطه در گرداب به قلم م.صالحی
این رمان عاشقانه درباره ی دختری هست که در مسیر زندگی اش اتفاقات زیادی براش می افته...
ژانر : عاشقانه
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۱ دقیقه
ژانر: #عاشقانه
خلاصه :
این رمان عاشقانه درباره ی دختری هست که در مسیر زندگی اش اتفاقات زیادی براش می افته...
با عجله وارد ساختمان شد و توسط آسانسور خود را به طبقه ی پنجم رساند ، عجله ی که داشت کاملاً در حرکات و رفتارش مشهود بود و میخواست خود را زود به مقصدش برساند ، طبقه ی پنجم از آسانسور خارج شد و سریع به سمت واحد ۱۰ رفت و زنگ را فشرد ، برای اینکه اهالی خانه زودتر در را باز کنند چندین بار پشت سر هم زنگ را زد که بالاخره در توسط جوانی همسن خودش گشوده شد و معترضانه گفت : چه خبرته ؟ مگه سرآوردی ؟
جوان عجولانه گفت : پیداش کردیم سامیار ، پیداش کردیم .
سامیار ابروی در هم کشید و گفت: آدالان ؟؟؟
- نه ، خواهرش .
- کجاست ؟
- توی آسایشگاه بیماران روانی بستریه .
سامیار متعجب گفت : آسایشگاه ؟ اونجا برای چی ؟
- نمی دونم ، رفته بودم روزنامه بگیرم واسه ت ، داشتم روزنامه ها را ورق می زدم که عکسش را توی روزنامه دیدم ، بیا ببین .
و روزنامه را که در دست داشت به سمت سامیار گرفت، سامیار با دیدن عکس گفت : آره، خودشه .
- با شماره ی که زیرش نوشته تماس گرفتم گفتم من صاحب این عکس را می شناسم ، آدرس آسایشگاه را گرفتم و اومدم اینجا .
- صبر کن حاضر بشم
- تو ماشین منتظرتم
- کامران با ماشین من می ریم ، ماشینت را ببر تو پارکینگ.
- باشه .
سامیار به داخل برگشت و خیلی زود حاضر شد ، کامران کنار سانتافه مشکی سامیار انتظارش را می کشید که با آمدن سامیار هردوسوار شدند و از پارکینگ خارج شدند .
اجازه ی ورود با ماشین را به آنها ندادند ، ناچارا از ماشین پیاده شدند و وارد حیاط بزرگ و زیبای آسایشگاه شدند، حیاطی بزرگ با درختانی سر به فلک کشیده که با ترتیب زیبای کنار هم ایستاده بودند و شمشادهای که خیلی زیبا هرس شده بود، سامیار نگاهی به اطرافش انداخت و گفت : خوبه ، خوشم اومد ، آسایشگاه زیبایه ، از اونچه که از آسایشگاه توی ذهنم بود کلی فرق داره .
- انگاری هتل هیلتون .
وارد ساختمان شدند ، نیمه ی کریدور را که پیمودند به ایستگاه پرستاری رسیدند .
- سلام خانم ،روزتون بخیر .
پرستار از جا برخواست و گفت : سلام بفرمایین .
سامیار روزنامه را مقابل پرستار گذاشت و گفت : ما این دختر را می شناسیم .
پرستار متعجب گفت : واقعا ؟
- اسمش آیلار ، خواهر دوستمون .
روان پرستار مکثی کرد و گفت : شما باید با آقای دکتر قانعی صحبت کنید ، اتاقشون انتهای همین کریدور ، سمت چپ ، اسمشون هم روی در هست .
- ممنون .
و هردو به راه افتادند ، دکتر قانعی مشغول صحبت با تلفن بود که ضرباتی به در خورد .
- بفرمایین .
سامیار و کامران وارد اتاق شدند ، دکتر با اشاره ی سر عذرخواهی کرد تا صحبتش را با کسی که پشت خط بود تمام کند .
- پس بیا خودت کارای هماهنگیش را انجام بده . منم واسه ت آرزوی موفقیت می کنم . فعلا خداحافظ .
تلفن را گذاشت و گفت: عذر می خوام ، بفرمایین .
- سلام آقای دکتر
- سلام بفرمایین
سامیار جلوتر رفت و ضمن اینکه دستش را برای دست دادن جلو می برد گفت : رفعت هستم، سامیار رفعت و دوستم کامران رضایی
دکتر دستش را جواب داد و گفت : خوشوقتم . چه کمکی می تونم بهتون بکنم ؟
سامیار روزنامه را به دکتر نشان داد و گفت : ما این دختر را میشناسیم .
دکتر خوشحال و ناباور گفت : واقعا ؟ پس شما بودید تماس گرفته بودید ؟
- دوستم کامران تماس گرفته بود .
- دکتر نیکان حتما از شنیدن این موضوع خیلی خوشحال میشه . بفرمایین بنشینید .
هردو نشستند و دکتر هم پس از نشستن گفت : می تونم بپرسم چه نسبتی با اون دختر دارید ؟ می بخشید اسمش چیه ؟
سامیار و کامران نگاهی به انداختند وسامیار گفت : اسم کی ؟
- همین دختر خانم ؟
- اسمش آیلار ، آیلار برای چی اینجاست ؟ کی اون را آورده اینجا ؟؟
- یک ماه قبل جنگلبانا در حالی که زخمی بوده و سرگردون از توی جنگل پیداش کردن و به پلیس تحویلش دادن، چون هیچ مدرک شناسایی باهاش نبوده و هویتش مشخص نبود ما عکسش را توی روزنامه چاپ کردیم تا اگر کسی می شناستش بهمون خبر بده که خداروشکر بالاخره این اتفاق افتاد. می بخشید شما خانواده ی این دختر را می شناسید ؟
سامیار بی توجه به سوال دکتر گفت : متوجه نمی شم ، یعنی خودش از اسم و رسمش حرفی نزده ؟
- از وقتی آوردنش اینجا حتی یه کلمه هم حرف نزده ، گویا اتفاقی که واسه ش افتاده او را دچار شوک شدیدی کرده که باعث شده قدرت تکلمش را از دست بده ، گاهی مدتها یه جا می شینه و به یه نقطه زل می زنه ، گاهی هم دچار حمله ی خشونت بار می شه و به اطرافیانش حمله می کنه که مجبور می شیم با آرامبخش های سنگین ساکتش کنیم ، گاهی اوقات به حضور مردا هم توی اتاقش حساس می شه و واکنش پرخاشگری نشون می ده ، راستی نگفتید شما چه نسبتی باهاش دارید ؟
سامیار مکثی کرد و گفت : از دوستای برادرش هستیم ، این خواهر و برادر تقریبا یک ماه قبل با هم رفتن مسافرت ولی بعد غیبشون زد ، ما هم نمی دونیم چه اتفاقی واسه شون افتاده ،خیلی دنبالشون بودیم تا پیداشون کنیم ، تا امروز صبح که عکس آیلار را توی روزنامه دیدیم ، می تونیم آیلار را ببینیم ؟
- بله حتما . بفرمایین من شما را راهنمایی می کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه از اتاق بیرون آمدند و به سمت پله ها می رفتند که صدای مردی را از پشت سر شنیدند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقای دکتر قانعی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر سه به سمت صاحب صدا چرخیدند دکتر قانعی با دیدن مرد جوانی که صدایش زده بود ، با شوق گفت : دکتر نیکان ، چه به موقع اومدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ، می دونی این آقایون، اون دختر را می شناسن . آقای رفعت از دوستان برادر اون دختر هستن . آقای رفعت ایشون هم دکتر نیکان هستن ، روانپزشک آیلار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر نیکان متعجب گفت : آیلار ؟!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیارجوابش را داد : اسمش آیلار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر قانعی گفت : می رفتیم تا آیلار را ببینن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکان سری تکان داد و گفت : بفرمایین .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر چهار نفر پله ها را پیمودند و وارد طبقه ی دوم شدند ، طبقه ی که به نسبت طبقه ی اول شلوغتر بود و چندین بیمار و پرستار در حال رفت و آمد بودند ، مقابل اتاقی ایستادند ودکتر نیکان گفت : وضعیت روحیش اصلا خوب نیست ، بهتره قبل از اینکه شما رو ببینه من باهاش صحبت کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکان وارد اتاق شد و در را پشت سرش بست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیلار لبه ی تختش نشسته بود ، پاهایش را تکان می داد و به حرکت پاهایش خیره بود ، حتی با ورود دکتر نیکان سرش را بلند نکرد ، نیکان کیف دستی اش را روی صندلی که نزدیک در بود گذاشت و به سمتش رفت ، تا جایی که رو در رویش قرار گرفت ، لحظاتی او را نگاه کرد و بعد آرام گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیلار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحرکت پاهای آیلار متوقف شد ، سرش را آرام بالا آورد تا جایی که نگاهش در نگاه نیکان ثابت شد ، دکتر نیکان با لبخند مهربانی باز گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیلار ، اسم زیبایه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز سکوت کرد تا عکس العمل آیلار را ببیند اما آیلار فقط نگاهش می کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دو نفر اومدن به دیدنت ، می گن از دوستای برادرت هستن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبهای آیلار تکانی خورد ، نیکان تصور کرد آیلار می خواهد حرف بزند اما صدای از دهان آیلار خارج نشد ولی نگاهش را به در اتاق داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان میگم بیان داخل .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکان به سمت در رفت ، در را باز کرد و از آنها خواست به داخل بیایند ، اول دکتر قانعی بعد سامیار وکامران وارد اتاق شدند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیلار با دیدن آنها چشمانش رنگ وحشت گرفت و از روی تخت برخواست، نیکان با دیدن وحشت آیلار به سمتش رفت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیلار چی شده ؟ این آقایون را می شناسی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیلار عقب عقب رفت تا جایی که با دیوار برخورد کرد، سامیار هم قدمی جلوتر رفت و با زهرخندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشم اومد ، عادلانه بود . دیوونگی در برابر دیوونگی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکان ابروی در هم کشید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آقایون گویا آیلار حالش خوب نیست ، بهتره این اتاق را ترک کنید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار نگاهش را به نیکان داد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم اصلا حالم خوب نیست ، یکسال که حالم خوب نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوباره نگاهش را به آیلار داد و گفت : برادرت کدوم قبرستونیه که تو آواره ی آسایشگاه روانیا شدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکان که از برخورد سامیار جا خورده بود ، تقریبا فریاد زد : آقا لطفا از این اتاق برید بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدکتر قانعی دخالت کرد و گفت : آقای رفعت شما گفتید با برادر این دختر دوست هستید ، ولی حرفاتون چیزی دیگه ای نشون می ده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خدا نکنه من با برادر این جونور دوست باشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکان با تندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس به چه حقی خودتون را دوست برادرش معرفی کردید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-- خب معلومه برای اینکه بتونم ببینمش، من به خون این خواهر و برادر تشنه ام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو خواست به سمت آیلار برود که قامت بلند دکتر نیکان سد راهش شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تا اینجا هم زیادی اومدی ، یا همین الاناز اتاق می ری بیرون یا پلیس خبر می کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار با لبخند پر از تمسخری گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ وقت واسه کسی که نمیشناسیش سپر بلا نشو ، منم یه روزی واسه این دختر حاضر بودم هر کاری بکنم ولی اون چنان از پشت بهم خنجر زد که باورم نمیشد، این آدمی که پشت سرت خودش را زده به موش مردگی ، یه مجرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکان محکم گفت : دو گروهن که مجرما را می شناسن ؛ پلیسا و مجرما . تو از کدومشون هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زخم خورده ها هم آنها را خوب می شناسن ، من از این دختر و برادرش زخم خوردم و پی انتقامم ، مطمئن باش انتقامم را ازشون می گیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اونی که یه طرفه به قاضی میره برنده ی ماجراست ، تا وقتی که این دختر زبون باز نکرده و حرف نزده و از خودش دفاع نکرده ، هیچ حرفی را باور ندارم ، بهتره از اینجا برید آقای رفعت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار نگاهش را از ورای شانه ی نیکان به آیلار که با ترس او را نگاه می کرد دوخت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخر این قصه را من می نویسم ، مطمئن باش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار یک قدم به عقب برداشت و گفت : فعلا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو به همراه کامران اتاق را ترک کردند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهر دوساکت بودند و به ترانهی آرامی که از ضبط پخش می شد گوش می دادند اما افکار هر دو جایی دیگری سیر می کرد، سامیار این سکوت را شکست و گفت : خیلی دلم می خواد بدونم چه اتفاقی واسه شون افتاده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما کامران غرق در افکارش بود که صدایی سامیار را نشنید، سامیار نیم نگاهی به او افکند و محکم روی پای کامران کوبید و گفت : به چی فکر می کنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران از این حرکت ناگهانی سامیار ترسید و به خودش آمد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چته سامیار ؟ چرا اینجوری می کنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به چی فکر می کردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به آیلار، سامیار این دختره اینجوری نبود، یادته خودت می گفتی آیلار زبون درازی داره و تو هم گاهی جلوش کم میاری، حالا دیدیش چطوری لال شده بود، ازت ترسیده بود، با وحشت نگات می کرد، اونم کی ؟ آیلار، همون دختری که صدتا مرد جلوش زبونشون کوتاه بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار با زهرخندی گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر تو ساده ی کامران، اون موقع که صدتا مرد به قول تو جلوش زبونشون کوتاه بود به این خاطر بود که گرگی مثل آدالان پشتش بود، از آدالان می ترسیدن که از خواهرش حساب می بردن . ولی حالا کجاست ؟ چه بلایی سرش اومده ؟ چرا آیلار به این روز افتاده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آدالان کم دشمن نداشت، شاید یکی از همونا یه بلایی سرش آوردن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باید ته و توی ماجرا را در بیاریم ، ببین می تونی بفهمی آیلار را دقیقا کجا پیداش کردن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دکتره که گفت جنگلبانا از تو جنگل پیداش کردن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می دونم تو جنگل بوده ، اما کدوم جنگل؟ کدوم منطقه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای چی می خوای بدونی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می خوام بدونم آخرین جای که آدالان و خواهرش می رفتن کجا بوده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ترتیبش را می دم ، راستی نظرت در مورد این دکتر خوشتیپه چیه ؟ بدجور واسه آیلار سینه سپر کرده بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار با خنده ی پر از تمسخری گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تابلو بود گلوش پیش آیلار گیر کرده ، خب حق داره آیلار دختر قشنگیه ولی اون دکتره هیچی نمی دونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران هم با زهرخندی نگاهش را به بیرون داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز وقتی سامیار و کامران رفته بودند، آیلار وحشت زده گوشه ی اتاق نشسته بود و زانوهایش را بغل گرفته و به نقطه ی خیره بود، دکتر نیکان کلافه و عصبی بود، هر چقدر با آیلار صحبت کرد نتوانست کمی از وحشت او را کم کند یا تغییری در وضعیت او به وجود بیاورد بعد از سپردن آیلار به روان پرستارش از اتاقش بیرون آمد ، کلافه دستی به موهایش کشید و به طرف دکتر قانعی که مشغول صحبت با یکی از روان پرستارها بود رفت ، لحظه ی تامل کرد تا صحبت دکتر تمام شد و پرستار رفت، دکتر قانعی به سمت نیکان چرخید و گفت: چی شده ؟ چرا اینقدر به هم ریخته ای ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اینا کی بودن آقای دکتر ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم مثل تو هیچی نمی دونم ، اومدن گفتن این دختر را می شناسن که بیراه هم نمی گفتن، منتها دروغ گفتن که دوست برادرش هستن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آیلار از وقتی اونا را دیده به قدری وحشت کرده که از جاش جم نمی خوره ، بدنش از ترس سنگ شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به نظر من این دختر اتفاق سنگین و ناگواری را از سر گذرونده ، شاید برای برادرش اتفاقی افتاده و اون شاهد بوده برای همین دچار این شوک سنگین شده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دکتر اومده بودم کارهای ترخیص آیلار را انجام بدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نیکان بهتر نیست با این اوضاع پیش اومده از تصمیمی که گرفتی منصرف بشی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برای چی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اون مرد حرف از انتقام می زد حتما نقشه های هم توی سرش داره ، بیرون از اینجا ممکنه برای اون دختر خطرناک باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مراقبشم ، .نگران نباشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من برای خودت نگرانم نیکان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیکان با لبخندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگران نباشید ، مراقبم، فعلا بااجازه تون
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irوقتی به خانه رسید از ماشین های پارک شده مقابل در متوجه شد که حتما مهمان دارند ، هم خسته بود هم کلافه برای همین حوصله ی مهمانی را نداشت اما چاره ی هم نداشت باید به داخل می رفت، تا وارد شد نگاه همه به سمتش چرخید ، مهمان هایشان افراد غریبه ی نبودند عمو و عمه ش و خانواده هایشان که تعدادشان هم کم نبود با همه سلام و احوالپرسی کرد و به بهانه ی تعویض لباسش به اتاقش رفت، کیفش را روی تخت انداخت و کت و شلوار دودی اش را با یک شلوار کتان سفید و یک تی شرت آبی تعویض کرد و بعد از اینکه آبی به دست و صورتش زد به پذیرایی بازگشت ودر کنار پسرعمویش که صمیمی ترین دوستش نیز بود نشست و گفت : چه خبرا علی آقا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی با شیطنت و با کنایه گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خبرا که دست شماست آقا محمد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دست ما خالیه و جز بی خبری هیچی نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ولی من یه چیزایی دیگه ی شنفتم . راسته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروی در هم کشید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی راسته ؟ چی شنفتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی آروم گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شنفتم عاشق شدی و دل و دین باختی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد با حرص گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دهن لق . خوبه گفته بودم به هیچ کس نگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی خندید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من هیچ کس نیستما ، من شوهرشم . سایه ی سرشم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اولا چای نخورده پسرخاله نشو ، دوما..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی پرید وسط حرفش و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چای خورده و نخورده پسرعموتم و پسرخاله ت نمیشم دوما نامزدیم و به همین زودیا عقد هم می کنیم تا چش تودرآد ، حالا هم به جا این حرفا بگو ببینم این چه جور عشق و عاشقیه ؟ پسر مغزت پاره سنگ برداشته یا محیط کاریت روت تاثیر گذاشته تو هم خل شدی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببین هر چی هیچی نمیگم داری پررو میشیا ، هم به خودم هم به شغلم هم به بیمارام داری توهین می کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی بازمخندید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیل خب بابا تسلیم ، ولی خدایی راسته محمد ؟ تو عاشق یکی از بیمارات شدی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محیا می گفت دختره اصلا حرف نمیزنه و شما هم نمی دونید کیه و اسم و رسمش چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسمش آیلار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکه یه دفعه محیا که نزدیکشان نشسته بود با خوشحالی و با صدای بلند گفت : بالاخره حرف زد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمه ی نگاه ها به سمت محیا چرخید مخصوصا نگاه پر از اخم محمد و نگاه خندون علی ، مادرشان پروین گفت : کی حرف زد محیا جان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحیا که از اخم برادرش ترسیده بود سکوت کرد و علی با خنده گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الحق که تکه ی خودمه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحیا هم با لبخندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من میرم چای بیارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برا محمد آب خنک بیار ، فک کنم از عصبانیت داره سر سیلندر می سوزونه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدر علی صابر گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده محمد جان ؟ چرا ناراحتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ناراحت نیستم عمو جان فقط از دست این زن وشوهر دارم دیوونه می شم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی که انگاری کنترل خنده هاش دست خودش نبود با خنده گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دروغ میگه بابا ، این دیوونگیش مال یه چیز دیگه ست ، می گمعمو ، شما ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصادق پدر محمد گفت : چی؟ بگو علی جان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد ابروی در هم کشید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بیا بریم بیرون کارت دارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دست علی را گرفت و با خودش از پذیرایی بیرون برد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا پا به حیاط گذاشتند ، علی با اعتراض گفت : مرتیکه خر تو عاشقی، داغی ، سرما حالیت نی ، منو تو این سرما آوردی تو حیاط که چی بشه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- میشه یه دقیقه جدی باشی علی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پ فکر کردی به شوخی بهت گفتم مرتیکه خر ، خب بیا بریم تو اتاقت حرفتو بزن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیل خب بیا بریم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو دوباره هر دو به داخل برگشتن و به اتاق محمد رفتند ، محمد در را پشت سر بست و گفت : برو اونجا بشین به چیزی هم دست نزن ، مثل یه بچه خوب گوش کن ببین چی میگم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی نشست پشت میز تحریر محمد و دستانش را زیر چانه اش زد و به محمد زل زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد با حرص گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جون به جونت کنن لوسی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی با خنده گفت : خب بنال دیه ، سه ساعته داره ناز میکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو رو با این اخلاق مسخره چطوری توی نیروی پلیس راه دادن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با کمال افتخار پذیرفتنم ، خب حالا می گی چی شده یا نه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب ماجرای من را که محیا خداروشکر کامل واسه ت گفته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کامل کامل که نگفته فقط گفته یه دختره ست که یکی دو ماهیه آوردنش اونجا ، جنابعالی هم تا اونو دیدی زرتی عاشقش شدی ، هر چند نمی دونی دختره کیه و ننه باباش کی هستن اما تو عاشقشی و می خوایش . اینو هم گفته که جنگلبانا دختره رو از توی جنگل پیدا کردن ، اینو هم گفت احتمالا دختره از فک و فامیلای تارزان باشه ، من نمیگما محیا می گفت ، آها اینو هم گفته که می خوای اجازه ی دختره را بگیری و از آسایشگاه بیاریش بیرون و برید مسافرت بلکه آب وهوای بیرون حالش را بهتر کنه ، اینو هم گفته برای اینکه تو دست از پا خطا نکنی محیا هم باهاتون میاد ، منم چون جونم به جون محیا بسته اس احتمالا منم باهاتون میام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی حرف می زد و محمد دست به کمر زده بود و با حرص نگاهش می کرد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب حالا کجا می خواهید برید ؟ میگم بریمطرفای جنوب ، آب وهوای این فصل برای شمال رفتن اصلا خوب نیست ، منم تازگیا یه ماموریت داشتم که به خوبی وخوشی تموم شده برا همین بهم مرخصی میدن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پاشوگمشو برو بیرون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی با خنده گفت: خیل خب بابا غلط کردم تو بگو ، من گوش میدم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد نفس عمیقی کشید و گفت : چند وقت قبل برای اینکه نشونی از خانواده ی آیلار پیدا کنیم عکسش را دادیم تو روزنامه چاپ کردن ، امروز دوتا مرد اومدن آسایشگاه و گفتن آیلار می شناسن ، اسمشم اونا به ما گفتن ، گفتن از دوستای برادرش هستن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب ؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- به دکتر قانعی گفتن ، چند ماه قبل آیلار و برادرش با هم میرن مسافرت و بعد هیچخبری ازشون نمی شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بعد می خواستن برن آیلار ببین ، باهم رفتیم به اتاق آیلار ، اما آیلار تا اونا را دید ترسید و وحشت زده رفت یه گوشه واستاد ، یکی از اون مردها که اسمش سامیار رفعت بود تا آیلار دید شروع کرد دری وری بهش گفتن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی می گفت ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می گفت آیلار مجرم و من ازش زخم خوردم ودنبال انتقامم و از این حرفا ، بعدم این حرفهای چرت چی بود می گفتی منم امروز اونا رو تکرار کردم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چه حرفی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همون حرفی که می گفتی ، دو گروهن که مجرما رو میشناسن . پلیسا ومجرما
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه گروه دیه ی هم هستن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره زخمخوردهها .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی با مسخرگی گفت :اینا از کجا پیداشون شد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زهرمار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی بازم خندید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب برادرزن جان، حالا من چه کاری از دستم برمیاد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می خوام بدونم چه اتفاقی برای آیلار و برادرش افتاده و این سامیار رفعت کیه ؟ و چه دشمنی با آیلار داره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اوه له له ، یعنی می خوای منو به عنوان پلیس خصوصی استخدام کنی ؟ مگه شرلوک هلمز هستم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد با تندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پلیس که هستی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیل خب بابا ، حالا چرا جوش میاری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irضرباتی به در خورد ومحیا با سینی چای وارد شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده محمد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- انقدر دیر آب آوردی تا بالاخره سر سیلندر سوزوند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحیا هم خندید و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همش تقصیر تو که اذیتش می کنی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من چیکارش دارم، من نازکتر از گل بهش نگفتم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی شده داداشی ؟ از چی عصبانی هستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از این شوهر انتخاب کردن تو ، با دلقک ازدواج می کردی بهتر بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو عصبی لب تخت نشست و سرش را میان دستانش گرفت ، محیا به سمت علی رفت و آروم گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مگه نمی بینی حالش خوب نیست ، چرا سر به سرش میذاری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی یک فنجان چای را از توی سینی برداشت و با یه حبه قند ، در کنار محمد نشست و گفت : ببخشید ، بیا یه چای بخور بعد بهت می گم چیکار باید بکنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد سر بلند کرد و گفت: علی بخدا خیلی داغونم ، کمکم کن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی با یه حالت لوسی گفت: باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- زهرمار .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با خندیدن محیا و علی ، محمد هم به خنده افتاد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسر میز بودند ومشغول خوردن شام که با زنگخوردن موبایل محمد، با عذرخواهی از سر میز برخواست و برای جواب دادن به طرف دیگر سالن رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بله بفرمایین / خیلی ممنون / مهم نیست / چی شده ؟ / چی ؟ / آخه چطوری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمکالمه ی محمد با کسی که با اوتماس گرفته آنقدر نگران کننده بود که بقیه هم دست از غذا کشیده بودند و او را نگاه می کردند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نگهبانا اونجا چه غلطی می کردن ؟ / میام ببینم چی شده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو تلفن را قطع کرد و تازه متوجه نگاه نگرانبقیه شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصادق نگران پرسید : چی شده پسرم ؟ اتفاقی افتاده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- یکی از بیمارام از آسایشگاه فرار کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همون ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد سری به علامت مثبت تکان داد و گفت : من باید برم آسایشگاه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی هم برخواست و گفت : منم باهات میام .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir&&&&&
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irقبل از رسیدن آنها پلیس را خبر کرده بودند و پرستارها مشغول توضیح دادن ماجرا به پلیس بودند ، محمد عصبی وارد شد و بدون توجه به حضور پلیس خطاب به پرستارها گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچ معلوم هست شماها اینجا چیکار می¬کنید ؟ آخه چطوری فرار کرده ؟ آیلار اصلا حالش خوب نبود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی سعی کرد محمد را آرام کند
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محمد سعی کن آروم باشی ، با داد زدن هیچ موضوعی حل نمی¬شه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو رو کرد به افسر پلیس و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خسته نباشید جناب سروان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو ضمن نشان دادن کارت شناسایش گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- همکارتون هستم ، سروان علی نیکان . ایشون هم دکتر محمد نیکان هستن پزشک معالج بیمار فراری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- منم سروان احدی هستم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خوشوقتم ، می¬شه بدونیم این بیمار چطور فرار کرده ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این موضوعیه که هیچ کس نمی¬دونه ، فقط می دونن که اون بیمار الانتوی آسایشگاه نیست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی نگاهش را به محمد داد وگفت : می تونم اتاقش را ببینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از اینطرف .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمگی به اتاق آیلار رفتند ، علی و سروان احدی اتاق را بررسی می کردند و بقیه تماشاچی بودند .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی مقابل جای که دریچه ی کولر بود و پایین دریچه یک صندلی بود ایستاد و خطاب به پرستار بخش گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخرین باری که بهش سر زدید کی بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ساعت ده شب ، باید آرامبخشش را تزریق می کردن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد متعجب گفت : از دریچه ی کولر فرار کرده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این دریچه درپوش نداشته ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپرستار : خیر نداشته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی : بریم روی پشت بوم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد خطاب به پرستار گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خانم به نگهبان بگید کلیدای پشت بوم را بیاره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدقایقی بعد همه روی پشت بام بودند ، یکی از کولرها از جلوی دهنه کنار رفته بود
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آخه چطوری اینکارو کرده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فقط کسی می¬تونه اینکارو کرده باشه که قبلا هم از اینکارا کرده باشه . ی
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی دور پشت بام می¬چرخید و از هر کجا پایین را بررسی می کرد تا اینکه پشت ساختمان را دید با لبخندی گفت : از اینجا رفته پایین ، از این لوله های انتقال گاز ، بعدم وارد حیاط شده و از تاریکی این حیاط استفاده کرده و به سمت دیوار رفته و خودش¬رو به خیابون رسونده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحدی متعجب گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- عجب بیماری ؟ بیماریش چی بوده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد جوابش را داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شوک روانی ، مطمئنم تصمیم به فرارش را بعد از دیدن اون آدما گرفته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کدومآدما ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی همه چیز را برای سرواناحدی توضیح داد و بعد از محمد خواست برای پیدا کردن آیلار عکسش را در اختیار پلیس بگذارد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروی مبلی چرمی مقابل تلویزیون لمیده بود و نگاهش به تلویزیون بود اما افکارش جای دیگری سیر می کرد ،دختری از آشپزخانه بیرون آمد و به سمت سامیار رفت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بهش فکر نکن هر چیزی توی زمان خودش اتفاق می افته .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار نگاهش را به او داد و شربت را از دستش گرفت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اسمت چی بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدختر با زهرخندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گیتی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چند وقت که با کامران دوستی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هشت ماهی هست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چطور تو این مدت من تو رو ندیدم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب افتخارش نصیبمون نمیشد و موقعیتش پیش نمی اومد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کامران کجا رفت ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- شما خواب بودی ، رفت شام بگیره
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیتی با لبخند معنی داری گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- اگر دوست داشته باشی تا وقتی که کامران بر می گرده کمی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار با زهرخندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چهدختر خوبی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irگیتی با اینحرف سامیار لبخندش پهن تر شد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نوش جون شربت رو بخور
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو یک نفس تمام شربتش را نوشید اما سامیار فقط نگاهش می کرد ، گیتی از جا برخواست و وقیحانه در کنار سامیار لب مبل نشست . اما سامیار فقط نگاهش می کرد و وقتی صورتش را جلو برد که سامیار جلو برد ، سامیار موهایش را از پشت کشید، جیغ بلند گیتی در فضای ساکت خانه پیچید ، اما سامیار وحشیانه سرش را روی میز عسلی کنارشکوبید ودوباره سرش را عقب کشید و تمام شربت را به صورتش پاشید و با تنفر گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- از آدمای خائن بیزارم ، می فهمی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو باز بی رحمانه گیتی را روی زمین پرت کرد ، گیتی همینطور که از درد زیاد گریه می کرد به سمت سامیار غرید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- وحشی آشغال .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا این را گفت سامیار از جا برخواست و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چی گفتی دختره ی ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما گیتی از ترس جیغی کشید و به داخل اتاقی فرار کرد . سامیار عصبی مشتی به در کوبید و گفت : دستم بهت برسه کشتمت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سمت مبل رفت که بنشیند اما مکثی کرد و به سمت تلفن رفت و با کسی تماس گرفت دقایقی بعد به زبان ترکی مشغول صحبت شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار : ( سلام / سامیارم/ تونستید ردی ازش پیدا کنید / عجله کنید من خیلی وقت ندارم / بسیار خب / خداحافظ )
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن را که گذاشت ، دستی به موهایش کشید و با خودش گفت : پیدات می کنم آدالان ، زیر سنگ هم بری پیدات می کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو با عصبانیت مشتی به دیوار کوبید که از شدت ضربه ناله ی از درد کشید و دستش را گرفت، برای نشستن به سمت مبل میرفت که صدای زنگ در او را به سمت در خانه کشاند از توی چشمی نگاه کرد ودر را باز کرد ، کامران با سه تا پیتزا مقابلش بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- بفرمایین اینم از ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاما با دیدن قیافه ی در هم سامیار بقیه ی حرفش در دهانش ماسید و گفت : چی شده ؟؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی بیا تو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران در را پشت سرش بست و گفت : گیتی کجاست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- توی اون اتاق .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران پیتزاها را روی میز گذاشت و به سمت اتاق رفت ، خواست وارد اتاق شود اما در قفل بود ضرباتی به در زد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گیتی ، چرا رفتی تو اتاق ؟ چرا درو قفل کردی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدر اتاق باز شد و کامران به داخل رفت ودر را پشت سرش بست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار از توی کابینی باند کشی برداشت و دستش را بست و به پذیرایی برگشت ، مقابل تلویزیون روی مبل لمید و با صدای بلند کامران را صدا زد : کامران، کامران ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامرانهم با صدای بلند از داخل اتاق جوابش را داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سامیار جان من فعلا اینجا کار دارم تو شامت را بخور داداش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار عصبی غرید : کارت بخوره تو سرت ، مرتیکه ی سست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی از پیتزاها را برداشت و مشغول خوردن شد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتویاتاقش روی تختش نشسته بود و لپتاپش روی پایش بود ومشغول کار بود که ضرباتی به در خورد وکامران که فقط یکشلوارک به بر داشت وارد اتاق شد و گفت : کارمداشتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسامیار ابروی در هم کشید و گفت : خسته نباشید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irلبخندیگوشه ی لب کامران نشست و گفت : خسته که هستم ، تو چیکارمداشتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نتیجه ی کاری که بهت سپرده بودم چی شد ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چقدر تو عجولی سامیار ؟ خب وقت می بره ، من که فکر می کنم آدالان مرده ، بیخود داریم دنبالش می گردیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برا چی فکر می کنی مرده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- برا اینکه حال خواهرش خیلیخراب بود ، فقطیه اتفاق می تونست اینجوری آیلار داغون کنه ، اونم مرگ آدالان بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من آیلار می خوام ، ترتیبی بده از آسایشگاه بدزدنش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- دیوونه شدی ، با حرفهای امروز تو به آیلار ، اگر اون غیبش بزنه پلیس مستقیم میاد سراغمون .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- واسه م مهم نیست ، میخوامش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران به چهارچوب در تکیه زد ودست به سینه با شیطنت گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببینم نکنه حس غیرتت غلغلک شد از اینکه دیدی امروز اون دکتره از آیلار دفاع کرد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هه ، من هیچ وقت دوستش نداشتم ، الان اگر می خوامش برای اینه که می خوام طعمه ش کنم ، آدالان اگر زنده باشه میاد دنبال آیلار ، اون موقعست که خودم برای همیشه پرونده ش را مختومه می کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران پوفی کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خود دانی ، من ترتیبش را می دم و آیلار واسه ت میارم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو داشت از اتاق بیرون می رفت که سامیار باز گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- در ضمن ، دیگه نمی خوام ریخت این دختره را توی خونه م ببینم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکامران بدون اینکه به سمتش برگردد گفت : باشه ، دل خودمم زده ردش می کنم بره ، شبت خوش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irو از اتاق بیرون رفت و در را پشت سرش بست ، سامیار نگاهش را به لپ تاپ دوخت که عکسی خندان از آیلار روی صفحه نقش بسته بود با عصبانیت لپتاپرا بست وزیر لب غرید :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمیذارم قسر در بری لعنتی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir@@@
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه علی گفت که پلیس همه ی مکان های احتمالی را برای پیدا کردن آیلار سر خواهد زد اما محمد نمی پذیرفت وخودش می خواست بیمارستان ها را سر بزند و علی ناچارا همراهیش کرد ، ساعت تقریبا دو صبح بود که به خانه بازگشتند ، علی ، محمد را رساند وخودش رفت ، تا محمد وارد شد ، مادرش نگران به سمتش آمد و گفت : چی شد محمد ؟ پیداش کردید ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه ، عکسش را به پلیس دادیم دارن دنبالش می گردن .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصادق که کمی از این اوضاع دلخور بود گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محمد تو نمی خوای از این علاقه ی بی نتیجه دست برداری و یه کم عاقلانه فکر کنی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- علاقه ی بی نتیجه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصادق از جا برخاست و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره ، خودت هم خوب میدونی علاقه ت به این دختری که هیچی در موردش نمی دونی بی نتیجه و بی فایده ست .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد مکثی کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- حرفهای شما را درک می کنم ، می دونمم کمی عجولانه عاشق شدم اما عاشقش شدم ، چیکار کنم ؟ دست خودم نبود ، همیشه فکر می کردم در رابطه با این موضوع می تونم عاقلانه تصمیم بگیرم ولی نتونستم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصادق سری از روی تاسف تکان داد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مثل یه افیون اسیرش شدی ، من حرفام را بهت زدم قبلا هم بهت گفتم مخالف اینانتخاب توام ، اما چون پسرمی ودوست دارم به انتخابت احترام می ذارم فقط امیدوارم پشیمون نشی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصادق این را گفت و به اتاقش رفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپروین دلجویانه گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محمد پسرم شامت را گرم نگه داشتم ، بیا شامت را بخور . انشالله پیداش می کنن
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- گرسنه ام نیست ، می رم بخوابم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محمد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- چیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- هیچی برو بخواب ،شب بخیر .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اینکه خواب را بهانه کرده بود ، اما خواب نمی رفت وتمام شب بیدار بود و به آیلار و حرفهای که امروز صبح در موردش شنیده بود فکر می کرد ، به نحوه ی فرار کردنش و اینکه آیا سامیار راست می گفت و آیلار یک مجرم بود ، بعد از نماز صبح بود که چشمانش سنگین شد و خوابید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir&&&
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای زنگ موبایلش از خواب پرید و با عجله به دنبال موبایلش می گشت که آن را در جیب کتش یافت ، اسم علی روی صفحه ی موبایل نقش بسته بود که خیلی سریع جواب داد .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الو ، چیشد ؟ پیداش کردن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- علیک سلام گل پسر، چطوری مجنون ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- سلام ، چی شد علی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی با خنده ی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه گویا پاک قافیه را باختی ، حاضر شو دارم میام دنبالت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پیداش کردن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره بابا ، چندتا خیابون بالاتر از آسایشگاه پلیس پیداش کرده .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الان کجاست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کلانتری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- پس زود بیا .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- باشه مجنون دارم میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتلفن را که قطع کرد نگاهی به ساعت انداخت ، ساعت ۹ و ده دقیقه صبح بود ، آبی به دست و صورتش زد و لباس پوشید ، از اتاقش بیرون رفت ، تنها مادرش خانه بود و مشغول تماشای برنامه ی آشپزی تلویزیون که با دیدن محمد گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کجا می ری مادر ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- علی زنگ زد و گفت آیلار پیداش کردن ، باید بریم کلانتری .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با علی می ری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره داره میاد دنبالم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپروین از جا برخواست و به سمت آشپزخانه رفت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خب تا می رسه بیا صبحونه تو بخور .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد صندلی را عقب کشید و نشست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپروین ضمن ریختن چای گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محمد خیلی داری خودت را اذیت می کنی ، درست می شه نگران نباش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- مامان .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- جونم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می خوام چند روزی بیارمش اینجا ، اجازه می دید؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپروین استکان چای را مقابل محمد گذاشت و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- می دونی که من حرفی ندارم ، ممکنه پدرت مخالف باشه ، تو با اون دختر هنوز هیچ نسبتی نداری ، اگر یکی تو را با اون دختر ببینه واسه ت حرف در میاره ، مخصوصا اگر بیاریشاینجا و یکی از فامیلا بفهمه، همین عمو صابرت نمی دونی دیشب بعد از رفتنتون چقدر متلک گفت و غر زد که محمد با اینکارش داره هم آبروی خودش را می بره هم آبروی فامیل را، خودت که می دونی پدرت آدم سختگیری نیست ولی خب وقتی از این حرفا بشنوه اونم ناراحت می شه و نسبت به کارای تو حساسیت نشون می ده ، در ثانی عمو صابرت توقع داشته حالا که علی و محیا با هم نامزد کردن و قراره با هم ازدواج کنن ، تو هم برای خواستگاری عاطفه پا پیش بذاری ولی تو ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خودشون گفتن ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه خب خودشون که نمی گن ولی عمه ثریات می گفت که حالا که علی با محیا ازدواجکرده خوبه علی هم با عاطفه ازدواج کنه . خب خودشون هم منظورو میرسونن ولی مستقیم نمی گن که .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمحمد با زهرخندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- علی خودش محیا را دوست داشته و انتخاب کرده منم می خوام برای زندگیم خودم تصمیم بگیرم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپروین با لبخندی گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من به پسرم ایمان دارم می دونم که تصمیم اشتباه نمی گیره .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- الهی قربونتون برم که مثل همیشه ازم حمایت می کنید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irزنگ خانه به صدا در امد که محمد از جا برخاست و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من رفتم ، خداحافظ .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محمد مواظب خودت باش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی توی ماشین منتظر ش بود که محمد هم در جلو را باز کرد و در کنارش نشست و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کدومکلانتری ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- تو بچه عاشق ، سلام کردن یادت رفته ، چقد بی ادب شدی .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- خیل خب بابا سلام ، راه بیفت دیگه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- فرمانده مون هم اینجوری بهمون دستور نمیده
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- ببخشید ، لطفا راه بیفت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعلی ماشین را از جا کند وحرکت کرد و گفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- محیا رفته بود سرکار ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- آره ، یعنی نمی دونم . نگفتی کدوم کلانتری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- کلانتری نزدیک به آسایشگاه ، امروز صبح ساعت هشت ونیم پیداش کردن و بردنش کلانتری ، البته مقاومت می کرده و نمیخواسته برهکه با اجبار و دستبند بردنش .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی فهمم این دختر دنبال چیه ؟ برای چی فرار کرده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- این دختر نمی خواد حرف بزنه یا نمیتونه حرف بزنه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نمی خواد که حرف بزنه ، این یه نوع واکنش روانیه در برابر شوکی که بهش وارد شده . آیلار دچار افسردگی شدیدیه که اگر درمان نشه ممکن خیلی خطرناک باشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- با مصرف دارو خوب میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- نه دارو فقط واسه ش مسکن اما دردشو خوب نمی کنه ، اگر می دونستم چه اتفاقی واسه ش افتاده می تونستم کمکش کنم تا موضوع را هضم کنه و باهاش کنار بیاد ، بدی این موضوع اینه که نمی خواد کسی بهش کمک کنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir- من امروز صبح که رفتم اداره در مورد اینموضوع با مافوقم صحبت کردم، گفت که می شه تهوتوی ماجرا را در آورد ، علی الحساب چون گفتی اون مردا گفتن آیلار مجرم برای روشن شدن صحت این موضوع عکسش را دادم به تشخیص هویت ، اگر سابقه دار باشه مشخص میشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir