هایکا پسریه که اومده انتقام بگیره، انتقام تمام زجرایی که کشیده، سگ دو زده تا ردی از قاتلای آرزوهاش پیدا کنه و پیدا هم کرد، حالا اولین طعمه‌ی اون انتظار شکار شدن رو می‌کشه. این وسط آیسل گناهی نداره و بی‌گناهه و به واسطه همین بی‌گناهی اجازه‌ی زنده موندن پیدا کرد تا در کنار قاتلای صاحب‌کارش زندگی کنه تا یه روزی متوجه بشه چه رازی این وسط نهفته است؟!

ژانر : عاشقانه، طنز، جنایی

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۳۴ دقیقه

مطالعه آنلاین درخشش ماه در سایه انتقام
نویسنده : هدیه صفائی

ژانر : #عاشقانه #طنز #جنایی

خلاصه:

هایکا پسریه که اومده انتقام بگیره، انتقام تمام زجرایی که کشیده، سگ دو زده تا ردی از قاتلای آرزوهاش پیدا کنه و پیدا هم کرد، حالا اولین طعمه‌ی اون انتظار شکار شدن رو می‌کشه.

این وسط آیسل گناهی نداره و بی‌گناهه و به واسطه همین بی‌گناهی اجازه‌ی زنده موندن پیدا کرد تا در کنار قاتلای صاحب‌کارش زندگی کنه تا یه روزی متوجه بشه چه رازی این وسط نهفته است؟!

سخن نویسنده: ممنون که رمانم رو می‌خونید، واقعا اگر رویایی دارید باید تحت هر شرایطی براش بجنگید و ناامید نشید.

منم سالها با خودم جنگیدم تا شجاعتش رو پیدا کنم که دست به قلم ببرم و بنویسم.

واقعا باید تشکر کنم از پدر و مادر عزیزم که امیددادن و مخصوصا دوستای خوبم که همیشه تشویقم می‌کنن تا انجامش بدم.

مقدمه: دو آدم سر راه هم قرار می‌گیرن، یکی گناهکار و یکی بی‌گناه.

اما گناهکار، گناهش دزدی نیست، فقط انتقامه، اما واقعا جرمه یا حقش گرفتن انتقامه.

همیشه که آدم‌ها با دنیای سیاه به دنیا نمیان، اتفاقاتی می‌افته که عواطف یک نفر می‌میره، وجدانش می‌میره و دست به اسلحه می‌بره تا خودش رو آروم کنه.

***

با پا گذاشتن مهمانان در خانه، داستان شروع شده بود.

این مثلث مرگ سه سر داشت، یک سر قاتلی بی‌رحم که نقاب پاکی به صورت داشت و سر دیگر پسر زخم خورده که به دنبال انتقام بود.

اما سر سوم بی‌گناه بود و در زمان و مکان نامناسب، راس دیگر این مثلث را تشکیل داده بود.

قاتلان بی‌رحم بدون دانستن سرنوشتشان، روزها را می‌گذرانند، اما شمارش معکوس زندگی آن‌ها رو به پایان بود.

شاید همان زمانی که قدرت چشمشان را کور کرده بود و بی‌رحمانه دست به اسلحه بردند و نابود کردند زندگی پسری بی‌گناه را، این شمارش برای آن‌ها، آغاز شده بود.

تا به امروز که انگار موعود مرگ یکی از آن‌ها فرا رسیده بود و بدون دانستن آن مهمانان خود را پذیرا می‌شد و با هر قدمی که برمی‌داشت، مرگ از رگ گردن به او نزدیک‌تر بود و با هر قدمش، گامی برمی‌داشت.

و در نهایت تیر انتقام سینه‌اش را نشانه گرفت.

اما دختر با صدای بلندی که شنید، از جا پرید و رو به بالا دوید، اما کنار اتاق رئیسش ایستاد، دودل شده بود، اما در نهایت در را باز کرد و چشمش دید و جیغش سکوت وهم‌انگیز فضا را شکافت.

چشم در چشم پسری با چشمان یخی دوخت و با ناباوری به او نگاه کرد، اما دستی مردانه با تقلا او را به دنیای بی‌خبری دعوت کرد.

رئیس غرق در خون بود و فقط پسر می‌دانست چرا.

بیهوش یا مرده‌اش برای پسر فرقی نمی‌کرد و در نهایت روی خونش پا گذاشت و رد پایش آثار هنری را به‌جا گذاشت.

هنری که داستان‌ها قبل و بعدش برای گفتن دارد، داستانی به نام (درخشش ماه در سایه انتقام).

***

فلش بک: قبل از وقوع

هایکا

کرواتش را توی آینه سفت کرد و نگاهی به خودش انداخت؛ جذاب بود؟ بله بود! بیش از اندازه هم بود.

کمی جلوتر رفت و به چشمانش نگاه کرد، سرد بود، به سردی یخ اما انتهای نگاهش سردی می‌شکست و فقط غم بود و غم.

انگشت در موهایش فرو برد و به سمت بالا حرکت داد و رها کرد اما آن تارهای سرکش باز به جای خودشان برگشتند و به جذابیتش افزودند.

درآن کت و شلوار مشکی روی اسطوره‌های زیبایی را کم کرده بود از جذابیت.

دستش را دراز کرد و از روی میز کلت خوش‌دستش را برداشت و دستی به آن کشید و تعداد گلوله‌های آن را چک کرد.

قسم خورده بود چاک دهد قلب کسانی را که روزی به بدترین وجه قلب او را چاک داده بودند.

با صدای در نیم‌چرخی خورد و رو به در برگشت و با صدای بم و زیبایش اجازه‌ی ورود داد.

در به آرامی باز شد و رفیق روزهای سختش در چهارچوب در قرار گرفت و با نیم لبخند کوچکی و با صدای گیرایش پرسید:

- آماده‌ای؟

آماده بود. شش سال بود که آماده بود، آماده بود تا زجرهای گذشته‌اش را تلافی کند.

نگاهی به رفیقش انداخت که برایش مانند برادر بود، برادری که قسم خورده بود تا آخرش همراهش باشد و در این انتقام دست راست او باشد، تا مانند اسمش غوغا کند در زندگی کسانی که روزی بهم زدن زندگی او را طلب می‌کردند و می‌کنند.

با دستی که جلوی صورتش تکان خورد به خودش آمد و گفت:

- آماده‌م.

- پس تا ماشین رو آماده می‌کنم خودت رو برسون.

و رفت.

نگاهی باز به خودش انداخت و کلتش را زیر کت خوش‌فرمش پنهان کرد، از اتاق خارج شد و از پله‌ها پایین رفت و از ویلای زیبایش خارج شد.

نیم‌نگاهی به محافظ‌ها انداخت و به سمت پارکینگ حرکت کرد و بعد از وارد شد دستی به لامبورگینی مشکی‌رنگش کشید و بدون نگاه به آشوب گفت:

- حرکت کن.

و سوار ماشینش شد، آن را روشن کرد و با یک گاز از خانه خارج شد و آشوب هم پشت سرش با پورشه‌ی زردرنگش او را دنبال کرد.

بعد از رسیدن به مقصد با یه ترمز ایستادند و از ماشین‌های گران‌قیمتشان خارج شدند.

نگاهی به ویلای روبه‌رویش انداخت که اولین طعمه‌اش در آن انتظار شکار شدن می‌کشید.

***

آیسل:

با نفس عمیقی که کشیدم از خواب پریدم و به اطرافم نگاه کردم و با خودم گفتم: «این گذشته‌ی لعنتی انگار قصد نداره که دست از سرم برداره» دستی به گردنم کشیدم و گردنبند عجیبم رو لمس کردم که پشتش گذشته‌ی پر از خونم خوابیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیم نگاهی به ساعت روی پاتختی انداختم و با دیدنش نفس راحتی کشیدم، خداروشکر انگار هنوز نیم ساعتی تا بیدار شدنش مونده بود و یه فرصت هم برای من بود تا کارا رو انجام بدم و صبحونه رو حاضر کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس معطل نکردم و از روی تخت بلند شدم و راهم رو به سمت سرویس بهداشتی ادامه دادم، صورتم رو شستم و نگاهی به آینه انداختم، ثانیه‌به‌ثانیه‌ی خوابم جلوی چشمام رژه می‌رفت و خبر از گذشته‌ی خونینم می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیرون اومدم و طبق معمول همیشه به سمت کمد رفتم و لباس‌فرمم رو پوشیدم و شالی هم روی سرم گذاشتم و سریع از اتاق بیرون زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی پله‌ها پایین اومدم و بعد از پشت سر گذاشتن پذیرایی، وارد آشپزخونه شدم و از یخچال وسایل مورد نیاز رو بیرون آوردم و روی میز چیدم و منتظر شدم. با شنیدن صداش اخمام تو هم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیسل صبحانه حاضره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار کوره که نمی‌بینه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا‌ زمانی که صبحانم صرف میشه، حمامم آماده باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از آشپزخونه بیرون زدم و به سمت راه‌پله‌ها راه افتادم و توی فکر فرو رفتم. چقدر از این‌که آقا صداش کنم متنفر بودم، کاشکی میشد که صداش نکنم ولی یهو یاد بلایی افتادم که سرم آورده بود؛‌ تمام شب مجبورم کرد که بیدار بمونم و آشپرخونه رو با یه دستمال کوچیک تمیز کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پله‌ها بالا رفتم و به سمت اتاقش راه کج کردم. انگار خودش نمی‌تونه حمامش رو حاضر کنه که نیاز به کمک داره، پوف لعنت به این شانسم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در اتاقش رو باز کردم و وارد اتاقش شدم و نگاهی به وسایل آنتیکش انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مردم نون ندارن بخورن، بعد این پیرمرد...اوف بیخیال!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد حمام اتاقش شدم و به سمت وان رفتم و آب رو باز کردم و منتظر شدم تا وان پر شه و در همین حین هم دستم رو توی آب فرو بردم تا از مطبوع بودن آب مطمئن شم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باید خوشحال می‌بودم که تو این وضع خراب امروزی حداقل خدمتکار یه پیرمرد شدم که گرچه معلوم نیست کیه و چیکاره‌ست، حداقل نگاه بدی نداره و براش جز یه خدمتکار نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکر به جاهایی که رفته بودم و چیزایی که بهم پیشنهاد شده بود، منزجر شدم از وجود خرابشون و خداروشکر کردم که بهم کمک کرد که باشرافت کار کنم و تن به ذلت ندم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو به خودم اومدم و به وان نگاهی انداختم، حاضر بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولومی به صدام دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آقا وانتون حاضره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از حمام و اتاق بیرون زدم و سرم رو پایین انداختم و اومدم از کنارش رد شم که با صداش ایستادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امروز دو مهمون خیلی مهم دارم پس بهترین پذیرایی و غذا رو تدارک ببین.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای نه امروز با آدرینا قرار دارم، اگه نرم مثل سامورایی‌ها قطعه‌قطعم می‌کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اما...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-‌ نمی‌خوای که اخراج شی؟ می‌خوای؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس کاری رو که گفته بودم انجام میدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از روی ناچاری قبول کردم و مستقیم از پله‌ها پایین اومدم. همش تو این پله‌ها در حال رفت و آمدم، آخرش سیاتیک می‌گیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد آشپزخونه شدم و ظرف‌های صبحونه رو جمع کردم و شروع به شستن کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با آخرین ظرفی که آبکش کردم، مهر پایانی به کارای صبح زدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از آشپزخونه بیرون اومدم و درحالی‌که با دستمال دستم رو خشک می‌کردم، وارد پذیرایی شدم و دستمال رو توی سطل انداختم و پرده‌ها رو از روی پنجره‌ها کنار زدم و نگاهی به آسمون انداختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جدال شدیدی بین ابر و خورشید بود، اون ابرها مثل بدبختی‌هایی بودن که خورشید خوشبختی من رو احاطه کرده بودن و طی زمان اون رو پوشونده بودن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای غرش آسمان نیشخندی زدم، پس نتونست جلوی ابرها رو بگیره و تسلیم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس عمیقی کشیدم. درسته، منم هرگز نتونستم جلوی بدبختی خودم رو بگیرم و در نهایت تسلیم شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیسل، آیسل!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع به بالای پله‌ها نگاه کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم گفته بودم که پذیرایی خوبی رو تدارک ببینی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری تکون دادم و تو دلم گفتم، خودم می‌دونم احمق که نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی رو بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله آقا گفته بودید، یادم هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار از حاضر جوابیم خوشش نیومد که اخماش رو توهم برد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا تو آشپزخونه نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب! حالا خواستم یکم بیرون رو نگاه کنما اگه گذاشتن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید آقا الان میرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری از روی تأسف تکون داد و سرش رو مثل گاو پایین انداخت و از خونه بیرون زد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم معطل نکردم و سریع وارد آشپرخونه شدم و نگاهی به یخچال انداختم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگشتم رو به نشانه‌ی فکر روی لبم گذاشتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب حالا چی درست کنم که هم وقت زیادی نگیره و هم باعث اخراج شدن من نشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که بهتره سوپ شیر برای پیش غذا و برای غذای اصلی فسنجون و برای دسر هم کیک بستنی درست کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس سریع دست‌به‌کار شدم و قریب به چهار ساعت درگیر آماده کردشون بودم، خوبه برای عصرانه‌ی حضرت والا کیک درست کردم؛ وگرنه اگه می‌خواستم دوباره درست کنم دیر میشد و خدا رو هزار مرتبه شکر که بستنی هم تو فریز داشتیم، امروز روز شانس منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از تموم کردنشون دستم رو به پیشونیم کشیدم، صبر کن ببینم این بوی چیه؟ بینیم رو به لباسم نزدیک کردم، نه بوی پیاز داغ گرفته بودم، وای پذیرایی هم باید انجام بدم ولی با این بو؟ نمی‌دونم این‌که این‌قدر پولداره چرا یه خدمتکار دیگه نمی‌گیره که من به این وضع درموندگی دچار نشم، ای خدا! سریع با دو از آشپزخونه خارج و از پله‌ها بالا رفتم و خودم رو توی اتاق انداختم و خیلی سریع لباسام رو درآوردم و وارد حموم شدم، وای نزدیک اومدنشون هم بود پس سریع گربه‌شور کردم و از حموم خارج شدم، لباس فرم دیگم رو برداشتم و سریع پوشیدم و آب موهامو گرفتم و گوجه‌ای بستمش، شالم رو سریع روی موهام انداختم و به سرعت از پله‌ها پایین اومدم و کنار در ورودی ایستادم، دستام رو توی هم چفت کردم و منتظر حضرت والا شدم که قدم‌رنجه بفرمایند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حدود چند دقیقه گذشت و پاهام دیگه داشت خسته میشد که در باز شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با باز شدن در سریع سلام دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیومدن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی نیست بهش بگه دِ آخه آدم عاقل اگه اومده بودن که می‌دیدیشون.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار خودشم فهمید که چه حرف بیخودی زده که سریع حرف رو عوض کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببینم وسایل پذیرایی که آماده‌ست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه پس برو بقیه‌ی کارهات رو انجام بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار نمی‌گفت نمی‌رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو دلم اداشو درآوردم. «خوبه، خوبه» انگار به جز خوبه گفتن دیگه چیزی بلد نیست، این همه زحمت کشیدم فقط گفت خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای بابا ولش کن برم به بقیه‌ی کارام برسم، پس دوباره به آشپزخونه برگشتم و پیش‌دستی‌ها رو آماده کردم و میوه‌ها رو چیدم و با کسلی تمام پشت میز روی صندلی نشستم و سرم رو روی میز گذاشتم اما با صدای زنگ از جا پریدم و خواستم به سمت آیفن برم که صداشو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌خواد، خودم باز می‌کنم. تو وسایل پذیرایی رو مهیا کن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدبار تا حالا تکرار کرده، معلوم نیست مهمونا کین که این‌قدر نگرانه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشتم به آشپزخونه اما صدای در ورودی و پشت‌بندش صدای گیرا و دلربای یکی رو شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلل‌الخالق مگه صدای یه مرد هم این‌قدر دلربا می‌تونه باشه، آدم دلش می‌خواد یه کتاب هزار صفحه‌ای بده براش بخونه و فقط گوش بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیش‌دستی‌ها رو برداشتم و از آشپرخونه خارج شدم و با صدای‌ آروم سلام دادم و نگاهم همون اول با یه نگاه آبی کریستالی گره خورد که انگار با دیدنم آشکارا انگار شوک مغزی بهش دست داد که با عصبانیت به طرف پسر کناریش برگشت که اونم انصافا جذاب بود و براش با نگاه خط و نشون می‌کشید و اونم انگار با دیدنم جا خورده بود؛ ولی با نگاهش معذرت‌خواهی می‌کرد، عجب نگاه‌خونی بودم و نمی‌دونستم ولی دلیل این جدال نگاه رو نمی‌فهمیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آیسل، آیسل چرا ماتت برده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هین حواسم پرت شده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید آقا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به خودم حرکتی دادم و پیش‌دستی‌ها رو جلوشون گذاشتم و به آشپزخونه برگشتم و میوه‌ها رو برداشتم و بیرون اومدم، بهشون تعارف کردم ولی جز دوستش کسی برنداشت. آقا گرگه که بعد از دیدنش، چشماش مثل گرگ برفی بود. بهش این لقب رو دادم، انگار با خودش درگیر بود ولی انگار با یه چیزی کنار اومده باشه و یه تصمیم بزرگ گرفته باشه گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما این‌جا برای میوه خوردن نیومدیم، بهتره به جای اتلاف وقتمون کارمون رو انجام بدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا هم انگار این لحن به مذاقش خوش نیومده باشه ولی مجبوری گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله بهتره حرفامون رو توی اتاق ادامه بدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسیارخوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بلند شدن و از پله‌ها بالا رفتن و از دیدم خارج شدن. منم به آشپزخونه برگشتم و آسوده از اینکه کارم رو انجام دادم. پشت میز نشستم و سرم رو برای یه چرت کوتاه روی میز گذاشتم؛ چون می‌دونستم که تا دو ساعت آینده نمیان بیرون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما با صدای بلندی که شنیدم، از جا پریدم و با دو از پله‌ها بالا رفتم و در اتاق آقا رو باز کردم و باز کردن همانا و جیغ بلندی که کشیدم همانا! تنها چیزی که حس کردم دستمالی بود که روی دهنم اومد و هرچی تقلا کردم و به اون دستای مردونه چنگ زدم فایده نداشت و با دو نفس عمیق چشمام بسته شد و به عالم بی‌خبری رفتم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هایکا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زنگ در رو فشار دادم و منتظر شدم که در باز شه، نگاهی به آشوب انداختم و با نگاهی که بهم انداخت، نشون داد که خیلی وقته آماده‌ی این لحظه هست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در که توسط آیفون باز شد، با آشوب شونه‌به‌شونه‌ی هم وارد شدیم و آقای راژور که به پیشوازمون اومد، نگاهی به چهرش انداختم. با اون چشمای مشکی و ظاهر معقولش هیچ‌کس باور نمی‌کرد که صاحب چه تشکیلات کثیفی باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امّا مجبور به ظاهر سازی بودم، اونم فقط تا زمانی که اون مدارک توی دستام باشه، بعد از اون فقط خدا می‌تونست نجاتش بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پس روی تنفر عمیقم سرپوش گذاشتم و بهش نگاه کردم. با دیدن چشمای سرد و کریستالیم، جا خورد. انگار این نگاه براش آشنا بود ولی هرگز نمی‌تونست بفهمه که من کیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تردید دستش رو دراز کرد و مجبوراً بهش دست دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد ویلای بزرگش شدیم و روی مبل توی پذیرایی نشستیم و راژور هم روبه‌روی ما نشست، با آشوب نامحسوس دستمون رو پشت کمرمون بردیم و با لمس کلت‌هامون خواستیم اونا رو بیرون بکشیم اما با چیزی که دیدم، شوک عمیقی بهم دست داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اونم دختری بود که از آشپزخونه با پیش‌دستی بیرون اومد و با صدای آروم سلام داد. نگاهی پر از عصبانیت به آشوب انداختم که اونم انگار جا خورده بود. با نگاه شرمسار بهم نگاه کرد و با نگاهش معذرت‌خواهی کرد، لعنتی این دختر دیگه کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام زمانی که پذیرایی می‌کرد، تو این فکر بودم که چطور می‌تونم با وجود این دختر کارم رو انجام بدم و راژور رو از زندگیش ساقط کنم، یعنی باید به تعویقش می‌ا‌نداختم؟ امّا نه، یهو چهره‌ی پر از معصومیت پدر و مادرم جلوی چشمام اومد که با التماس ازشون می‌خواستن که به من کاری نداشته باشن، همین کافی بود که حتی با وجود این دختر هم تصمیم به کشتن راژور بگیرم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاه سنگین دختر رو روی خودم و آشوب حس می‌کردم و می‌دونستم که متوجه‌ی جدال نگاه من و آشوب شده ولی دلیلش رو نمی‌دونه. دخترکوچولو، تو بد زمان و مکانی قرار گرفتی‌.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به راژور کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما این‌جا برای میوه خوردن نیومدیم، بهتره به جای اتلاف وقتمون کارمون رو انجام بدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار لحنم به مذاقش خوش نیومد، آخ راژور نمی‌دونی که چه برنامه‌ای برات دارم؛ وگرنه الان به جای اخم کردن، بهم التماس می‌کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله بهتره حرفامون رو توی اتاق ادامه بدیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بسیار خوب.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد با آشوب بلند شدیم و پشت سرش از پله‌ها بالا رفتیم. در همین حین آشوب به طرفم خم شد و آروم دم گوشم بهم گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با وجود این دختره چطور کار و پیش ببریم؟ چهرمون رو دیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کار انجام میشه و دختره هم با خودمون می‌بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار بهش شوک وارد شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یعنی چی با خودمون می‌بریمش؟ کجا قایمش کنیم که مطمئن باشیم فرار نکنه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخم عمیقی کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- همه‌ی اینا تقصیر توئه که بی‌دقتی کردی وگرنه نقشه بی‌نقص بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار یادش اومد چه گند بزرگی زده و چه فاجعه‌ای به بار آورده که ساکت شد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببخشید داداش حق با توئه. هر چی که تو بگی انجام میدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام از هم باز شد، دوست نداشتم که شرمنده ببینمش، اما با صدای نحس راژور دوباره اخمام تو هم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بفرمایید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و وارد اتاقش شد و ما هم پشت سرش وارد اتاق شدیم و روی صندلی نشستیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو بهش گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما نیاز به یه سری مدارک داریم که ثابت کنه تو به ما کلک نمی‌زنی و شرکای تو همونان که گفتی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راژور هم بدون توجه به سرنوشتش اون پوشه‌ی قطور مورد نظر رو آورد که حاوی نام اونایی بود که زندگیشون رو قرار بود به جهنم تبدیل کنم، ای راژوره بیچاره! اگه می‌دونستی تا زمانی که این پرونده دستته کشته نمی‌شدی، هیچ‌وقت این پرونده رو آشکار نمی‌کردی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرونده رو روی میز گذاشت و هنوز دستش رو از روی پرونده برنداشته بود که تیرم قفسه‌ی سینش رو شکار کرد و خون اطرافش رو پر کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سریع با باز شدن در، به سمتش برگشتم و با دیدن دختره به آشوب علامت دادم و از پشت سرش دستمال حاوی عطر رو روی بینیش گذاشت و بعد کلی تقلا بالاخره بیهوش شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای ضعیف راژور برگشتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چ...چ...چ...چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تو چشماش با تنفر خیره شدم و فقط یه اسم رو گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کارن تهرانی الاصل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشاش پر از ناباوری شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چ...چ...چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد بیهوش شد، شایدم مُرد، حس! تنها حسی که داشتم نفرت بود و آسودگی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو به آشوب علامت دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و از اتاق خارج شدم و آشوب هم درحالی‌که دختره رو روی دستاش حمل می‌کرد، پشت سرم اومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اون خونه‌ی منحوس خارج شدیم و توی هوای بیرون یه نفس کشیدم و بوی بارون رو به ریه‌هام کشیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به آشوب و دختر مجهول کنارش کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا فردا تمامی آمار این دختره، هم از اسم و سن و خانواده و هرچی که این دختر رو توصیف می‌کنه رو می‌خوام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه تا فردا حاضر می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سری به نشونه‌ی تائید تکون دادم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد دختره رو از آشوب گرفتم و سوار لامبورگینی مشکی‌رنگم کردم و خودم هم سوار شدم و با یه چرخش کوتاه حرکت کردم و آشوب هم پشت سرم با پورشه‌ی زردش شروع به حرکت کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی به دخترک انداختم. توی تاریک و روشن خیابون و نورهایی که با سرعت رد می‌شدن صورتش روشن و تیره میشد، در یک کلمه معصوم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی آخر و عاقبت من با این دختر چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیسل:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با سردرد عجیب و وحشتناکی از خواب پریدم و چشمام رو باز کردم و نگاهی به اطرافم انداختم، اتاقم چقدر باکلاس شده! نکنه دارم خواب می‌بینم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما یهو همه چی یادم اومد و از جا پریدم و تا روی پاهام ایستادم، انگار حس از بدنم رفت و با زانو افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و یه عالمه سوال توی سرم شکل گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یاخدا من کجام؟ اونا کی بودن؟ چرا آقای راژور رو کشتن؟ وای نکنه منم می‌خوان بکشن؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زور خودم رو روی تخت کشیدم و روش نشستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون لحظه در باز شد و همون پسر چشم کریستالی وارد اتاق شد و روی صندلی نزدیک میز آرایش نشست و نگاه عمیقی بهم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشتم اشهدمو می‌خوندم که صداشو شنیدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمت چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با شنیدن صدای بم و گیراش ترسیدم و نتونستم جواب بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توی خونه‌ی اون حیوون راژور که لال نبودی؛ چون یادمه سلام ازت شنیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوکرفیس نگاش کردم. پسره‌ی قاتل رو ببین، آخه نفهم وقتی تو جلوم نشستی و صحنه‌ی قتل تو توی سرم رژه میره، انتظار داری باهات دخترخاله‌شم و جوابت رو بدم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مجبوری جوابم رو بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشام گرد شد چطور فهمید؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من همه چیز رو می‌فهمم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا خدا این دیگه کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لازم نیست تو بدونی که من کیم در واقع تو فکرت رو به زبون میاری، به خاطر همین می‌فهمم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اسمم آیسله.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کُردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با فکر به بابای خوش‌قیافم لبخند پر از بغضی رو صورتم جا گرفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره پدرم کُرد بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چندسالته؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگو آخه به تو چه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ۲۳ سالمه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ابروهاش به نشانه‌ی تعجب بالا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با راژور چه نسبتی داری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیشخندی زدم و تو دلم گفتم: بابامه، آخه کودن وقتی لباس خدمتکاری پوشیدم، به نظرت چه نسبتی باهام داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیخود تو ذهنت چرت و پرت نگو و جوابم رو بده. می‌خوام از زبون خودتم بشنوم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدمتکارشم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا من تا حالا تو رو ندیده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم مِن‌مِن کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من به دلایلی از خونه‌ی آقا بیرون نمی‌اومدم جز زمانی که با دوستم قرار داشته باشم که اونم خیلی نامحسوس بیرون می‌رفتم و آقا هم ظاهراً راضی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و خداخدا کردم که نپرسه چرا و خدا رو شکر نپرسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرچی ازش می‌دونی بهم بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا دهنم رو باز کردم، هنوز چیزی نگفته گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شاید بتونم رو نکشتنت فکر کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با یاد اینکه چرا این‌جام، بدنم یخ کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من خیلی نمی‌شناسمش تازه چند ماهه که براش کار می‌کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قبلا کجا کار می‌کردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پرستار یه پیرزن مریض بودم که حالش خوب شد و دیگه خانوادش هم عذرم رو خواستن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هرچی که توی این چند ماه فهمیدی بهم بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکم فکر کردم تا هرچی که دیده بودم رو براش تعریف کنم که شاید آزادم کنه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب، خب اون زیاد کارش رو توی خونه نمی‌آورد و همیشه هم فردی به نام یاشین آرمین‌فر رو توی خونه ملاقات می‌کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو انگار اون اسم براش خیلی گرون تموم شده باشه، یقم رو گرفت و با داد گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو چی گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس جواب دادم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یاشین آرمین‌فر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با داد بلندی که دوباره کشید، به سرعت در باز شد و دوستش وارد اتاق شد و بهش گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیشده هایکا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هایکا! چه اسم عجیب و قشنگی‌، بابا آیسل تو این موقعیت به چه چیزهایی فکر نمی‌کنی ها!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هایکا میگم چیشده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون پسره اسمش چی بود که قول یه سری اطلاعات رو به ما داده بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یاشین آرمین‌فر چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار شنیدن دوباره‌ی اسمش به مذاقش خوش نیومد که با آرامشی عجیب اما سرد جواب داد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لعنتی، سر من رو کلاه می‌ذاره، باهاشون در ارتباطه، بعد به من میگه سعی می‌کنم براتون اطلاعات جمع کنم. حتما در عوض پول بیشتر از من براشون اطلاعات می‌برده پسره‌ی خیانتکار.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار تازه فهمیده باشن که جلوی من دارن صحبت می‌کنن. یه نگاهی به هم انداختن و بیرون رفتن. منم دوباره رو تخت دراز کشیدم؛ چون سرگیجه و حالت تهوع امونم رو بریده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی آخر و عاقبت من با این برادرای عجیب چی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هایکا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اعصاب خراب روی صندلی پشت میز طراحی نشسته بودم که در به طرز وحشیانه‌ای باز شد. برگشتم، با دیدن آشوب گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چته روانی؟ درو از جا کندی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هایکا یه اتفاقی افتاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لعنتی، باز چه مشکلی پیش اومده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیشده باز؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار برای حرفش داشت دودوتا چهارتا می‌کرد که چطور مطرحش کنه ولی بالاخره گفتش:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روهان قضیه‌ی آیسل رو فهمیده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونم کی خبر داده که ما آیسل رو زنده نگه داشتیم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- لعنتی، تا اون‌جایی که می‌دونم تو تشکیلاتم جاسوس نیست، پس از کجا فهمیده؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودشم که پریشون احوال بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌دونم، نمی‌دونم، فقط می‌دونم که فردا برای دیدنش میاد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شدم و پشتم رو بهش کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جهنم که بیاد، مگه رئیس منه که برام مهم باشه که دستوراتش رو انجام دادم یا نه و ازش بترسم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نکنه برای آیسل مشکلی پیش بیاد، می‌دونی که آیسل تو این ماجرا گناهی نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مگه به من اعتماد نداری؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بهم توپید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- صدبار گفتم این سوال رو هرگز نپرس. می‌دونی که بیشتر از جونم بهت اعتماد دارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس برو و همه‌چیز رو به من بسپر.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه داداش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و داشت می‌رفت که یاد یه چیزی افتادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اطلاعات آیسل چیشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگشت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیدی داشت یادم می‌رفت؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد پوشه‌ی توی دستش رو تکون داد و گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌بینی که یادم نرفته.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوشه رو ازش گرفتم و روی میز گذاشتم و خودم هم پشت میز نشستم تا این دختر مجهول برام حل شه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با صدای زنگ خوردن گوشیم و خوندن آخرین کلمه‌ی پوشه، سرم رو بلند کردم و گوشیم رو برداشتم. اسم نحس روهان روش دهن‌کجی می‌کرد، جواب دادم و صداش توی گوشم پیچید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یه چیزایی شنیدم هایکا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به جهنم که شنیدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب که چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یادمه همه قرار بود کشته‌شن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام تو هم رفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نمی‌تونستم یه آدم بی‌گناه رو بکشم تو اصولم کشتن آدمای بی‌گناه جا نداره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به آشوب هم گفتم که فردا به دیدنش میام.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌دونم بهم اطلاع داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بدون اینکه بهش فرصت بدم که بقیه‌ی حرفش رو بزنه، تلفن رو قطع کردم و از اتاقم بیرون اومدم و به سمت اتاق آیسل حرکت کردم تا باهاش صحبت کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در زدم چون نمی‌خواستم تو موقعیت ناخواسته‌ای قرار بگیره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درو باز کردم و وارد اتاق شدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خوام باهات صحبت کنم؛ پس هرچی میگم رو باید گوش بدی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم که اخماش تو هم رفت، اما خودشم می‌دونست که مجبور به انجامه چون زندگیش تو دستای منه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا یکی به دیدنت میاد که... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کرد و تو حرفم پرید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخمام تو هم رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بذار حرفم تموم‌شه، داشتم می‌گفتم که فردا یکی به دیدنت میاد که مصر اینه که تو کشته‌شی چون تو تنها کسی هستی که شاهد کارهای ما بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و آروم زمزمه کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برام عجیبه که روهان این‌قدر مصر برای دیدنه توئه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم که یهو جا خورد و چشماش پر از اشک شد و با تردید پرسید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روهان آرمیان؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از کجا می‌شناختش؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره چطور؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو جلوی پام زانو زد و با صدای بلند گریه کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو رو خدا نذار منو ببینه. اگه ببینه، می‌فهمه که من زنده بودم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از چی داری صحبت می‌کنی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امّا فقط گریه می‌کرد و همش خواهش می‌کرد که نذارم ببینش.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توضیح بده ببینم قضیه چیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم شد و روی تخت نشست و با نفس عمیقی که کشید شروع کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روهان آرمیان با پدرم شریک بود تا اینکه یه روز پدرم زودتر از همیشه خونه اومد و نیم‌ساعت بعدش صدای محافظامون اومد که درگیر شده بودن، پدرم یک نگاهی به مامانم کرد و نمی‌دونم چی بهش گفت که مامانم با گریه سمتم اومد و منو بوسید و پشت آینه قایمم کرد و پدرم هم اومد و این گردنبند رو گردنم انداخت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و به گردنبند عجیبش اشاره کرد که پلاکش یه قلب بود که یه فلش به اون متصل بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ازم قول گرفت که هرصدایی شنیدم و حتی اگر صدای التماس بود، بیرون نیام و بهم گفت هرگز اجازه ندم که روهان بفهمه که زنده موندم و این فلش رو به پلیس بدم اما من ندادم چون این فلش حاوی اسم‌های کساییه که خانوادم رو نابود کردن و بعد از اون هر چی با گریه ازش سوال کردم، جوابی بهم نداد و آینه رو کشید و بعد از اون فقط صدای شلیک و التماسای پدر و مادرم رو شنیدم و وقتی پلیسا منو بیرون آوردن حمام، خون راه افتاده بود و تنها چیزی که دیدم جسم بی‌جون پدر و مادرم بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطور نفهمیدن که تو اون‌جا نیستی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اون روز خدمتکارمون دختر کوچیکش رو که هم سن و سال من بود رو با خودش سر کار آورده بود و اونا هم با علم اینکه اون منم، کشتنش و داستان منم از اون‌جا شروع شد و... .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نذاشتم حرفش رو ادامه بده و خودم بقیش رو تعریف کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- و بعدش خانوادت همه‌ی ثروتت رو بالا کشیدن و تو رو هم فرستادن پرورشگاه و یازده سال بعد وقتی به سن قانونی رسیدی، با رضایت خودت بیرون اومدی و شروع به کار کردن کردی تا زندگیت رو بسازی و آخرش هم که گیر من افتادی و زندگیت با خواسته‌ی من ارتباط پیدا کرد و در نهایت الان این‌جایی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انگار می‌دونست که آمارش رو درآوردم، تعجب نکرد اما دستم رو گرفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- درسته، حالا میشه منو بهش نشون ندی؟ چون به محض اینکه منو ببینه می‌فهمه که اونی که کشته شد، من نبودم و حتما اون فلش می‌تونه پیش من باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

این دختر خیلی به من شباهت داره، آخه چرا کسی با گذشته‌ی مثل من باید تو راهم قرار بگیره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یهو از جا بلند شدم و سریع از اتاق بیرون زدم و با دو از خونه خارج شدم و به صدا زدن‌های آشوب هم توجه نکردم و به سمت ماشین رفتم و بعد از روشن کردنش به سمت بام گاز دادم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از رسیدن ایستادم و از ماشین پیاده شدم و به سمت لبه‌ی بام رفتم و رو به آسمون فریاد زدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه فکر کردی که این دختر معصوم رو با گذشته‌ی شبیه به من سر راهم قرار دادی که من از انتقام برگردم، سخت در اشتباهی چون من شیش‌ساله دارم تو این انتقام می‌سوزم و فقط تلافی می‌تونه آبی روی این آتیش باشه و بدون که این دختر هرگز نمی‌تونه آبی روی این آتیش باشه، یعنی نمی‌ذارم که این اتفاق بیفته، دنیای من سیاهه و سیاه هم می‌مونه، نمی‌ذارم با این دختر نقشه‌هام رو خراب کنی.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعد سریع به سمت ماشین حرکت کردم و به سمت خونه روندم‌. بی‌خبر از آینده‌ی عجیبم که با این دختر گره خورده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آیسل:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تعجب به جای خالیش نگاه کردم، وا یهو چش شد؟ بعد از شنیدن گذشتم تو فکر رفت و حالا هم اینطوری رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی یهو یاد روهان افتادم و دوباره چشمام پر اشک شد، با فکر به اون روز و دیدن عزیزترین کس‌هام که غرق در خون بودن و من نتونستم هیچ کاری کنم، اشک پشت پلک‌هام جمع شد و دست‌هام شروع به لرزیدن کردن. حتی فکر کردن به اون روز و اون اتفاق شوم هم باعث التهابم میشد، چه برسه به اینکه بخوام بیانش کنم ولی باید می‌گفتم، باید با خودم کنار بیام تا شاید این مرد بتونه کمکی به من بکنه، بارالها فقط تو می‌تونی بهم کمک کنی که هایکا قبول کنه که منو بهش نشون نده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در باز شد و آشوب اومد داخل:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هایکا یهو چش شد؟ چی بهش گفتی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی فقط گذشتم رو کامل براش تعریف کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم که یهو ناراحت شد و انگار با خودش حرف بزنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس یاد گذشته‌ی خودش افتاده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رو به من گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ببینم تو گشنت نیست؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صدای قار و قور شکمم دراومد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای شکم آبرو بر حالا وقتش بود؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آروم خندید:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الان برات غذا میارم تا صدای معدت بیشتر از این درنیومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفت، یعنی تا بناگوشم سرخ شدا ولی ریزریز خندیدم ولی همچنان نگرانی مثل پیچک تو دلم پیچیده بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشوب با سینی پر از غذا اومد و همین‌جور که با گوشی حرف می‌زد، سینی رو جلوم گذاشت و رفت، منم مثل قحطی‌زده‌های اتیوپی به غذا حمله کردم و قاشق اولی رو نخورده، دومی رو می‌خوردم که دوباره در باز شد و هایکا اومد داخل. غذا تو گلوم گیر کرد و مثل خفه‌شده‌ها به سرفه افتادم و لیوان آب رو برداشتم و به طرز وحشیانه‌ای خوردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیدم که یه لحظه چشماش خندید ولی باز به همون حالت اعصاب خورد کن سردش برگشت، یعنی یه روز بخنده چه شکلی میشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- می‌خوام باهات صحبت کنم پس سریع غذاتو بخور تا برگردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای خدا بگم چیکارت نکنه، نمیشد ده دقیقه دیرتر می‌اومدی تا آبروم اینجوری جلوت کیلویی نشه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

در هر صورت غذا رو بچسب و به ادامه‌ی عاشقانه‌ی خودم با غذا پرداختم و بعد از تمام کردنش با خیال راحت خدا رو شکر کردم و رفتم تو سرویس بهداشتی چون ده دقیقه دیگه صبر می‌کردم دیگه آبروریزی میشد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از انجام کارم و شستن صورتم بیرون اومدم و رو تخت منتظر شدم تا حضرت والا تشریفشون رو بیارن تا عواملی رو مطرح کنن که جز اطاعت کار دیگه‌ای در برابرشون نباید انجام بدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبم رو گاز گرفتم و فکر کردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کاشکی قبول کنه چون چاره‌ای جز این ندارم که بتونم از روهان فرار کنم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دو تقه‌ای که به در خورد گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا تو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و هایکا همراه با آشوب وارد شدن و روی صندلی‌ها نشستن، اول هایکا شروع به صحبت کرد اما حس می‌کردم صداش سرد و بی‌احساس‌تر از دیروز شده، انگار داره از یه چیزی جلوگیری می‌کنه:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ما سعی می‌کنیم فردا روهان رو سرگرم کنیم تا تو بتونی یه جا پنهان ‌شی و ما هم مثلا نقش بازی می‌کنیم که تو فرار کردی و این‌طور هم جای تو امن می‌مونه و هم یه جورایی سر روهان رو کلاه می‌ذاریم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- امّا محافظا چی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من به مدت چند ساعت مرخصشون می‌کنم به هوای اینکه جاسوس داریم و می‌خوایم شناسایی بشه، فهمیدی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معلومه فکر همه جا رو کرده، نگاهی به چشماش کردم، خیلی آروم و مرموزه، آدم نمی‌فهمه الان به چی داره فکر می‌کنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی یه چیزی این وسط درست نبود پس تردیدم رو به زبون آوردم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به نظرت شک نمی‌کنه که چرا تو باید مرخصشون کنی با اینکه می‌دونی من فرار می‌کنم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مطمئن باش که به من شک نمی‌کنه چون می‌دونه امکان نداره که من بخوام برای یه دختر دروغ بگم، پس دلیل اینکه دارم سرش رو کلاه می‌ذارم، این نیست که عاشقت باشم، دلیلش اینه که کشتن آدم بی‌گناه اونم دختر تو اصول من نیست.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عجب آدمیه ها! حالا کی گفت که فکر می‌کنم تو عاشقمی؟ عمراً همچین فکری داشته باشم ولی یه جورایی از حرف آخرش حس خوبی بهم دست داد که شاید هرکی رو که می‌کشه گناهکار باشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستی که جلوی صورتم تکون خورد، به خودم اومدم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کجایی؟ پس دیگه فهمیدی چیشد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نَه پس.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فهمیدم، احمق که نیستم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پوزخند زد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوبه که نیستی چون من با آدمای احمق زیاد سازگاری ندارم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یعنی دق کردما، اما از ترس هیچی نگفتم، همش مرگ راژور جلوی چشمام جولون می‌داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگاهی بهش انداختم حواسش نبود، پس وقت وقت ارزیابی بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با اون چشمای آبی یخی که مثل کریستال بود و فک و چونه‌ی متناسب و لبای قلوه‌ای خط‌دار، خوشگل‌ترین پسری بود که تو عمرم دیده بودم، دوستش هم با اون چشمای براق عسلی و موهای خرمایی و فک و چونه‌ی متناسب هم مثل هایکا خوشگل‌ترین پسری بود که دیده بودم، ولی خوب به پای آقا گرگه نمی‌رسید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لقب آخرش خندم گرفت و شروع به خنده کردم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هایکا و آشوب با تعجب بهم نگاه می‌کردن، فکر کنم به عقلم شک کردن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گلومو صاف کردم و گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ولی از حق نگذریم شما هم خوب نقشه‌کِشایی هستینا، پسران بد و خوشگل.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از پررویی من فکشون کف اتاق بود، خودمم نمی‌دونستم چرا این‌قدر باهاشون راحتم، آشوب بلند زد زیر خنده ولی هایکا اخماش تو هم رفت و یه نگاهی به آشوب انداخت که اگه به من می‌ا‌نداخت تا یه هفته صحبت نمی‌کردم ولی آشوب معلوم بود بی‌خیال‌تر از این حرفاست. تا نگاش به نگاه هایکا خورد، خندش بیشتر هم شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم خندم گرفت و شروع به خنده کردم، خدا به خیر بگذرونه با این دو برادر دیوونه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رو تخت دراز کشیدم و تو فکر فرو رفتم، هایکا و آشوب رفتن و به من فرصتی دادن که تا شب بخوابم، چون شب باید به اتاق دیگه نقل مکان می‌کردم، به خاطر اینکه هایکا احتمال می‌داد زودتر از موعد بیاد و نمی‌خواست که تو عمل انجام شده قرار بگیره و دقیقه‌ی نود کارش رو انجام بده و تو همین فکرا بودم که چشام گرم شد و خوابیدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با تکون‌های شدید چشمام رو باز کردم و به آشوب نگاه کردم، هنوز تو اوج خواب بودم و خواب‌گونه و با حواس‌پرتی گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیشده؟ کسی حمله کرده؟ کیا تیر خوردن؟ مصدوم و کشته هم داشتیم؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشوب خندش گرفت و خندید ولی با چیزی که یادش افتاد نگران شد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زود باش بلند شو این روهان عوضی ما رو تو عمل انجام شده گذاشت، ساعت دوازده و نیم شب بلند شده اومده، فعلا هایکا سرگرمش کرده، بدو تا نیومده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منم ترسیدم و مثل جت بلند شدم و موهام ژولیده پولیده اطرافم ریخت، همون اول که به هوش اومدم شال نداشتم، فکر کنم تو همون کِش‌مَکِش‌ها شالم افتاده که پسرا هم نفهمیدن، بیخیال اینا که نگاه بدی ندارن، منم که چیزی ندارم که موهام رو باهاش بپوشونم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدو آیسل کجایی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ترس به سمتش رفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومدم، اومدم.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یواش‌تر بدو.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه ببخشید.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و دستم رو گرفت و آروم‌آروم با نوک پنجه منو وارد یه اتاق دیگه کرد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وای که دهنم باز موند وقتی اتاق رو دیدم، اتاقش با اینکه چراغش خاموش بود ولی نور هالوژن آبی یه تیکه از اتاقش رو روشن کرده بود و یه میز طراحی که طرح کشیده شده‌ی ماشین روش بود هم تو اتاق بود و تخت هم بود ولی انصافا خیلی قشنگ بود، صدای آشوب کلافه بود:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بدو آیسل خوابت نبره.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حالا کجا قایم شم؟ از کجا می‌دونی این‌جا نمیاد؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یکی زد تو سرم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- احمق جون این‌جا اتاق هایکاست و همه می‌دونن که هایکا با اتاقش شوخی نداره و هیشکی جیگر نداره بدون اجازه‌ی خودش این‌جا بیاد، البته به غیر از من که همیشه اجازه دارم و تو که بهت اجازه داده بیای.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای بابا دختر انگار نمی‌فهمی که الان توی چه موقعیتی هستیم، زود باش برو زیر تخت و هیچ صدایی هم ازت درنیاد، خوبه هایکا زرنگی کرد و همون عصر محافظا رو فرستاد که برن وگرنه چه فاجعه‌ای می‌شدا، زود باش دیگه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بابا.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و بعدم زیر تخت رفتم و دستم رو روی دهنم گذاشتم تا صدای نفسام بلند نشه.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آشوب هم رفت و من تنها تو اتاق موندم و چشام رو بستم و از خدا خواستم که نجاتم بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

***

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هایکا:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از اتاق آیسل بیرون اومدیم و رو به آشوب کردم و تحکم گونه گفتم:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آشوب، برو محافظا رو بفرست برن.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعجب کرد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.