رمان استاد مرموز من
- به قلم یاسی جون
- ⏱️۴ ساعت و ۵۵ دقیقه
- 133.5K 👁
- 1.1K ❤️
- 668 💬
دختری شیطون و بازی گوش به اسم النا این دخترو شیطونیاش همه رو عاسی کرده واما طی اتفاقاتی...... وای من نمیدونم خودتون بخونین فقط اینکه اول شخص و فقطم از زبان النا نیست
مامی با گفت: مهمان؟ کی هست؟
من: خب بیاین میفهمید
مامی: باشه عزیزم تا یساعت دیگه اونجام
من: باش بای
مامی: خدافظ
رو به یاشار گفتم تا یساعت دیگه میاد
یاشار: وای النا نمیدونی چقد دلم برای مامان تنگ شده
من: اا پس بابا چی؟
یاشار : اون که جای خود داره
رفتم آشپز خونه و چایی دم کردم و تو دو فنجون ریختم و بردم واسه یاشار
من: بفرمایی اینم یه چایی دبش واسه خان داداش
یاشار خندید و گفت: اوه خان از کجا اوردی دیگه
من: خب دیگه بزرگتری گفتن کوچیکتری گفتن
دیگه چیزی نگفت
نگاهش کردم اونموقعه که رفت فک کنم ۱۸سالش بود هی
یکی از دوستای بابا آلمان بود یاشارم رفت پیشش بعد ۴سال امد و من خیلی خوشحالم
یساعتی دور هم بودیم البته خودمو داداشمو میگماااا
مامان در براش باز کردم منتظر بودم که بیاد داخل
خیلی دوست داذم ببینم واکنشش چیه وقتی داداشمو میبینه
احتمالا زیاد ذوق کنه واا النا پس میخوای ذوق نکنه پسرشه هااا
خوب حالا
امد داخل و سلام کرد و گفت: خب النا مهمانمون کیه؟؟ کجاست؟ازش پذیرایی که کردی ها؟ نکنه تشنه گشنه گذاشتیش
من: واا مامان نگران نباش ازش پذیرایی کردم حالا هم بیاین برین ببینیدش انگار خیلی دلش واستون تنگ شده
مامانم مشکوک رفت تو سالن داداش پشتش به ما بود
مامی سلام داد و داداش بلند شد و روشو کرد سمت ما
آخی بمیرم تو چشای داداشم اشک بود
یاشار: سلام عزیزم سلام ناهیدم خوبی؟
مامان که انگار تازه جریانو فهمید رفت سمت یاشار بغلش کرد و زد زیر گریه
ای بابا چه فیلم هندی شد
مامان: یاشار مادر کی امدی الهی مادر فدات شه نمیدونی چقد دل تنگت بودم عزیزم
یاشار: منم همینطور مامان جونم منم دلم واست یزره شده بود
خلاصه بعد از کلی فیلم هند و اشک و آه و ناله الان دارن میگن و میخندن و من بدبختو به کار گرفتن
النا شربت بیار،النا برنج دم کن،النا فعلان کن بعمان کن
اه ایششششششش خسته شدم
هینطور با خودم غر غر میکردم که یاشار پرید وسط : النا یکم آب بده بی زحمت
من: مگه من کلفتتم خب خودت برو بخور ای بابا حالا درسته تازه امدی ولی دلیل نمیشه ک من کاراتو بکنم ایشششش
یاشارم خندید و رفت سر یخجال و گفت: اوه باشه حالا چرا ناز میکنی تتغاری
من جوابشو ندادم پسر دیونه اه اه
شب بابا که امد بازم فیلم هندی شروع شد همش گریه و زاری
چقد فیلمش ناراحت کننده بود اه
خلاصه بگم تا ساعت ۱۰٬۱۱ چمیدونم یه ساعتی بود دیگه
رفتم کپمو گذاشتم به سه که نه ولی به پنج نرسید خوابم برد...
صبح که بیدار شدم ساعتو که نگاه کردم یه جیغ خوشگل کشیدم ۷:۴۵بود اه دیر شد بدو بدو با تمام سرعتی که داشتم لباسمو پوشیدم و د بروووو
هیچی نخوردم ساعت ۸ بود رسیدم دانشگاه
تو حیاط هیشکی نبود وای خاک بر سر شدم بدبخت شدم بیچاره شدم به خاک مشکی رسیدم
وای مشتروتم میکنن این استاد خیلی گند اخلاق با ی مَن عسلم نمیشه خوردش
همینطور داشتم به خودمو دانشگاه و همه ی اساتید فحش میدادم که رسیدم دم کلاس
در زدم و رفتم تو
یه سلام دادم و خیلی ریلکس رفتم طرف صندلی که بشینم که صداش میخکوبم کرد:کجا؟؟
من: ا استاد میخواستم بشینم دیگه
استاد: کِی من اجازه ی این کار رو دادم؟
من: استاد بخدا یه دقیقه بیشتر طول ندادم همش ۱ دقیقه
استاد: خانم رادمنش ۱ دیقه هم ۱ دقیقس
من: ای بابا استاد بیخیال باور کنید بار اولم
استاد: بار اول و امکان داره این کار ادامه پیدا کنه
ای بابا چه گیری داده هاااا ولم نمیکنه حالا بیا و درستش کن
من که حوصله جر و بحث نداشتم گفتم: خب استاد الان یعنی برم بیرون؟
استاد انگار جا خورد باشه گفت: بله لطف میکنی
مرجان
00تنها یه کلام افتضاح، مگه میشه یه نویسنده انقدر قلمش ضعیف باشه. امیدوارم بعدها رمان های بهتری از ایشان بخوانم.
۴ روز پیشZhina•ahmadi
10خیلی رمان خوبی بود واقعا عالی دمتون گرم واقعا ارزش خوندنو داشت و هیچ ایرادی نداشت و کسانی که نظر منفی دادند باید بگم که همه خوش سلیقه نیستند درجریان باشید و بازم میگم واقعا عالی بود خیلی حیلی از برنامه تون و زحمتاتون ممنونم خیلی خوبه و همچنین از نویسنده محترم هم خیلی تشکر میکنم 🙏👏✨
۲ هفته پیشمیگم
10به نظرتون احترام میزارم چون که قرار نیست که همه خوش سلیقه باشند عزیز🥱🫡
۲ هفته پیشدست گلتون درد نکنه
20واقعا همه ی بخش هاش عالی بود نمیشه هیچ ایرادی گرفت و شخصیت النا رو بیشتر از همه دوس داشتم وه همینطور به بقیه هم توصیه میکنم حتما بخونند واقعا ارزش خوندن و وقت گذاشتنو داره خیلی خیلی ممنونم هم از برنامه عالیتون و هم از نویستده محترم با سپاس✨👏🙏
۲ هفته پیش....
00ای کاش یکم جاهای هیجانی میزاشتین .
۳ هفته پیشمجهول
10واییییییییییی رومان خیلی قشنگ بود فقط من فک میکنم فرشته نجات باید فرخ باشه چون میثم که مرده چون خود النا در مراسم خاک سپاری وجود داشته اما بازم هرچی فک میکنم غیر از فرخ کسه دیگه ای به ذهنم نمیاد تازه فرخ میتونسته مستقیم به ماهان شلیک کنه و کارشو تموم کنه اما به کفتش شلیک کرده و اینکه چرا....
۴ هفته پیشالهام
00عالی بود و من احساس میکنم اون فرشتهی نجات خود فرخه شاید یکی از نزدیکای ماهان بوده
۳ هفته پیشههه
00چقدر این رمان چرت بود و کممم
۱ ماه پیشهانیه
30عالی بود.اسم رمان بایدفرشته نجات میشد اون فرشته نجاته هم خیلی ذهنم رودرگیر کرداول گفتم شایدیاشاروهاناخواستن اینارو برسونن امابادادن نشونی به پلیساتمام معادلاتم بهم خوردبه این نتیجه رسیدم میثم زنده اس
۴ ماه پیشMahdieh♡
10آره فک کنم میثم بوده فرشته نجات
۲ ماه پیشفاطی
00یعنی میثم بود؟؟
۱ ماه پیشفاطی
10فرشته نجات کی بووووود واقااااا
۱ ماه پیشMahdieh♡
10فرشته نجات کی بود خدایی؟؟؟
۲ ماه پیشبیتی
10واقعا رمان خیلی قشنگیی بود حتما پیشنهاد میکنم بخونید👍
۲ ماه پیشریحآنه
11قلمش واقعا ضعیف بود.
۲ ماه پیشال.ال
10عالی بود ولی کاش آخرش میگفت فرشته ی نجات کیه
۲ ماه پیشفرشته نجات ?
00فرشته نجات کی بود؟🙃😐
۳ ماه پیش
اشنا
00خیلی خیلی چرت وبدرد نخور اصلا پیشنهاد نمیدم وقتتوصرفش کنی